به مناسبت 26 دی سالروز فرار شاه از ایران

پدر و پسری که از ایران فرار کردند

اشرف پهلوی درباره روحیه رضاشاه در زمان فرار از ایران می‌نویسد: «اطلاع بر این جریانات برای پدرم بقدری غیرمنتظره بود که یکباره قدرت مقاومتش را از دست داد.»

هادی نیوز- رضا آزاد: شاهان حکومت پهلوی سه بار از ایران فرار کردند. رضاشاه در سال 1320 از ایران فرار و به آفریقای جنوبی تبعید شد. محمدرضاشاه نیز در سال 32 از ایران فرار کرد و پس از کودتای آمریکایی-انگلیسی توانست مجددا به عرصه قدرت بازگردد، اما آخرین فرار محمدرضاشاه مربوط به 26 دی‌ماه 57 است که فراری بی‌بازگشت بود.

فروپاشی ارتش پوشالی رضاشاه

رضاشاه در شهریور 1320 از ایران فرار کرد. این فرار در روزهای اوج جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد و کشورهای متفقِ روسیه و انگلیس از شمال و جنوب به ایران حمله کردند و کشور ما را اشغال کردند. بهانه‌ی روس‌ها و انگلیسی‌ها برای حمله به ایران، حمایت و گرایش رضاشاه به آلمانی‌ها بود؛ رضاشاه نیز قبل از حمله تلاش کرد تا بهانه را از دست آلمانی‌ها بگیرد و متین‌دفتری، نخست‌وزیر، را که متمایل به آلمان بود از کار برکنار و علی منصور را جایگزین وی کرد، اما متفقین اعتماد خود را به رضاشاه از دست داده بودند و در پی برکناری وی از سلطنت بودند.

این تلاش‌ها در نهایت نتیجه‌بخش نبود و سرانجام در سوم شهریورماه 1320 نیروهای روس و انگلیس به ایران حمله کرده و کشور را اشغال کردند. نیروهای ارتش ایران به دستور رضاشاه هیچ مقاومتی نکردند و تنها سه نفر به صورت شخصی در مرزهای شمالی کشور مقاومت کرده و به شهادت رسیدند.

اشرف پهلوی درباره روحیه رضاشاه در آن زمان می‌نویسد: «اطلاع بر این جریانات برای پدرم بقدری غیرمنتظره بود که یکباره قدرت مقاومتش را از دست داد و دچار چنان وحشتی شد که بدون توجه به عواقب کار و اثری که انتشار این خبر در مردم کرد، از تهران به اصفهان می‌رود و تصمیم می‌گیرد آن شهر را پایتخت کند.

من آن موقع پدرم را مردی شجاع و قوی تصور می‌کردم و در حققت در ابتدای کار هم همینطور بود ولی بعدها به خاطر سن زیاد و ترس از روس‌ها که با طرفدارانش در ایران با خشونت رفتار کرده بود، وقتی دید ارتشی که آن همه برای ایجادش خون دل خورده و تمام اتکایش به آن بوده به این زودی و سادگی مضمحل شده و روس‌ها به طرف تهران حرکت کرده‌اند روحیه خود را به شدت باخت.»[1]

برنامه سفری که انگلستان برای رضاخان تدارک دیده بود به این صورت بود که وی ابتدا به اصفهان منتقل شود و بعد از آن از طریق کرمان به بندرعباس برود و از آنجا بوسیله یک کشتی انگلیسی عازم هندوستان شود، البته در هند اجازه اجازه پیاده شدن و اقامت به رضاخان داده نشد و گفته شد که باید به جزیره موریس یکی از جزایر تحت مالکیت انگلستان بروند.

قبل از عزیمت رضاخان از اصفهان، دکتر سجادی وزیر راه که بیشتر از سایر وزرا مورد توجه بود مأمور شد به اصفهان برود و صلحنامه ای از وی برای انتقال املاک و اموال منقول و غیر منقول خود به پسرش بگیرد که به این ترتیب تمام املاک و اموالی که رضاخان در طول 16 سال سلطنت از مردم غصب کرده بود به پسرش منتقل شد.[2]

تنها در موعد سقوط رضاخان و فرار او از ایران، به استناد بایگانی وزارت خارجه آمریکا نزدیک به ۲۰۰ میلیون دلار از ایران خارج شد. در کتاب «از قاجار به پهلوی» نوشته محمدقلی مجد، که به فارسی هم ترجمه شده است، منطبق بر اسناد وزارت خارجه آمریکا، آمده است: «رضا شاه هنگام کناره‌گیری از سلطنت یکی از ثروتمندترین مردم جهان بود. بر اساس بایگانی وزارت خارجه ایالات متحده، وی نزدیک به ۵۰ میلیون دلار در بانک تهران، ۱۸ میلیون دلار در بانک‌های نیویورک و حداقل ۱۰۰ میلیون دلار در بانک‌های لندن ذخیره کرده بود. وی همچنین مقادیر نامشخصی در بانک‌های سوییس سرمایه‌گذاری کرده بود. وی به بهانه خرید تسلیحات، عواید حاصل از فروش نفت ایران را به حساب شخصی خود در این بانک‌ها واریز می‌کرد.»

رضاخان در سال‌های سلطنت نزدیک به ۷ هزار دهکده و مناطق وسیعی از اراضی ایران را به املاک شخصی خود اضافه کرد. جواهرات سلطنتی نیز به این لیست اضافه می‌شود.[3]

فرار، کودتا و بازگشت با وعده دموکراسی

اولین فرار محمدرضا شاه از کشور در مرداد ماه 1332 رقم خورد. در ۲۲ مرداد ۱۳۳۲ شاه در اقدامی غیرقانونی، حکم برکناری محمد مصدق از نخست‌وزیری را به صورت محرمانه امضا کرد و بلافاصله برای در امان ماندن از تبعات این امضا به کلاردشت رفت. این حکم باید پیش از امضا توسط او از تصویب مجلس شورای ملی می‌گذشت؛ در حالی که هفدهمین دوره مجلس شورای ملی چند روز پیش از این قضیه با برگزاری رفراندوم منحل شده بود؛ بنابراین اقدام شاه غیرقانونی بود. او علاوه بر حکم برکناری مصدق، حکم نخست‌وزیری سرلشکر زاهدی که بازنشسته ارتش بود را هم امضا کرد.

سرهنگ نعمت‌الله نصیری مأمور تسلیم حکم شاه به محمد مصدق بود، ساعت ۲ بامداد ۲۵ مرداد به خانه مصدق در خیابان کاخ (فلسطین جنوبی) رفت. محافظان خانه نخست‌وزیر، او را که علاوه بر فرماندهی گارد سلطنتی، فرستاده شاه هم بود، دستگیر کردند. شاه به محض دریافت خبر بازداشت پیک خود، به همراه همسر خود ثریا با هواپیمای شخصی به بغداد رفت. خلبان این پرواز سرگرد محمد خاتم بود که بعدها با فاطمه خواهر شاه ازدواج کرد.

پس از علنی شدن خبر فرار شاه از کشور، مردم به خیابان‌ها ریختند، مجسمه‌های او و پدرش رضاشاه را پایین کشیدند و علیه سلطنت شعار دادند.

کودتا در 25 مرداد ناموفق بود، اما آمریکایی‌ها با پشتیبانی انگلیسی‌ها سه روز بعد توانستند دولت مصدق را سرنگون کرده و شاه که در 28 مرداد در ایتالیا به سر می‌برد، در پیامی که از رادیو تهران پخش شد، وعده غیرمنتظره‌ای داد؛ وعده‌ای که یک بار دیگر ۲۵ سال بعد، دوم شهریور ۱۳۵۷ هم تکرار شد. شاه با هدف آرام کردن مردم به آن‌ها وعده دموکراسی داد و گفت که تنها اوست که می‌تواند در کشور دموکراسی واقعی برقرار کند.[4]

شاه مخلوع سرانجام در آخرین ساعات ۳۰ مرداد ۱۳۳۲ به کشور بازگشت.

فراری که بازگشت نداشت

روز 26 دی‌ماه 1357 ساعت 13:08، محمدرضا پهلوی به‌همراه همسرش فرح، خاک ایران را به مقصد مصر ترک کرد. شاپور بختیار نخست‌وزیر، جواد سعید رئیس مجلس شورای ملی، علینقی اردلان وزیر دربار و جمعی از وابستگان درباری برای بدرقه وی حضور داشتند.

شاه در فرودگاه علت سفر خود به خارج را اینگونه توصیف کرد «مدتی است احساس خستگی می‌کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت.»[5]

امیراصلان افشار، رئیس وقت تشریفات دربار در گفت‌وگویی که بعدها به عنوان خاطرات او تدوین شده درباره می‌گوید: مساله سفر به امریکا آنچنان برنامه‌ریزی شده و مسلم بود که حتی آقای علی کبیری، آشپز اعلیحضرت که به دیدار فرزندش به آمریکا می‌رفت، با ما همراه شد! اما اعلیحضرت معتقد بودند که: «سولیوان سوء‌نیـت دارد و گزارش درستی از اوضاع ایران به کاخ سفید و مقامات وزارت امور خارجه آمریکا ارائه نمی‌دهد. بنابراین لازم است که خودم به آمریکا بروم و با کارتر و مقامات وزارت امور خارجه آمریکا ملاقات کنم و به آن‌ها بگویم که اقدامات شما در بی‌ثبات کردن ایران نه فقط برای ما بلکه برای تمام منطقه فاجعه‌بار خواهد بود.»

با چنان سابقه‌ای و با این هدف، سولیوان طی ملاقاتی با اعلیحضرت، موافقت دولت امریکا را برای سفر اعلیحضرت اعلام و تاکید کرد: «هواپیمای اعلیحضرت در فرودگاه «آندروز» نزدیک واشنگتن، به زمین خواهد نشست و از آنجا با هلیکوپتر به منزل دوست نزدیکتان «والتر آننبرگ» خواهید رفت...»

با این مقدمات، اعلیحضرت از سفر به امریکا راضی و خوشحال بودند و به من فرمودند: «در این‌ صورت، حداکثر 3-2 ماه در سفر خواهیم بود، هدایایی تهیـه کنید تا به میزبان‌های خودمان بدهیم.» در تدارک سفر و تهیـه هدایا بودم که اعلیحضرت به من فرمودند: «کارتر پیشنهاد کرده بهتر است در سر راه امریکا، دو سه روز هم به اسوان (مصر) برویم و در آنجا با انور سادات و جرالد فورد (رییس‌جمهور سابق امریکا) درباره قرارداد «کمپ دیوید» ملاقات و مذاکره کنیم...»

با این مقدمات، اعلیحضرت و شهبانو و همراهان به اسوان رفتند و در فرودگاه بین‌المللی «اسوان» از طرف انور سادات و همسرش با تشریفات و احترامات بسیار، مورد استقبال رسمی قرار گرفتند. پس از 3 روز، اعلیحضرت به من فرمودند: «مذاکرات ما تمام شده و سادات هم باید به یک سفر رسمی به سودان بروند، شما با سفیر آمریکا در قاهره تماس بگیرید و بپرسید که در چه روز و چه ساعتی ما وارد آمریکا می‌شویم.»

در لحظه، با سفیر آمریکا در قاهره تماس گرفتم و ایشان گفتند: با واشنگتن تماس خواهم گرفت و روز بعد، به من تلفن کرد و گفت: «متاسفانه مقامات آمریکایی در حال حاضر، مسافرت اعلیحضرت را به آمریکا صلاح نمی‌دانند!» بیم و نگرانی، وقتی پیام سفیر آمریکا در قاهره را به عرض اعلیحضرت رساندم، با ناراحتی و حیرت فرمودند: «این‌ها با پدر من هم همین کار را کردند. پدرم مایل بود که در هند و نزدیک ایران باشد و این وعده را هم داده بودند، ولی در بمبئی انگلیسی‌ها اجازه ندادند که پدرم حتی از کشتی پیاده شود و از آنجا، او را به جزیره موریس بردند... من اشتباه کردم که به این‌ها اعتماد کردم و به اسوان آمدم!» بعد به اردشیر زاهدی تلفن شد و او خیلی سریع با مراکش تماس گرفته بود و پادشاه مراکش، وزیر دربار خودش را به اسوان فرستاد و اعلیحضرت را دعوت کرد که به مراکش بروند.

در آن شرایط آشفته و عصبی، خودمان را در برابر یک توطئه یا فریب بزرگ می‌دیدیم و واقعاً نمی‌دانستیم که چه کنیم؟ هیچ یک از دولتمردان آمریکا دیگر به تلفن‌هایم پاسخی نمی‌دادند. ما با مختصری لباس و وسایل سفر کوتاه از ایران آمده بودیم و هیچ آمادگی برای تحمِل این شرایط ناگهانی و نامنتظره را نداشتیم. طرز صحبت کردن اعلیحضرت هم حتی عوض شده بود و دیگر وقار پادشاهی را نداشتند.[6]

 

پی‌نوشت:

[1]-mshrgh.ir/270574

[2]-mshrgh.ir/270574

[3]- mehrnews.com/news/4491934

[4]-mehrnews.com/news/2408189

[5]-https://www.tasnimnews.com/fa/news/1396/10/26/1628360/

[6]-mehrnews.com/news/2408189

فارس

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.