اندیشه‌ سیاسی شهيد مدرس

مقدّمه:

آيت‌الله سيد حسن مدرس مجتهدي نام آشنا و سياستمدار اسطوره‌ا‌ي تاريخ معاصر ايران است، مدرس در حوزه انديشه‌ سياسي، رفتار و عمل سياسي، شجاعت در مبارزه و ابراز عقيده و حق‌جويي شهره‌ي آفاق بوده و مشي نظري و عملي او را مي‌توان الگوی سياستمداران و مجاهدان قرن اخير دانست. او در سال 1287 ق بدنيا آمد، پدرش سيد اسماعيل و مادرش خديجه که در كانون شريعت و معرفت تربيت شد، تحصيلات مقدماتي خود را در اصفهان گذرانيد و دروس عالي علوم ديني را در نجف اشرف و در پاي درس اساتيد برجسته‌اي همچون آيت‌الله ميرزا حسن شيرازي رهبر نهضت تحريم تنباكو كسب نمود و به درججه رفيع اجتهاد نائل گشت.

مدرس از ابتدا شخصيتي پراستعداد، باهوش، با درايت، اهل زهد و تقوي و به شدت متعبّد بود، سادگي، بي‌باكي و شجاعت، بيگانه‌ستيزي، استبداد ستيزي، وطن‌خواهي، ظلم ستيزی، دلسوزي براي ملت و كشور در وجودش موج مي‌زد و در هر عرصه به انجام وظيفه و اداي تكليف مي‌انديشيد، مجموعه‌ي اين خصائص متعالي از او مجاهدي نستوه، سياستمداري زبردست و دولتمردي با كفايت ساخت، نامش هميشه ماندگار و راهش پر رهرو باد. در اين نوشتار تلاش مي‌كنيم گوشه‌اي از اقيانوس كمالات و مجاهدت اين شهيد والا مقام را با قلم ناقص خود به تصوير بكشيم.

 

اوضاع و شرايط ايران در دوران مدرس

عصر زندگي شهيد مدرس مصادف بود با دوران حكومت قاجار و رضاخان پهلوي، عصر قاجار كه از سال 1200 ق تا 1344 به مدّت 144 سال به طول انجاميد، هفت پادشاه بر ايران حكومت كردند، در اين دوران نه تنها وضعيت زندگي مردم بهبود پيدا نكرد بلكه وضعيت اجتماعي، سياسي، معيشتي، فرهنگي جامعه ايران رو به انحطاط گذاشت، دولتمردان ضعيف و نالايق يكي پس از ديگري به قدرت رسيدند، در برابر بيگانه ذليل و متزلزل ظاهر گشتند و از سياست خارجي مستقل و منطقي برخوردار نبودند و ايران پيوسته دستخوش نا آرامي و بي‌ثباتي داخلي و خارجي گرديد و دولتمردان ايران همواره مصالح كشور را به نفع بيگانان از دست دادند و تنها به حفظ مقام سلطنت خود بسنده كردند كه نتيجه آن گسترش استبداد داخلي و فراهم ساختن سلطه استعمار بوده است و رضاخان اين وضعيت را صد چندان ساخت. نمونه كامل چنين اوضاعي قرار داد تنباكو با استعمار پير انگليس مي‌باشد كه ايران را يكجا به اجانب فروخت.

شهيد مدرس در توصيف اين شرايط با دلي پرخون و چشمي اشكبار چنين مي‌گويد: اين واقعه تاريخي (قرار داد تنباكو) نظام سلطنت را سست و از اقتدار انداخت. استبداد سلطنتي در ايران بدون توجّه به واقعه دخانيه به مشروطيت نمي‌رسد. واقعه دخانيه توپي بود كه سحرگاه‌ي مردم تيزهوش خفته را بيدار كرد و به طور طبيعي از زلزله شديدی كه متعاقب آن بايستي به وقوع بپيوندد با خبرشان نمود.[1]

وقوع جنگ‌هاي ايران و روس چهره‌ي ديگري از ناكارآمدي و ذلت قاجار بود كه دو عهدنامه نكبت‌بار گلستان و تركمانچاي را بر ايران تحميل كرد، علاوه بر آن تقسيم ايران در سال 1907 هم بين روسيه و انگليس بحران ديگري بود كه شاهان قاجار نتوانستند از منافع ملي و عزت ملي و غيرت ايراني دفاع كنند.

انقلاب مشروطه با همه فراز و فرودش از سوي علماي بيدار براي تغيير اوضاع خفت‌بار قاجاريه بوقوع پيوست، اما تيرگي و پيچيدگي اوضاع در دوران مشروطه و حاكميت سلسله قاجار بقدري نگران كننده بود كه هر حكومتي هر چند فاسد اما مقتدر و زورگو و مستبدي را بر مي‌تابيد و حاكميت رضاخان به دست انگليسي‌‌ها را تسهيل مي‌نمود.

رضاخان در سال 1304 سلسله پهلوي را به نمايندگي از استعمار انگليس پايه‌گذاري كرد و شانزده سال سياست خصمانه عليه فرهنگ اسلامي و معطوف برچيدن مذهب تشيع از ايران را با تمام قدرت دنبال كرد البته او هم در راه باطل خود با موانع و مخالفيني درگير بود كه يكي از بزرگترين آنها شهيد مدرس بود. رضاخان با تصويب قانون نظام وظيفه در سال 1304 ش به دولت اجازه داد از طلاب علوم ديني براي معاف كردن آنها از خدمت، امتحان بعمل آورد. در سال 1307 به تقليد از آتاتورك قانون متحدالشكل كردن لباس‌ها را اعلام كرد كه به موجب آن مردان ناگزير بودند كلاه پهلوي بر سربگذارند.

قانون كشف حجاب زنان در سال 1314 به اجرا درآمد، مراسم عزاداري امام حسين(ع) محدود و يا ممنوع گرديد، سياست و فرهنگ مدرنيسم و سكولاريسم را دنبال كرد و در صدد بود فراگيري فرهنگ اسلام را به تدريج از بين ببرد.[2]

مدرس در چنين اوضاع بي‌سامان و مفسده ‌انگيز و ذلت‌باري به مجاهدت پرداخت، او تلاش كرد تا عزت ايران را بازگردانده، استبداد را محدود سازد، نقش مردم را بازگرداند، اسلام و تشيّع را در كشور حاكم سازد و آگاهي و ايمان مردم را اف‍زايش دهد.

 

مدرس و جايگاه سياست

شهيد مدرس اگر چه به سبك كلاسيك به تعريف سياست نپرداخته است لكن در بيانات خود به نوع خاصي از سياست كه ايرانيان بايد دارا باشند، اشاره مي‌كند و آن سياستي است كه در سايه آن زندگي كردن با زيركي، هوشياري، تسليم نشدن و نباختن، همراه است. او مي‌گويد: سياست ما ايراني‌ها بايد سياست بزكوهي باشد، سياست بز كوهي آن است كه هميشه بين‌الطلوعين چرا مي‌كند كه به قدري روشن باشد كه علف را ببيند، اما به قدري روشن نباشد كه صياد او را صيد كند. ما ايراني‌ها هم بايد سياستمان طوري باشد كه زندگي كنيم، اما صياد او را صيد نكند.[3]

مدرس به تبع اهلبيت عصمت و طهارت(ع) كه وظيفه خود را اصلاح انسانها و آباد كردن شهرها مي‌دانند، يكي از وظايف سياست را تعمير البلاد و تأمين العباد برمي‌شمارد و در اين راه بر باورها و فرهنگ اسلامي تكيه مي‌كند، سياست از ديدگاه شهيد مدرس فقط برد و باخت نيست بلكه به پيش بردن و هدايت كردن با فرهنگ اسلامي و احياي فرهنگ ائمه است. براساس اين انديشه، شهيد مدرس مي‌گويد كه جاي‌جاي مملكت و كشورها بايد جابلقا و جابلسا باشد يعني شهر و كشوري كه در آن فرهنگ اسلامي ظاهر شود و تجلي يابد. بنابراين شهيد مدرس با هوشمندي سرشار خود هم سياست را معنا كرده و هم قلمرو آنرا مشخص نموده‌اند.

قلمرو سياست در آثار شهيد مدرس هم به امور دینی و هم به امور دنيوي باز مي‌گردد، در ديدگاه او بعضي از مسائل، دنيوي و ظاهري هستند و آثار دنيوي دارند، ولي بعضي از مسائل آثار اخروي آنها لحاظ مي‌شود. مسائل سياسي از جمله مسائلي هستند كه قلمرو غالب آنها پرداختن به مسائل دنيوي و ظاهري است، نه پرداختن به آثار اخروي و امور باطني. [4]

شهيد مدرس در جريان شرايط قانون منتخبين مجلس مي‌گويد: مقصود اين است ما يك آثار اخروي داريم و يك آثار دنيوي كه در قانون انتخابات شرايطي را بايد بنويسيم كه آثار دنيوي را داشته باشد. مي‌خواهيم بدانيم آن صفاتي كه در امور سياسي مي‌باشد و فايده دارد كدام است؟ نمي‌خواهيم ببينيم در آخرت كي خوب است و كي بد است.[5]

اين يك وجه از سياست است كه امور دنيوي و قانونگذاري و اداره كشور را مديريت مي‌كند. اما روح غالب در سخنان و انديشه‌ها و رفتار شهيد مدرس عبارت است از عينيت دين و سياست. اصولاً اين جمله تاريخي و پرمعنا به نام او در تاريخ ثبت شده است كه سياست ما عين ديانت ما و ديانت ما عين سياست ماست. بنابراين در سياست به امور دين و دنيا پرداخته مي‌شود و كاملترين الگو ي سياست را به تصوير مي‌كشد. مدرس در عين حال كه يك روحاني متدين و متشرع و عارف و عابد بود به سياست ورزي اهتمام ورزیده و وارد دستگاه حكومت گرديد، رفتار او بيانگر انديشه سياسي او در جمع‌كردن ديانت و سياست مي‌باشد. بديهي است شهيد مدرس در عرصه سياست به مبارزه و جهاد سياسي و فرهنگي پرداخت و در اين ميدان به شهادت رسيد و خون و شهادت او گواه باور وي به عينيت دين و سياست است.

 

شهيد مدرس و اختلاف نظر و گفتمان سياسي

در انديشه شهيد مدرس اختلاف در ديدگاه و عقيده سياسي امري بديهي است، و آنرا موجب انحطاط جامعه نمي‌داند، بلكه معتقد است كه مي‌توان در جامعه عقايد سياسي متعدد و مختلفي داشت. در عين حال با كمال دوستي و رفاقت و همكاري، امور سياسي را پيش برد.

شهيد مدرس در اين رابطه مي‌گويد: عقيده سياسي، مثل يك عقيده ديني مي‌ماند. بعد از آنكه يك عقيده سياسي در جمعي پيدا شده، البته اجرا مي‌كنند، امروز اگر شما اكثريت پيدا كرده بوديد و پارلمان تشكيل داده بوديد، البته وظيفه‌تان اين بود كه ما را رد كنيد. ما هم امروز اتفاق داريم. شما و امثال شما را كه شراكت در اين امر داشتيد رد مي‌كنيم . نه اوقات تلخي مي‌خواهد نه چيزي. كمال دوستي هم در پيش است و همان‌طور كه سابق دوست بوديم، حالا هم باشيم.[6]

آيت‌الله مدرس علاوه بر پذيرش عقايد سياسي مختلف و وجود گفتمانهاي سياسي متخالف در جامعه معتقد است كه بايد ميان اختلاف نظر عقايد سياسي و خيانت به مملكت، فرق گذاشت، چرا كه اگر كسي در اعتقاد سياسي به مملكت خيانت كرد بايد با اين اعتقاد مبارزه كرد و آن اعتقاد را از انديشه خشكانيد و به دور انداخت. آن شهيد والا مقام در تبيين چنين امر مهمي مي‌گويد:

حالا من هرجا بنشينم آقا را تنفيذ كنم كه آقا طرفدار جمهوري بود، خير آقا، اينها نظرات سياسي است. آن‌جا اختلاف داشتيم، گذشت و رفت. اين‌جا اتفاق داريم و با هم كار مي‌كنيم. حالا اگر چهار تايشان آن روز داراي آن عقيده بودند، هر روز ما براي خدمت به مملكت و خدمت به ديانت همه را ول كنيم براي اينكه آن روز صاحب اين عقيده بودند. خير، آدم بايد عقيده داشته باشد. بلي، تقصير و مقصر اگر ثابت شد آن وقت حق شماست كه ريشه‌اش را برداريد، اما به مجرد اعتقاد سياسي و اختلاف نظر در عقيده سياسي، من نمي‌توانم بگويم آقاي رئيس‌الوزراء چون بعضي از وزراء شما يك عملياتي كرده‌اند كه عقيده سياسي من برخلاف آنها بوده خوب است توبه كنند.[7]

 

وطن‌خواهي و ملت دوستي از ديدگاه شهيد مدرس

در انديشه شهيد مدرس حكومت عبارت است: «نهاد اداره كننده مملكت»[8] حكومت چهار ركن اساسي دارد، وطن و سرزمين، مردم (ملت) ، حاكميت، حكومت،. نگاه شهيد مدرس به هر يك از اين اركان، عيناً منطبق بر آموزه‌هاي شريعت و احكام عقلاني و سيره نظري و عملي اهلبيت(ع) مي‌باشد. شهيد مدرس مي‌گويد: ما مي‌خواهيم وطن‌خواه باشيم، وطن‌خواهي الآن يك لفظي است خيلي معمولي و مطلوب و معقول و مرسوم. ما همه مي‌خواهيم وطن‌خواه باشيم. وطن يك حدود ارضي دارد و يك حدود اهلي. من اگر وطن دوست باشم آن ارض را بايد دوست بدارم و حفظ كنم، اهل ارض را هم كه همه هموطن‌هاي من هستند، بايد دوست بدارم و حفظ كنم، ترقي بدهم وطن را، يعني آن زمين را آباد كنم، اگر خراب است تعميرش كنم، براي اهل آن ارض هم كمال آسايش و رفاهيت و اسباب غنا و عملشان را فراهم كنم.[9]

ملت، وطن و ارض در نگاه شهيد مدرس بيش از هر انديشمند سياسي ديگر در كمال زيبايي و بسيار عميق و دقيق بيان شده است با اين معيار مي‌توان از كساني كه ادعاي وطن‌دوستي و ملت‌گرايي دارند انسانهاي راستگو و دروغگو را از هم باز شناخت. در ديدگاه شهيد مدرس وطن واقعي و حقيقي ايرانيان تمام سرزمين‌ها و نقاطي هستند كه در چند هزار سال گذشته در قلمرو كشور ايران بوده‌اند و ملت و مردم ايران تمام انسانهايي هستند كه در اين سرزمين‌ها زندگي مي‌كنند هر چند اكنون جزء قلمرو ايران نباشند. او تأكيد مي‌كند كه:

(برخي مي‌گويند) ما داراي دولت هشت هزار ساله‌ايم، خيلي خوب، دولت هشت هزار ساله بايد زميني سرزمين هشت هزار ساله سابقش را وطن خود بداند و اقوام هشت هزار سال سابق تا حال را هموطنان خود بداند و الا غلط مي‌كند مي‌گويد من دولت هشت هزار ساله هستم...  ارض عرب، جزو قلمرو ايران بوده است و اقوام عرب هم جزو هموطنان ما بوده‌اند، حضرت ابراهيم هم ايراني بود و هيچ‌كس هم مدعي نبوده حضرت ابراهيم از قوم ديگري است اين بلا معارض است. از يمن تا همه جزيره‌العرب ارض ايران بود. اين مباحث حاكي از اين است كه تميز دادن ملت الف از ملت ب بسيار مشكل مي‌باشد. با اين حال در عصر كنوني كه سرزمين‌ها و ملت‌ها از هم تفكيك شده و مرزها‌ي شناخته شده دادند بايد وطن و ملت خود را در همين ادبيات و چارچوب جديد تعريف كرد و شناخت و بدان قانع بود و براي آباداني آن كوشيد.[10]

اين بيانات دقت نظر شهيد مدرس را نسبت به مفاهيم به تصوير مي‌كشد و نشان مي‌دهد كه وقتي ثابت شد وطن و مردم هر كس به چه حدود و ثغوري اطلاق مي‌گردد بايد چگونه از آن حفاظت نمايد و بدان عشق بورزد. با اين تفسير و تبيين تمامي ملي‌گرايان و سلاطين و پادشاهاني كه در دوران صدارتشان كشور ايران تجزيه شده و سرزمين را آباد نكرده‌اند دروغگويان و خائنان تاريخ ناميد.

شهيد مدرس براي گروههاي انبوه انساني، معمولا چهار اصطلاح را با برداشت‌هاي گوناگون بكار مي‌گيرد:

1-قوم: با تأكيد بر جنبه ن‍ژادي گروه‌هاي انساني؛

2-امّت: با تأكيد بر جنبه عميق ايماني و اخلاقي گروه‌هاي فرا سرزميني؛

3-مردم: با تأكيد بر جنبه سرزمینی و اقلیمی گروه‌های انسانی؛

4- ملت: با تاکید بر جنبه اعتقادي گروه‌هاي انساني.[11]

 

جايگاه ملت در نظام سياسي

برخي انديشمندان بر اين باورند كه دولتمردان جايگاهي جدا از ملت دارند.، يعني برتر از مردمند و لذا در اين منظر بر مردم فخرفروشي مي‌شود و مردم عددي به حساب نمي‌آيند با اين ديد، مردم در جامعه نقش‌آفريني نمي‌كنند و مشاركتي هم در مسائل مملكتي ندارند. اما در ديدگاه شهيد مدرس دولتمردان و حاكمان تافته جدا بافته‌اي نيستند و برتر از مردم محسوب نمي‌شوند بلكه نوكر و خدمتگزار خلق‌اند. با اين توصيف مردم جايگاه مهم و سازنده‌اي دارند.

شهيد مدرس مي‌گويد: تمام اين مقامات كه از سلسله‌هاي مختلف هستند، شاه رئيس‌الوزراء، پارلمان، حجت‌الاسلام، تمام اينها نوكر خلق‌اند، خدمتگزار خلقند... من خدمتگزار مردم هستم. من مي‌گويم پيغمبران خدا هم كه ااز همه برترند، نوكر خلقند، من مي‌گويم آنها را خدا براي خلقش فرستاد.[12]

مملكت نوكر مي‌خواهد، وزير ، نوكر مملكت است و بايد كار بكند، ما از آنها كار مي‌خواهيم.[13]

دولت در حقيقت بايد شبان ملّت باشد. يعني مرتع خوب، اسباب خوب و وقت خوب تهيه بكند و در آنها نظارت اشته باشد كه آنها بتوانند زندگي بكنند و در واقع نوكر ملت است.[14]

 

مشروعيت و مقبوليت سياسي

در آراء و انديشه‌هاي شهيد مدرس مشروعيت حكومت از خداوند است و سائس و حاكمي كه مبعوث و منصوب از جانب خداست بايد از روي كتاب خدا رفتار كند.[15]

از سوي ديگر به جنبه مقبوليت و مشروعيت سياسي نيز نظر دارد كه برپايه آراء مردم شكل مي‌گيرد.[16]

يعني قانوني كه مردم وضع مي‌كنند، نبايد ذرّه‌اي مخالف قوانين اسلامي باشد و اين كار را پنج تن از فقها بطور ناظر در مجلس انجام مي‌دهند و اين معنا در قرار داد اجتماعي انديشمندان غربي يافت نمي‌شود. البته بايد توجه داشت شرايط خفقان و استبداد و استعمار دوران حيات سياسي مدرس بقدري تاريك و گمراه كننده است كه آن شهيد والا مقام تنها به برخي از ابعاد حاكميتي اسلام تمركز پيدا مي‌كند و چندان به مفاهيمي چون ولايت فقيه و مشروعيت و منصوب بودن حاكم اسلامي در عصر غيبت اشاره نكرده‌اند. آنچه از آثار و گفته‌هاي او استخراج مي‌شود اينكه قوانين بايد معيار رفتار و عملكرد حاكمان باشد و حاكمان بايد به تأمين نيازهاي مردم بپردازند و مورد حمايت مردم قرار گيرند در نگاه وي حاكمي كه نماينده مردم نباشد مشروعيت ندارد.

 

مخالفت مدرس با جمهوري رضاخاني

از گفته‌هاي شهيد بر مي‌آيد كه وي نظام جمهوري را به نسبت مشروطه سلطنتي نزديك‌تر به اسلام مي‌داند اما به نوعي جمهوري واقعي كه برخواسته از آراء و حمايت مردم باشد اعتقاد دارد از اين رو با جمهوري رضاخاني مخالفت مي‌كرد. مدرس با حافظ منافع بيگانه بودن يا خودسري و ديكتاتوري رضاخان و بي‌توجهي او به مردم مخالف بود. شبهه مدرس بنا به نقل حسين مكي در اين رابطه مي‌گويد: من با جمهوري واقعي مخالف نيستم ولي اين جمهوري كه مي‌خواهند به ما تحميل كنند، بنابر اراده ملت ايران نيست، بلكه انگليسي‌ها مي‌خواهند به ملت ايران تحميل نمايند و رژیم حكومتي كه صددرصد دست نشانده و تحت اراده خود باشد در ايران برقرار سازند.[17]

 

مدرس و قواي حكومتي

شهيد مدرس در گفته‌ها و مبارزات خويش تفكيك قواي حكومتي و پايبندي هر يك به وظايف قانوني خود را مورد تأكيد قرار مي‌دهد و به سه قوه مجريه، مقنّنه و قضائيه اشاره مي‌كند:

1-قوه مجريه: مدرس وظيفه اساسي قوه مجريه را اجراي قوانين مصوبه قوه مقنّنه مي‌داند نه دخالت در قانونگذاري. مي‌گويد وزير بايد مجري قانون باشد. نه اينكه هر جا را نمي‌فهمند خودشان تغييراتي داده و يك ماده اضافه كند... البته وقتي كه بنا باشد هر وزيري ابلاغ صادر كند و قانون وضع كند، ديگر مملكت مجلس شوراي ملي نمي‌خواهد. لذا بنده منكرم كه وزير هر چند عالم هم باشد دخالت در وضع قانون بكند.[18]

2) قوه مقنّنه: از ديدگاه مدرس، مردم قوه مقنّنه را انتخاب مي‌كنند و كار قوه مقنّنه هم تدوين قوانين است نه دخالت در حوزه‌هاي ديگر. البته قوانين وضع شده نبايد با قوانين مشروع تعارضي داشته باشد. مدرّس قدرت برتر در كشور را مجلس مي‌داند. وي خطاب به وكلاي مجلس مي‌گويد: شما مگر ضعف داريد اين حرفها را مي‌زنيد و در پرده سخن مي‌گویيد، ما بر هر كس قدرت داريم از رضاخان هم هيچ ترس و واهمه نداريم. ما قدرت داريم، پادشاه را عزل كنيم، رئيس‌الوزراء را بياوريم، سؤال كنيم، استيضاح كنيم، عزلش كنيم و همچنين رضاخان را استيضاح كنيم، عزل كنيم ، قدرتي كه مجلس دارد هیچ چيز نمي‌تواند مقابلش بايستد.[19]

3)قوه قضایيه: مدرس قوه قضائيه را بخش مستقلّي از حكومت مي‌داند. نقش مدرس در ساخت اصولي نهاد عدليه و نهاد قانون به عنوان دو اصل مهم مشروطه و سعي در جدا ساختن كاركرد آنها از دولت را مي‌توان به عنوان انديشه تفكيك قوا در آثار او انگاشت. در نگاه او درس خوانده‌هاي ممالك غربي نمي‌توانند در اين قوه مشغول شوند و يا دولت نمي‌تواند حق قضاوت را به كساني غير از مجتهدين عادل واگذار كند.

 

وظايف و اختيارات حكومت در سياست داخلي

از مجموع آراء و نظرات شهيد مدرس مي‌توان وظايف و اختيارات حكومت و حاكم اسلامي را اينگونه استخراج نمود:

1-ايجاد آسايش و رفاه براي مردم كشور؛

2-دريافت ماليات از شهروندان؛

3-اجراي عدالت در جامعه؛

4- حفظ مرزهاي كشور اسلامي؛

5- آباداني و عمران كشور[20].

 

وظايف و اختيارات حكومت در زمينه سياست خارجي

شهيد مدرس بر مهم‌ترين وظايف حكومت در سياست خارجي تأكيد كرده‌اند:

1-تأمين حاكميت و استقلال كشور؛

2- تدوين و اجراي اصول سياست خارجي بر پايه ديانت؛

3- مبارزه با بيگانه، در صورت تعدّي و تجاوز به كشور؛

4- روابط حسنه با تمام دول جهان بدون هيچ‌گونه سلطه و دخالت در امور يكديگر؛

5-دستيابي به استقلال سياسي، فرهنگي و اقتصادي در سايه اعمال سياست توازن عمومي

6-توجه به مسائل و مشكلات مسلمانان جهان اسلام.

شهيد مدرس مي‌گويد: ما با تمام دول جهان بايد روابط حسنه داشته باشيم بدون اينكه دول قوي بخواهند بر ما سلطه سياسي يا اقتصادي و يا هرگونه سلطه ديگري داشته باشند.[21]

و باز مي‌گوید: منشأ سياست ما ديانت ماست، ما با تمام دنيا دوستيم، مادامي كه متعرض ما نشده‌اند، هر كس متعرض ما بشود متعرض او خواهيم شد.[22]

 

مدرس و رقابت سياسي

شهيد مدرس خواستار رقابتي بدور از منازعه است و به طرح گفتمان‌ها و خلق‌ها قائل هستند وي مي‌گويد: هر كس بايد عقايد سياسي خودش را بگويد: اما به عقيده ديگري نبايد تعريض داشته باشد.[23]

مدرس همچنين تأكيد مي‌كند: اختلاف من با رضاخان بر سر كلاه و عمامه و اين مسائل جزئي از قبيل نظام اجباري نيست، من در حقيقت با سياست انگلستان كه رضاخان را عامل اجراي مقاصد استعماري خود در ايران قرار داده مخالفم، من با سياست‌هايي كه آزادي و استقلال ايران و جهان را تهديد مي‌كند مبارزه مي‌كنم و هدف خود را هم مي‌شناسم.

 

شهيد مدرس و احزاب سياسي

از مواضع شهيد چنين بر مي‌آيد كه وي معتقد است احزاب بايد براساس عقايد اسلامي و آن هم حزب بومي يا بهتر بگوئيم حزب وطني باشد نه حزب وارداتي غربي، حزبي كه با فكر و فرهن مردم سرزمين خودمان پديد آيد تا بتواند براي مشكلات اين مرز و بوم با فرهنگ خودي نسخه تجويز كند. شهيد مدرس در پاسخ خبرنگار مجله ايران در سال 1305 مي‌گويد: در اين بيست سال مشروطيت متأسفانه حزبي وجود پيدا نكرده، هر چه بوده اسم بلارسم بوده لذا زود از بين رفته است و اين يك بدبختي است كه دامنگير جامعه شده است. بر هر ذي حسي لازم است که بذل جهد كرده و حزبي از روي عقيده و اساسي به نام حزب وطني تشكيل و در تشديد مباني آن كوشش نمايد و من هم حاضرم كه رسماً عضويت چنين حزبي را قبول و به طور اجتماع و هم‌آهنگي به وطن و مردم خدمت كنم.[24]

 

مدرس و تبيين سياست در نهج‌البلاغه

مدرس مانند اكثريت علماي شيعه در عصر خود از شاگردان مكتب فقهي نجف بود و تحت تأثير انديشه‌هاي بزرگاني چون آخوند خراساني و نائيني قرار داشت. در فلسفه و كلام از محضر اساتيد بزرگي تلمذ كرد و خود نيز شاگردان توانمندي تربيت نمود و همواره در تفسیر و تبيين قرآن و نهج‌البلاغه و منابع ديني پيشتاز بود.

مدرس از نخستين كساني بود كه به تدريس نهج‌البلاغه در حوزه‌هاي علميه رسميت بخشيد و آن را به عنوان متن درسي براي طلاب درآورد. وي مي‌گويد: استنباط حركت تاريخ از متن نهج‌البلاغه تاريخ را از مسير تباهي و ويرانگري جدا و به راه ساختن و پرداختن كشانيده ، ثمره عقل و درك در اين آزمايشگاه به خوبي آشكار مي‌شود و تاريخ، موفقيت و جايگاه حقيقي خود را به دست مي‌آورد[25]

مدرس درباره تحمل سختي‌ها و مرارت‌هاي تدريس نهج‌البلاغه مي‌گويد: تدريس نهج‌البلاغه و تاريخ را در حوزه درس خود گنجاندم و حتي براي خود معاند و مخالف درست كردم، آنان مي‌گفتند بدعت است، ولي مقيد بودم اگر اين كار بدعت است جهتي است به سوي تكامل اجتماعي.[26]

 

مدرس در طراز اول قانونگذاري

سيد حسن مدرس را آخوند ملا محمد كاظم خراساني و ملاعبدلله مازندراني، دو تن از علماي مشروطه‌خواه، طي نامه مورخ سوم جمادي‌الاولي 1328 ه.ق جزء بيست تن از علماي ديني ولايات مختلف براي انتخاب پنج نفر از ميان آنان به عنوان هيأت طراز اول، كه مبتني بر اصل دوّم قانون اساسي مشروطيت و ثمره تلاشهاي شيخ فضل‌الله نوري بود، به مجلس شوراي ملي معرفي كردند كه در نهايت وي به عنوان يكي از پنج عالم طراز اول انتخاب شد و در پنج دوره قانونگذاري مجلس حضور داشت.[27]

فعاليت‌هاي خستگي‌ناپذير مدرس در پنج دوره قانونگذاري و تلاش و مجاهدتش براي استقرار مشروطيت و نهادهاي حقوقي آن براساس قانون اساسي و برقراري آزادي و استقلال ايران ذخيره‌اي گرانبها براي دولتمردان بوده است.

 

امام خميني و تحسين مدرّس

امام خميني(ره) و مقام معظم رهبري همواره از شهيد مدرس به عنوان فقيهي مجاهد و الگويي شايسته براي مسئولان به‌ويژه نمايندگان مجلس ياد كرده‌اند از سجاياي اخلاقي، كمالات معنوي، مبارزات سياسي او تمجيد كرده‌اند. شخصيت‌هاي حوزوي و دانشگاهي نيز بالاتفاق وي را ستوده‌اند.

شهيد مدرس در تاريخ معاصر ايران چهره‌اي برجسته و ماندگار است كه تا كنون نقطه‌اي تاريك در شخصيت و مبارزات سياسي و اجتماعي او مطرح نشده است.

برخي از نويسندگان بر اين باورند كه مهمترين تأثير سياسي و مبارزاتي مدرّس بر روي امام خميني بوده است، اما مجذوب مدرس بود با عنايت به صحبت‌هاي خود ايشان، در جواني به عنوان تماشاچي در مجلس شوراي ملي شركت مي‌كرده و نطق‌هاي مدرّس را مي‌شنيده است و درس‌هاي مدرس را در مدرسه سپهسالار ديده بود... به نحو كاملاً مشخص از سخنان امام روشن است كه تحت تأثير انديشه‌هاي مدرس بوده است. امام از مدرس به عنوان اولين مجاهد در رژیم پهلوي ياد مي‌كند.[28]


[1]- نجفي، موسي، سده تحريم تنباكو، ص 134.

[2]- عباس فجر، سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي به روايت تاريخ كمبريج، ص 283.

[3]- تركمان، محمد ، مدرس در پنج دوره تقنيني مجلس شوراي ملي، ج 2، ص 404.

[4]- مهاجرنيا، محسن، انديشه سياسي متفكران اسلامي، جلد سوم، ص 205.

[5]- مكي، حسين، مدرس قهرمان، آزادي، ص 95.

[6]- تركمان، محمد،پيشين، ج1،ص193.

[7]- همان، ج 2، ص286.

[8]- مهاجرنيا، محسن، پيشين، ص 209.

[9]- تركمان، محمّد، پيشين، ج 2، ص 138.

[10]- همان، ص 140.

[11]- همان، ص 142.

[12]- همان، ج 1، ص 227.

[13]- همان، ص 148.

[14]- همان، ج 2، ص 299.

[15]- همان، ج 1، ص 315.

[16]- همان، ص 316.

[17]- نجفي، موسي، تأملات سياسي در تاريخ تفكر اسلامي، ص 288.

[18]- همان، ص 287.

[19]- حسين مكي، مدرس قهرمان آزادي، ص 169.

[20]- مهاجرنيا، محسن، پيشين، ص 237.

[21]- علي مدرسي، نگاه مدرس به فرهنگ و تمدن غرب، كتاب سروش، ص 211.

[22]- حسين مكي، مدرس قهرمان آزادي، ص 209.

[23]- محمد تركمان، پيشين، ج 2، ص 458.

[24]- همشهري، آذر 1374، ش 11 و 12.

[25]- علي مدرسي، فصلنامه ياد، ش 20، ص 105.

[26]- همان.

[27]- تركمان، محمد، آراء‌انديشه‌ها و فلسفه سياسي مدرس، ص 19.

[28]- دكتر درخشه، جلال، گفتمان سياسي شيعي در ايران معاصر، ص 98.

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.