محرم همچنان ادامه دارد و هنوز داغ جانسوز عاشورای حسینی بر قلوب دوستدارانش سنگینی میکند که مردم ولایت مدار و بسیجی مسلک کشورمان قصد دارند تا سی و چهارمین سال پیدایش شجره طیبه بسیج را گرامی بدارند. امسال هفته بسیج در حالی فرا میرسد که هنوز پرچمهای سیاه و لباسهای مشکی مختص محرم، برچیده نشده و یاد ظلم و جنایتی که یزیدیان در حق آلالله روا داشتند از ذهنها بیرون نرفته است.
از این رو تقارن محرم و هفته بسیج را فرصتی دانسته ایم تا بار دیگر از نهضت کربلا درسهایی برای شناخت وظایف بسیجی خود بگیریم تا «عبرتهای عاشورا» مانع تکرار آن واقعه تلخ و شرمندگی جامعه اسلامی گردد. به ویژه آنکه از نگاه پیر و مراد بسیجیان، بسیج ثابت کرده است که در صراط حسینبنعلی (علیهالسّلام) و راه عاشورا قدم بر میدارد.[1]
آقا و امام بسیجیان سالها پیش که عاشورا نزدیک شده بود به هفته بسیج، در دیدار برخی از فرماندهان گردان عاشورا تاکید فرمودند که حادثه عاشورا، از دو جهت قابل تأمل و تدبر است که غالباً یکی از این دو جهت، مورد توجه قرار میگیرد. جهت اول، درسهای عاشورا است. عاشورا پیامها و درسهایی دارد. عاشورا درس میدهد که برای حفظ دین، باید فداکاری کرد. درس میدهد که در راه قرآن، از همه چیز باید گذشت. درس میدهد که در میدان نبرد حق و باطل، کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان، شریف و وضیع و امام و رعیت، با هم در یک صف قرار میگیرند. درس میدهد که جبهه دشمن با همه تواناییهای ظاهری، بسیار آسیبپذیر است. (همچنان که جبهه بنیامیه، به وسیله کاروان اسیران عاشورا، در کوفه آسیب دید، در شام آسیب دید، در مدینه آسیب دید، و بالأخره هم این ماجرا، به فنای جبهه سفیانی منتهی شد.) درس میدهد که در ماجرای دفاع از دین، از همه چیز بیشتر، برای انسان، بصیرت لازم است. بیبصیرتها فریب میخورند. بیبصیرتها در جبهه باطل قرار میگیرند؛ بدون اینکه خود بدانند. همچنان که در جبهه ابنزیاد، کسانی بودند که از فساق و فجار نبودند، ولی از بیبصیرتها بودند.
اینها درسهای عاشورا است. البته همین درسها کافی است که یک ملت را، از ذلت به عزت برساند. همین درسها میتواند جبهه کفر و استکبار را شکست دهد. درسهای زندگیسازی است. و جهت دوم (عبرتهای عاشورا) است. عاشورا غیر از درس، یک صحنه عبرت است. انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد.
فرمانده جانباز بسیجیان سپس با اشاره به مفهوم و معنای عبرت که آن را به معنی اینکه خودمان را با آن وضعیت مقایسه کنیم و بفهمیم در چه حال و وضعیتی هستیم و چه چیزی ما را تهدید میکند، دانسته، عبرتهای عاشورا را به شرح زیر برشمردهاند:
عبرت اول: چرایی انحطاط سریع جامعه اسلامی
اولین عبرتی که در قضیهی عاشورا ما را به خود متوجه میکند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر (صلواتاللَّه و سلامه علیه)، جامعه اسلامی به آن حدی رسید که کسی مثل امام حسین علیهالسّلام، ناچار شد برای نجات جامعه اسلامی، چنین فداکاریای بکند؟ این فداکاری حسینبنعلی (علیهالسّلام)، یک وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ یک وقت در قلب کشورها و ملتهای مخالف و معاند با اسلام است؛ این یک حرفی است. اما حسینبنعلی (علیهالسّلام)، در مرکز اسلام، در مدینه و مکه - مرکز وحی نبوی - وضعیتی دید که هر چه نگاه کرد چارهای جز فداکاری نداشت؛ آن هم چنین فداکاری خونین با عظمتی! مگر چه وضعی بود که حسینبنعلی (علیهالسّلام)، احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده خواهد ماند، والّا از دست رفته است؟! عبرت اینجاست. روزگاری رهبر و پیغمبر جامعه اسلامی، از همان مکه و مدینه پرچمها را میبست، به دست مسلمانها میداد و آنها تا اقصینقاط جزیرهالعرب و تا مرزهای شام میرفتند؛ امپراتوری روم را تهدید میکردند؛ آنها از مقابلشان میگریختند و و لشکریان اسلام پیروزمندانه بر میگشتند؛ که در این خصوص میتوان به ماجرای (تبوک) اشاره کرد. روزگاری در مسجد و معبر جامعه اسلامی، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نفس، آیات خدا را بر مردم میخواند و مردم را موعظه میکرد و آنها را در جاده هدایت با سرعت پیش میبرد. ولی چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایی رسد و آنقدر از اسلام دور شدند که کسی مثل یزید بر آنها حکومت میکرد؟! وضعی پیش آمد که کسی مثل حسینبنعلی (علیهالسّلام)، دید که چارهای جز این فداکاری عظیم ندارد! این فداکاری، در تاریخ بینظیر است. چه شد که به چنین مرحلهای رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار دهیم.
ما امروز یک جامعه اسلامی هستیم. باید ببینیم آن جامعهی اسلامی، چه آفتی پیدا کرد که کارش به یزید رسید؟ چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین (علیهالصّلاة و السّلام)، در همان شهری که او حکومت میکرد، سرهای پسرانش را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند؟! کوفه یک نقطهی بیگانه از دین نبود! کوفه همان جایی بود که امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در بازارهای آن راه میرفت؛ تازیانه بر دوش میانداخت؛ مردم را امر به معروف و نهی از منکر میکرد؛ فریاد تلاوت قرآن در (آناء اللیل و اطراف النهار) از آن مسجد و آن تشکیلات بلند بود. این، همان شهر بود که پس از گذشت سالهایی نه چندان طولانی در بازارش دختران و حرم امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را، با اسارت میگرداندند. در ظرف بیست سال چه شد که به آنجا رسیدند؟ اگر بیماریای وجود دارد که میتواند جامعهای را که در رأسش کسانی مثل پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین (علیهما السّلام) بودهاند، در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند، این بیماری، بیماری خطرناکی است و ما هم باید از آن بترسیم. امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردی از شاگردان پیغمبر اکرم (صلواتاللَّه و سلامه علیه) محسوب میکرد، سر فخر به آسمان میسود. امام، افتخارش به این بود که بتواند احکام پیغمبر را درک، عمل و تبلیغ کند. امام ما کجا، پیغمبر کجا؟! آن جامعه را پیغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. این جامعه ما خیلی باید مواظب باشد که به آن بیماری دچار نشود. عبرت، اینجاست! ما باید آن بیماری را بشناسیم؛ آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم.
عبرت دوم: درک عوامل شهادت امامالمسلمین به دست مسلمین
به نظر من این پیام عاشورا، از درسها و پیامهای دیگر عاشورا برای ما امروز فوریتر است. ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد که حسینبنعلی (علیهالسّلام)، آقازاده اول دنیای اسلام و پسر خلیفه مسلمین، پسر علیبنابیطالب (علیهالصّلاة و السّلام)، در همان شهری که پدر بزرگوارش بر مسند خلافت مینشست، سر بریدهاش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر آدمهایی به کربلا آمدند، او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رسانند و حرم امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را به اسارت گرفتند!
مقام معظم رهبری در پاسخ به این سوال به دو عامل اشاره کردند و فرمودند:
یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است. فراموش کردن خدا و معنویت؛ حساب معنویت را از زندگی جدا کردن و توجه و ذکر و دعا و توسل و طلب از خدای متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایی را از زندگی کنار گذاشتن.
دوم (واتبعوا الشهوات)؛ دنبال شهوترانیها رفتن؛ دنبال هوسها رفتن و در یک جمله: دنیاطلبی. به فکر جمعآوری ثروت، جمعآوری مال و التذاذ به شهوات دنیا افتادن. اینها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش کردن. این، درد اساسی و بزرگ است. ما هم ممکن است به این درد دچار شویم. اگر در جامعه اسلامی، آن حالت آرمانخواهی از بین برود یا ضعیف شود؛ هر کس به فکر این باشد که کلاهش را از معرکه در ببرد و از دیگران در دنیا عقب نیفتد؛ اینکه (دیگری جمع کرده است، ما هم برویم جمع کنیم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح دهیم)، معلوم است که به این درد دچار خواهیم شد.
عبرت سوم: مقایسه دنیای امروز با آن روز
دنیای امروز، دنیای دروغ، دنیای زور، دنیای شهوترانی و دنیای ترجیح ارزشهای مادی بر ارزشهای معنوی است. این دنیاست! مخصوص امروز هم نیست. قرنهاست که معنویت در دنیا رو به افول و ضعف بوده است. پولپرستها و سرمایهدارها تلاش کردهاند که معنویت را از بین ببرند. صاحبان قدرت، یک نظام و بساط مادیای در دنیا چیدهاند که در رأسش قدرتی از همه دروغگوتر، فریبکارتر، بیاعتناتر به فضایل انسانی و نسبت به انسانها بیرحمتر مثل قدرت آمریکاست. این میآید در رأس و همینطور، میآیند تا مراتب پایینتر. این، وضع دنیاست. انقلاب اسلامی، یعنی زنده کردن دوباره اسلام؛ زنده کردن (ان اکرمکم عنداللَّه اتقیکم). این انقلاب آمد تا این بساط جهانی را، این ترتیب غلط جهانی را بشکند و ترتیب جدیدی درست کند. اگر آن ترتیب مادی جهانی باشد، معلوم است که شهوترانهای فاسد رو سیاه و گمراهی مثل محمدرضا باید در رأس کار باشند و انسان بافضیلت منوری مثل امام باید در زندان یا در تبعید باشد! در چنان وضعیتی، جای امام در جامعه نیست. وقتی زور حاکم است، وقتی فساد حاکم است، وقتی دروغ حاکم است و وقتی بیفضیلتی حاکم است، کسی که دارای فضیلت است، دارای صدق است، دارای نور است، دارای عرفان است و دارای توجه به خداست، جایش در زندانها یا در مقتل و مذبح یا در گودال قتلگاههاست. وقتی مثل امامی بر سر کار آمد، یعنی ورق برگشت؛ شهوترانی و دنیاطلبی به انزوا رفت، وابستگی و فساد به انزوا رفت، تقوی بالای کار آمد، زهد روی کار آمد، صفا و نورانیت آمد، جهاد آمد، دلسوزی برای انسانها آمد، رحم و مروت و برادری و ایثار و از خودگذشتگی آمد. امام که بر سر کار میآید، یعنی این خصلتها میآید؛ یعنی این فضیلتها میآید؛ یعنی این ارزشها مطرح میشود. اگر این ارزشها را نگه داشتید، نظام امامت باقی میماند. آن وقت امثال حسینبنعلی (علیهالصّلاة و السّلام)، دیگر به مذبح برده نمیشوند. اما اگر اینها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه بسیجی را از دست دادیم چه؟ اگر به جای توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهی، به فکر تجملات شخصی خودمان افتادیم چه؟ اگر جوان بسیجی را، جوان مؤمن را، جوان بااخلاص را - که هیچ چیز نمیخواهد جز اینکه میدانی باشد که در راه خدا مجاهدت کند - در انزوا انداختیم و آن آدمپرروی افزونخواه پرتوقع بیصفای بیمعنویت را مسلط کردیم چه؟ آن وقت همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام فاصلهی بین رحلت نبیاکرم (صلواتاللَّه و سلامه علیه) و شهادت جگرگوشهاش پنجاه سال شد، در روزگار ما، این فاصله، خیلی کوتاهتر ممکن است بشود و زودتر از این حرفها، فضیلتها و صاحبان فضایل ما به مذبح بروند. باید نگذاریم. باید در مقابل انحرافی که ممکن است دشمن بر ما تحمیل کند، بایستیم.
عبرت چهارم: جلوگیری از انزوای فرزندان انقلاب
عبرتگیری از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوی و فرزند انقلاب گوشهگیر شود. عدهای مسائل را اشتباه گرفتهاند. امروز عدهای به اسم سازندگی خودشان را غرق در پول و دنیا و مادهپرستی میکنند. این سازندگی است؟! آنچه که جامعه ما را فاسد میکند، غرق شدن در شهوات است؛ از دست دادن روح تقوا و فداکاری است؛ یعنی همان روحیهای که در بسیجیهاست. بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلتهای اصلی انقلاب زنده بماند.
عبرت پنجم: احیای امر به معروف و نهی از منکر
دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط - فرهنگ فساد و فحشا - سعی میکند جوانهای ما را از ما بگیرد. کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی میکند، یک تهاجم فرهنگی بلکه باید گفت یک (شبیخون فرهنگی) یک (غارت فرهنگی) و یک (قتل عام فرهنگی) است. امروز دشمن این کار را با ما میکند. چه کسی میتواند از این فضیلتها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنی که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصی نبسته، میتواند بایستد و از فضیلتها دفاع کند. کسی که خودش آلوده و گرفتار است که نمیتواند از فضیلتها دفاع کند! این جوان بااخلاص میتواند دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزشهای اسلامی میتواند دفاع کند؛ بنابراین، چندی پیش گفتم: (همه امر به معروف و نهی از منکر کنند.) الآن هم عرض میکنم: نهی از منکر کنید. این، واجب است. این، مسئولیت شرعی شماست. امروز مسئولیت انقلابی و سیاسی شما هم هست.
به من نامه مینویسند؛ بعضی هم تلفن میکنند و میگویند: (ما نهی از منکر میکنیم، اما مأموران رسمی، طرف ما را نمیگیرند. طرف مقابل را میگیرند!) من عرض میکنم که مأمورین رسمی - چه مأمورین انتظامی و چه مأمورین قضایی - حق ندارند از مجرم دفاع کنند. باید از آمر و ناهی شرعی دفاع کنند. همه دستگاه حکومت ما باید از آمر به معروف و ناهی از منکر دفاع کند.این، وظیفه است. اگر کسی نماز بخواند و کس دیگری به نمازگزار حمله کند، دستگاههای ما از کدامیک باید دفاع کنند؟ از نمازگزار یا از آن کسی که سجاده را از زیر پای نمازگزار میکشد؟ امر به معروف و نهی از منکر نیز همینطور است. امر به معروف هم مثل نماز، واجب است. در نهجالبلاغه میفرماید: (و ما اعمال البر کلها و الجهاد فی سبیلاللَّه عند الامر بالمعروف و النهی عن المنکر الا کنفثة فی بحر لجی.)، یعنی امر به معروف و نهی از منکر، در مقیاس وسیع و عمومی خود، حتی از جهاد بالاتر است؛ چون پایهی دین را محکم میکند. اساس جهاد را امر به معروف و نهی از منکر استوار میکند. مگر مأمورین و مسؤولین ما میتوانند آمر به معروف و ناهی از منکر را با دیگران مساوی قرار دهند؛ چه رسد به اینکه نقطه مقابل او را تأیید کنند!؟ البته جوان حزباللهی هم باید باهوش باشد. باید چشمهایش را باز کند و نگذارد کسی در صفوف او رخنه کند و به نام امر به معروف و نهی از منکر، فسادی ایجاد نماید که چهره حزباللَّه را خراب کند. باید مواظب باشید. این، به عهده خودتان است. من یقین دارم - و تجربههای این چند سال هم نشان داده - تا نیروهای مؤمن و حزباللهی برای انجام کاری به میدان میآیند، یک عده عناصر بدلی و دروغین، با نام اینها در گوشهای فسادی ایجاد میکنند تا ذهن مسئولان را نسبت به نیروهای مؤمن و حزباللهی و مردمی چرکین کنند. مواظب باشید. مسأله امر به معروف و نهی از منکر، مثل مسأله نماز است. یاد گرفتنی است. باید بروید یاد بگیرید. مسأله دارد که کجا و چگونه باید امر به معروف و نهی از منکر کرد؟ البته من عرض میکنم - قبلاً هم گفتهام - در جامعه اسلامی، تکلیف عامه مردم، امر به معروف و نهی از منکر با لسان است؛ با زبان. اگر کار به برخورد بکشد، آن دیگر تکلیف مسؤولین است. آنها باید وارد شوند، اما امر به معروف و نهی از منکر زبانی، مهمتر است. عاملی که جامعه را اصلاح میکند، همین نهی از منکر زبانی است. به آن آدم بدکار، به آن آدم خلافکار، به آن آدمی که اشاعهی فحشا میکند، به آن آدمی که میخواهد قبح گناه را از جامعه ببرد، مردم باید بگویند. ده نفر، صد نفر، هزار نفر! افکار عمومی روی وجود و ذهن او باید سنگینی کند. این، شکنندهترین چیزهاست. همین نیروهای مؤمن و بسیجی و حزباللهی؛ یعنی همین عامه مردم مؤمن؛ یعنی همین اکثریت عظیم کشور عزیز ما؛ همینهایی که جنگ را اداره کردند؛ همینهایی که از اول انقلاب تا به حال با همه حوادث مقابله کردند، در این مورد مهمترین نقش را میتوانند داشته باشند. همین نیروهای مردمی، که اگر نبودند - این بسیج اگر نبود، این نیروی عظیم حزباللَّه اگر نبود - در جنگ هم شکست میخوردیم؛ در مقابل دشمنان گوناگون هم در این چند سال شکست میخوردیم و آسیبپذیر بودیم. کارخانهی ما را میخواستند به تعطیلی بکشانند؛ نیروی حزباللهی از داخل کارخانه میزد به سینهشان. مزرعهی ما را در اوایل انقلاب میخواستند آتش بزنند؛ نیروی حزباللهی از همان وسط بیابانها و روستاها و مزارع، میزد توی دهانشان. خیابانها را میخواستند به اغتشاش بکشند؛ نیروی حزباللهی میآمد سینه سپر میکرد و در مقابلشان میایستاد. جنگ هم که معلوم است! این، آن نیروی اصلی کشور است. نظام اسلامی متکی به این نیروست. اگر مردم؛ یعنی همین نیروهای مؤمن و حزباللهی، با نظام باشند، با دولت باشند - که هستند به حمداللَّه - اگر این نیروی عظیم و این نیروی بزرگ شکستناپذیر مردمی در کنار مسؤولین و پشت سر مسئولین باشد - که به حمداللَّه هست - هیچ قدرتی نمیتواند با جمهوری اسلامی مقابله کند.
دشمنان ما، از این میترسند. در تبلیغات جهانی، بلندگوهای آمریکایی و صهیونیستی، الان مدتی است که جمهوری اسلامی ایران را به نظامیگری و افزایش سلاح متهم میکنند! میگویند: (ایران سلاحهای کشتار جمعی دارد! اینها سلاحهای اتمی درست میکنند! از فلان جا کلاهک اتمی آوردهاند!) حرفهایی که هر عاقلی در دنیا، اگر تأمل کند، میفهمد دروغ است. بمب اتم چیزی است که بشود بیسر و صدا از یک کشور به کشوری منتقلش کرد؟! میفهمند دروغ است؛ میدانند دروغ است؛ شایعه درست میکنند. برای اینکه از نظاماسلامی چهرهای بسازند که گویی با صلح و استقرار صلح در دنیا مخالف است. یکی از تلاشهای خباثتآمیز آمریکا و صهیونیستها علیه جمهوری اسلامی، این است. من میگویم: شما اشتباه کردهاید. شما اشتباه کردهاید که خیال کردهاید قدرت جمهوری اسلامی در این است که در داخل، بمب اتمی فراهم کند یا بسازد. اینها نیست. اگر این بود که جمهوری اسلامی حالا بخواهد مثلاً یک بمب اتمی درست کند، صدهایش را کشورهای بزرگ دارند. اگر کسی با بمب اتم میتوانست بر کسی پیروز شود، آمریکا و شوروی سابق و بقیه قدرتهای خبیث دنیا، تا به حال صد بار جمهوری اسلامی را از بین برده بودند. چیزی که به یک نظام قدرت میدهد، بمب اتم نیست. قدرت نظام اسلامی - که آمریکا و شوروی سابق و بقیه قدرتهای ریز و درشت عالم تا امروز نتوانستهاند و نخواهند توانست با آن مقابله کنند - قدرت ایمان نیروهای حزباللَّه است.
جمهوری اسلامی باید این نیرو را حفظ کند. این قدرت عظیم را باید حفظ کند. شما جوانها باید دائم در صحنه باشید. باید دائم نشان دهید که جمهوری اسلامی آسیبناپذیر است. نیروی مؤمن بسیج و نیروهای حزباللهی در سرتاسر کشور و آحاد مؤمن در این کشور، باید کاری کنند که امید آمریکا و صهیونیستها و بقیه قدرتهای دشمن از جمهوری اسلامی به کلی قطع شود.[2]
[1]- بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان گردانهای عاشورای نیروهای مقاومت بسیج در سالروز شهادت امام سجّاد(ع) 2/4/71.
[2]- گاهنامه سخن هادي، ش122، اداره تحليل و هدايت سياسي معاونت سياسي سپاه
دیدگاه ها