نقش انقلاب اسلامی درترویج ارزش های دینی

 

مقدمه:

انفلاب اسلامی ایران یک پدیده ورخداد عظیم ویاد ماندنی است که در سال 1979 به وقوع پیوست وبه عنوان پدیده ای اعجاب انگیز دراذهان همه ملل جهان تجلی نمود.وقوع انقلاب اسلامی به لحاظ ماهیت وشرایط زمانی ،مکانی وابعاد آن از حساسیت واهمیت با لایی برخودار است. به همین سبب شناخت ماهیت،اهداف ودستاوردها وپیامدهای آن ازلحاظ علمی،نظری،ساختاری و کارآمدی جذابیت ومطلوبیت بیشتری دارد.

انقلاب اسلامی زمانی به وقوع پیوست که بشریت بریده از دین ناشی از انقلاب صنعتی در اروپا، دین را افیون ملتها تلقی می کرد.واین تصور در اذهان مردم اروپا شکل گرفت که در سایه آموزه های دینی امکان تحول  وپیشرفت غیر ممکن است؛لذا نتیجه رویگردانی بشریت غوطه ور در مادیات از دین این شد که اگر جامعه ای بخواهد به پیشرفت نایل آید چاره ای جز حذف دین از جامعه ندارد.

در حالی که بشریت داشت به منتهی الیه سقوط اخلاقی نزدیک می شد ودو امپراطوری شرق وغرب با تقسیم جهان به دو بلوک ،هر اراده ای را خارج از این اردوگاه بر نمی تافت ،ناگهان رویداد عظیمی خارج از اراده استکباری با شعار نه شرقی نه غربی با محوریت اسلام ناب به حاکمان کاخ سفید وکرملین شوک بزرگی وارد نمود وبا نفی جهان بینی مادی راه سومی را پیش روی بشریت گشود وبارقه امید را در دل مستضعفان عالم زنده کرد.

وقوع انقلاب اسلامی مدل جدیدی با تکیه بر جهان بینی الهی وتوحیدی عرضه کرد وافق روشنی را پیش روی بشریت گشود.علاوه برتاثیر گذاری برحوزه های سیاسی ، اجتماعی ،اقتصادی،الگویی بدیع را عرضه نمود که در ترویج ارزشهای دینی عرصه نوینی را برای بشریت گرفتار در دولبه قیچی کاپیتالیسم وسیوسیالیسم ارائه کرد. از این رو بررسی وواکاوی انقلاب اسلامی ایران در ترویج ارزشهای دینی که با بهره مندی از نظام واندیشه بدیع وعمیق توانست ارتباط خود را با پیشینه وریشه های اصیل دینی برقرار نماید وزندگی نوینی را برپایه مبانی وارزشهای الهی شکل دهد،اهمیت بسزایی دارد.

 

بیان مساله

رنسانس را می توان تا حدودی به بخش سفسطه آمیز دین مسیحیت مرتبت دانست . مسیحیت به مدتی نسبتا طولانی مسئولیت نظارت واحیانا" سیاست جامعه غربی را برعهده داشت همچنانکه معلوم شد تاریخ قرون وسطی با یک چنین مسئولیت ونظارت دینی رقم خورده است .این بار درعهد رنسانس ثابت گردید که مسیحیت نمی تواند به امر نظارت ویا سیاست جوامع غربی بپردازد وقادر نیست حلآ فکری ،فرهنگی وسیاسی جوامع غربی را پر کند.

مسیحیت با وجود امکانات زیادی که در اختیار داشت نه تنها نتوانست در ساختارهای گوناگون زندگی بشر غربی جلوه ای ماندگار برجای گذارد .بلکه به دنبال از دست دادن امکانات وموفقیت های مناسب ، ثابت کرد که حتی در ارائه اندیشه های ناب دینی نارسا می باشد ومی بایست از موقعیت خطیر خود عزل گردد و جای خود را به اندیشه های نوینی دهد که تا آن روز جرقه اش در اذهان روشنفکران زده شده بود.این اوج حضیض درتاریخ تحولات مغرب زمین تا حدودی ناشی ازاقبال وادبار ی است که غرب نسبت به مسیحیت ابراز داشته است.

با پیدایش رنسانس وغروب فلسفه واندیشه قرون وسطایی، اندیشه های نوینی جایگزین آن شد.از میان دو نهضت فکری«عقل گرایی وحس گرایی»،دوره رنسانس در غرب آنچه در نهایت مقام برتر را در حوزه های علمی غرب دوره رنسانس ومدرنیسم حائز گردید ،نهضت حس گرایی بود.عقل گرایی وحس گرایی محض موجب گردید تا واقعیات وحقایق دینی الهی به تدریج به بوته فراموشی سپرده شود وارزش های طبیعی ومادی جلوه گر گردد.در داقع آنچنان که رند گنون می گوید :«رنسانس عبارت بود از مرگ بسیاری از چیزها،...»

براساس دیدگاه رنسانس ،زندگی یک فرد خداپرست ونیایشگر ونیک کردار به کامیابی نمی انجامد ،بلکه برعکس کامیابی در زندگی مستلزم ابراز وجود مصممانه وبی توجهی بی رحمانه به موازین اخلاقی ،قراردادی ویا دینی است. فردی چون ماکیاول که زاده عصر رنسانس است ،تمام ارزش های قرون وسطایی یک نظام اخلاقی مطلق را که به خواست خدا بوجود آمده وبرای رسیدن به «بهترین زندگی» تجویز شده است،انکار می کند.

از آنجا که ماکیاول به هر چیزی حتی دین ،آزادی نگاهی ابزاری می کرد افکارش توانست زمینه ساز وابراز فرو ریختن دین وفطریات بشری قرار گیرد وبهترین حربه در حمله ها وضد حمله ها جهت بوجود آمدن ایسم های جدید گردید.

 امانیسم، اگزیستانسیالیسم،ناسیونالیسم،پوزتیویسم وهزاران مکتب وایسم جدید نتایجی هستند که از سیر نمودن ماکیاول وامثال او بعد از رنسانس پدید می آیند.

درمدتی که از عصر نوزایی سپری می شد .اندیشه جدایی دین از سیاست وبه انزوا کشاندن ودر حاشیه قرار دادن دین و آموزه های دینی ،همچنین نو آوری ها واکتشافات واختراعات به پشتوانه نگرش منفعت طلبانه ،زمینه های مناسب را برای رشد اندیشه های علمی وتجربی واستفاده از دستاوردهای فکری وصنعتی فراهم آورد. این دو مقوله عقیدتی وصنعتی مقارن با یکدیگر تحقق یافت وهمزمان دوشاش دوش هم جلو رفت ،تا آن جا که به اشتباه گمان بر این شد که دست کشیدن از دین وسنن رایج دینی،به عنوان برترین عامل زمینه ساز غرب از منجلاب قرون وسطایی وموجب پیشرفت غرب در زمینه علوم تجربی وصنعتی شده است.

رنسانس منجر به حاکمیت امانیسم شد وبشر غربی را در معرفت شناسی دچار تردید نمود.عینی گرایی جای ذهن گرایی را گرفت. با کنار گذاشتن نگاه اید الیستی ، نگاه صرف رئالیستی جایگزین آن گردید.بشر غربی به حدی تنزل یافت که ادعا کرد،اصلا"حقیقتی وجود ندارد اگر فرضا" هم حقیقتی وجود داشته باشد، انسان قادر نیست به آن دست یابد.

در حالی که انسانیت به منتهی الیه انحطاط وسقوط نزدیک می شد. انقلاب اسلامی به عنوان نقطه عطفی در تاریخ به وقوع پیوست ،اومانیسم را به چالش کشید وامید دردلها زنده شد حال این سوال مطرح می شود که انقلاب اسلامی چه نقشی را در ترویج ارزشهای دینی ایفا نمود.

برای دست یابی به سوال مطروحه ،این نوشته در  صدد است با اشاره مختصر به تحولات صورت گرفته بعد از انقلاب به سوال مذکور پاسخ دهد.

الف)حاکمیت دینی

در حالی که جدایی دین ازسیاست از سوی حاکمان وقدرتهای غیر دینی تبلیغ وترویج میشود وبا الهام از آموزه های عهد رنسانس همواره بر این امر دامن زده می شد که دین قادر به اداره حکومت وتامین سعادت انسانها نیست وامری شخصی وفردی است .انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید.

اولین ثمره پیروزی انقلاب اسلامی ایران استقرار حاکمیت دینی بود که چالش هایی را از سوی مخالفان دینی وطرفداران جدایی دین ازسیاست به دنبال داشت ومنجر به صف آرایی ونظریه پردازی آنها درقبال حاکمیت دینی شد و برخیها همچنان بر این باورخود اصرار می ورزند که دین ازسیاست جداست ،ونباید دین ومقدسات دینی را با دنیا ومسائل دنیوی در آمیخت واهداف عالی وتعالی بخش دین را خرج دنیا کرد،تا در نتیجه از آن اهداف عالی دینی وقدسی باز ماند.

پیروزی انقلاب اسلامی ایران وتشکیل «نظام جمهوری اسلامی»با مدل نوین سیاسی – اجتماعی آن هم با محتوای پر بار وغنی اسلام که آثار شگرف وبنیادهای در ابعاد فرهنگی واجتماعی – سیاسی واقتصادی وغیر آن در داخل ایران وحتی در حوزه جهان اسلام بجای گذاشته است وهر روز که از عمر این انقلاب ونظام حکومتی آن می گذرد شعاع تاثیر گذاری آن علی رغم موانع ایجاد شده گسترده می شود ومی رود نا به یک رنسانس فراگیر فرهنگی سیاسی ودینی تبدیل شود.

این معجزه الهی که اندیشه ورزان سیاسی غرب وسردمداران حکومتهای استکباری را به تفکر تحیر آمیز واداشت که چگونه علی رغم تمهیدات وتلاشهای حداقل دو سده متکی برعلم وفلسفه سیاسی غرب که حوزه دین وسیاست را کاملا" از یکدیگر جدا ساخته اند ،اومانیسم وسکولاریسم را پایه واساس حکومت دنیا قرار داده اند،در گوشه ای از جغرافیای سیاسی جهان،حکومتی براساس  دین مدعی هم آوایی دین وسیاست شکل گرفت؟آن هم حکومتی دینی که همه الگوهای ساختارحکومتی اش نوین ،ملهم از ولی آسمانی است ودر ستیز جدی وهمه جانبه با سیاست ضد دینی غرب قرار دارد،در حالی که همه مدلهای توسعه ومدرنیسم در جهان معاصر در بستر دنیایی محض وجدای از ارزشهای دینی واخلاقی شکل گرفته است.

پیروزی انقلاب اسلامی خط بطلانی بر تز جدایی دین از سیاست بود.عملکردی که انقلاب اسلامی در طی 34 سال از خود نشان داده کار آمدی دین را در اداره امور دنیوی به خوبی به اثبات رسانده وبه مسلمانان جهان نشان داده است که دین داری با امور دنیوی منافاتی ندارد ، بلکه تامین خیر وسعادت بشر در دنیا وآخرت است.

ب)ولايت‌مداری

انزوای مذهب شیعه از ورود به صحنه سیاست جهانی وتشکیل حکومت الهی واسلامی یکی از عوامل ناشناخته ماندن اصل ولایت فقیه در طول تاریخ بوده است،هر قیام شیعی به منظور تشکیل حکومت اسلامی از سوی  دشمنان اسلام سرکوب وبه خاک خون کشیده می شد.در نتیجه ،مبانی علمی وعقیدتی این نظام حیات بخش تنها در کتابهای استدلالی ودرسهای حوزوی،آن هم به طور اختصاصی ،مطرح می شد.پیروزی انقلاب اسلامی ضمن رد شبهات مطروحه پیرامون ولایت فقیه ، دستیابی به جامعه آرمانی ومقدس که در اندیشه سیاسی اسلام ناب ترسیم شود ونیزبرای اسقرار حکومت الهی در زمین از راه اجرای قوانین حیات بخش آن،همچنین برای گسترش عدل وداد وفراهم کردن زمینه های رشد وشکوفایی استعداد های انسانها در سایه قوانین اسلام،باید زمامداری شایسته،مدیر وبرخودار از همه صفات وویژگیهای لازم برای رهبری جامعه اسلامی،در راس حکومت اسلامی قرار گیرد تا پشتوانه اهداف تعیین شده را تحقق بخشد. چنانکه حضرت علی (ع) می فرماید:

آگاه باش، برترین بندگان نزد خداوند پیشوای عادل وداد گستری است که خود هدایت یافته باشد ودیگران را هدایت کند،سنت معلومی را بر پا دارد وبدعت مجهولی را بمیراند.بدترین مردم نزد پروردگار ، پیشوای ستمگری است که خود گمراه است ومردم هم به وسیله او گمراه شوند،سنتهای پسندیده را از بین ببرد وبدعتها ی مشترک را زنده کند.

قرار گرفتن فردی اسلام شناس در راس حاکمیت دینی خیلی از ارزشهای اسلامی را که سالها مهجور بودند احیا کرد وجایگاه اصلی آنها را برای مردم شناساند.

عاشورا

یکی ازارزشهای دینی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی توسط بنیانگذار انقلاب اسلامی  در جایگاه اصلی خود به مردم معرفی شد وتحولات عمیقی را در فرهنگ غنی شیعی ایجاد کرد عاشورا بود.

امام خميني (ره) از دو شيوه در جهت استفاده از نماد عاشورا جهت بسيج سياسي مردم و تحريک و ترغيب آنان به مبارزه سياسي استفاده نمودند.

1ـ ابتدا با طرح و بيان فلسفه قيام عاشورا و نهضت امام حسين عليه السلام صيغه‌ي انفعالي آن را از بين برده و آن را در مسير و هدف اصلي خودش قرار دادند و عاشورا را زنده و امروزي کردند.

2ـ با مقايسه شرايط سياسي زمان انقلاب (رژيم ستم شاهي) با شرايط نهضت امام حسين عليه السلام نتيجه دو قيام را به هم پيوند زد و بدين وسيله احساسات مذهبي و توده‌اي مردم را برانگيخت. امام پس از زدودن غبار تفاسير انفعالي از چهرة مفاهيم و نهادهاي مذهبي شيعي با بيان فلسفه قيام عاشورا مي‌فرمايند.

سلطنت ولايتعهدي همان است که اسلام به آن خط بطلان کشيده و بساط آن را در صدر اسلام در ايران، روم شرقي و مصر و يمن برانداخته است سلطنت و ولايتعهدي همان طرز حکومت شوم و باطلي است که حضرت سيدالشهدا عليه السلام براي جلوگيري از برقراري آن قيام فرموده و شهيد شد. براي اين که زير بار ولايتعهدي، يزيد نرود و سلطنت او را به رسميت نشناسند. قيام فرمود و همه مسلمانان را به قيام دعوت کرد.

امام با تمسک به الگوي عاشورا از آن به عنوان «حجت مبارزه» تعبير نموده وبا صراحت تمام مي فرمايند :حجت ما برا اين مبارزه‌اي که بين مسلمين و بين اين دستگاه فاسد است حجت ما در برخورد و لزوم اين عمل، عمل سيد الشهداء عليه السلام است . حجتمان بر اين است که اگر چنانچه اين مبارزه را ادامه بدهيم و صد هزار نفر از ما کشته شود براي رفع ظلم اينها و براي اينکه دست آنها را از اين مملکت اسلامي کوتاه کنيم ارزش دارد، حجتمان هم کار حضرت امير عليه السلام و سيدالشهدا عليه السلام است.

حضرت امام (ره) علاوه بر تکيه بر فرهنگ عاشورا به عنوان محرک اصلي تقيه و انتظار و امر به معروف و نهي از منکر را نيز سه مفهوم اساسي در فرهنگ سياسي شيعه مورد تأکيد قرار مي‌دهند و برداشت منفعلانه و غلط از اين مفاهيم را توسط برخي نخبه‌گان ديني عامل اصلي انزواگرايي شيعه‌ مي‌دانند.

2- احيای امر به معروف و نهی ازمنكر

قوی‌ترين ابزار فرهنگی تضمين‌كننده حيات توام با پويايی و شادابی ارزش‌ها،  يكی از اصول كلی سياست فرهنگ اخلاقی نظام اسلامی احياء و استمرار اجرای اصل امر به معروف و نهی از منكر است. امام محمدباقر(ع) درباره‌ی سامان دادن تمام ابعاد امور زندگی انسان می‌فرمايد: «امر به معروف و نهی از منكر، راه پيامبران و روش صالحان است، ‌فريضه‌ی بزرگی است كه به سبب آن فرائض برپا، راه‌ها امن،‌ كسب‌ها حلال، مظالم(به صاحبانش بازگردانده) زمين آباد، حق از دشمنان گرفته می‌شود و امر(حكومت) تحكيم می‌يابد.» حضرت علی(ع) در مقايسه‌ای ميان امر به معروف و نهی از منكر با ساير فرايض دينی اين عمل را شايسته‌ترين كار نيك و محبوب نزد خداوند می‌داند و می‌فرمايد: « تمام كارهای نيكو و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منكر چونان قطره‌ای(آب دهان) بر دريای مواج و پهناور است.» قدر مسلم يكی از دلايل برتری اين فريضه دينی بر ساير اعمال اين است كه با احياء و همگانی شدن اين اصل تمام ارزش‌ها و نيكی‌ها در جامعه تجلی می‌يابد و كارهای ناپسند رخت برمی‌بندد و احساس مسئوليت همگانی نسبت به احياء و حفظ ارزش‌ها و طرد رفتار منفی در برابر ضدارزش‌ها پديد می‌آورد و سلامت جهت‌گيری كلی نظام بر محور ارزشمداری و اصلاحات دينی و اسلامی را تأمين می‌كند.

امر به معروف و نهي از منکر که مانند مفهوم تقيه از مفاهيم منفعل محسوب مي‌شد، در مسير اصلي خويش قرار گرفت. اين مفهوم تازمان حضرت امام (ره) منحصر و محدود به امور فردي، و منکرات و مفاسدي بود که ضرر آن براي خود افرادي است که مرتکب می شوند. ولي حضرت امام ره از سويي با تحريم تقيه در مواردي که حيثيت و کيان اسلام در معرض خطر است و از سوي ديگر باز دودن غبار تسليم طلبي و انفعال از چهره «امر به معروف و نهي از منکر» موجب اشاعه، درک و تلقي مبارزه جويانه و انقلابي از اين مفاهيم شد.       

3- ترویج فرهنگ مردم سالاری دینی:

انقلاب اسلامی توانست ضمن تبیین سازگاری اسلام و دمکراسی، کنش متقابل میان دو حوزه دین و سیاست را آشکار سازد و با پاسخگویی همزمان به دو پرسش افلاطونی یعنی «چه کسی باید حکومت کند؟» و ماکیاولی یعنی «چگونه باید حکومت کرد؟» نوعی نظام سیاسی را رقم زند که هم بر ویژگیهای معنوی و سیاسی حاکم و هم بر پیوند ارزش های اسلامی با ساختار یا روش مردم سالار استوار باشد. چنین سازه حکومتی که بر تطابق اسلام با مقتضیات زمان و نوزایی دینی با احیای نظریات اسلام درباره حکومت و دولت مداری استوار بود هم بر شیوه حکومتی جمهوریت و نقش مردم در تصمیم گیریهای حکومتی تأکید می کرد و هم الگوی اسلامگرایی و ارزش های پایدار اسلامی یعنی عدالت گرایی، خدامحوری و معنویت گرایی را اساس نظام سیاسی می دانست.

نظام جمهوری اسلامی بیانگر پیوند دین و سیاست، تلفیق ساختار و کارکرد و نمایانگر آن بود که امکان دینداری همگام با مدرن شدن وجود دارد. چنین نظام سیاسی همزمان به نفی اسلام متحجر و قشری گرا و نیز نفی سکولاریسم ولائیسم پرداخت و توانست نظامی را به ارمغان آورد که مشروعیت آن بر پایه حاکمیت خدا و حقانیت ارزشهای دینی و مقبولیت آن براساس اراده مردمی و حق تعیین سرنوشت ملت ها استوار است. عرضه دکترین مردم سالاری دینی به جهانیان از سوی انقلاب اسلامی موجب توسعه فرهنگ تعامل مدار مبتنی بر اهتمام دولتها به خواستهای مردم مسلمان برای ایجاد جامعه بشری متناسب با فطرت انسانی گردید و توانست با احیای نقش ملتها بر ضرورت پیوند و ارتباط عمیق میان مردم و دولت ها تأکید نماید و گرایش به اسلام به مثابه مبنای حکومت مردمی را در میان ملتها تقویت کند و بنیان گذاری حکومتهایی را تشویق نماید که براجرای اصول شریعت و تحقق عدالت اجتماعی تأکید می ورزیدند.

4- ترویج فرهنگ استقلال خواهی و استکبار ستیزی

اسلام با نفی هرگونه سلطه گری وسلطه پذیری براساس قاعده «نفی سبیل» موجب به هم زدن تعادل بلوکهای قدرت جهانی و به چالش کشیدن نظم بین المللی مادیگرایانه شرق و غرب گردید. انقلاب اسلامی با بیان نظریه «نه شرقی نه غربی» توانست ابَر نظمی جمعی مبتنی بر برابری دولتها و حاکمیتها و تحقق حقوق الهی و انسانی ملتها در نظام بین الملل را رقم زند و با احیای ظرفیت ها و امکانات فراموش شده ملت های مسلمان و نفی انفعال و مرعوبیت در برابر استکبار، درصدد قطع ریشه های وابستگی ملتها به قدرتهای بزرگ بین الملل برآید. انقلاب اسلامی با افشای ماهیت سلطه گرانه و سیاستهای یکجانبه گرایانه قدرتهای بزرگ توانست خط بطلانی براسطوره شکست ناپذیری آنان بکشد و بارقه های امید را در دل تمام آزادیخواهان و مستضعفان جهان پدیدار سازد.

انقلاب اسلامی همزمان به مبارزه در دو جبهه استبداد ستیزی و استعمار ستیزی و نفی وابستگی پرداخت و همین امر موجب شد که فرهنگ استقلال خواهی و آزادیخواهی در سطوح مختلف مردم، دولت ها و جنبش های آزادی بخش رسوخ یابد چرا که الگوی نظام سیاسی جمهوری اسلامی با دو الگوی رایج لیبرالیستی و سوسیالیستی مقابله می کرد و مبانی سکولاریستی، اومانیستی و ماتریالیستی را به چالش می کشید و همین امر موجب شد که از جذابیت ایدئولوژیهای مارکسیستی و ناسیونالیستی به عنوان ایدئولوژی مبارزاتی ملتهای آزادیخواه کاسته شود. از اینرو، انقلاب اسلامی با گشودن جبهه ای ثالث در نظام بین الملل یا راه سومی در جهان آزادیخواه توانست با نظم بین الملل مادی گرایانه به مقابله برخیزد و به فرهنگ سازی در زمینه های استقلال طلبی و استعمار ستیزی در میان ملتهای جهان سوم مبادرت نماید.

5- بازخیزی اسلام در عرصه های حیات اجتماعی:

انقلاب اسلامی به عنوان انقلابی براساس ارزشهای معنوی و اخلاقی و مظهر پیروزی اسلام بر نمادهای غیر اخلاقی موجب تجلی اخلاقیات و هنجارهای دینی در رفتار اجتماعی گردید که در عرصه هایی مانند حجاب به عنوان الگوی پوشش اسلامی و بومی، اجرای اصول و حدود شریعت و احکام شرعی و احیای مراسم عزاداری و سینه زنی تجلی یافت .

 شکل گیری روح جمعی با حضور گسترده و مشارکت فعال مردم در صحنه های سیاسی و اجتماعی موجب شد،مساجد به عنوان مراکز قدرت در جوامع اسلامی در سرعت بخشیدن به روند تغییرات اجتماعی و سیاسی نقش مؤثری ایفا نمایند؛ چرا که فراگیرسازی ایدئولوژی اسلامی همزمان وظیفه ای دینی و سیاسی قلمداد می گردید. این موضوع موجب مردمی شدن جنبش ها با محوریت اسلام شد. در این رهگذر، مساجد، منابر و نمازهای جمعه و جماعت به عنوان پایگاه های ارتباطی یا ابزارهای سنتی برای انتقال پیام ها و تبادل دیدگاههای مدرن براساس باورهای دینی و سنتهای اجتماعی قلمداد می شدند.

مساجد به عنوان مظهر انسجام اجتماعی و افزایش حرکتهای جمعی موجب احیای قدرت رهبران مذهبی و بویژه ارتقای نقش روحانیت شیعه گردید. در این میان، با توجه به افزایش اهمیت خانواده در شکل دهی به رفتارهای اجتماعی، نوعی تعامل میان دو حوزه خصوصی و عمومی در جوامع اسلامی تحقق یافت که موجب بازگشت به آموزه های اسلامی و تقویت فرهنگ بازگشت به خویشتن براساس حاکمیت اسلام در کلیه سطوح خانوادگی و اجتماعی و سیاسی گردید.

تبدیل شدن اسلام به نیرویی پرجنب و جوش و منتقد علیه استبداد و استعمار موجب رستاخیز جدید جهانی و ارتقای خودباوری مسلمانان تحقیر شده و تحت ستم براساس تجلی دین در کلیه شئون اجتماعی گردید. رشد معنویت گرایی، افزایش گرایش و دلبستگی مردم به معنویات و توسعه فرهنگ دینی در کشورهای اسلامی همزمان با گسترش موج اسلامخواهی و اسلام گرایی و احیاء و نهادینه سازی ارزشهای معنوی و اسلامی موجب اعطای هویت اخلاقی، معنوی و معرفتی به جوامع مسلمان شد.

 

 

6-ترویج اخلاق اسلامی:

در سال هاي اوليه پس از انقلاب ما شاهد برچيده شدن مراكز فساد و فحشاء و روي آوردن جوانان به اماكن مذهبي و ديگر مكان‌هايي كه از سرگرمي‌هاي سالم برخوردار مي‌باشند، هستيم كه اين نشان رشد ارزش‌هاي اخلاقي است؛  در دوران دفاع مقدس نيز شاهد رشد ارزش هاي اخلاقي كه نمونه‌هايش را مي‌توان در حس دفاع از ميهن و ناموس و اسلام به وضوح ديد، مي‌باشيم، و اين دوران،‌ دوران اوج رشد ارزش هاي اخلاقي مي‌باشد.

 

انقلاب اسلامی بر پایه فرهنگ دینی و با هدف حاکمیت ارزشهای اسلامی و انسانی شکل گرفت و یک انقلاب ارزشی محسوب می گردد و تحول در ارزش ها از مهم ترین آرمان های انقلاب اسلامی بر اساس ایمان و تقوا و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی است. مقایسه وضعیت کشور از لحاظ فرهنگی و اخلاقی با قبل از انقلاب بیانگر پیشرفت زیادی است که انقلاب اسلامی در ترویج اخلاق و آموزه های دینی داشته است. به گونه ای که وضعیت کشور پس از انقلاب اسلامی کاملا متفاوت با وضعیت کشور قبل از انقلاب اسلامی است. انقلاب اسلامی، فرهنگ دینی و اسلامی را که می رفت به فراموشی سپرده شود و در سایه تبلیغات منفی و عملکرد مخرب دولتمردان مزدور قبل از انقلاب جای خود را به فرهنگ مبتذل غربی داده بود، سرلوحه آرمان های خویش قرار داده و نظامی بر پایه فرهنگ دینی و ارزش های اسلامی استوار ساخت، و با فرهنگ دینی خویش فرهنگ منحط غربی را به چالش کشید. که امروز به اعتراف صریح نظریه پردازان غربی درگیری اصلی بین فرهنگ دینی انقلاب و نظام اسلامی با فرهنگ غربی است.

 

7-نهادينه ساختن مبانی فكری فرهنگی انقلاب

انقلاب اسلامی، جنبشی با درون‌مايه اعتقادی و مذهبی فرهنگ اصيل اسلام بود، بنابراين ضروری است كه مبانی فكری و نظری و ارزش‌های دينی و اخلاقی در ذهن و انديشه مردم نهادينه شود و مهمترين بخش از نمادهای مبانی فكری و اعتقادی انقلاب جلوه‌ ارزش‌های اسلامی در جامعه است. بهينه‌سازی سطح اخلاق و فرهنگ عمومی كشور مؤثرترين راه برای پيشگيری از تباهی‌ها و هنجارشكنی‌هاست. منشأ بسياری از پيداش تعفن فسادهای اقتصادی، سياسی و اداری رانت‌خواری‌ها و باندبازی‌ها ، كمرنگ شدن ارزش‌های دينی دوری از گلستان اخلاق اسلامی است.

امام خمينی پايه‌گذار اين نهضت و مروج ارزش‌های دينی، راهكار نهادينه شدن را تقويت معارف دينی می‌داند و خطاب به روحانيون می‌فرمايد: «اگر مردم را تربيت كنيد به يك تربيتی سالم دعوت كنيد به اينكه با خدا آشنا بشوند، با معارف اسلامی آشنا بشوند، با قرآن آشنا بشوند، اگر اينطور شد كشور شما سالم می‌ماند.» «دنبال اين برويد كه معارف اسلامی را در بين مردم تقويت كنيد كه رأس امور، اين معارف اسلامی است و اگر درست بشود، همه كارها درست می‌شود.» مقام معظم رهبری نيز می‌فرمايد:

اولين و مهمترين كاری كه پيش روی ما قرار دارد تحول معنوی و روحی انسان‌هاست ما متأثر از تربيت‌های طولانی غيراسلامی هستيم، آنچه كه هيجان عظيم انقلاب و دوران جنگ انجام داد، البته معجزه بود، اما تا اين پديده عمق پيدا بكند و تا وقتی كه اعماق و ضمائر را متحول نمايد كار زيادی لازم است.

 ايشان با مرحله‌بندی دوران انقلاب برنامه معنوی و فرهنگی دهه سوم را گام چهارم انقلاب برای تحول فرهنگی در نسل سوم می‌نامد:

ما بايد گام چهارم انقلاب را كه گام نوسازی و تحول معنوی و اخلاقی است، برداريم و در جامعه به يك معنا اين حركت از همه حركت‌ها دشوارتر است و خيلی سخت است، برداريم... ما بدون يك تحول اخلاقی عميق و گسترده نخواهيم توانست عدالت اجتماعی را آنطوری كه موردنظر اسلام است انجام دهيم.

ترويج و گسترش مباحث اخلاقی همراه با ارائه راهكارهای عملی و الگوهای اخلاقی بيشتر راهگشا و كاربردی است و بزرگترين رسالت و مأموريت رسانه‌های جمعی و نهادهايی كه كارهای تبليغی و فرهنگی انجام می‌دهند، تربيت جامعه براساس اخلاق اسلامی است. امام خمينی(ره) می‌فرمايد: «اگر چنانچه ادب اسلامی در بين ملت ما متحقق بشود، همه قشرها يك قشر اسلامی بشوند آسيب ديگر در اين ملت تحقق پيدانخواهد كرد.»مقام معظم رهبری رسالت متوليان فرهنگی را در تعميم مباحث اخلاقی جامعه يادآور می‌شود: «گويندگان و فرهنگيان و افرادی كه رسانه‌ها در اختيارشان است و ديگران در جهت رشد اخلاقيات در ميان مردم و تعليم اخلاقيات به مردم قيام كنند.»

8- وابستگی و غربزدگی

در حالی که در منابع دینی بر نفی سلطه کفار بر مسلمانان تاکید شده است و در قرآن کریم، مسلمانان از روابطی که منجر به نفوذ و استیلای کفار بر جوامع اسلامی باشد برحذر داشته شده اند،  رژیم پیشین با حمایت دول استعماری روی کار آمد. از این رو، به آنها وابسته بود و فرهنگ غرب را در ایران رواج می داد. تصویب قانون کاپیتولاسیون در سال 1343، که موجب اعتراض گسترده امام خمینی رحمه الله و مردم شد، از نمونه های مهم این امر به شمار می رود.

9- روحیه شهادت طلبی و ایثار

اسلام در مواجهه با ظلم و دفاع از حق و حقیقت، پیروان خود را به جهاد با جان و مال دعوت می کند. پایداری در جهاد گاه منجر به پیروزی و گاه منجر به مرگ می گردد که در فرهنگ اسلامی، از آن به «شهادت » تعبیر می شود. تاریخ اسلام سرشار از قیام شیعیان در جهت حاکمیت خود و دفاع از آن بوده است. در سایه مکتب حیات بخش اسلام، مرگ و کشته شدن، که همواره امری دردناک تلقی می شد، رهیافتی خوشایند گردید و شهادت فوزی عظیم تلقی می شود.

در طول جریان انقلاب، آثار مهمی درباره «جهاد» و «شهید» به منصه ظهور رسید; از جمله آنها می توان از کتاب شهید مطهری رحمه الله در این باره یاد کرد، در حالی که پیش از این، در این زمینه کمتر اثری می توان یافت. این امر نشانگر تاثیر نهضت احیاگر امام خمینی رحمه الله و دیگر اندیشمندان اسلامی است. انقلاب اسلامی ترجمان بسیاری از آیات و روایات، بخصوص در زمینه «شهادت » و «جهاد»، است. از سوی دیگر، تحلیل محتوای پیام های رهبری درباره شهید و شهادت طلبی، خود انگیزه و محرک تداوم حرکت انقلابی است. وصیت نامه شهدای انقلاب و دعوت آنان از مردم برای حفظ تداوم انقلاب نیز از عوامل مؤثر در حرکت زایی و تداوم انقلاب بود. این وصیت نامه ها، که زبان قلب و روح شهدای انقلاب بودند، از اسلام مایه می گرفت; از شهادتین آغاز می شد و مؤمنان را به ثبات عقیده و پیروی از رهبری در جهت احیای اسلام دعوت می کرد.

به لحاظ تاریخی، نمونه بارز شهادت طلبی را می توان در زندگی و شهادت مظلومانه امام حسین (ع)، پیشوای سوم شیعیان، یافت. بسیاری از حرکت های انقلابی و جنبش ها و نهضت های اسلامی ملهم از قیام عاشوراست. در طول انقلاب، شهادت برخی از انقلابیان موجی از تحرک و قیام ایجاد می کرد. شهادت فرزند امام خمینی رحمه الله در سال 1356 یکی از همین موارد است. یکی از کارگزاران رژیم پیشین نیز در تحلیل انقلاب اسلامی به عنصر شهادت طلبی اشاره کرده است. وی می نویسد:

توجه به آمیخته ای که از مذهب و نیروی جوانان در ایران به وجود آمده سر اصلی سقوط شاه را مکشوف می کند. در این میان، اگر کسی به اهمیت نقش شهادت طلبی در مذهب شیعه نیز آگاهی داشته باشد حتما به خوبی می داند که در این مذهب، اگر کسی کشته شود قدرتش از کسی که او را کشته است به مراتب افزون تر خواهد بود.

روند حوادث سال های انقلاب نشان می دهد که رهبری انقلاب در مواضع متعدد بر شهادت، صبر، استقامت و اعتقاد به اصل «احدی الحسنیین » تاکید می کنند. بر اساس اصل انجام تکلیف الهی، امام امت رحمه الله اعلام کردند که ما تکلیف الهی خود را ادا می کنیم و به احدی الحسنیین نایل خواهیم شد.

نتیجه:

پیروزی انقلاب اسلامی ایران خط بطلانی بود برتز جدایی دین ازسیاست و ناکارآمدی دین درعرصه اجتماع،استقرار حاکمیت دینی در ایران نشان دادکه دین وارزش های آن از چنان جامعیتی برخودار است که می تواند جوابگوی تمام نیازهای مشروع انسانی در عرصه اجتماع باشد.

تجلی ارزش ها وآموزه های دینی پس ازپیروزی انقلاب اسلامی  مبین این امر بود،  تحولی که در چند سال اخیر حاصل شده درسایه عمل به آموزه های دینی بوده است واین عمل خط بطلانی برتبلیغات چند هزار ساله مادی گرایان است که عمل به آموزه های دینی را موجب پس رفت وعقب ماندگی انسانها تلقی می کردند.

امروز چالش هایی که در دنیای مادی گرایان مشاهده می شود حاصل استقرار حاکمیت دینی واحیای ارزش های آن در جامعه می باشد.انقلاب اسلامی با  احیای ارزش های دینی در جامعه همراه با ترقی وپیشرفت تمامی ایسمهای مدعی سعادت انسانی را با چالش جدی مواجه نمود واثبات کرد تامین سعادت بشری تنها در سایه عمل به آموزه های دینی امکان پذیراست.

 

منابع :

 

1-         نهج البلاغ،صبحی صالح،خطبه 164،ص234-235.

2-         و.ت،جونز،خداوندان اندیشه سیاسی،ترجمه علی رامین،ج2.

3-         مهدی بازرگان،مجله کیان،شماره28،مقاله«آخرت وخدا هدف بعثت انبیا».

4-         علی، ذوعلم،انقلاب و ارزش ها، ، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1379.

5-         عبدالرضا حاجیلری،كنكاش در تغيير ارزش ها پس از پيروزي انقلاب اسلامي،  تهران، نشر معارف، 1380

6-         فریدون، هویدا،اسرارسقوط شاه،ترجمه مهران،تهران:اطلاعات،1371.

7-         احمد،راهنما،غرب شناسی،قم:موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)،1382.

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.