جمهوری اسلامی، عینیت نظریه‌ی امامت-امت/ ملیحه نیکروش

ابعاد نظری جمهوری اسلامی در افق معرفتی آیت‌الله شهید سید محمد حسینی بهشتی
 

از این امت و امامت چه برمی‌خیزد؟ مدیریت جامعه. شکل این مدیریت چیست؟ شکل خاصی در اسلام برای آن پیشنهاد نشده است. در هر زمان و در هر مکان و متناسب با شرایط مختلف می‌شود اشکال مختلف داشته باشد. فقط باید آن اصولی را که قبلاً متذکر شدم، فراموش نکنیم و در آن تعیین و تحمیل نباشد. بنابراین، آیا نظام پادشاهی اسلامی می‌توانیم داشته باشیم؟ هرگز، چون در آن تعیین و تحمیل است.

در کنار رهبر بزرگ انقلاب اسلامی و بنیان‌گذار نظام مقدس جمهوری اسلامی، امام خمینی (ره)، که نقش اساسی و محوری در تأسیس ارکان نظام اسلامی را برعهده داشتند، شخصیت‌های دیگری نیز ایشان را در این مسیر یاری نمودند. در میان این شخصیت‌ها و مبارزان اسلامی، نقشی که شهید آیت‌الله سید محمد حسینی بهشتی در جریان حرکت کلی انقلاب و نظام اسلامی برعهده داشتند، بی‌نظیر است. شهید بهشتی متفکر و سیاست‌مداری است که نام او همیشه در تاریخ باقی خواهد ماند. این مسئله بیش از هر چیز ناشی از ویژگی‌های منحصربه‌فردی است که این شهید والامقام دارا بود و او را در قیاس با دیگر مبارزان و انقلابیون، برجسته و متمایز می‌نمود.

مبارزات او در جهت پیروزی انقلاب اسلامی، شناخت او نسبت به غرب به‌واسطه‌ی زندگی در آلمان، شاگردی این شهید در محضر امام خمینی (ره)، نقش وی در تأسیس حزب جمهوری اسلامی، اقدامات ایشان در شورای انقلاب، تلاش‌های وی برای گنجاندن نظریه‌ی ولایت‌فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی و حضور ایشان در رأس قوه‌ی قضائیه، دلایل این برجستگی و تمایز است. به همین دلایل، فضیلت‌های ایشان را حضرت امام خمینی (ره) مورد تأیید و تأکید قرار داده و فرموده‌اند: «مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان بر من معلوم بود.». (زواره، 1377: 34)

ازآنجایی‌که این شهید بزرگوار، از تأثیرگذارترین افراد در پایه‌گذاری نظام جمهوری اسلامی بود، با واکاوی اندیشه و عمل سیاسی وی می‌توان چرایی وچگونگی تأسیس این نظام سیاسی جدید رادرک نمود. بی‌تردید، آنچه برای شهید بهشتی به‌عنوان یکی از دست‌اندرکاران انقلاب اسلامی، اهمیت وافری داشت، نیل به تشکیل حکومت اسلامی بود. این دغدغه، فلسفه سیاسی خاصی را در ذهن وی قوت بخشیده بود که عناصر بنیادین قوام دهنده‌اش، ریشه در هستی‌شناسی و انسان‌شناسی خاص وی داشت. نگاه شهید بهشتی به این امور به ما کمک می‌کند تا آراء و نظریات وی را در بخش سیاست و جامعه بهتر درک کنیم. بنابراین، باید بدانیم در نگاه شهید بهشتی، انسان، دولت، جامعه و هستی دارای چه ویژگی‌ها و مشخصات است. در این مقاله، سعی بر آن است که با نگاه به هستی‌شناسی، انسان‌شناسی و فلسفه سیاسی شهید دکتر بهشتی اندکی از این نظام منسجم فکری، مخصوصاً دیدگاه ایشان در باب جمهوری اسلامی، مورد مداقه و بررسی قرار گیرد.

1. هستی‌شناسی

در دیدگاه شهید بهشتی جهان هستی حق است. حق سه مفهوم و معنا را دربرمی‌گیرد: واقعیت عینی؛ هدف‌دار بودن و قرار گرفتن هر چیزی در جای خود. بنابراین، این جهان در مرحله اول یک واقعیت عینی است، چیزی که وجود دارد؛ در مرحله دوم، هدف مشخص و معینی دارد و بدون هدف آفریده نشده است و در مرحله آخر، در آن هر چیزی جایی دارد. به عبارتی دیگر، جهان، واقعیت عینیِ هدف‌داری است که در آن هر چیزی جایی دارد. در مقابل مفهوم حق، باطل قرار دارد که بی‌هدفی و بیهودگی را می‌رساند.

بنابراین، طبق دیدگاه شهید بهشتی، جهان هستی پویاست، تحرک دارد و به سمت یک هدف عمومی در حال حرکت است، و همان‌طور که آفرینش جهان هستی هدف‌دار بوده، در آفرینش و هستی انسان نیز هدفی نهفته است که در راستای هدف جهان هستی قرار دارد. به همین خاطر انسان دیگر نمی‌تواند تابع سلیقه‌ی خود رفتار کند، بلکه رفتار و کردار انسان‌ها باید با استکمال و تکامل انسان، و رسیدن به هدفی که در عالم هستی برای او در نظر گرفته شده، سازگار و هماهنگ باشد.

«معنای حق و باطل در قرآن ناظر است به آن مطلبی که ذهن بسیاری از دوستان از اول تابه‌حال به آن توجه داشت و آن این است که حق یعنی واقعیت عینی. یکی از واقعیت‌های عینی که قرآن ما را دعوت می‌کند به شناخت و پایه و مبنا قرار دادن آن برای همه اندیشه‌های بعدی این مطلب است که جهان هستی روندی هدفمند است. این جهان، این عالم هستی، عالمی بی‌هدف نیست. جهان هدف دارد. آسمان‌ها و زمین هدف دارند. حتی هدفی را که انسان برای خود انتخاب می‌کند در ارتباط با هدف‌دار بودن جهان است. جهان هستی حق است یعنی هدف دارد. جهان هستی باطل است، یعنی هدف ندارد. (ربنا خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار، پروردگارا این جهان را باطل نیافریدی)، یعنی چه؟ یعنی بیهوده و بی‌هدف نیافریدی. «ما» ربط دهنده‌ی معنای دوم است به معنای اول. پس آن معنای سوم این است که حق یعنی هدف‌دار بودن واقعیت عینی یا بهتر است بگوییم واقعیت عینی سامان دار و هدف‌دار. سامان کافی نیست، سامان دار و هدف‌دار؛ یعنی واقعیت عینی که در آن هر چیزی جایی دارد.»(بهشتی، 1390: 32)

مشخصه‌ی دیگر جهان هستی در دیدگاه شهید بهشتی این است که، بین عناصر و پدیده‌های عالم هستی، نظم و روابط ثابت حکم‌فرما است. هدف عمده علوم تجربی نیز کشف روابط حاکم بین پدیده‌ها و قوانین حاکم بر طبیعت است. بنابراین، جهان با همه ابعاد و در همه سطوح دارای روابط منظم است که این امر از یک طرح حساب‌شده حکایت می‌کند.

«تا آنجا که انسان‌ها از طریق مشاهده، تجربه، اندیشه و محاسبه دریافته‌اند، جهان را منظم دیده‌اند، بدان گونه که بین عناصر و پدیده‌های عالم، روابط قاطع و سنت‌های ثابت حاکم است و معمولاً هدف آزمایش‌ها و تحقیقات علمی کشف این روابط است.»(بهشتی، 1390: 60)

سومین ویژگی جهان هستی از دیدگاه شهید بهشتی، «صیرورت» یا «تبدیل قوه به فعل» است. صیرورت یعنی تحول، شدن، از نوعی به نوع دیگر و از مرحله‌ای به مرحله‌ی دیگر تکامل یافتن. به‌عنوان مثال، دانه گندم بالقوه توان تبدیل شدن به خوشه گندم را دارد یعنی غایت یک دانه گندم، خوشه گندم است. مراحلی را که دانه گندم برای رسیدن به غایت خویش، خوشه گندم، طی می‌کند، صیرورت نام دارد.

«.. «شدن» را می‌توان چنین تبیین کرد که نوعی «هستی» و وجود که سیلان دارد و تدریجی است. در هر مرتبه، «هستیِ» آن غیر از آن است که بوده و غیر از آن است که بعداً خواهد بود اما به‌هرحال هست و پیوند مستمری بین این «هستی‌ها» برقرار است و در مجموع یک «هستی سیال» است...»(بهشتی، 1390: 61)

این تغییر و تحول در همه‌ی پدیده‌های عالم هستی قابل مشاهده است.
«ما در پدیده‌های طبیعی تطور و تغییر می‌بینیم و مخصوصاً در موجودات زنده این تغییر مشهودتر است؛ درخت رشد می‌کند، شکوفه می‌دهد، گل به‌تدریج بازمی شود و بالاخره پژمرده می‌گردد و با رشد آرام، میوه و دانه پیدا می‌شود...»
از دیدگاه شهید بهشتی، انسان نیز همواره در حال شدن و رسیدن به تکامل است.

«سلول نطفه‌ای یک انسان به‌تدریج تکثیر شده و به‌صورت جنین درمی‌آید و دگرگونی‌های مداوم و بی‌وقفه جنین را رشد می‌دهد تا آماده تولد شود. به همین‌گونه نوزاد دائماً رو به رشد و در حال «شدن» است؛ بزرگ می‌شود، پیر می‌شود و...»(بهشتی، 1390: 61)

اما حال سؤالی که مطرح می‌شود این است که عامل این شدن چیست؟ مسلماً این‌همه تغییر و تحول تصادفی نیست.
«...می‌گویند: احتمال اینکه تصادفاً مواد و شرایط لازم برای پیدایش یک سلول زنده فراهم گردد، رقمی است برابر یک تقسیم بر 10 به توان 16 و دیگری می‌گوید: احتمال اینکه به‌طور تصادف مواد زنجیری لازم برای پیدایش یک پروتئین ساده فراهم شود، عددی است برابر یک تقسیم بر 10 به توان 48...» (بهشتی، 1390: 62)

بنابراین، باید قاعده و نظمی وجود داشته باشد، که تغییر و تحولات این جهان بر اساس آن صورت گیرد.
«پس این‌همه تغییر، تطور، (شدن) و پیدایش، دقیقاً تابع نظم و قوانین علمی حساب‌شده و حاصل گردآمدن عناصر گوناگون با اندازه و شرایط خاصی است؛ همان که علم برای کشف آن تلاش و خدمت فراوانی کرده است و تصادفی و بی‌حساب نیست.» (بهشتی، 1390: 62)

دین اسلام همه‌ی پدیده‌ای عالم هستی و همه روابط موجود بین پدیده‌ها را معلول و وابسته به علتی بی‌نیاز، مستقل و غیر وابسته به نام «خدا» می‌داند.
«اسلام عالم طبیعت را با همه‌ی بزرگی، با همه ریزه‌کاری‌ها و با همه رابطه‌های متقابل که میان پدیده‌های گوناگونش وجود دارد، واقعیتی می‌داند به‌هم‌پیوسته اما نیازمند و «وابسته»، وابسته به واقعیتی بی‌نیاز، مستقل و غیروابسته که «خدا»یش می‌نامیم. این واقعیت غیر وابسته واقعیتی است نامحسوس که همچون واقعیت‌های نامحسوس دیگر باید از راه نشانه‌های محسوس به هستی او پی برد..» (بهشتی، 1390: 71)

این خود انسان است که مسئول ساختن خود و ساختن محیط است، اما مسئول در برابر چه کسی؟ برخی مکتب‌ها در این زمینه توضیحی ندارند، چون ورای انسان، شعوری و مقام بازخواست‌کننده‌ای نیست. اما در اسلام، هم مسئولیت هست و هم این مسئولیت در برابر قدرت عظیم، حکیم و آگاهی که جداً بازخواست می‌کند و عکس‌العمل نشان می‌دهد.

2. انسان‌شناسی

انسان‌شناسی شهید بهشتی ریشه در نوع نگرش ایشان به جهان هستی دارد، و همان‌گونه که جهان هستی، حق و دارای هدف است، انسان نیز موجودی حق‌گرا و هدفمند است. نگاه آزاداندیشانه به انسان به‌عنوان موجودی که صاحب اراده، تفکر و اندیشه آزاد آفریده شده و پویا، شدنی و انتخاب‌گر است از ویژگی‌های دیگر تفکر شهید بهشتی است.

«انسان آزاد و صاحب‌اختیار است اما این آزادی را خدا به او داده است..»(بهشتی، 1390: 200)

انسان در اندیشه شهید بهشتی، می‌تواند از بهره‌مندی‌های زندگی و مواهب و نعمت‌های خداوند در این دنیا برخوردار شود اما هدف از زندگی انسان‌ها، محدود به این امر نیست بلکه هدف ایدئال و در سطح اعلایش، عشق خدا و رضای خدا است. شهید بهشتی می‌گوید:

«حال در مورد این سؤال که: آیا انسان اسلام به بهره‌مندی‌های زندگی دل‌بسته است؟ پاسخ این است که: انسانِ اسلام، از بهره‌مندی‌های زندگی برخوردار می‌شود و برای او کشش نیز دارد، اما بهره‌مندی از این مواهب در زندگی جاری، در برابر عشق به خدا و عشق به رضای او کشش کمتری دارد. یعنی انسان اسلام، اگر خیلی تکامل‌یافته باشد، عاشق خداست، عاشق دلباخته‌ای که همیشه آن چیز برایش نقش تعیین‌کننده دارد که رضای دوست را به دست آورد». (بهشتی، 1387: 87)

«بنابراین جواب این سؤال که: هدف انسان اسلام چیست و در کدام جهت کار می‌کند؟ این است که، هدف ایدئال و در سطح اعلایش، عشق خدا و رضای خداست» (بهشتی، 1387: 88)

اما همه انسان‌ها به این درجه و هدف نهایی که، در همه‌جا رضایت خداوند را در نظر بگیرند، نمی‌رسند. انسان اگر به تکامل برسد، عاشق و دل‌بسته‌ی خداست و رضای او نقش قاطع و تعیین‌کننده در زندگی فرد دارد. به تعبیر شهید بهشتی تعداد این افراد در همه‌ی زمان‌ها و اعصار محدود بوده است.

«واقعیت عینی این است که در جامعه انسانی، این انسان‌های در حد بالا، همواره تعدادشان بسیار کم بوده و نسبتشان به شماره و عده مجموع انسان‌ها، نسبتی زیر یک در هزار و یک در صد هزار بوده است»(بهشتی، 1387: 87)

با توجه به گفته‌های فوق، مشخص گردید که انسان موجودی هدفمند است که از طریق راه و روشی که در پیش می‌گیرد باید به هدف خود دست پیدا کند، شهید بهشتی، با تکیه بر آیات قرآن تأکید می‌کند که انسان باید نسبت به راه و هدفی که می‌رود، آگاهی قطعی و روشن داشته باشد، باید نسبت به هدف خود آگاهی و شناخت پیدا کند و با علمی که به دست می‌آورد، قدم در راه هدف متعالی خود بگذارند.

«قرآن تأکید دارد که انسان باید تنها و تنها به دنبال راه و هدفی رود که در آن آگاهی قطعی و روشن داشته باشد..... چنین شناختی تنها در پرتو دلایل قطعی، قوی، روشن و روشنگر به دست می‌آید... و اصولاً از نظر قرآن ظن و گمان هیچ‌گونه اعتبار و ارزش ندارد، بدان گونه که در بسیاری از آیات، پیروی از گمان نوعی عمل نابخردانه و کورکورانه معرفی شده است.» (بهشتی، 1390: 47)

بنابراین، از دیدگاه این شهید بزرگوار، انسان و عالم هستی با طرح و هدف آفریده شده است، زیرا خداوند که آفریننده عالم هستی و همه‌ی موجودات است، حکیم است. آفرینش بدون هدف، برخلاف حکمت الهی است، هدف از آفرینش انسان نیز سیر تکاملی او در همه ابعاد وجودی و بارور شدن و شکوفا شدن او و سرانجام سیر به‌سوی کمال مطلق یعنی خداوند است.

«از پیش بحث شد که جهان آفرینش بی‌هدف و بیهوده نیست. انسان و زندگانی او هم نمی‌تواند بی‌هدف باشد. هدف از آفرینش انسان سیر تکاملی او در همه ابعاد وجودی است و بارور شدن و شکوفا شدن او سرانجام سیر به‌سوی کمال مطلق.»(بهشتی، 1390: 201)

خداوند برای هدایت انسان‌ها به سمت این هدف متعالی دو حجت ظاهر و باطن در اختیار آن‌ها قرار داده است. مقصود از حجت باطن، عقل و خرد و حجت ظاهر، پیامبران و امامان است.

«در واقع از نگاه شهید بهشتی، اسلام برای انسان آزاد و آگاه زمینه و توان شکوفایی و خودانگیختگی و پیدا کردن راه را به حد فراوان قائل است و انسان را دعوت می‌کند نخست در پرتو نور فروزان باطن، یعنی عقل و خرد، حرکت کند. عقل و خرد در انسان است، ولی انسان به کمک همین اندیشه‌ی تحلیل‌گر و خرد روشنگر یک سرچشمه بزرگ و رفیع پرارج آگاهی دیگر، یعنی وحی خدا و نبوت انبیاء و کتاب و سنت پیغمبران را می‌شناسد و می‌یابد.» (شیخانی، 1393: 8)

خداوند با دین اسلام و فرستادن پیامبران و امامان جهت هدایت انسان‌ها، آن‌ها را در انتخاب مسیر درست زندگی جهت رسیدن به کمال مخیر گذاشته است، اما انسان در قبال انتخاب‌های خود در برابر خداوند مسئول است و باید پاسخگو باشد.
«و این خود انسان است که مسئول ساختن خود و ساختن محیط است، اما مسئول در برابر چه کسی؟ برخی مکتب‌ها در این زمینه توضیحی ندارند، چون ورای انسان، شعوری و مقام بازخواست‌کننده‌ای نیست. اما در اسلام، هم مسئولیت هست و هم این مسئولیت در برابر قدرت عظیم، حکیم و آگاهی که جداً بازخواست می‌کند و عکس‌العمل نشان می‌دهد.» (بهشتی، 1390: 201)

با توجه به مسئول بودن انسان، آزادی در اندیشه شهید بهشتی یعنی «تسلط انسان بر ساختن خویش و ساختن محیط خویش». (لک زایی، 1385: 7) به‌طور خلاصه، دکتر بهشتی، با تکیه بر منابع اصیل عقلی و نقلی و بهره‌مندی از ذخایر علمی حکمت و عرفان اسلامی و محور قرار دادن شناخت انسان متعارف و تحلیل همه‌جانبه او، می‌کوشد تا نگاه اسلام به مسئله انسان را آن‌چنان تبیین کند که ضمن حفظ مفهوم متعالی (انسان کامل) و معرفی او به‌عنوان الگوی آرمانی انسان اسلامی، از حقیقت عینی و ملموس انسان زمینی فاصله نگیرد و او را آن‌چنان‌که هست تعریف کرده و به آنچه باید بشود، رهنمون گردد. حرکت دائمی و رو به تکامل انسان که از برترین تعالیم اسلامی است در اندیشه آن شهید بزرگوار تبلوری عینی یافته است و ضمن پرهیز از شناخت تک ساحتی انسان، از معرفی انسان آسمانی به‌جای انسان متعارف زمینی نیز دوری گزیده شده است.

3. فلسفه سیاسی شهید بهشتی

نیل به «حکومت اسلامی» یا همان الگوی «امت و امامت» که به نظر شهید بهشتی به بهترین شکل در نظام جمهوری اسلامی تحقق یافته، بنیان فلسفه سیاسی وی را شکل می‌دهد.

نظام امت و امامت

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط حکومت استبدادی، در مورد نوع نظام سیاسی جایگزین بحث‌ها و پیشنهاد‌های مختلفی از طرف نیروها و جناح‌هایی که در انقلاب دخیل بودند، مطرح گردید. از دیدگاه شهید بهشتی، نوع نظام سیاسی مناسب در دین اسلام و تشیع راستین مشخص شده است، و نیازی به اخذ عناوین مختلف که در کتاب‌های حقوق اساسی یا سیاسی آمده است، وجود ندارد. ایرانیان یک بار در گذشته و در جریان انقلاب مشروطه دچار اشتباه شدند، و واژه‌ی مشروطه را که از فرهنگ بیگانه اخذ شده بود، انتخاب نمودند، اما چون این واژه مربوط به فرهنگ اسلام و ایرانیان نبود، تأثیر زیادی برجای نگذاشت.

بنابراین، از دیدگاه ایشان نظام مناسب با دین و فرهنگ ایران، «نظام امت و امامت» موجود در تعالیم اسلام است، اما چون درک این نوع حکومت برای مردم در اوایل انقلاب دشوار بود، واژه حکومت اسلامی، و بعدها به خاطر منصب ریاست جمهوری که از طرف مردم انتخاب می‌گردید، از واژه «جمهوری اسلامی» مطرح شد. جمهوری اسلامی، در اصل همان نظام امت و امامت توصیه شده در تعالیم اسلام است.

«حقیقت این است که برداشت تشیع راستین از اسلام مناسب‌ترین نام را برای این نظام قبلاً پیش‌بینی کرده است. می‌توانید با این اشاره‌ای که کردم خودتان بگویید تشیع راستین برای نظام سیاسی اسلام چه عنوان گویایی را انتخاب کرده است؟: (نظام امت و امامت). نظام سیاسی اجتماعی جمهوری اسلامی، نظام امت و امامت است و حق این است که با هیچ‌یک از این عناوینی که در کتاب‌های حقوق سیاسی یا حقوق اساسی آمده، قابل تطبیق نیست.....» (بهشتی، 1390: 39)

ویژگی‌های نظام امت و امامت

نظام امت و امامت سه ویژگی بارز و اصلی دارد، که عبارت‌اند از:

· در این نظام، اصول عقیدتی و عملی اسلام بر اساس کتاب و سنت در رأس امور قرار دارد؛
· در این نظام، صاحبان اصلی حق، مردم هستند، و هدف خدمت به عامه مردم است اما در میان عامه مردم آن‌هایی که حول محور مکتب اسلام جمع شده‌اند، «امت» را تشکیل می‌دهند و در اولویت قرار دارند؛
· امت از نظر ایدئولوژی اسلامی و مبانی عقیده و عمل اسلام، به «امامت» نیاز دارد. امامت، امت را هدایت و در مسیر سعادت یاری می‌کند. این امامت ابتدا در حدِّ پیامبر و بعد از ایشان امامان معصومِ منصوص و منصوب‌اند ولی با آنکه تعیین‌شده هستند، اما تحمیلی نیستند. به این معنا که، برای مسلمانان تعیین می‌شود، از این پیامبر اطاعت کنید ولی تحمیل نمی‌گردد. اما در عصر غیبت امام عصر، امام دیگر نه تعیینی است و نه تحمیلی، بلکه امام شناختنی و پذیرفتنی است به این صورت که ابتدا باید مورد شناسایی و شناخت قرار بگیرد و در مرحله بعد از سوی مردم پذیرفته شود. (بهشتی، 1390: 39-40)

رابطه امت و امامت در عصر غیبت

· در وهله‌ی اول، رابطه امت و امامت در عصر غیبت، رابطه شناختن آگاهانه و پذیرفتن است، نه تعیین و تحمیل. امت باید از امام شناختی آگاهانه داشته باشد.
«رابطه امت و امامت در عصر ما یک رابطه مشخص است. دقت بفرمایید! شناختن آگاهانه و پذیرفتن نه تعیین و نه تحصیل...»(بهشتی، 1390: 40)
· پس از پذیرفتن امام از سوی امت، میان این دو، مسئولیت و تعهد متقابل برقرار می‌شود. شهید بهشتی جهت آگاهی امت و امام از مسئولیت و حقوق متقابل رجوع به خطبه دویست و هفتم نهج‌البلاغه که در زمینه حقوق امام بر امت و امت بر امام است، را توصیه می‌نماید. به‌عنوان نمونه، یکی از وظایف امت امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر است.
«این امامت و امت نسبت به یکدیگر مسئول و متعهدند. با تعهد و مسئولیت متقابل.» (بهشتی، 1390: 41)

شهید بهشتی در بیان ویژگی‌های جمهوری اسلامی، آن را حکومت حق و عمل می‌داند به‌نحوی‌که کارهای اجتماعی و سیاست داخلی و خارجی آن بر محور حق و عدل استوار باشد و خصلت آن، عدل و انصاف، حمایت از حقوق عامه، حق خدا و خلق خداست.

جمهوری اسلامی

طبق دیدگاه شهید بهشتی از درون نظام امت و امامت مورد نظر اسلام، بحث مدیریت جامعه مطرح می‌گردد اما این مدیریت در اسلام شکل خاصی ندارد، در هر زمان و در هر مکان، متناسب با شرایط مختلف می‌تواند اشکال مختلف داشته باشد. ولی باید اصول زیر رعایت گردد:

الف) در این نظام تعیین و تحمیل جایگاهی ندارد.
ب) مدیریت جامعه برخاسته از امت و امامت بر پایه مکتب اسلام قرار دارد.

«از این امت و امامت چه برمی‌خیزد؟ مدیریت جامعه. شکل این مدیریت چیست؟ شکل خاصی در اسلام برای آن پیشنهاد نشده است. در هر زمان و در هر مکان و متناسب با شرایط مختلف می‌شود اشکال مختلف داشته باشد. فقط باید آن اصولی را که قبلاً متذکر شدم فراموش نکنیم و در آن تعیین و تحمیل نباشد. بنابراین، آیا نظام پادشاهی اسلامی می‌توانیم داشته باشیم؟: هرگز! چون در آن تعیین و تحمیل است. مطلب دوم اینکه مدیریت جامعه برخاسته از امت و امامت بر پایه مکتب است...» (بهشتی، 1390: 43)

بعد از انقلاب اسلامی، و سقوط نظام استبدادی پهلوی، با در نظر گرفتن اصول فوق و متناسب با شرایط ایران نظام جمهوری اسلامی پیشنهاد شد. در این نظام ریاست جمهوری منتخب مستقیم مردم و مجلس شورای اسلامی و شوراهای دیگر در رابطه با امت قرار دارند و توسط امت انتخاب می‌گردند. اما کارگزاران دستگاه قضایی به‌صورت غیرمستقیم توسط امت برگزیده می‌شوند زیرا از نظر شهید بهشتی انتخاب قاضی ظریف‌تر از انتخاب و تعیین مجلس شورای ملی است. بنابراین، اعضای دستگاه قضایی به‌طور مستقیم توسط امامت و رهبری و به‌طور غیرمستقیم توسط امت انتخاب می‌گردند.

«دستگاه قضایی در کشورهای مختلف وضعی مختلف دارد. مثلاً در ایلات متحده آمریکا ریشه‌اش بازمی‌گردد به انتخاب مستقیم مردم. ولی در نظام اسلامی، در این مقطعی که ما در پیش داریم، نمی‌توانیم این کار را بکنیم. چون انتخاب قاضی و تعیین او خیلی ظریف‌تر از انتخاب و تعیین نماینده مجلس شورای ملی یا عضو شوراهاست. در این قانون اساسی، بر طبق موازین اسلامی، از یک‌سو و زمینه‌های اجرایی زمانی که ما در آنیم، چنین است. از سوی دیگر، آن را در رابطه با امامت قرار دادیم، یعنی در حقیقت نقش امت در انتخاب قاضی مستقیم نیست بلکه غیرمستقیم است. انتخاب امت است اما از طریق امامت و رهبری.»(بهشتی، 1390: 44)

شهید بهشتی در بیان ویژگی‌های چنین نظامی، آن را حکومت حق و عمل می‌داند به‌نحوی‌که کارهای اجتماعی و سیاست داخلی و خارجی آن بر محور حق و عدل استوار باشد و خصلت آن، عدل و انصاف، حمایت از حقوق عامه، حق خدا و خلق خداست. (واعظ مهدوی، 1386)

رهبری جامعه از منظر شهید بهشتی

یکی از برکات پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار جمهوری اسلامی در ایران این است که در نظر و عمل، مفهوم مدیریت و رهبری دینی را متجلی کرد. رهبری جامعه از دیدگاه اسلام یک امر ضروری است. در واقع، زمانی که کار جمعی صورت می‌گیرد، باید مقام مسئول و رهبر مشخص شود.

«...همین‌قدر که تعداد افراد از یکی شد دوتا، کار جمعی می‌شود. در کار جمعی باید مشخص شود که اتخاذ تصمیم در مواردی که اتفاق‌نظر وجود ندارد بر عهده کیست. این حداقلِ مطلب است. در کار جمعی، ولو دو نفر، مقام مسئول لازم است؛ امام و رهبر لازم است. تا یک نفرید می‌توانید به‌تنهایی به نماز باستید؛ همین‌قدر که دو نفر شدید و خواستید باهم نماز بخوانید باید یکی امام شود و دیگری مأموم. نماز دونفری بدون امامت و رهبری نمی‌شود. پیغمبر بزرگوار اسلام وقتی‌که برای انجام مأموریتی دو نفر را می‌فرستاد فوراً معین می‌کرد که کدامشان امیر باشد... اگر غیر از این باشد کار پیش نمی‌رود. پس اصل مسئله ضرورت رهبری، امامت، پیشوایی، زمامداری در هرکار جمعی مسئله‌ای بسیار روشن است.» (بهشتی، 1390: 183)

این بینش، بعد از اینکه به اصل ضرورت حکومت برای اداره جامعه به‌عنوان اصل موضوعی می‌نگرد، حاکمیت را مخصوص خدا و اعمال آن را حق کسانی می‌داند که دارای قدرت استنباط احکام الهی و برخوردار از عدالت، شجاعت، مدیریت، تدبیر و دارای شناخت صحیح از جهان هستند.

«در یک جامعه متعهد به مسلک، شرط اول انتخاب رهبر این است که رهبر نسبت به آن مسلک آگاه‌تر، پایبندتر و برای تحقق بخشیدن به آرمان‌های آن مسلک شایسته‌تر باشد... در جامعه مسلکی باید بگوییم کسانی باید به مقام رهبری برسند و رهبران جامعه باشند که قبل از هر چیز همه ابتکارها و استعدادها و لیاقت‌هایشان را در خدمت مسلکی قرار بگیرد که جامعه آن مسلک را به‌عنوان زیربنای اول پذیرفته است...» (بهشتی، 1390: 189)

این بینش که از یک‌سو رهبری افراد آشنا به مکتب را در نظر دارد و از سوی دیگر مشارکت همه مردم در تصمیم‌گیری‌های سرنوشت‌ساز و پیمودن مسیر تکامل را برای افراد و جامعه تضمین می‌کند، بینش مورد قبول شهید بهشتی است.

شهید بهشتی، چه در مباحث نظری و چه در سیره عملی، بر نقش رهبری دینی در حل نابسامانی‌های اقتصادی و ظلم اجتماعی تأکید می‌کند و نقش حاکم عادل را در ایجاد موازنه میان بهره‌گیری آحاد جامعه از محصول کار و تلاش خود از کارهای اساسی و محوری حکومت می‌داند. یکی دیگر از اهدافی که از دیدگاه شهید بهشتی در سایه رهبری دینی به دست می‌آید، حفظ ارزش‌های جامعه است.

ایشان با قاطعیت تأکید می‌کند که حضور قوی رهبری دینی در اداره جامعه و کنترل همه‌جانبه آن، تنها راه جلوگیری از وارد شدن ضربه بر ارزش‌ها و زیان‌های ناشی از آن است: «مسئله پایین آمدن ارزش‌ها و زیان‌های ناشی از آن و راه جلوگیری از این زیان‌ها یک چیز بیشتر نیست، هدایت و کنترل دولت مسلمین و اسلامی که بر طبق معیارهای اسلامی به قدرت رسیده باشد و بر همین اساس جامعه را اداره کند، همه مشکلات در آنجا حل می‌شود». منصب ولایت‌فقیه از نظر شهید بهشتی دو بخش دارد: یکی فقاهت که عهده‌دار یافتن پاسخ سؤال‌های جاری از مکتب است و دیگری ولایت که حضور رهبر کننده در اجرای قوانین است. نکته بسیار مهمی که شهید بهشتی در مبحث رهبری ولی‌فقیه مطرح می‌کند، ضرورت اعمال ولایت با حضور رهبری کننده فقیه در جامعه است. ایشان معتقد است این حضور به دو دلیل لازم است:

اول اینکه فقیه رهبری کننده بتواند پیچیدگی مسائل تازه را بهتر و عمیق‌تر لمس کند و در نتیجه، مسئولیت فقاهت را بهتر و سودمندتر انجام دهد و نظریاتش راهگشاتر و کارسازتر باشد، و دوم اینکه طبق تجربه تاریخی، نظریات فقهی خالص و صحیح، معمولاً در جریان عمل، دست‌کاری می‌شود و از خطر انحراف مصون نیست و حضور رهبری کننده و جهت دهنده فقیه در جریان عمل از این خطر می‌کاهد و هرجا دست‌کاری لازم باشد با نظر او صورت می‌گیرد و اصالت اسلامی نظام در عمل اجتماعی کمتر آسیب می‌پذیرد.

علاوه بر این ازآنجاکه نظام حکومتی اسلام، نظام امت و امامت است، امام یا رهبر باید مانند انبیاء، هم‌زبان و همفکر و در میان مردم باشد و از آن‌ها فاصله نگیرد. ایشان می‌گویند: «امام از نظر بینش و از نظر منش و رفتار می‌تواند صدها برابر از امت خودساخته‌تر و متکامل‌تر باشد ولی از نظر جایی که قرار می‌گیرد، حق ندارد جا، و قرارگاهش آن‌قدر از امت جلوتر باشد که میان او و امت یک فاصله پرنشدنی همواره وجود داشته باشد، زیرا چنین امامی خودبه‌خود نقشی در راهبری امت نخواهد داشت. امام باید فاصله پیشتازی‌اش در مقام عینیت با امت آن‌قدر باشد که امت او را با تمام ویژگی‌هایش بتواند ببیند و به او اقتدا کند» (مهاجری، 1375: 34-35-36) علاوه بر این مسائل، امام باید مورد قبول و محبت امت باشد.

«.. اما آن چیزی که به درد ما می‌خورد تعیین امام است که قلباً مطاع باشد. یعنی پیوند میان امام و مأموم، پیوند قلبی باشد و روح داشته باشد..»

از دیدگاه شهید بهشتی، نظام متکی بر آرای آزاد ملت است و نه قهر و غلبه«هیچ حکومتی در هیچ درجه‌ای نباید خود را بر مردم تحمیل کند و به‌علاوه حکومتی که از حمایت مردم برخوردار نباشد، از همکاری آن‌ها هم برخوردار نیست و اصولاً کاری نمی‌تواند انجام بدهد و ناچار می‌شود که به ‌زور سرنیزه خودش را سرپا نگه دارد و در نتیجه هم کارایی‌اش کم می‌شود و هم ظالم می‌شود

جایگاه مردم در حکومت اسلامی

در چارچوب ضرورت نظام اجتماعی برای اداره جامعه، آنجا که سخن از چگونگی مدیریت به میان می‌آید، شهید بهشتی با نفی «مدیریت بسته» یا «قیم‌مآبانه» و همچنین نفی اداره جامعه توسط توده مردم یا شیوه مدیریتی «از پایین به بالا» به دلیل هرج‌ومرجی که لازمه این نوع مدیریت است، روش اداره جامعه را بر اساس مکتبی توصیه می‌کنند که خود آن جامعه پذیرفته باشد.

در این روش، خطوط کلی نظم و اداره جامعه در بعد سیاست، اقتصاد، مدیریت، فرهنگ، تعلیم و تربیت، فرهنگ عمومی، پزشکی، خدمات و غیره بر اساس مکتب پذیرفته‌شده‌ی آن جامعه تعیین می‌شود. (مهاجری، 1375: 29) در واقع شهید بهشتی، معتقد به حاکمیت مکتب برگزیده مردم بر تمام شئون بود. بر همین اساس، در مواردی که میان خواست مردم و مکتب برگزیده مردم تزاحمی وجود داشته باشد، همیشه آنچه نظر مکتب است، باید مقدم داشته شود. اگر این تزاحم میان خواست مردم و مصلحت آن‌ها پدید بیاید، درصورتی‌که آنچه مردم می‌خواهند با مکتب ناسازگاری صریح نداشته باشد، پذیرفتن نظر مردم توسط مدیریت، یک مصلحت پرارزش است که موجب تقویت پیوند قلبی میان مسئولان و مردم می‌شود؛ زیرا به این واقعیت باید توجه شود که قدرت تشخیص مردمی که با تعهد مکتبی و وجدان بیدار به سرنوشت خود می‌اندیشند، می‌تواند از تشخیص افرادی معدود، که در مقام مسئول قرار گرفته‌اند به واقعیت و حقیقت نزدیک‌تر باشد.

البته پس از رعایت نظر مکتب و مصلحت مردم اگر رهبری جامعه به این نتیجه برسد که رعایت خواسته‌های مردم به قیمت فدا کردن مصالح بسیار مهم تمام می‌شود، باید وی شجاعانه تصمیم بگیرد و دچار وسوسه‌ها و عوام‌فریبی‌ها نشود و به مسئولیت خود در برابر خدا و خلق عمل کند. از دیدگاه شهید بهشتی حکومت و قدرتی که در جهت خدمت به مردم نباشد، فاقد مشروعیت می‌داند: «حکومت و قدرت برای خدمت است و تنها حکومت و قدرتی که در جهت خدمت خالصانه به مردم باشد، مشروعیت دارد و حکومت و قدرتی که در این جهت نباشد، مشروعیت ندارد». اعتقاد به ضرورت آزادی مردم در اظهارنظر درباره شخصیت و طرز کار مدیران و مسئولان جامعه در هر درجه که باشند، البته با این قید که مردم باید در استفاده از این آزادی اولاً دروغ نگویند و ثانیاً اظهارنظرشان بر اساس نصیحت، دلسوزی و ارشاد باشد. (مهاجری، 1375: 29-30)

به‌طور خلاصه، از دیدگاه شهید بهشتی، نظام متکی بر آرای آزاد ملت است و نه قهر و غلبه «هیچ حکومتی در هیچ درجه‌ای نباید خود را بر مردم تحمیل کند و به‌علاوه حکومتی که از حمایت مردم برخوردار نباشد، از همکاری آن‌ها هم برخوردار نیست و اصولاً کاری نمی‌تواند انجام بدهد و ناچار می‌شود که به زور سرنیزه خودش را سرپا نگه دارد و در نتیجه هم کارایی‌اش کم می‌شود و هم ظالم می‌شود». (بی‌نام، 1388: 1)

ارتباط انسان‌شناسی و رهبری دینی در جمهوری اسلامی

اصولاً بین انسان‌شناسی فیلسوفان سیاسی و فلسفه و دیدگاه سیاسی آن‌ها رابطه عمیقی وجود دارد. به‌عنوان نمونه، اگر هابز انسان را ذاتاً شرور می‌داند، در مقابل جان لاک انسان را طبعاً غیر شرور معرفی می‌کند. این مبنا در آرای سیاسی هر دو فیلسوف تأثیر عمیق گذاشت. هابز به دلیل آن مبنا، به دولت مطلقه رسید، ولی لاک به دولت مشروطه. استدلال هابز این بود که اگر قدرت مطلقه از حاکم گرفته شود، انسان به مرحله نهایی خود بازمی‌گردد و «گرگ» یکدیگر می‌شوند؛ اما استدلال لاک که به ذات انسان خوش‌بین است، این بود که در دولت مشروطه، حقوق انسان رعایت می‌شود و حاکم هر کاری را می‌تواند در جامعه سیاسی به مرحله اجرا درآورد، زیرا انسان‌ها به دلیل طبع درست خود، در مرحله جامعه سیاسی به وضع طبیعی که هرج‌ومرج است، بازنمی‌گردند.

در دیدگاه شهید بهشتی انسان موجودی هدفمند است، هدف متعالی انسان پیمودن سیر تکاملی و رسیدن به کمال مطلق یعنی خداوند است. انسان برای رسیدن به این هدف متعالی در کنار عقل و خرد به امام و راهنما نیاز دارد، پیامبران و امامان معصوم همین کارکرد را داشتند. اما در زمان غیبت امام معصوم (ع)، رهبری دینی چنین وظیفه‌ای را بر عهده می‌گیرد، در واقع شهید بهشتی با توجه به دیدگاهی که نسبت به انسان به‌عنوان موجودی هدفمند داشت، به رهبری دینی می‌رسد. هدف رهبری دینی، کمک به انسان برای پیمودن مسیر تکامل براساس تعالیم الهی است.

«این است که حکومت و رهبر در یک جامعه مسلکی در درجه اول مربی است، در درجه دوم مدیر است. اداره آن جامعه آهنگ تربیت دارد. لذا امام و رهبر در چنین حکومتی مرشد و راهنما نیز هست. مرشد به‌اصطلاح معروف؛ یعنی افراد را در راهی می‌برد و می‌کشاند.»(بهشتی، 1390: 191)

نتیجه‌گیری

جمهوری اسلامی در اندیشه شهید بهشتی از جایگاهی رفیع برخوردار است که در پرتو ایده امت - امامت خود را نمایان می‌سازد. جمهوری اسلامی در اندیشه ایشان از ویژگی‌های بارزی نظیر آزادی، رهبری و امام، حاکمیت مردم و غیره برخوردار است. به اعتقاد شهید بهشتی، ماهیت جمهوری اسلامی این است که مترصد رشد و تعالی مادی و معنوی شهروندان است و با پیوند دیانت و سیاست، پیشرفت جامعه و به تعبیری کمال حقیقی انسان‌ها را پیگیری می‌نماید که در این مسیر، کرامت و شأن انسانی مورد توجه جدی قرار می‌گیرد. ویژگی بارز جمهوری اسلامی در اندیشه شهید بهشتی، آزادی مردم در فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی است و در این نظام، کنشگری مردم رابطه‌ای مستقیم با حفظ نظام سیاسی دارد که در پرتو امام یا ولی‌فقیه تضمین می‌گردد.

منابع)
1) بی‌نام (1388)، «حکومت یعنی مردم: دیدگاه شهید بهشتی»، پایگاه پیام آفتاب.
2) حسینی بهشتی، سید محمد (1390)، حق و باطل از دیدگاه قرآن، تهران: بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید بهشتی.
3) حسینی بهشتی، سید محمد (1390)، شناخت اسلام، تهران: بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید بهشتی.
4) حسینی بهشتی، سید محمد (1390)، مبانی نظری قانون اساسی، تهران: بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید بهشتی.
5) حسینی بهشتی، سید محمد (1390)، ولایت، رهبری، روحانیت، تهران: بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید بهشتی.
6) شیخانی، محمد (1393)، «شهید بهشتی به مفهوم آزادی چگونه می‌نگریست؟» در کتاب او یک ملت بود، تهران: اندیشکده‌ی برهان.
7) حسینی بهشتی، سید محمد (1387)، بانکداری، ربا و قوانین مالی اسلام، تهران: بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید بهشتی.
8) زواره، گلی (1377)، «آشنایی با زندگی تربیتی و خانوادگی شهید بهشتی»، مجله پیام زن، شماره 76، تیر.
9) لک زایی، شریف (1385)، «تأملی در آرای آیت‌الله دکتر بهشتی؛ جایگاه آزادی در نظام سیاسی و تربیتی»، مجله پگاه حوزه، شماره 185، 3/4/1385.
10) مهاجری، مسیح (1375)، «مدیریت و رهبری از دیدگاه شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی»، فصلنامه مصباح، سال پنجم، شماره 18.
11) واعظ مهدوی، محمدرضا (1386)، «تبیین نظام جمهوری اسلامی از دیدگاه شهید بهشتی»، روزنامه همشهری، دوشنبه 4/4/1386.

* ملیحه نیکروش؛ کارشناس ارشد علوم سیاسی دانشگاه مازندران 

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.