ایگاه خبری گلوبال تایمز گزارش می دهد:

نظم مافیایی آمریکا در نقطه پایان !

پایگاه خبری گلوبال تایمز در گزارشی می نویسد: «هرچه آمریکا با صدای بلند تر از نظم جهانی به اصطلاح قانون محور خود دفاع کند، این بدان معناست که در حراست از آن ضعیف تر از هر زمان دیگری است. چالش اصلی آمریکا این است که دیگر کشورها عملا نظم جهانی مطلوب آن را مثل گذشته به رسمیت نمی شناسند و این مساله اعتبار و احترام بین المللی متصور واشنگتن را تا حد زیادی مخدوش کرده است.»

به گزارش پایگاه خبری هادی نیوز به نقل از الف :  پایگاه خبری گلوبال تایمز در گزارشی با اشاره به استفاده مکرر مقام های ارشد آمریکایی از مفهوم "نظم جهانی قانون محور"، به این نکته پرداخته که دولت آمریکا در پسِ استفاده از پوشش و مفهومی زیبا، رویه های مجرمانه و غیرقانونی را دنبال می کند و عملا یک نظم جهانی مافیایی را به الگوی اصلی خود در قالب معادلات جهانی تبدیل کرده است. 

پایگاه خبری گلوبال تایمز در گزارش خود می نویسد:

« "نظم جهانیِ قانون محور" به عنوان اصطلاحی که دستگاه سیاست خارجی آمریکا به کرات از آن استفاده می کند، دقیقا به چه معناست؟ این مفهوم هیچگاه به صورت دقیق تعریف نشده تا اینکه اخیرا یک توئیت پرطرفدار و ترند، ماهیت مافیایی این اصطلاح را بیش از هر زمان دیگری جلوی چشم افکار عمومی جهان قرار داد. 

"نوری ویتاچی" یک روزنامه نگارِ متولد سریلانکا که در هنگ کنگ اقامت دارد، 10 تعریف را از نظم جهانی قانونی محورِ ادعایی آمریکا ارائه کرده است: "آمریکا بر جهان حکومت می کند، آمریکا تمام قوانین را تعریف و تنظیم می‌کند، هیچکس نمی تواند و حق ندارد بداند که قوانین چه هستند، آمریکا مسوولِ انعطاف پذیری ماهیت غیرموجود و غیرواقعی قوانین بین المللی است، قوانین و رویه های آلترناتیو و جایگزین حکومت ها که با موفقیت کار می کنند همواره به مثابه جلوه هایی از اقتدارگرایی معرفی می شوند و در نهایت اینکه تسلط ناعادلانه 13 درصد از قدرت های اقلیت غربی بر جهان که خود جلوه ای عینی از تمامیت خواهی و تفکرات توتالیتری آن ها است، همواره بایستی به مثابه نمودی از دموکراسی معرفی شود." 

حداقل دو نکته در تعاریفی که روزنامه نگار مذکور ارائه می کند، قابل تامل و بررسی است. اولا، هیچکس نمی داند نظم جهانی قانون محور چیست و چگونه تنظیم شده است. البته که در این رابطه باید ایالات متحده آمریکا را استثنا دانست. واشنگتن به صورت عامدانه از ارائه یک توضیح و تعریف دقیق در رابطه با مفهوم مذکور خودداری می کند، زیرا اساسا قوانین مبهم انعطاف بیشتری را برای آمریکا فراهم می کنند تا آن ها را آنگونه که خود می‌خواهد تفسیر کند. 

دوم اینکه رویه های هژمونیک خودمحورانه و افراطی آمریکا مدت هاست که موجی از نارضایتی را در میان بسیاری از افراد و کشورها در اقصی نقاط جهان ایجاد کرده اند. این نارضایتی گسترده یکی از نمودهای خود را در قالب توئیت اخیر روزنامه نگار سریلانکایی که پیشتر به وی اشاره شد، نشان داده است. با این حال، مساله قابل تامل در این میان این است که استقبال گسترده از این توئیت و اظهارنظرها و کامنت هایی که از آن حمایت کرده اند، حامل معانی قابل توجهی به ویژه برای دولت آمریکا است. 

اگر به بررسی تصمیمات مهمی که دولت آمریکا در سال های اخیر گرفته بپردازیم، به خوبی متوجه می شویم که آنچه "نوری ویتاچی" در مورد نظم جهانی قانون محور و کنشگری منفی آمریکا در قالب آن ارائه کرده، با واقعیات عینی مو نمی زند. شاید جدیدترین نمونه در این رابطه مساله اعطای بمب های خوشه ای از سوی واشنگتن به دولت اوکراین باشد. در فوریه سال 2022، مسوول وقت مطبوعاتی وزارت خارجه آمریکا "جن ساکی" استفاده از بمب های خوشه ای را نمونه ای عینی از "جنایت جنگی" توصیف کرد. یک سال بعد، آمریکا عملا قوانین ادعایی خود را تغییر داد و تصمیمی گرفت که بمب های خوشه ای اش را به اوکراین تحویل دهد! 

نظم جهانی قانون محور مورد ادعای آمریکا، هر چیزی که هژمونی ادعایی این کشور را به چالش بکشد، سرکوب می کند. در این زمینه مثلا می توان به رویکردهای خاص آمریکا در رابطه با اوج گیری قدرت چین در جهان اشاره کرد. متعاقبا آمریکا اعتقاد دارد که این مساله درست است که تحریم های یکجانبه و یا محدودیت های صادراتی را علیه چین وضع و تحمیل کند. 

با این حال، زمانی که چین نیز مجموعه قوانین محدودیت کننده و کنترلی در زمینه صادرات گالیوم و ژرمانیومِ خود تعریف می کند، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا چین را به اعمال فشار از طریق اهرم های اقتصاد بر آمریکا و عدم رعایت قوانین بازی جوانمردانه متهم می کند. 

در عین حال، در چهارچوب معادله تقابل با چین و محدودسازی آن، آمریکا یک قاعده تکراری و همیشگی دارد: "جزیره تایوان نباید با سرزمین مادری خود(چین) متحد شود". آمریکا اهمیتی نمی دهد که مساله تایوان یک موضوع مرتبط با حاکمیت و تمامی ارضی چین است با این حال، اگر چین قوانین و قواعد آمریکا را نپذیرد، این بدان معنا خواهد بود که پکن نظم جهانی قانون محورِ مد نظر آمریکا را نقض کرده است. 

برای آمریکا، مفهوم نظم جهانی قانون محور باید کاملا در راستای منافع آن باشد. برای مثال، هنگامی که تجارت آزاد به منافع آمریکا سود می رساند، واشینگتن قویا با هرگونه دخالت دولت ها در اقصی نقاط جهان در اقتصادهایشان مخالفت می کند. با این حال زمانی که تجارت آزاد دیگر حامل منافعی برای واشینگتن نباشد، این کشور هیچ تردیدی در اجرای اقداماتی نظیر عملیاتی کردن "لایحه کاهش تورم" و دخالت خود در اقتصاد نمی‌کند. 

لایحه ای که اتحادیه اروپا تاکید می کند تولیدکنندگان مستقر در اروپا را با خسارت های جدی رو به رو کرده است زیرا آن ها مجبورند با بازاری دستکاری شده و رقبایی که در آمریکا یارانه های سنگین می گیرند، رقابت کنند. 

این نظم جهانی قانون محور نیست، این یک نظم دیکتاتورگونه است و حقیقتا بایستی آن را یک نظم بین المللیِ مافیایی ارزیابی کرد. این نظم تنها این نکته را ثابت می کند که زمانی که آمریکا در مورد دموکراتیک بودن خود در داخل مرزهایش غلو می کند، به نحو گسترده ای، اقتدارگرایی و تمامیت خواهی را ورای مرزهایش دنبال می‌کند. 

اگر بخواهیم صادقانه بگوییم، باید تاکید کنیم که این نظم حتی از نظم مافیایی نیز بدتر است زیرا رئیس یک تشکیلات مافیایی شاید به برخی قواعد اخلاقی در جهان گانگسترها وفادار و متعهد باشد. با این حال، آمریکا به هیچ اصول اخلاقی وفادار نیست و صرفا خودخواهی های خود را دنبال می کند. 

مهمتر از همه اینکه باید توجه داشته باشیم که اکنون آمریکا تا حد زیادی از قدرت کافی جهت حراست از نظم خودخواهانه و مطلوبش برخوردار نیست. هژمونی آمریکا با چالش های عدیده ای رو به رو است و شبیه به کشتی است که کف آن مملو از سوراخ شده است. به لطف جنگ هایی که آمریکا یا به صورت مستقیم در آن ها حضور داشته و یا به صورت نیابتی آن ها را مدیریت کرده و می کند، این به اصطلاح ابرقدرت تلفات زیادی را به غیرنظامیان و منافع اقتصادی و دارایی هایشان وارد کرده است. 

مساله ای که فجایع انسانی بزرگی را خلق کرده و عملا قدرت ملی و احترام بین المللی متصور آمریکا را زیر سوال برده است. نیازی به گفتن نیست که نشانه های جدی در مورد سقوط هژمونی دلار در چهارچوب معادلات اقتصادی جهان، مدت هاست که آشکار شده اند. 

جامعه بین المللی در شرایط کنونی تا حد زیادی بیدار شده و فهمیده که نظم جهانی قانون محوری که آمریکا مدام به آن اشاره دارد، دقیقا به چه معناست. کشورهای نوظهورِ بیشتری به دنبال ایجاد یک جهان چندقطبی هستند. این مساله بدون تردید آمریکا را ناراحت می کند و البته که آن را وادار کرده تا برای حراست از شعارها و ارزش های ادعایی خود، به هر کاری دست بزند و متحدانش را در کنار خود نگه دارد. در این راستا، بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که متحدان آمریکا باید خود را آماده هر سناریوی در فضای پسازوالِ شدید موقعیت آمریکا در عرصه بین المللی کنند. 

هرچه آمریکا با صدای بلند تر از نظم جهانی قانون محور خود دفاع کند، این بدان معناست که در حراست از آن ضعیف تر از هر زمان دیگری است. و الا چه نیازی است که آمریکایی ها تقریبا هر روز در این رابطه صحبت می‌کنند. چالش اصلی آمریکا این است که دیگر، کشورها عملا نظم جهانی مطلوب آن را مثل گذشته به رسمیت نمی شناسند و این مساله اعتبار و احترام بین المللی واشنگتن را تا حد زیادی مخدوش کرده است. آمریکا باید بپذیرد که انحصار خود در حوزه تعریف مبهم و کلی نظم جهانی قانون محور را تا حد زیادی از دست داده و دیگر در این رابطه تنها بازیگر نیست.»

انتهای پیام/* 

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.