چندی است که مقامات آمریکا از مذاکره مستقیم با ایران درباره مسائل هستهای صحبت میکنند. علیاکبر صالحی، وزیر امور خارجه ایران، در این باره اظهار داشت: مقامات و دولتهای مختلف در آمریکا معمولاً برخلاف مواضع اعلامی خود عمل میکنند. تمجید آنها از مساعدتهای جمهوری اسلامی ایران به استقرار یک دولت ملی و مردمی در افغانستان از یکسو و قراردادن ایران در محور بهاصطلاح شرارت از سوی دیگر، صرفاً یکی از نمونهها و مصادیق این دوگانگی مواضع و اقدامات دولت آمریکا است.» وی در ادامه افزود: «بنابراین ما به تجربه دریافتهایم که نمیتوان به گفتههای این یا آن مقام آمریکایی اعتماد کرد، بلکه معتقدیم سیاست آمریکا را باید براساس رفتار عملی دولت آمریکا مورد قضاوت قرار داد.»
در راستای اظهارات صالحی باید به چرایی علاقهمند شدن آمریکا به مذاکره با ایران پرداخت. براساس سیاست «تهدید و تشویق» باید فشار را به شکل تدریجی و مرحلهای افزایش داد و در مراحلی که به نظر میرسد فشار تأثیر گذاشته، باید اندکی نرمش نشان داد و از گفتوگو سخن گفت، چنانچه طرف مقابل بدون هرگونه ملاحظهای به گفتوگو روی خوش نشان داد، معلوم است فشار تأثیر داشته و طرف مقابل، دچار ضعف شده و آماده دادن امتیاز است؛ اما چنانچه موضع سخت خود را حفظ کرد و به پیشنهاد گفتوگو اعتنا نکرد و آن را تحویل نگرفت و یا با اشاراتی گفتوگو در وضعیت خاصی را مطرح ساخت، مشخص است که توان تحمل فشارهای طرف مقابل را دارد و حاضر نیست از مواضعش دست بردارد. به گمان آمریکاییها پس از گذشت چند ماه از تشدید تحریمها، زمان سنجش میزان تأثیر آنها فرا رسیده و از این رو پیشنهاد مذاکره مستقیم را مطرح کردهاند. پاسخ ایران حاکی از آن است که ایران ترجیح میدهد به جای مذاکره با آمریکا به مقاومت در برابر تحریمها بپردازد و در عوض، دستاوردهای علمی و سرافرازیاش در مبارزه با استکبار را حفظ کند. شاید اشتباه آمریکاییها در مواجهه با ایران این باشد که تصور میکنند سیاست «تهدید و تشویق» نسخهای همگانی است و میتوان آن را برای هر کشور و ملتی تجویز کرد حال آنکه باید بهشدت در همگانی بودن آن شک کرد؛ زیرا ملتها براساس خصلتهای ملیشان عمل میکنند و خصلت ملی همه ملتها هم مشابه یکدیگر نیست!
دیدگاه ها