انقلابيون صدر انقلاب ثبت تاريخي اين روزها را ضميمه يك عمر مبارزه خود كنند وگرنه تاريخ آيندگان جز قدرتطلبي از آنان تصوري نخواهند داشت...
وقتي با متدهاي غربي به منافع ملي مينگرند، بدين معني است كه از دهان ملتهاي ديگر برداريم و به دهان ملت خود بگذاريم. به تعبير بهتر منافع ملي صرفاً مادي يا در راستاي تأمين منافع مادي دنبال ميشود. آيا اصرار امريكاييها براي رابطه پسابرجام يا پساتوافق براي اين است كه بازار ما را تصاحب و بخشي از درآمد كشورشان را از بازار ايران تأمين نمايند؟ شايد اين نوع رابطه قابل تعميم به كشورهاي اروپايي باشد اما واقعاً بازار ايران چه مشكلي را براي امريكا حل ميكند؟ امريكا يكچهارم اقتصاد دنيا را در اختيار دارد. از سوي ديگر از بازار 6 ميلياردي جهان، تنها 80 ميليون آن مربوط به ايران است.
اين بازار در نسبت با بازارهاي 200 كشور ديگر چقدر اهميت دارد كه امريكاييها براي ارتباط با ما التماس ميكنند؟ برخي در داخل كشور رابطه با امريكا را در حوزه «اقتصاد» و «توسعه» برجسته ميكنند تا بتوانند در پرتو آن به نگرشي كه به حل مسائل اقتصادي در پرتو برجام بسته شده است مشروعيت ببخشند. اما امريكاييها در ارتباط با جهان خارج و حتي با قدرتمندترين كشورهاي اقتصادي جهان صرفاً به دنبال تبادل اقتصادي نيستند.
در خبرها آمد كه امريكا در 81 نقطه جهان سيستم جاسوسي و شنود مستقر كرده است كه 19 مورد آن در اروپا(متحدترين بخش جهان با امريكا) است و يكي از اين مراكز در پشتبام سفارت امريكا در پاريس است و پيش از آن نيز خبر شنودهاي صدراعظم آلمان در سراسر جهان شنيده شد. وقتي مقام معظم رهبري از مقابله با نفوذ امريكا خبر ميدهند و امريكا را متهم به نفوذ در ايران ميكنند چه حجتي دارند؟ آيا ميشود رهبري جامعه از تبادل اقتصادي سالم كشورش با ديگر كشورها ناراحت باشند؟ و يا از آوردهاي براي ملت خويش جلوگيري نمايند؟ براي پاسخ به اين سؤالات لازم است به امريكايي مراجعه كنيم تا به قول امام راحل از سادهانديشي به درآييم و همه ضعفها را در خودمان خلاصه نكنيم.
مايك مولن، رئيس سابق ستاد مشترك ارتش امريكا در فروردين امسال به نشريه پوليتيكو ميگويد: «توافق هستهاي تنها راه تغيير رژيم ايران است.» ما سؤال ميكنيم چگونه ممكن است؟ ما صرفاً يك توافق در حيطهاي مشخص كردهايم چگونه آنان به تغيير فكر ميكنند؟ از سوي ديگر بايد به اين سوال پاسخ دهيم كه بين برجام و زنده شدن اپوزيسيون خاك گرفته در غرب چه رابطهاي وجود دارد؟ چند روز پيش همايشي با عنوان «ايران دوران گذار» در لندن برگزار شد كه جمعي از مدعيان حقوق بشر و كاركنان بيبيسي فارسي و... در آن حضور داشتند. فردي به نام ريچارد آدامز كه احتمالاً از كارشناسان MiX است در آنجا ميگويد: «ما در 18 ماه آينده فرمولهاي دوقطبيسازي در ايران را اجرا ميكنيم؛ هم در حوزه فرد و اجتماعي و هم در حوزه كلان و از هيچ فرصتي براي قرار دادن مردم در مقابل حاكميت ايران فروگذار نميكنيم.»
آيا بين اين جملات و ورود تيم رسانه بيبيسي به ايران و باز شدن سفارت انگليس در تهران و برجام رابطهاي وجود دارد؟ يكي از كارشناسان امريكايي به نام كالين كال ميگويد: «امريكا سند راهبردي براي پساتوافق آماده كرده است.» كه حكايت از آن دارد كه امريكا به دنبال ايجاد «بيحسي» در ما و شل كردن عضلات مقاومتي ماست. وقتي اختلاف دو كشور در سطح ماهيتي است و منافع منطقهاي نيز به تعبير مقام معظم رهبري 180 درجه با هم اختلاف دارد امريكا از اين رابطه به دنبال چيست؟ وزير خارجه امريكا در شوراي روابط خارجي امريكا بخشي از اين پرده را بالا ميزند و فلسفه محدوديتهاي 15 ساله در برجام را توضيح ميدهد: «گذشت 15 سال ميتواند تغييرات زيادي در ايران ايجاد كند... باور من اين است كه در 15 سال در يك كشور اتفاقاتي ميافتد. اگر به ايران امروز نگاه كنيد ميبينيد كه كشوري داراي مردمي با تحصيلات است كه پيشتر با همه كشورهاي منطقه از جمله اسرائيل رابطه دوستانهاي داشت.
ميدانيد كه سرزمين پارس، تاريخي طولاني دارد و واقعيت اين است كه جوانان آنها 25درصدشان بيكارند، آينده ميخواهند، اگر به تهران برويد، من نبودهام ولي دوستان من كه رفتهاند به من گفتهاند كه جوانان به دنبال گوشي هوشمند هستند و ميخواهند بخشي از دنيا باشند. من نميدانم تا 15 سال ديگر چه اتفاقي ميافتد جز اينكه ميدانم اتفاقات زيادي روي ميدهد. مسئله اينجاست كه شما نميتوانيد تغيير را خلق كنيد بلكه بايد احتمالات را بيازماييد... كسي هم نميتوانست تصور كند كه وقتي نيكسون به چين رفت در اين كشور چه روي ميدهد... آنان(مسئولان دولتي ايران) به دنبال مذاكره براي مناسباتي متفاوت هستند.» امريكاييها پس از ناكامي در راهبردهايي همچون «براندازي سخت» از طريق نظامي به راهبرد «تغيير رفتار» درباره ايران رسيدند.
پس از خرداد 1376 «استحاله از درون» را دنبال كردند و «براندازي نرم» را جايگزين دو راهبرد پيشين نمودند و با صراحت اعلام كردند: «ما براي براندازي انقلاب اسلامي از درون، دنبال انقلابيوني ميگرديم كه در عين ستودن [امام] خميني بشود آنان را به خدمت گرفت.» به نظر ميرسد امريكا به دليل تحليل توان نظامي و افت ابرقدرتي در خاورميانه از يكسو و نااميدي از جريانات برانداز داخلي از سوي ديگر، راهبرد خود را پلكاني نموده است.
قبلاً به دنبال براندازي و براندازان بود اكنون به دنبال جرياني است كه اهداف انقلاب اسلامي را در حد شكم تقليل داده باشد و ملت انقلابي و مقاوم ايران را بسان ملتي گرسنه كه دهانش را به سوي غرب باز كرده، معرفي كند. بنابراين امريكاييها اين بار به دنبال براندازي سريع نيستند بلكه به دنبال جريان كردن «رابطهخواهي» هستند و در اين راه براي گرفتن قدرت دفاع از نيروهاي انقلاب، ناكاميهاي احتمالي را از زبان كساني كه «در عين ستودن خميني ميشود به خدمت گرفت» به داخل نظام ارجاع ميدهند تا تنها گزينه حل مسائل كشور ورود امريكا باشد. اولويت امروز امريكا انتخاب بين بد و بدتر در داخل كشور است و بر اين باور است كه در قطببنديهاي موجود(كه در بالا بدان اشاره شد) ميتوان بازي نمود و يك قطب را در قدرت استمرار داد تا 10 يا 15 سال فرا رسد و ميعادشان براي برگرداندن خواب راحت به صهيونيستها مهيا گردد. بنابراين امريكا در گام اول به دنبال «تركبرداشتن مبارزه با امريكا» در داخل كشور و ايجاد ترديد نسبت به دشمني دشمنان است. راه چاره در حال حاضر اين است كه مراقبت باشيم تا در قبال باز كردن يك دروازه، دروازههاي ديگر محكم كنترل شود و پيوست اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي برجام در مواجهه با برنامهريزيهاي چند لايه امريكا مهيا شود. تا ما صهيونيستها را به رسميت نشناسيم و بر گسترش اسلام تأكيد كنيم از انگيزه دشمني آنان چيزي كم نخواهد شد.
انقلابيون صدر انقلاب ثبت تاريخي اين روزها را ضميمه يك عمر مبارزه خود كنند وگرنه تاريخ آيندگان جز قدرتطلبي از آنان تصوري نخواهند داشت. هرگز پشتبام لانه جاسوسي مانند پشتبام سفارت امريكا در پاريس نخواهد شد و «برجام» پلهاي براي قرار گرفتن امريكا بر «پشتبام» ما و تسلط بر ماهيت حقيقي انقلاب اسلامي نخواهد شد. شرط آن شعلهور شدن زبانههاي استكبارستيزي همانند 36 سال گذشته است، استكبارستيزي به سبك و ترازي كه امام ميخواست.
منبع : روزنامه جوان
دیدگاه ها