مقدمه:
مقايسه يك پديده با پديدههاي مشابه مي تواند در شناخت هرچه بهتر آن مفيد واقع شود. پس برای شناخت انقلاب اسلامی ایران بایستی آن را با انقلاب هایی که در طول تاريخ در جهان رخ داده است مقایسه شود . برای بررسی موضوع دو سئوال اساسي مطرح مي شود.
سئوال اول:در مقايسه انقلابها باید به چه وجوهي از آنها پرداخته شود؟
سئوال دوم:از بين انقلابهايي كه به وقع پيوسته است كدام یک را بايد براي مقايسه با انقلاب اسلامی ایران انتخاب نمود؟
برای پاسخ به سئوال اول بايستي گفت در مقايسه انقلاب ها با يكديگر لازم است به دو جنبه نظري و عملي آنان توجه شود. يعني در آغاز بايد مشخص شود كه هر انقلاب براساس چه انديشهها و افكاري بنا شده است. و چه آرمانها و ايدههايي را تعقيب مي نمايد. سپس بايد بررسي شود كه هر انقلاب به چه نتايجي منجر شده و چه قالبهاي رفتاري را شكل داده است.
برای پاسخ به سئوال دوم نيز ميتوان گفت در علوم سياسي از انقلابهاي زیادی نام برده شده است كه اهم آنها انقلاب كبير فرانسه و انقلاب روسيه است، چراکه سایر انقلاب ها به نوعی از این دو انقلاب الگو گیری کرده اند به همین منظور به اين دو انقلاب اشاره خواهد شد.
واژگان كليدي :انقلاب اسلامي، انقلاب، رفرم، اصلاح، شورش، نظريه.
مفهومشناسي انقلاب
انقلاب[1] در لغت به معني برگشتگي، تغيير، تبديل، تحول و تغييرماهيت است.[2]
در جامعهشناسي انقلاب داراي سه عنصر اساسي است:
الف) دخيل بودن عمل ارادي در انقلاب
ب) نهفته بودن عامل تقدس و تعالي در آن ، پس هر دگرگوني كه جنبه سقوط و فروپاشی داشته باشد انقلاب نسيت.
ج) دخالت داشتن عنصر نفي و انكار در انقلاب . به اين ترتيب در مفهوم اجتماعي ، انقلاب عبارت از وضعي را با اراده خود خراب كردن براي رسيدن به وضعي بهتر مي باشد.[3]
از نظر سياسي، انقلاب به معناي تغيير نهاد سياسي است. شهيد مطهري انقلاب را عبارت از طغيان و عصيان مردم يك ناحيه و يا يك سرزمين عليه نظام حاكم موجود براي ايجاد نظمي مطلوب مي داند.[4]
چالمرز جانسون انقلاب را اين گونه تعريف ميكند: انقلاب عبارت است از تلاشهاي موفق و ناموفق كه به منظور ايجاد تغييراتي در ساخت جامعه از طريق اعمال خشونت انجام مي گيرد.[5]
نظريههاي انقلاب:
در مورد علل وقوع انقلاب نظريههاي گوناگون و حتی متضادي از سوي صاحبنظران ارائه شده است. اين اختلاف ديدگاهها از يك سو، ناشي از ماهيت پديدههاي اجتماعي و پيچيدگي آنها ست از سويي ديگر متأثر از عدم دقت كافي در نظريهپردازي و بلكه نگرش آن از رواياي فكري خاص است . در اين قسمت به طور مختصر به چند نظریه از دیدگاه انديشمندان غربي و اسلامي اشاره می شود.
الف) انديشمندان غربي
ب) انديشمندان اسلامي
الف) انديشمندان غربي
1- نظريه ماركس: يكي از نظريههايي كه در مورد چرايي وقوع انقلاب ها مطرح شده است، نظريه ماركس است كه از آن به عنوان نظريه مبارزه طبقاتي ياد مي شود. ماركس روند اجتماعي را به زير بناي اقتصادي و روبناي حقوقي، سياسي ، مذهب و دولت تقسيم كرده است و ميافزايد هرگاه ميان زيربنا و روبنا ناهماهنگي باشد انقلابها رخ خواهند داد.
2- نظريه چالمرز جانسون:برخلاف نظريه ماركس كه تضاد را چهره اساسي جوامع ميدانست، از ديدگاه چالمرز چون چهره اساسي جوامع تعادل و رضايتي است و تضاد حذف اصل است. لذا اولين وظيفهاي كه بايد در مقاله انقلاب مورد توجه قرار گيرد اين است كه انقلاب بايد در ارتباط با نظام اجتماعي خاصي كه آن را احاطه كرده بررسي گردد. زيرا ايجاد نظم و ثبات و تعادل در هر جامعهاي به طرز خاصي صورت مي گيرد. به عبارت ديگر، فهم چگونگي فروپاشي نظم اجتماعي در درجه اول مستلزم شناخت مباني آن نظم است كه همان ارزشهايي است كه كه اكثريت اعضاي جامعه بر آن توافق كردهاند.[6]
3- نظريه هانتينگتون:هانتينگتون انقلاب را يكي از شيوههاي نوسازي يك جامعه سنتي دانسته و معتقد است انقلاب به عنوان پديدهاي كمياب از ويژگيهاي فرهنگ غرب و همزاد انقلاب انگليس در قرن هيجدهم است و در جوامع كاملاً سنتي، انقلاب شناخته شده نيست.
هانتينگتون با تقسيمبندي جوامع به جوامع باثبات سنتي، با ثبات پيشرفته دمكرتيك و بيثبات در حال توسعه، ميگويد: در جوامع سنتي نقش نهادهاي سياسي در ايجاد اجتماع سياسي اندك و گستره آن محدود و درجه نهادينگي آن پايين است. در حالي كه وضع اين امور در جوامع مدرن كاملاً برعكس است.
اگر در جامعهاي نوسازي اقتصادي اجتماعي سريعي صورت گيرد و به موازات آن توسعه سياسي شكل نگيرد بيثباتي ايجاد خواهد شد.[7]
ب) انديشمندان اسلامي
1- نظريه شهيد صدر:شهيد صدر، با استناد به آيه شريفه" ان الله لا يغير ما به قوم حتي يغيروا ما به انفسهم."بيان مي دارند كه تغيير در سرنوشت ملتها وابسته به تغيير در اراده آنها.
پيوند و ارتباطي كه ميان زير بنا و روبنا وجود دارد، نوعي رابطه علي است كه آيه فوق بيانگر همين روبنا و زيربناست.[8]
2- نظريه شهيد مطهري:شهيد مطهري پس از تعریف انقلاب در مورد علل آن اظهار مي دارد : انقلاب مبتني بر نارضايتي و خشم از وضعي و آرزو و طلب وضعي ديگر است. ولي صرف نارضايتي از وضعي و آرزوي وضعي ديگر كافي نيست بلكه انكار و نفي وضع حاضر نيز ضروري است. همچنان كه طلب و جستجو براي وضع ديگر ضرورت دارد زيرا ممكن است نارضايتي و حتي خشم باشد. اما مقرون به سكون و حديث نفس و رؤيا باشد.
مدل انقلاب از ديدگاه شهيد مطهري به شكل زير است :
نارضايتي از وضع موجود + آرزوي وضعي مطلوب+ حس پرخاشگري و روحيه طرد ظلم+ تلاش براي ايجاد وضعي بهتر- انقلاب [9]
بررسي انقلاب فرانسه و روسيه
از آنجا كه انقلاب فرانسه سمبل انقلابهاي لیبرال دمكرات و انقلاب روسيه منشأ پيدايش انقلاب هاي سوسياليستي –ماركسيستي بوده و ساير انقلابها به شکل های مختلف از اين الگوها متأثر شده اند به همين دليل در اين مقاله انقلاب اسلامي ایران با دو انقلاب فرانسه و روسيه مقايسه مي شود.
الف) انقلاب فرانسه
وجود نظري و فكري:
مهم ترين شعار انقلاب فرانسه، آزادي، برابري و برادري بود . به عبارت بهتر اين ها مظهر و سنبل آرمان ها و انديشههاي آن انقلاب به حساب مي آيد.
1/1- آزادي:انسان داراي آزادي ارده و قدرت انتخاب است و اين جزءذات و سرنوشت اوست . اراده بشر در عمل با انواع موانع تكويني و تشريعي و قواعد اجتماعي و اخلاقي محدود مي شود. بشر با توسعه علوم و فنون تا آنجا كه توانسته از دامنهي محدوديتهاي طبيعي و فيزيكي كاسته است. در اين مسير تمدن غربي تا آنجا به دنبال خيال بافي بود كه فكر مي كرد در پايه تمدن جديد و با اتكاء به علوم و ابزارهاي جديد به قدرت مطلق مي رسد . لذا ماركسيستها به لحاظ نظري و كاپتاليست ها به طور عملي خدا را كه علم و قدرت مطلق است از صحنه زندگي اجتماعي، سياسي و اخلافي خود كنار گذاشتند.
2/1- برابري:انسانها هرچند به لحاظ داشتن عقل و اراده با هم برابرند اما به دلايل وراثت و محيط، استعدادها و خصوصيات فردي با هم متفاوت هستند. سلسله مراتبي كه در هرم قدرت سياسي اجتماعي وجود دارد اگر بر اساس استعدادها و خصوصيات فردي باشد قابل توجيه است.
ولي توجه به واقعيت تاريخ جوامع، نشان مي دهد افرادي كه در رأس هرم جامعه و قدرت مي باشند معمولاً از هيچ برتري متناسب با حكومت برخوردار نيستند بلكه صرفاً از راه غلبه و زور و يا به صورت موروثي در رأس جامعه قرار گرفته و با ظلم و ستم فرمان ميرانند.
3/1- برادري: از كلمه برادري در انقلاب فرانسه آثار و نتايج زيادي نصيب ملت اين كشور نشد. شايد حذف القاب و رواج كلمه "همشهري"كه پس از انقلاب، مردم فرانسه يكديگر را با آن خطاب مي كردند از آثار برادري باشد.[10]
وجوه عملي:
در قسمت وجوه عملی لازم است بررسي شود كه آرمانهاي مورد نظر انقلاب فرانسه( آزادي، برابري و برادري) از كجا سرچشمه گرفت و چه نتايجي از آن بدست آمد.
اگر بر اين باور باشيم كه انسان به طور ذاتي و فطري آزاد است. بر اين اصل حقوق و آثاري مترتب مي شود. مانند حق آزادي عقايد و افكار، حق آزادي بيان، حق آزادي مبادلات و تجارت و حق آزادي سياسي. حق آزادي سياسي به صورت "حق حاكميت مردم"و "حق حاكميت ملي"متجلي ميشود. پس انسان بايد در انتخاب حكام و زمامداران جامعه خود آزاد باشد كسي كه منتخب مردم و ملت باشد حق وضع قانون و اجراء احكام را دارد.[11]
البته به دلايل زيادي از همان سالهاي اوليه انقلاب به طور عملي اين حقوق و آزاديها پايمال شده و امپراطوري ناپلئون به وجود آمد. از طرف ديگر بورژوا و روشنفكران كه اغلب به نوعي مرتبط با اين قشر بوده و در مركزيت انقلاب قرار داشتند، وقتي توانستند با موج انقلاب طبقات و اقشار اشرافي پيشين را از قدرت ساقط نمايند به آزادي اقتصادي و آزادي فرهنگي بسنده كردند و تمايل چنداني به آزادي سياسي مردم نداشتند به همين لحاظ به جاي واژه روشن "حاكميت مردم " واژه حاکمیتملي"را جايگزين كردند.[12] و ملت به وجودي مبهم و خيالي دلخواهانه مبدل شد. به همين جهت براي سالهاي طولاني فقط كساني حق مشاركت سياسي داشتند كه مي توانستند ميزان معيني ماليات بپردازند.
برابري
اما برابري نیز تبديل به برابري در مقابل قانون شد. سرمايهداراني كه اصول اخلاقي و ديني مانع آنها نبود. در عوض عطش سيريناپذيري براي ثروتاندوزي داشتند، با دسترسي به قدرت سياسي و حكومت، هر چه بيشتر به درجه استثمار خود افزودند. به اين ترتيب نابرابري اقتصادي و اجتماعي روز به روز بيشتر شد و شكاف طبقاتي و سيع تر گرديد. اين امر مانع از آن شد كه افراد حقير بتوانند از حقوق و آزادي هاي سياسي خود بهره بگيرند.[13]
توأم شدن نتايج انقلاب سياسي با دستاوردهاي انقلاب صنعتي مصائب بزرگتري براي انسان غربي پديد آورد. مردم كه آرزوهاي زيادي به انقلاب دل بسته بودند در دام نظامات كشندهتري گرفتار شده و سرخورده گرديدند. پاريس مهد انقلاب، صحنه شورشهاي عظيم سالهاي 1830، 1848، 1870 شد انساني كه با آما ل و آرزوهاي زيادي به انقلاب نگاه مي كرد، به صورت حاشيهنشين كه بايد روزها با التماس به در كارخانهها رجوع كند تا كاري به او بدهند سپس در بدترين شرايط محيط كار و با بدترين تغذيه در پاي ماشين پر سر و صدا و دودي فقط به يك حركت يكنواخت به كار بپردازد. در چنين اوضاع و احوالي بود كه نطفه افكار سوسياليستي كه منادي عدالت اجتماعي بود بسته شد. از يك طرف مدعي اصالت و حقيقت جامعه شد . از طرف ديگر مدعي عدالت و برابري اجتماعي و اقتصادي . به اين ترتيب سراب ديگري در فراروي انسان سرگشته پديد آمد . خلاصه اين كه از چند دهه ، اين بذر كه در شورهزار قرن نوزدهم اروپا پاشيده شده بود در روسيه فئودالنشين، ميوه تلخ انقلاب كمونيستي را به بار آورد.
ب) انقلاب روسيه
چنانچه كه اشاره شد نهال فكري و عملي سوسياليم و كمونيسم در بستر پرتب و تاب اروپايي قرن نوزدهم رشد كرد. ولي به نتيجه نهايي نرسيد در اروپا انقلاب سوسياليستي اتفاق نيفتاد و برخلاف پيشگوييهاي ماركس، روسيه که از لحاظ صنعتی وضع خوبی نداشت ، بستر انقلاب كمونيستي شد.
وجوه نظري انقلاب روسيه
افكار و انديشههايي كه انقلاب روسيه بر آن اساس به وقوع پیوست دو چيز بود.
الف) اصالت ماده و نفي هرچيز غير مادي
ب) اصالت حس در شناخت و نفي هر شناخت ديگري كه از طريق حس حاصل شده باشد.
اصالت مادهاي كه مكتب ماركس[14] مطرح كرد در واقع دو چهره داشت.
1- چهره فلسفي كه در اصل كلي ماترياليسم و يا ديالكتيك متجلي بود حركتي در ماده مطرح ساخت كه از عامل دروني اشياء مايه مي گرفت.
2- چهره عملي كه در اصل ماترياليسم تاريخي كه ريشه و اساس جامعهشناسي و تاريخ را از ديدگاه ماركسيسم مطرح ميساخت جلوهگر شد.
ماركسيسم در فلسفه جهان هستي را با اتكاء بر مفروضاتي چون اصل پيوند همبستگي و تأثير متقابل، اصل حركت؛ اصل تضاد اصل جهش تبيين و تفسير نمود. اين گونه ميپنداشت كه با اين چهار اصل قانونمندي كل هستي را كشف كرده است.
بنابراين زيشه و اساس همه معارف ماركسيستي عبارت است از اصالت ماده كه بقيه قضايا و معارف ماركسيستي از آن حاصل شد. ماركسيستها جهانبيني را در فلسفه علمي مي ناميدند، اما بزرگان فلسفه اسلامي ميگويند اين حرفها نه فلسفي است نه علمي. چرا كه پذيرفتن جهانبيني حذف مبدأ و معاد از هستي و زندگي. 1 ماركسسيم در جامعه و تاريخ نيز مدعي بود كه قانونمندي حركت و تكامل را كشف كرده و قادر است آينده جوامع و تاريخ را پيش بيني كند. طبق اين نظريه جامعه در بستر تاريخي داراي 5 مرحله است.
الف) جامعه اشتراكي (كمون اوليه)
ب) دوران بردهداري
ج) دوران فئودالي
د)دوران سرمايهداري
ه) دوران سوسياليسم و كمونيسم.
در كمون اوليه كه زندگي بشر ابتدايي، بسيار ساده و معمولاً مقهور قواي طبيعت است، نيروها و ابزارهاي توليد بسيار ساده و كم و كيف نيز توليد نيز بسيار پايين است در اين جامعه مالكيت خصوصي وجود ندارد و ابزار توليد مال همه جامعه و توليد وظيفه همه افراد بوده به طوري كه هيچكس نميتواند خود را از آن كنار بكشد. چنانكه متقابلاً محصول توليد مل همه است و به طور مساوي بين آنان تقسيم مي شود. با پيشرفت ابزار، كم و كيف توليد به تدريج دگرگون و افزايش يافت و عدهاي توانستند مستقيماً در آن مشاركت نكنند لذا به تدريج مالكيت خصوصي بر ابزار و عوامل توليد پيدا شد و عده قليلي با در اختيار گرفتن آنها كنترل توليد و جامعه را به دست گرفتند بدين ترتيب اولين جامعه براي اولين بار به دو گروه اقليت و اكثريت تقسيم شد كه ولي صاحب قدرت توليدي و اقتصادي گرديد و براي حفظ آن مي بايد رسومات و نظاماتي را ايجاد مي كرد تا بتواند اكثريت را تحت امر و انقياد خود نگهدارد. لذا اكثريت تبديل به بردگاني در دست اقليت شدند كه چون شيي و كالا مورد بهرهبرداري قرار گرفتند.
وجوه عملي انقلاب روسيه
طي چندين دهه عوامل زيادي در درون و بيرون، پايههاي سلطنت و نظام تزارها را سست كرده جنبشها و قيامهاي عليه آنها رخ داده بود. در ابتداي قرن بيستم دو عامل مهم دروني و بيروني كه بعدها در زوال و سقوط كامل تزارها تأثير خود را نشان دادند، عبارت بودند از:
1- شكست روسيه از ژاپن
2- شورشهاي وسيع در داخل
3- عقبنشيني و دادن امتيازات.
با ورود روسيه به جنگ جهاني اول و هزينه و تلفات عظيمي كه براي كشور داشت همچنين ناكاميهاي نظامي آن در جبههها، زمينه براي قيام داخلي فراهم شد.
در سال1917 ابتدا در مرحله اول اصلاحطلبان موفقيتهايي كسب كردند و توانستند مجلس ملي را تشكيل داده و امتيازاتي وسيع از تزار بگيرند. اما احزاب سوسياليست كارگري كه چند دهه فعاليت و سابقه داشتند با سازماندهي سربازان فراري از جبهه و كارگران هستههايي به وجود آمدند،"لنين"با کمک همين افراد حزب بلشويك را به وجود آورد ضمن برانداختن مجلس ملي، خانواده تزار را دستگير و به قتل رسانيد و دولت جديد شوروي را به وجود آورد.
اما پس از چندين سال "لنين"موفق شده پايههاي حكومت را مستحكم نمايد.مالكيت خصوصي به شدت و سرعت برچيده شد . در زمينه كشاورزي مزارع اشتراكي به وجود آمد "لنين"به طور عمده توجه خود را به صنعتي كردن كشور معطوف و به استقرار صنايع سنگين بها داد. پس از مرگ لنين استالين اين اهداف را مطابق سليقه خود تفسير كرده با شدت بسيار بيشتري ادامه داد.
----------------
1) مرتضی مطهری ، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، قم : انتشارات صدرا ، ص 65.
مقايسه انقلاب اسلامي با انقلاب روسيه و فرانسه:
هرچند مقايسه انقلاب اسلامي با دو انقلاب (فرانسه و روسيه) نيازمند تحقيق مفصلي است اما در اين مقاله به اختصار چند محور كلي اشاره بررسی ميشود.
1- ميزان مشاركت:
در انقلاب فرانسه جز جمعيت محدودي از طبقه اشراف و بورژوا با نظام همكاري نكردند و فقط در منطقه جغرافيايي پاريس فعال بودند. در انقلاب روسيه عده محدودي از كاگران كارخانجات و سربازان فعال بودند و گروههاي شركتكننده همان كارگران و سربازان حزب بلشويك بود. كه فقط در منطقه جغرافيايي پطرزبورگ مسكو بودند.
اما در انقلاب اسلامي ايران، تمام اقشار اعم از كارگران، كارمندان، دانشگاهيان، بازاريان، روحانيون و ... در تمام نقاط كشور همزمان و به طور عمده در شهرها مشاركت فعال داشتند. حامد الگار در اين زمينه ميگويد:
"يكي از مميزات انقلاب اسلامي ايران شركت وسيع تودههاي مردم بود. در انقلابهاي فرانسه، روسيه و چين انقلاب هميشه با جنگ داخلي همراه بود. ... "[15]
2- رهبري:
در انقلاب فرانسه رهبران اصلي انقلاب به طور خلقالساعه در اين جايگاه قرار گرفتند و وابستگي طبقاتي داشتند و در انقلاب روسيه نيز در فوريه 1917 نام هيچ رهبري به چشم نميخورد و دراكتبر 1917 نام لنين، تروتسكي، استالين و ... به چشم ميخورد كه اينها نيز پايگاه مردمي چنداني نداشتند و تودههاي مردم شناختي نسبت به لنين نداشتند. ولي در انقلاب اسلامي ايران رهبر انقلاب از پايگاه وسيع و عميق مذهبي و بلامنازع برخوردار بود. حضرت امام (ره) طراح ايدئولوژيك و معمار ... انقلاب كه در همه مراحل انقلاب چه قبل و چه بعد از پيروزي به اين عناوين شناخته شد.
3- ايدئولوژي:
در انقلاب فرانسه اساس ايدئولوژي، ليبراليسم بود ليبراليسم گرچه در پيشبرد ابعاد اقتصادي و سياسي در ظاهر تا حدودي موفق بود ولي بتدريج ارشهاي مثبت اخلاقي و فضايل انساني با شكست مواجه شده است كه همين امر موجب نوعي ايجاد سردگمي روحي و توسعه بيماريهاي رواني و افزايش روز افزون خودكشي در جوامع پيشرفته صنعتي گرديده است. [16]
اساس ايدئولوژي در روسيه ماركسيسم- لنينيسم بود كه اين ايدئولوژي نيز در انقلاب نقشي نداشت ولي در شكلگيري نظام بعد از انقلاب و تحولات بعدي نقش اساسي را برعهده داشته است.
ولي انقلاب اسلامي همانند انقلاب كبير فرانسه براي كسب آزادي تنها و يا مثل انقلاب اكتبر روسيه يك انقلاب كارگري نبود بلكه در انقلاب اسلامي تأكيد بر ايدئولوژي اسلام با تكيه بر تعاليم مكتب تشيع بود كه در نهييج و تشكل مبارزات مردمي و نهايتاً سقوط نظام پهلوي و نيز در شكلگيري تحولات بعد از انقلاب با تكيه بر اصل ولايتفقيه نقش زيربنايي داشته است.
4- اهداف:ماهيت و هدف انقلاب اسلامي يك پديده منحصر به فرد است چرا كه تمام انقلابها از جمله انقلاب فرانسه و روسيه ميخواستند يك جامعه بهتر از نظر مادي براي انسان بسازند و هدف آنها تولي ثروت و توزيع آن در ميان مردم بود. ولي انقلاب اسلامي داراي اهداف متعاليتر مي باشد و هدف انقلاب اسلامي برقراري حاكميت ديني در جامعه بود به عبارتي اهداف انقلاب اسلامي عبارتند از:
الف) احياء و زنده كردن احكام اسلام و اجراي آن
ب) استقرار نظام سياسي اسلام
ج) تقويت عملي و فرهنگي جامع
د) استقرار عدالت اجتماعي
حضرت امام خمینی(ره) مي فرمايند:
"انقلاب ما متكي بر معنويات و خداست و آنهايي كه با ما موافقند آنهايي هستند كه با خط توحيدي موافقند."[17]
5- آزادي و عدالت:
در انقلابهاي ليبراليستي غربي، آزادي افراد به قيمت فدا كردن عدالت اجتماعي مطرح مي شود و در انقلابهاي ماركسيستي عدالت اجتماعي را اعمال خشونت و ديكتاتوري و به قيمت از دست دادت آزاديهاي فردي نويد مي دهند. ولي در سيستم سياسي اسلام عدالت اجتماعي همراه آزادي فردي به طور متوازن و تا آنجا كه ممكن است به طور هماهنگ مطرح مي شودند.
در پايان بايد يادآوري شود ويژگيهاي فوق كه برخي از ويژگيهاي برجسته انقلاب اسلامي است توجه بسياري از مردم دنيا به ويژه قشر نخبه را به خود جلب نموده است. انقلاب اسلامي بوجود نيامد تا برنامههاي انقلاب دمكراتيك فرانسه را با برنامههي سوسياليستي انقلاب روسيه پياده كند، بلكه انقلاب اسلامي ايجاد شد تا محيطي را براي رشد و شكوفايي ايدههاي نوين و مناسب فراهم سازد و تلاش ميكند مكتب جامع، پويا و سازنده اسلام الگويي براي ساير مسلمانان در كشورهاي اسلامي شود كه امروز شاهد شعلههاي آن را در بيداري اسلامي شاهد هستيم، بنابراين به همه كساني كه كه از توانايي قلم و بيان بهرهاي ارند فرض است بصيرتافزايي و روشنگري لازم نيست به توطئهها و اهداف شوم دشمنان انقلاب اسلامي ايران به عمل آورند تا ضمن خنثيسازي راهبردهاي خباثتآلود استكبار جهاني و ايادي مزدور داخلي آنها، شاهد به اهتزاز در آمدن هرچه با شكوهتر پرچم ميهن عزيزمان باشيم.
منابع:
1- دهخدا علياكبر ، فرهنگ دهخدا، ج 8، تهران: چاپ سرورش 1372.
2- جانسون جالمرز، تحول انقلابي، ترجمه حميرا سياسي، تهران: انتشارات اميركبير، 1363.
3- دكميجان هراير، جنبشهاي اسلامي در جهان عرب، ترجمه حميد احمدي، تهران: كيهان، 1366.
4- بشيريه حسين، انقلاب و بسيج سياسي، تهران، نشر ني، 1377.
5- صدر سيد محمد باقر، سنتهاي تاريخ در قرآن، ترجمه سيد جمال موسوي، قم: سازمان تبليغات اسلامي، 1379
6- محمدي منوچهر، تحليلي بر انقلاب اسلامي، تهران: انتشارات اميركبير، 1377.
7- دهقان حميد، پژوهشي نو پيرامون انقلاب اسلامي،قم : انتشارات مدین، چاپ دوم ، 1376.
8- عيوضي محمد رحيم، آسيبشناسي انقلاب اسلامي، چاپ دوم، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه، 1386.
[1]. Revolution
[2]. علياكبر دهخدا، ج 8، تهران، چاپ سيروس، 1334.
[3]. شهيد مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1386، ص 86.
[4]. همان ص 82
[5].چالمرز جانسون، تحول انقلابي، بررسي نظريه پديده انقلاب، ترجمه حميرا سياسي، تهران: اميركبير، 1363، ص 17.
[6][6]حسين بشيريه ، انقلاب و بسيج سياسي ، تهران: انتشارت دانشگاه تهران، 1374، ص 22.
[7]حميرا مشير زاده ، انقلاب اسلامي و ريشههاي آن ، 1370، ص 70.
[8]سيد محمدباقر صدر، انسان مسئول و تاريخساز از ديدگاه قرآن، ترجمه محمد مهدي فولاذوند، تهران، بي نا، 1359، ص 40 .
[9]مطهري پيشين، ص 141.
[10]آلبرماله ژول ايزاك، انقلاب كبير فرانسه، ترجمه رشيد ياسمي، تهران: چاپ سپهر، ص 8-267.
[11]همان ص 530
[12]همان
[13]گروهي از مؤلفان، تاريخ مختصر جهان، ج 2، ترجمه محمد تقي فرامرزي، ص 243-242.
[14]كارل ماركس يهودي الاصل تبعيدي به انگلستان و مؤس و بنيانگذار مكتب كمونيسم.
[15]سازمان بهزيستي مازندران، امام و انقلاب در آينه انديشه جهان، 1368.
[16]آربلاستر، آنتوني، ظهور و سقوط ليبراليسم غرب، ترجمه عباس فخر، تهران: چاپ پنگوئن، ص 83 .
[17]حضرت امام خميني (ره) وصيت نامه سياسي – الهي.
دیدگاه ها