زمانی که جوامع بشری دستخوش بحرانها و التهابهای سیاسی شدند، این پرسش همواره ذهن اندیشمندان سیاسی را به خود مشغول ساخت که چگونه میتوان جلوی خودکامگی حاکمان ستمگر را گرفت؟ برای ایجاد یک جامعهی سعادتمند چه تدبیری باید اندیشید؟ آیا فضیلت مدنی و تعهد اخلاقی میتواند حافظ نظم اجتماعی و سیاسی باشد؟ و سرانجام آیا جمع میان اخلاق و قدرت به عنوان دو نیروی همواره متضاد، ممکن است؟