نویسنده : دکتر یدالله جوانی
در آستانه عاشوراي حسيني قرار داريم و بهترين آرزوها در اين ايام، عاشورايي بودن و با حسين(ع) بودن است. عاشورا مظهر عقلانيت، عشق و دلدادگي به معبود است. حقيقت عاشورا و ماجراي خونين كربلا، صدق «انالحسين مصباحالهدي و سفينهًْ النجاهًْ» را اثبات نمود و كلام نبي مكرم اسلام مبني بر «حسين مني وانا من حسين» را معنا بخشيد. حال كه حقيقت اينچنين است، طالب كوي حسين شدن و لباس عاشورايي بر تن كردن، عين عقلانيت و تنها راه نجات است. عاشورا و كربلا، راه درست زندگي كردن و راه درست مردن را به همگان ميآموزد. اگر بخواهيم حسيني و عاشورايي باشيم، بايد مكتب عاشورا و آرمان و اهداف عاشوراييان را به درستي بشناسيم. اهميت و ضرورت اين شناخت، بسيار بالاست. بايد به اين نكته مهم توجه داشته باشيم كه اگر عاشورايي و حسيني نباشيم، زمانه لباس ديگري بر تن ما خواهد كرد و آن لباس، جز لباس يزيدي، چيز ديگري نخواهد بود. مگر نه اين است كه «كليوم عاشورا و كل ارض كربلا»، يك حقيقت انكارناپذير است. اگر اينچنين است - كه هست - پس بايد در كربلا و عاشوراي خود، جبهه امام حسين(ع) و جبهه يزيد را به درستي بشناسيم.
موقعي ميتوانيم حسيني و عاشورايي باشيم كه با حسين زمان و با عاشوراييان زمان همراه شده و در مقابل يزيديان زمان از حق و تمامي ارزشهاي اسلامي دفاع كنيم. اگر با شاخصها و مختصات عاشورا و كربلاي 1400 سال قبل آشنا باشيم، براساس همين شاخصها، ميتوانيم دو جبهه حق و باطل امروز را به خوبي بشناسيم. عاشورا، مكتب توحيد و خداپرستي، مكتب دوري از شرك و بتپرستي، مكتب عزتخواهي و دوري از ذلت و خواري، مكتب آزاديخواهي و رهايي از اسارت طاغوت زمان، مكتب ظلمستيزي و دفاع از مظلوم و در يك كلام، عاشورا مكتب دفاع از حق و مقابله تمامقد با باطل است. عاشورا با چنين مختصاتي، مكتب انقلاب است و انقلاب اسلامي، از چنين مكتبي سرچشمه دارد. مباني، اصول، آرمانها و اهداف انقلاب اسلامي همگي برگرفته از مكتب امام حسين(ع) است. قيام امام خميني(قدسالله نفسه الزكيه) به همان دلايلي رخ داد كه امام حسين(ع) قيام كرد. امام حسين(ع) قيام كرد و نهضت خونين كربلا را پديد آورد تا اسلام زنده بماند. امام خميني(ره) نيز با همين هدف قيام كرد. بر اين اساس، پرچمدار جبهه حق در كربلا و عاشوراي عصر حاضر، امامين انقلاب اسلامي يعني حضرت امام خميني(ره) و خلف صالح آن عزيز سفر كرده، حضرت آيتاللهالعظمي امام خامنهاي(مدظلهالعالي) هستند. حسينيان و عاشوراييان زمان آن كساني هستند كه زير اين پرچم قرار گرفته و پرچمدار و حركت اسلامي و انقلابي آن را با تمام وجود ياري ميكنند. در مقابل جبههاي كه امام خميني و در ادامه آن مقام معظم رهبري شكل دادهاند، جبهه يزيديان زمان قرار دارد.
شبكه استكبار با سركردگي امريكاي جهانخوار، شبكه صهيونيزيم بينالملل با سركردگي رژيم غاصب و كودككش اسرائيل و شبكه اسلام امريكايي با سركردگي آلسعود خبيث و خائن به امت اسلام، هماكنون جبهه يزيديان را تشكيل ميدهند. هرچند جبهه يزيديان زمان، يك جبهه به ظاهر قدرتمند به نظر ميرسد، لكن حسينيان و عاشوراييان زمان نيز با بهرهگيري از درسها و عبرتهاي عاشوراي سال 61 هجري قمري، توانستهاند يك جبهه قدرتمند را براي دفاع از حق و مقابله با باطل پديد آورند. جمهوري اسلامي با محوريت ولايتفقيه در كانون اين جبهه قرار دارد. مسلمانان بيدار و بهپا خاسته در اقصي نقاط جهان، خود را متعلق به جبههاي ميدانند كه امام خميني پديد آورد و امام خامنهاي آن را رهبري ميكند.
اين جبهه امروز وسعت پيدا كرده است. مرزهاي راهبردي اين جبهه، فراتر از مرزهاي جغرافيايي ايران است. اكنون مرزهاي راهبردي جبهه حق با محوريت جمهوري اسلامي ايران را بايد در شرق مديترانه از يكسو و درياي سرخ و درياي عرب و خليج عدن از ديگر سو ديد. مرزهايي كه به سمت شمال آفريقا در حال گسترش است. در اين جغرافياي گسترده، پيروان حق و باطل به صورت جدي در حال نبردي سرنوشتساز هستند. يك طرف ملتهاي مظلوم و مسلمانان بيداري هستند كه به حسين زمان لبيك گفته، از هويت ديني، عزت و استقلال خود دفاع ميكنند. حزبالله لبنان، گروههاي مقاومت فلسطيني مانند جهاد اسلامي، رزمندگان سوري، حشدالشعبي در عراق و انصارالله در يمن، نمونههايي از عاشوراييان زمان هستند كه با ايثار و فداكاري، با جهاد و شهادت بر مبناي ايمان و معنويت، از حق در برابر باطل و يزيديان دفاع ميكنند. در جبهه مقابل، فريبخوردگان جهان اسلام در قالب گروهكهاي تكفيري و تروريستي، همانند داعش، القاعده، النصره و همچنين دولتهاي فاسد، مستبد و وابستهاي چون آلسعود در خدمت طاغوت و يزيد زمان يعني امريكاي جنايتكار هستند. آري، اين صحنه نبرد حق و باطل امروز است. امروزي كه من و تو، در آن زندگي ميكنيم. اين صحنه، همان صحنهاي است كه در هر مقطع از تاريخ، با يك مختصات جغرافيايي و انساني بروز و ظهور ميكند؛ لكن حقيقت آن يكسان است. همان حقيقتي كه با عبارت زيباي «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» توصيف شده است. پس در خود و احوالات خويش بنگريم كه به كدامين جبهه تعلق داريم. آيا تحت ولايت الله قرار داريم و جبهه حسين زمان را ياري ميكنيم، يا تحت ولايت طاغوت هستيم و جبهه امريكا و متحدانش را تقويت ميكنيم. آيا انقلابي هستيم و رهبر عزيز و انقلابي خود را نصرت ميكنيم، يا غيرانقلابي بوده و خواسته يا ناخواسته، آگاهانه يا ناآگاهانه، آب به آسياب جبهه يزيديان ميريزيم. حاصل اين كلام آنكه انقلابي بودن، انقلابي عمل كردن و انقلابي ماندن از الزامات اصلي براي حسيني و عاشورايي بودن است.
انقلابيگري در ذات و جوهره تكتك اصحاب باوفاي امام حسين(ع) موج ميزند. بدون انقلابيگري، نميتوان حسيني و عاشورايي بود. از مختصات اين انقلابيگري، بصيرت حسين زمان و ايستادن در برابر يزيد زمان است. به دنبال راه سوم نگرديم كه اساساً چنين راهي وجود ندارد. بين دو جبهه حق و باطل، جبهه سوم وجود خارجي ندارد. بيتفاوتها و كساني كه سرگرم زندگي كاملاً مادي و دنيايي هستند، گمان نكنند در راه سوم حركت ميكنند و كاري به جبهه حق و باطل و به تعبير عاميانه، كاري به اين طرف و آن طرف ندارند. بايد همگان بدانيم كه اگر با حسين زمان نباشيم و اگر حسين زمان را نصرت نكنيم، خواسته يا ناخواسته، يزيد زمان را ياري كردهايم و اين نوع زيستن، برخلاف عقلانيت و عشق است.
منبع : روزنامه جوان
دیدگاه ها