اندیشه‌ سیاسی شهید ثانی

اندیشه‌های سیاسی شخصیت‌های برجسته و ممتاز در تاریخ پرفراز و نشیب اسلام نقش نورافکنی را ایفا می‌کند که انسان در عصرها و نسل‌های حال و آینده با استفاده از آن می‌تواند محیط پیرامون و جهان معاصر خود را بشناسد و راه رسیدن به مطلوب را به خوبی پیدا نماید.

اندیشمندان مسلمان سرمایه‌های فکری، سیاسی و اجتماعی جهان اسلام بشمار می‌روند، سرمایه را باید به خوبی شناخت و از آن مراقبت کرد. شیخ زین‌الدین عاملی معروف به شهید ثانی از جمله معدود علما و اندیشمندانی به شمار می‌رود که در جهان اسلام شهرۀ آفاق بود و همه چیز خود را در مسیر ترویج اسلام در طبق اخلاص فدا کرد و در این راه به شهادت رسید.

اگر در میان مدل‌های رایج در طیف‌بندی اندیشه‌ی سیاسی به این الگو اتکا داشته باشیم که اندیشه سیاسی یا انقلابی است، یا اصلاحی و یا تغلّبی (استبدادی و مبتنی بر غلبه) می‌توان اندیشه سیاسی شهید ثانی را اندیشه‌ای اصلاحی دانست. با این توصیف در نوشتار حاضر تلاش می‌کنیم زوایای پیدا و پنهان اندیشه سیاسی شهید ثانی را مورد کنکاش و تبیین قرار دهیم.

 

شرایط محیطی

شهید ثانی (911-966 ه-ق) فقیه و ادیب بزرگ جهان اسلام معاصر با دو حکومت بزرگ اسلامی می‌زیسته است.[1] وی در اوایل حکومت شیعی مذهب سلسله صفویان ایران اما تحت حکومت سنی مذهب عثمانی در جبل آمل لبنان زندگی می‌کرده است. ایشان تبلیغ و ترویج در حکومت اختناق و استبداد عثمانی را بر آسایش و آزادی در ایران شیعی ترجیح داده‌اند تا اصلاحی در امت اسلامی پدید آورند. وی سفرهای زیادی به سوریه،  مصر، مکه، قسطنطنیه،(استانبول فعلی و مرکز حکومت عثمانی)، مدینه، عراق، بیت‌المقدس و دیگر نقاط جهان اسلام داشتند‌، در این کشورها از محضر اساتید بزرگ جهان اسلام اعم از شیعه و سنی کسب علم و فیض کردند و در نهایت به لبنان بازگشتند و به تدریس و تعلیم تمامی مذاهب اسلامی اعم از شیعه اثنی عشری، حنفی، شافعی و حنبلی پرداختند.[2] او مرجع تقلید بلامنازع شیعه نیز بشمار می‌رفتند و به سؤالات و شبهات پیروان این مذاهب را پاسخ می‌گفتند. او در حقیقت به احیای فقه مقارن و تطبیقی اقدام نمود که بعدها در میان علما و فقهای شیعه و اهل سنت با استقبال گسترده‌ای مواجه شد.[3] و آثار او در حوزه‌های علمیه اسلامی تدریس می‌شوند.

 

زیست سیاسی شهید ثانی در تقابل دو نظام

دو نظام سیاسی صفوی (شیعی) و عثمانی(سنی) همواره در تخاصم و منازعه بسر می‌برده‌اند. حکومت عثمانی چهار جنگ پردامنه و همه جانبه را در مدت زمان طولانی حدود 20 سال (1340-1360ه-ق) با صفویه تدارک دید از این‌رو هرگونه حرکت و جنبش فکری و مذهبی که به نوعی به حمایت از صفویه و ترویج تشیع می‌پرداخت با شدیدترین وجه ممکن سرکوب می‌گردید. شهید ثانی از یک‌سو وحشت عثمانی‌‌ها از تشیع و صفویه را مد نظر داشت و از سوی دیگر تقاضای شاه صفوی و علمای شیعه ایران را برای سفر به ایران رد کرد و با درایت بی‌نظیرش در هر دو سرزمین ایفای نقش کردند و در حالتی از خوف و رجا بیشترین آثار خویش را به تألیف درآورد که هر لحظه انتظار شهادت می‌کشید.

تقیه در حیات سیاسی شهید ثانی راهبردی تأثیرگذار برای پیشبرد مقاصدش بود او اعلم بر فقه تمامی مذاهب بود و از این پوشش برای روشن نگاه داشتن مذهب حقه تشیع در امپراطوری عثمانی بهره می‌جست. وی حدود هفتاد تألیف ماندگار از خود برجای گذاشت و مسائل سیاسی و اجتماعی را نیز در آثار خویش تبیین کردند. در اواخر عمر شریف این متفکر بزرگ به شیعه بودنش پی بردند و او را به شهادت رساندند.

 

اصول و مبانی تفکر سیاسی شهید ثانی

در آثار و اندیشه سیاسی شهید چند رکن اصلی را می‌توان برجسته دید و آنها را مبانی تفکر سیاسی او قلمداد کرد:

1-عقلانیت:

تکیه بر عقل نظری و عقل عملی در اندیشه سیاسی شهید ثانی جایگاه ارزشمندی دارد. این در حالی است که برخی از علما و فقهای اهل سنت و شیعه از عقلانیت پرهیز و به اخباری‌گری روی می‌آورده‌اند و مصاف شهید ثانی با هر دو دسته از توانمندی و روحیه انقلابی و جسارت علمی‌اش حکایت می‌کند. در اندیشه شهید ثانی در سایه موهبت الهی عقل است که انسان در عرصه اجتماع و سیاست وارد می‌شود و مبنای رهبری و امانت را نیز منطبق بر عقلانیت می‌داند.

وی می‌گوید عقل نیرویی در نفس انسانی است که به وسیله آن آمادگی فراگیری علوم و سایر ادراکات در انسان ایجاد می‌شود.[4] و نیز تصریح دارد نفس انسان به لحاظ تأثیرگذاری اختیاری در بدن و جسم برای کمال بخشی به آن، نیروی دیگری دارد که آن را عقل عملی می‌گویند و دارای چهار مرتبه می‌باشد. همانطور که نفس انسانی به اعتبار تأثیرپذیری از مبادی مافوق خود و کسب فیض از آنها دارای بخشی از ادراکات می‌گردد که به آن عقل نظری ‌گویند و چهار مرتبه و درجه دارد.[5]

شهید ثانی مراتب عقل عملی را تأثیرگذاری عقل بر ظاهر انسان تلقی می‌کند که مرتبه اول آن، کاربرد شریعت نبوی و تحصیل تهذیب ظاهری است. وی با بکارگیری بحث عقل و جایگاه آن در اصول دین و شریعت، در صدد است به آن دسته از مباحث اصول و مبانی دینی بپردازد که به سیاست و یا امامت در جامعه توجه دارند و این مباحث را پایه و ستون اصلی ورود به سایر مباحث اندیشه سیاسی می‌شمارد.[6]

2-امامت

ولایت، امامت و رهبری از مسائل اساسی در اسلام بویژه کانون تفکر سیاسی شیعه بشمار می‌رود، شهید ثانی براساس کلام سیاسی شیعه مانند اکثر قریب به اتفاق فقها و علمای شیعه، امامت و رهبری را با استناد به قاعده لطف الهی و نیز آیات و روایات اثبات نموده و اندیشه سیاسی خود را بر آن استوار می‌سازند. وی ابتدا لطف بودن تعیین امام از جانب خداوند را به عنوان صغرای قضیه مطرح کرده و بر آن است که خداوند به مقتضای حکمت خویش بر خود لازم می‌داند تا به تعیین امام بپردازد. ایشان می‌گویند: هرگاه مردم دارای امامی باشند که آنان را از معاصی و گناهان بازدارد و بر انجام فرامین و دستورات الهی ترغیب و تشویق کند این مردم با چنین امامی به صلاح و سعادت نزدیکتر و از تباهی و فلاکت دورتر می‌باشند و مقصود ما از لطف الهی غیر از این نمی‌باشد.[7]

در اندیشه سیاسی شهید ثانی، امامت و رهبری جزء ضروریات اعتقادی مذهب تشیع و از اصول دین آنها بشمار می‌رود. اکثر فقهای شیعه امامت و رهبری سیاسی جامعه را از طریق مباحث کلامی و با استناد به قاعده لطف اثبات کرده و سپس برای تأیید و تقویت عقیده خویش روایات و شواهد نقلی نیز ارائه داده‌اند.

در باور شهید ثانی اهل سنت نیز در مقوله وجوب امامت همانند شیعه هستند و وجوب این ضرورت را برای همگان یکسان می‌بیند اما نوع نگاه شیعه و اهل سنت را متفاوت تلقی می‌کند. وی سه نظریه را درباره چگونگی استدلال بر امامت عنوان کرده و می‌گوید:

نظریه اول مربوط به اهل سنت است که در صدد اثبات ضرورت امامت و رهبری بر جامعه مسلمانان از طریق نقل و روایات می‌باشد. نظریه دوم منسوب به معتزله و زیدیه است که آنان وجوب امامت و زعامت بر امت اسلامی را صرفاً از طریق عقل قابل استدلال می‌دانند و در این عرصه جایگاهی برای نقل و وحی قائل نیستند. نظریه سوم همانند نظریه شیعه است که براساس قاعده لطف الهی به ضرورت رهبری و امامت امت اسلامی می‌پردازند.[8] ایشان پس از نقل و نقد نظریات یاد شده به تشریح و اثبات استدلالهای شیعه می‌‌پردازد.

شهید ثانی دیدگاه‌های اهل سنت درباره امام و رهبر را در سه دسته تقسیم و به آنها پاسخ می‌دهد:

الف)امامت قرآن:

برخی از اهل سنت به امامت قرآن قائل هستند و دستورات و احکام آن را سبب بی‌نیازی از هر امام و رهبری در جامعه می‌دانند. شهید ثانی از خود قرآن برای رد نظرشان دلیل می‌آورد که قرآن می‌فرماید: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی‌الامر منکم یعنی از خداوند و پیامبر و صاحبان امر از میان خودتان اطاعت کنید.[9] بنابراین، قرآن نیاز جامعه را به امامی غیر از خودش لازم و ضروری می‌داند.

ب) امامت خلفای اموی و عباسی:

عده‌ای دیگر از اهل سنت خلفای اموی و عباسی را که بعد از خلفای چهارگانه قدرت را در اختیار داشته‌اند، امام خود دانسته و تلاش می‌کنند تا خود را از پاسخگویی به لزوم معرفت به امام زمان خود برهانند. شهید ثانی به این دسته پاسخ نقضی می‌دهد و می‌گوید در این صورت لازم می‌آید که مسلمانان بعد از خلافت اموی و عباسی تا روز قیامت امام و رهبر نداشته باشند از این رو مشمول روایت نبوی می‌شوند که امام زمان خویش را نشناخته‌اند و مانند مرگ جاهلیت از دنیا رفته‌اند.

ج)وجوب اطاعت از هر حاکم:

دسته دیگر می‌گویند براساس آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم اطاعت از امیر و پادشاه و هر کسی که حکومت به دست او است واجب می‌باشد و مصداق اولی الامر هستند. شهید ثانی با رد این برداشت می‌گوید در این صورت در کشورهای اسلامی پادشاهان و حاکمان متعددی حکومت می‌کنند پس لازمه‌اش این است که در یک زمان امامان متعددی وجود داشته باشد و نمی‌توان یکی از آنها را امام دانست.(حقایق الایمان، 152)

 

نظام‌های سیاسی مشروع و نامشروع

در اندیشه سیاسی شهید ثانی دو نوع حکومت وجود دارد که عبارتند از:

اول-حکومت مشروع:بر اساس خاستگاه و منشأ حکومت که شهید ثانی آن‌ را در حاکمیت الهی دانسته و آن را حکومت مشروع و مطلوب و الهی می‌شمارد.

دوم- حکومت نامشروع:حکومت‌هایی که متکی بر غیر خدا هستند را حکومت جور و حاکم آن را جائر و ستمگر می‌داند. وی سپس مصادیق حکومت‌های مطلوب و مشروع را بر شمرده است:

1-حکومت پیامبر: پیامبر اسلام با به دست آوردن قدرت و نیروی مردمی، دو عمل سیاسی چشمگیر یعنی تشکیل امت و تأسیس دولت انجام داده‌اند.

2-حکومت امام:حکومت رهبری سیاسی و پیشوای دینی که در شخص امام جمع می‌شوند و در انحصار امام معصوم است که منصوب از طرف خدا و رسول می‌باشد.

3- ولایت فقیه:فقها در عصر غیبت عهده‌دار امور عامه و مصالح عمومی مردم و اداره کشور هستند زیرا آنان از جانب امام معصوم و به نیابت عامه از آن حضرت، انجام این مهم را بر عهده دارند. (همان، 192)

 

ولایت فقیه

شهید ثانی از عبارت فقیه جامع‌الشرایط برای ولی فقیه استفاده کرده است. و او را امام و رهبر سیاسی می‌داند. در نگاه وی دلایلی که ولایت به معنای امامت و زعامت سیاسی پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) را اثبات کرده است، همانها ولایت فقیه در عصر غیبت را توجیه کرده و استقرار می‌بخشد زیرا اسلام نظامی است که برای تنظیم حیات اجتماعی، مادی و معنوی انسانها برنامه دارد و درصدد است تا راه سعادت و سلامت در زندگی را برای انسان هموار سازد. شهید ثانی پس از تبیین ضرورت حکومت و مبنای امامت به دلایل عقلی و دلایل نقلی ولایت فقیه می‌پردازد. وی دو شرط اصلی را برای ولی فقیه بر می‌شمارد یکی علم و دوم عدالت. اما در خصوص اختیارات ولی فقیه به تفصیل ورود پیدا کرده است. او اختیارات ولایت فقیه را در دو دسته کلی بررسی و تبیین می‌کند:

دسته اول: اختیارات اصلی

در نگاه شهید ثانی چند وظیفه اصلی وجود دارد

1-مصالح عامه یعنی حوزه مصلحت عمومی جامعه مسلمین: آنچه مربوط به مصلحت جامعه مسلمین است. حاکم کسی است که مصالح امت به دست او است.[10] ولایت او به نیاز و مصلحت بستگی دارد.[11]

2-مناصب سه‌گانه اجرا، قضاوت افتاء: پیامبر سه منصب دارد، منصب تبلیغ دین و ترویج شعائر اسلامی که با افتاء جلوه‌گر می‌شود، امامت و زعامت سیاسی جامعه و هدایت جامعه به سوی صلاح و قرب پروردگار که در مسائل حکومتی همانند جهاد و تصرف در بیت‌المال و غیره تبلور می‌یابد، ولایت در قضاوت که پیامبر به حل و فصل دعاوی و مرافعات بین افراد می‌پرداخته‌اند، بدیهی است امامان معصوم نیز این مناصب را دارند و فقیه جامع‌الشرائط هم در عصر غیبت بنابر اینکه نایب امام معصوم است دارای مناصب زعامت سیاسی اجتماعی جامعه و قضاوت و اختا می‌باشد.[12]

دسته دوم: اختیارات فرعی

اختیارات فرعی نیز برای فقیه ثابت است مانند 1- ولایت بر اقامه نماز جمعه در عصر غیبت 2-تصرف در سهم امام از خمس 3-ولایت برگرفتن زکات و توزیع آن 4-ولایت بر ممتنع و غایب 5-موقوفات عامه اعم از منقول و غیر منقول 6-‌تألیف قلوب کفار برای مشارکت آنها در جهاد 7- ولایت بر اطفال، سفیهان و دیوانگان.[13]

شهید ثانی با تمامی دلایل و استنادات و استشهادات خود و امثال روایت عمربن حنظله می‌گوید مردم در مسائل حکومتی و قضایی، بایستی به امام و یا منصوب خاص و یا به نیابت عامه او در عصر غیبت، مراجعه کنند و آنان بر مردم ولایت دارند، اما از مراجعه به حکام و زمامداران دیگر که جائر هستند بسیار پرهیز داده شده‌اند و مراجعه به آنان را در صورت وجود فقیه جامع‌الشرایط، در حد کفر شمرده‌اند.[14]

 

ولایت مؤمنین عادل

شهید ثانی به دوره‌ای اشاره می‌کند که در عصر غیبت امام معصوم، فقیه جامع‌الشرایط به عنوان زعیم سیاسی اجتماعی مردم وجود ندارد و یا امکان دسترسی به او نیست و این مشکل از مسائلی است که نباید معطل و بر زمین بماند، بلکه باید به تصرف در آن مبادرت ورزید در چنین شرایطی مؤمنین عادل باید اقدام کنند. مانند امور حسبیه که شارع مقدس راضی به تعطیل آن نمی‌باشد.[15]

 

دین و سیاست

در اندیشه سیاسی شهید ثانی پیوندی وثیق و ناگسستنی بین دین و سیاست وجود دارد. دین و شریعت است که تکلیف حکومت و سیاست را در عرصه عمل مشخص می‌سازد. شهید ثانی در تقسیم فروع دین به عبادات، معاملات، ایقاعات، سیاسات، بازتاب سیاسات را در مسئله قضاوت تبیین می‌کند و آن را در زمره وظایف اصلی پیامبر و امام و نائب آنها تلقی می‌کند. سیاساتی که به مفهوم تحریک و ترغیب افراد به انجام کارهای نیک و طاعات و بازداشتن از محرمات و معاصی می‌باشد.[16]

 

ماهیت حکومت:

هر حکومتی ماهیتی مخصوص به خود دارد و هدف و غایت خاصی را تعقیب می‌کند، در حکومت دینی، دین و دین را توأمان طلب می‌کنند و برای رسیدن به کمال نهایی و سعادت ابدی، دینار را پایگاهی برای عرضه و مطرح کردن عملکرد خود می‌دانند که تا حدودی با فراهم آوردن زمینه‌ها، فرصت کافی را برای سعادت اخروی تأمین می‌کنند. شهید ثانی حکومت اسلامی و رهبری سیاسی جامعه را که تحت زعامت امامان معصوم و نایبان آنها اداره می‌گردد دنیوی و اخروی است و هدف آن اصلاح و تأمین معاش و معاد انسان می‌داند و می‌گوید: رهبران حکومت در چنین جامعه‌ای حافظان و پاسداران شریعت بوده و به مصالح رهروان این شریعت اعم از مصالح دنیوی و اخروی آگاه و عالم می‌باشد.[17]

 

وظایف متقابل مردم و حکومت اسلامی:

در اسلام، پیامبر و امام که از طرف خداوند مأمور هدایت و امامت مردم و جامعه می‌باشند وظیفه دارند آنان را از گمراهی‌ها و جهالت‌ها نجات دهند. شهید ثانی می‌گوید: اینان به واسطه همان ولایت الهی که بر مردم دارند، مسئولیت گرانسنگ حفاظت از دین و شریعت را بر عهده داشته و در این راستا بایستی آنچه را که به مصلحت دنیوی و اخروی مردم می‌باشد سرلوحه اعمال و رفتار خود قرار دهند،[18] و همواره مصلحت خواهی به نفع مردم را مد نظر قرار می‌دهند.

وظایف رهبری و حکومت نسبت به مردم عبارتند از:

1-اقدام عملی به منظور تأمین مصالح عمومی

2-حمایت و حفاظت از مال، جان و آبروی افراد جامعه

3- اجرای احکام انتظامی اسلام برای ایجاد نظم و امنیت

4-انجام قضاوت و تأمین قسط و عدالت اجتماعی

5- تأمین منابع مالی حکومت و توزیع آن بین نیازمندان جامعه و تأمین رفاه  نسبی مردم

6-تأمین نیروهای لازم برای مقابله با دشمنان مهاجم

7-انجام اموری که نباید تعطیل گردد و غالب غیر از حکومت، کسان دیگری آنها را بر عهده نخواهند گرفت.[19]

مردم وظیفه دارند از حاکمان نایب امام اطاعت کرده و زمینه را برای بسط اقتدارشان فراهم آورند تا در سایه این اقتدار‌، آنها توانایی هدایت مردم را بیابند. شهید ثانی تصریح می‌کند: دستورات رهبر نافذ بوده و مردم مکلفند در قضاوت بین مردم و اجرای احکام انتظامی اسلام (که تأمین‌کننده نظم و امنیت در جامعه می‌باشد) فقیه جامع‌الشرایط و نایب امام را یاری و مساعدت نمایند.[20]

نظارت عمومی و امر به معروف و نهی از منکر نیز از وظایف مردم است. البته شهید ثانی شرایطی برای اجرای این مهم بر می‌‌شمارد:

1-علم و آگاهی نسبت به معروف و منکر

2-احتمال تأثیر

3-اصرار فاعل بر استمرار

4-اطمینان به عدم مفسده.[21]

 

نحوه مشارکت و ارتباط در حکومت جور

در اندیشه سیاسی شهید ثانی ورود و مشارکت در ساختار سیاسی سلطان جائر و حکومت غیر اسلامی با هدف ترویج حق و اجرای امر به معروف و نهی از منکر و در جهت تحقق هدف‌های عالیه اسلام، عملی مباح تلقی می‌شود.

ایشان رفتار سیاسی برخی از چهره‌های سیاسی معروف اسلامی نظیر علی‌‌بن‌یقطین، عبدالله نجاشی، ابوالقاسم بن روح (نوبختی) را در تأیید دیدگاه خویش ذکر می‌کند. در نگاه شهید ثانی مشارکت در ساختار سیاسی سلطان جائر از موضوع‌هایی است که با رعایت جوانب احتیاط باید مورد بررسی قرار گیرد. و چه بسا با تسامح و غفلت در آن، پیامد توجیهات و تحلیل‌های باطل و وابستگی به دستگاه حکومتی جائر و به سلک عمال وی در آمدن را داشته باشد. از سوی دیگر نزدیک شدن فرد واجد شرایط به دربار سلاطین را موجب نجات جان مسلمانان و شیعیان از چنگال ستمگران و ترویج اسلام و مذهب حق می‌داند اگر چه نسبت به خطرات آن نیز تذکر می‌دهند.[22]

 

 

 

 


[1]- عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، فقهای نامدار شیعه، ص 208.

[2]- محمد باقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج3، ص364.

[3]- اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج7، ص143

[4]- حقایق الایمان، ص65.

[5]- همان، ص139.

[6]- اندیشه سیاسی شهید ثانی، سید محمدرضا موسویان، ص51

[7]- حقایق الایمان، ص65.

[8]- همان، ص153.

[9]- نساء/59.

[10]- مسالک الافهام، ج5، ص372.

[11]- همان، ج4، ص43.

[12]- همان، ج3، ص108.

[13]- سید محمدرضا موسویان، پیشین، ص123-117

[14]- مسالک الافهام، ج13، ص335، چاپ جدید.

[15]- همان، ج6، ص265.

[16]- حقایق الایمان، ص192.

[17]- همان، ص150.

[18]- همان، ص150.

[19]- همان، ص154.

[20]- روض الجنان، ص290.

[21]- مسالک الایمان، ج3، ص 103 و 108.

[22]- مهاجرنیا، محسن، اندیشه سیاسی متفکران اسلامی، ج2، ص149.

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.