انتخابات 92 و آنچه در این انتخابات گذشت، از مشارکت هفتاددرصدی در این انتخابات و به نوعی پیروزی اصلاحات و اعتدالگرایان گرفته تا شکست غیرمنتظرهی اصولگرایان و حواشی آن، سبب شد تا با دکتر حمیدرضا مقدمفر، کارشناس مسایل استراتژیک، به گفتوگو بنشینم که مشروح این گفتوگو در ادامه خواهد آمد:
تحلیلگران معتقد بودند در این دوره از انتخابات، با وجود شرایط نامناسب اقتصادی و با توجه به کاهش سطح اعتماد مردم به نظام، فضای مشارکت عمومی سرد خواهد بود. به نظر شما، این دلسردی با مشارکت هفتاددرصدی مردم، چطور قابل توجیه است؟
انتخابات اخیر، تحقق حماسهی سیاسی بود و قبل از هر چیز شوک شدیدی به سناریوپردازان خارج از کشور و البته طیفهای خاصی از آنان در داخل وارد کرد. طبق محاسباتِ آنها، علیالاصول نباید درصد زیادی از مردم در انتخابات شرکت میکردند و به همین دلیل، مشارکت بیش از هفتاد درصد یک شوک بود؛ یعنی اولین ویژگی این حماسه، حضور پرشور مردم بود.
دومین موضوعی که شوک را تقویت میکرد، انتخاب شدن آقای روحانی بود. واقعیت این است که کمتر کسی پیشبینی میکرد. در برخی تحلیلها مطرح میشد که مردم پس از گذشت 34 سال از عمر انقلاب اسلامی، به فردی روحانی (ملبّس) رأی نخواهند داد. عدهای به شوخی و جدی، میگفتند چون مردم از وضعیت فعلی گله دارند و شاید به همین دلیل، به آخوندها رأی ندهند؛ اما اتفاقاً در این انتخابات مردم به یک طلبه رأی دادند.
جالب اینجاست که جنس رأی مردم به آقای روحانی با جنس رأی به آقای خاتمی که ایشان هم ملبس به لباس روحانیت بودند متفاوت بود. رأی به آقای خاتمی ناشی از تلقی مردم نسبت به نگرشهای سکولاریستی و روشنفکرمآبی ایشان بود؛ در حالی که رأی به آقای روحانی رأی به نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی و عضو جامعه روحانیت مبارز که گرایشات راست سنتی را نمایندگی میکند بود که نسبت به وضعیت موجود دیدگاه انتقادی داشت. این واقعیت شوک بزرگ دیگری را بر جبهه متحد ضدانقلاب وارد ساخت بهطوری که رسانههای بیگانه نیز مجبور به اعتراف این حقیقت تحت عنوان «شوک» و «تحیر» از نوع انتخاب مردم شدند.
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که اگرچه اصولگرایان پیروز این انتخابات نبودند لیکن جبهه متحد و معارض انقلاب اسلامی نیز پیروز این صحنه نبود و در تمام مراحل انتخابات سناریوپردازیها، برآوردها و معادلات طراحی شده خود را نقش بر آب دید.
ارزیابی شما از نقش و مدیریت مقام معظم رهبری در این انتخابات چیست؟
بیتردید میتوان گفت پیروز انتخابات همه ملت بودند که به این موفقیت بزرگ دست یافتند، اما باید اذعان نمود پیش از ملت، رهبر معظم انقلاب بود که به تمامی اهداف و راهبردهایش دست یافت و کشتی نظام را به این ساحل خوش فرجام رسانید. مقام معظم رهبری مدتها پیش فرمودند که اولویت با مشارکت و حضور بالای مردم در انتخابات است این یعنی هدفگذاری در انتخابات که همانا خلق حماسه بود.
ایشان در جای دیگری فرمودند: «نظر من این است که هر کدام از این هشت نفر رأی بیاورند، رای به جمهوری اسلامی است.» ایشان صحنهای را ترسیم کردند و آن صحنه امروز محقق شد و دشمن نتوانست صحنه و میدان بازی را از آن خود کند. پس پیروز واقعی، قبل از مردم، ولی فقیه است که مطالباتش محقق شد و مردم را به آرمانهای والای خود در انتخابات رساند.
همه شاهد بودیم که رسانههای خارجی، خصوصاً در یک سال اخیر، سرمایهگذاریهای وسیعی برای کارشکنی و ایجاد انحراف در انتخابات کردند. همچنین همسو با آنان عوامل داخلی آنها در رسانههای زنجیرهای تلاش فراوانی کردند، پول خرج کردند. حتی برنامهریزی کرده بودند تا اگر مردم مشارکت گستردهای در انتخابات داشتند، فاز بعدی کارشان آسیب به امنیت و سلامت انتخابات باشد. اما علیرغم تمامی این سناریو ها دیدیم که چطور امنیتی تولید شد که شاید در طول سی و چند انتخاباتی که تا امروز در ایران برگزار شده است، هیچ یک به اندازهی این انتخابات مستحکم و بدون هرگونه اتفاق امنیتی نبوده است. در این انتخابات هیچ اتفاق ناگواری نیفتاد و سالمترین و امنترین انتخابات را تجربه کردیم. این دقیقاً همان خواست و مطالبهی مقام معظم رهبری از دستگاه های مسئول بود.
یکی از نقاط قوتی که رهبر انقلاب برای این انتخابات برشمردند، شکل گرفتن گفتمان قانونگرایی در جامعه بود. به نظر شما، فرآیندی که جامعه، کاندیداها و هوادارانشان را به این نقطه رساند چیست؟
به نظرم فرآیند قانونگرایی در این انتخابات به نحوی طی شد که زخم کهنهی چهار سال پیش را هم درمان کرد. قانونگرایی آنچنان به زیبایی به نمایش گذاشته شد که به منصفین دخیل در فتنهی 88، کسانی که آن زمان واقعاً در جهل بودند، ثابت شد که حق با نظام بوده است و تقلب تهمتی ناجوانمردانه به نظام بود. اخلاق انتخابات به خوبی رعایت شد. اگرچه مناظرهها اشکالاتی داشت، اما بیاخلاقی دیده نمیشد .
بیاحترامی، تحقیر و آبروریزی در کار نبود. قبل از انتخابات خیلی ها فکر میکردند حالا که خبری از شور و هیجان خیابانی نیست، پس احتمالاً مردم مشارکت گستردهای در انتخابات نخواهند داشت. اما من همان موقع هم معتقد بودم شور و هیجان وجود دارد، ولی این بار لزوما در خیابان به نمایش درنمیآید، بلکه همه چیز در آرامش است.
کاندیداها قانون را به خوبی رعایت کردند، شورای نگهبان به وظیفهاش عمل کرد و همه تبعیت کردند. پس از عدم احراز صلاحیت آقای هاشمی، عدهی زیادی پیشبینی میکردند ممکن است اعتراض و جنجالآفرینی اتفاق بیفتد، ولی ایشان به راحتی قانون را پذیرفت و دیدیم که هیچ اتفاقی هم نیفتاد. پس از اعلام نتایج انتخابات هم دیدیم که چه زیبا مابقی نامزدها با احترام به آقای روحانی تبریک گفتند و به ملاقاتشان رفتند.
این زیبایی، کراهت حوادث سال 88 و زشتی کار آقایان موسوی و کروبی را بیشتر آشکار کرد. در چهار سال گذشته، این دو نفر سعی کردند با مظلومنمایی و سیاهنمایی از زیر بار بیقانونیهایی که مرتکب شدند، فرار کنند. در سال 88 مقام معظم رهبری فرمودند که جمهوری اسلامی اهل تقلب نیست؛ اما اینها طی این 4 سال هیچگاه به اشتباه خود اعتراف نکردند.
در دو دورهی گذشتهی انتخابات ریاستجمهوری و حتی قبلتر از آن، در سال 76، مردم به خاطر «نه به هاشمی» به کاندیدای دیگری رأی دادند؛ اما امسال همین مردم، به خاطر حمایت هاشمی از یک کاندیدا، از او استقبال کردند. این پدیده را چگونه تحلیل میکنید؟
من فکر میکنم که امسال رأی آقای روحانی به معنای «بله به هاشمی» نبود. عدهای فکر میکنند که رأی آقای روحانی متعلق به آقای هاشمی است. به نظر من، حتی اگر خود آقای هاشمی هم به عرصهی انتخابات میآمد و پیروز میشد، رأی او مال خودش نبود؛ بلکه به معنای «نه به احمدینژاد» بود. آقای روحانی پیروزی خود را مرهون آقای احمدینژاد است. در چهار سال دوم ریاستجمهوری آقای احمدینژاد و خصوصاً در یکی دو سال اخیر، رفتارهای ناهنجار ایشان، رها کردن اوضاع اقتصادی کشور، تأکید بر مسائل و حاشیه های موهوم مانند مکتب ایرانی، حمایت و پیروی محض از آقای مشایی و طرح مسائل غیرارزشی در حوزه فرهنگی و اجتماعی، مردم را به شدت ناراضی کرد. ایشان به صراحت اعلام کرد که اصولگرا نیست و خودش را از جریان اصولگرایی جدا کرد. در چنین شرایطی هرکدام از این نامزدها شعار تغییر و مقابله با وضع موجود را سر میداد، شانس پیروزی داشت.
شبیه همین اتفاق در دوم خرداد 76 رخ داد. در آن زمان هم این طور نبود که آقای خاتمی شخصیت کاریزمایی داشته باشد و بیست میلیون نفر به او رأی بدهند. عامهی مردم شناخت زیادی از آقای خاتمی نداشتند. ولی بسیاری از مردم آمدند تا به گزینه ای که او را در طول آقای هاشمی می دیدند یعنی آقای ناطق نوری نه بگویند.
امسال هم اینطور نبود که پس از اعلام حمایت آقایان هاشمی و خاتمی، مردم به روحانی رأی بدهند. البته حمایت آقای هاشمی در آراء آقای روحانی تاثیر داشت، اما رأی پیروز ایشان مربوط به گفتمان و نوع مواجهه ایشان با مسائل و شعار تغییر بود. البته باید بگویم مردم آقای روحانی را در کنار گفتمان تغییر و اعتدال به عنوان یک آخوند با سواد و مجتهدی که نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی و مربوط و متعلق به نظام و پیرو ولایت فقیه است دیدند و رأی دادند.
تصور نمیکنید طرح گفتمان اعتدال در دولت جدید تفکر و گفتمان انقلاب اسلامی را به حاشیه بکشاند؟
درباره دولت جدید و گفتمان اعتدال نباید دچار قضاوت زودهنگام شد. البته یکی از مهمترین اولویتهای دولت جدید تبیین دقیق گفتمان اعتدالگرایی در حوزههای مختلف اعم از حوزههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. به نظر میرسد دولت جدید باید برای پرهیز از هرگونه حاشیهسازی که توصیه اکید مقام معظم رهبری و تمام دلسوزان به دولتها بوده است، با تبیین دقیق گفتمان اعتدال هرچه سریعتر راه را بر تندروها و افراطیون ببندد و بر اساس آن نیز همکاران خود در دولت را تعیین نماید.
با تبیین این گفتمان میتوان موج سهمخواهی افراطیون از دولت را کنترل کرد و ترکیب کابینه نیز نشان خواهد داد گفتمان اعتدال دولت تا چه میزان به گفتمان انقلاب اسلامی نزدیک و همراستا با آن است.
به نظر شما، با توجه به اینکه مقام معظم رهبری همیشه از دولتها حمایت نمودهاند، اینک وظیفهی اصولگرایان در قبال دولت جدید اصلاحطلب چیست؟
اولاً دولت آقای روحانی را نمیشود دولت اصلاحات معرفی کرد چراکه خود ایشان هم علیرغم اینکه مورد حمایت جریان اصلاح طلب بود، خود را از طیف اصلاح طلبان نمیدانند. ثانیاً آقای روحانی در حال حاضر رئیسجمهور قانونی کشور است و همانگونه که مقام معظم رهبری از ایشان حمایت میکند بر تمامی مدافعان انقلاب و حزباللهیها فرض است که برای ساماندهی به اوضاع کشور ایشان را کمک کرده و حمایت نمایند. اما اجازه بدهید نکتهای را عرض کنم. یکی از تفاوتهای اصولگرایان و اصلاحطلبان در این است که اصلاحطلبان، چه زمانی که قدرت را در دست میگیرند و چه زمانی که دور از قدرتاند، متأسفانه همیشه اپوزیسیون نظام هستند؛ یعنی رویکرد و پوزیشن اپوزیسیونی را به خودشان میگیرند. شما ببینیدهنگامی که قدرت در دستشان است، حاکمیت دوگانهای درست میکنند و به نحوی خود را در موضع مطالبهگری و انتقاد از اوضاع قرار میدهند. اگرچه همهی قدرت را در اختیار داشته باشند. اما اصولگرایان برعکس رفتار میکنند. آنها خواه در رأس قدرت باشند، خواه از قدرت دور باشند از آنجا که نظام را از پیکر و وجود خود میدانند، همیشه مدافع آن هستند و همیشه باید پاسخ گو باشند.
آقای روحانی اگر چه در مبارزات انتخاباتی رقیب اصولگرایان بوده است، ولی پس از پیروزی ایشان در انتخابات، اصولگرایان تکلیف دارند که از او حمایت کنند. او باید موفق شود، ولو اینکه رقیب انتخاباتی بوده باشد. حرفهایی در دوران تبلیغات زده شده است ولی از آنجا که اصل نظام مطرح است، موفقیت آقای روحانی موفقیت نظام است. اگر آقای روحانی موفق به اصلاح وضعیت اقتصادی و گرانیها و تحقق وعدههایش بشود چه کسی با او مخالفت خواهد کرد؟
جنس اصولگرایی، یعنی جنس حمایت و جانفشانی برای اصل نظام، این با جنس اصلاحطلبی تفاوت دارد. در میان اصلاحطلبان افراد خوبی وجود دارند که اصول و چارچوب های انقلاب را قبول دارند و عامل هستند ولی متأسفانه از دل همین اصلاحات جریان فتنه رویید و بزرگترین خیانت تاریخی را مرتکب شد. ما میان اصلاحطلبان و جریان فتنه حتما باید تفاوت قائل شویم ولی اصلاحطلبان هم باید مراقب باشند تا انگ یگانگی با جریان فتنه به آنها نخورد.
با این وصف فکر میکنید در حال حاضر مهمترین اقدامات بچههای حزباللهی و انقلابی طرفدار گفتمان و تفکر اصولگرایی چیست؟
تصور میکنم اولین اولویت برای بچههای حزباللهی و اصولگراها، کنارزدن شعارها، اختلاف نظرها و طیفبندیهای مجازی است که در دوران انتخابات به وجود آمد و به انسجام آنان لطمه وارد کرد. امروز بیش از گذشته به همدلی، همبستگی و انسجام میان نیروهای انقلاب نیازمند هستیم.
تلاشها و حرکتها باید جبههای باشد، یعنی نیروهای ارزشی در بخشها و حوزههای مختلف و متفاوت ضرورتاً میبایست تلاشهایشان هماهنگ و همافزا باشد و منسجم و متحد باشند و جبهه وسیع اصولگرایی در انتخابات در مجموع رأی قابل توجهی داشته است که اگر متحد و یکپارچه و همافزا عمل مینمود میتوانست حتی پیروز انتخابات باشد. لیکن در شرایط کنونی باید با عبرتگیری از اختلافات سران اصولگرا در رأس به فکر اتحاد و انسجام بدنه وسیع و تأثیرگذار اصولگرایان در سراسر کشور بود. حقیقت این است که این بدنه از انگیزه، پتانسیل و ظرفیتهای بسیار شایسته و امیدوارکنندهای برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی در داخل و خارج از کشور برخوردار است که باید با تقویت اتحاد و همدلی بین آحاد آنان این جبهه را در خدمت انقلاب اسلامی قرار داد.
بعضی از اصولگرایان کمی تندروتر هستند و شاید واکنشهایی نشان بدهند که به ضرر نظام تمام شود. به نظر شما، آنها باید چه کار کنند که اوضاع متشنج نشود؟
به نظر میرسد در وهلهی اول اعلام حمایت است. در حال حاضر سایر نامزدها و اکثر نهادهای انقلابی، مانند سپاه پاسداران، به روحانی تبریک گفتند و برای کمک به ایشان اعلام آمادگی کردند.
نکتهی دوم رفاقت و وحدت است. در دوران تبلیغات رقابت ها فضای دیگری داشت ولی در حال حاضر همهی فضاها باید به فراموشی سپرده شود. همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند، رقابتها باید تبدیل به رفاقتها و هماهنگیها شود. نباید چنین برداشت شود که آقای روحانی نمایندهی طیف مخالفان انقلاب است.
اگر این تصور در کسانی وجود دارد، بدانند که غلط است. البته دشمن همین را میخواست القا نماید، ولی غافلگیر شد و نتوانست موفق شود. آنها دوست داشتند که آقای روحانی را به نماد مخالف نظام تبدیل کنند و نتوانستند. کسی که مخالف نظام است نمیتواند نمایندهی رهبری در شورای عالی امنیت ملی باشد. ببینید آقای مهدوی کنی در پیام تبریک خود اینطور نوشت که «آقای روحانی، شما که عضو جامعهی روحانیت هستید، چنین انتظاراتی از شما میرود که ...»
دوستان انقلابی و حزباللهیها از اوضاع جدید تحلیل صحیحی دارند و قطعا به افراط و تفریط دچار نخواهند شد. مشی آنها پیروی از ولایت است و خوب میدانند که «المتقدم لهم مارق و المتأخر عنهم زاهق» باید پا جای پای ولایت بگذاریم و جلو یا عقب حرکت نکنیم.
نکتهی سوم اینکه در عین کمک، حمایت و جلوگیری از افراط و تفریط، باید اوضاع را به دقت و هوشیارانه دیدهبانی کرد و هر جا که اشکالی دیده شد تذکر داد و مراقب باشیم که به عقب برنگردیم.
عده ای می خواهند از تغییر دولتها به اهداف و مقاصد شخصی خود برسند و از هر فرصتی سوء استفاده می کنند، مثلاً در کنفرانس خبری آقای روحانی، نماینده یکی از این روزنامههای زنجیرهای سوال کرد: «آقای روحانی، شما باید انجمنها را، منجمله انجمن صنفی خبرنگاران و روزنامهنگاران را فعال کنید.» در صورتی که دیدیم پس از آن انجمن صنفی خبرنگاران و روزنامهنگاران به آقای روحانی نامه داد و اعلام کرد که این انجمن وجود دارد ولی عدهای دنبال تشکیل مجدد همان انجمن صنفی افراطی و ساختارشکن هستند که امثال آقای مزروعی و خانم داودی مهاجر که در حال حاضر به خارج از کشور پناهنده شدهاند. آن انجمن قانوناً به عناصر دیگری واگذار شده و حالا همان افراد به عنوان اولین مطالبه، میخواهند آقای روحانی را به این فضا بکشانند. دوستان انجمن صنفی کار بسیار خوبی کردند و به آقای روحانی نامه دادند. این یعنی دیدهبانی و هشیاری بهنگام، تا حس کردند که عدهای در یک کنفرانس میخواهند نظری را به آقای روحانی تحمیل کنند، بلافاصله نامه دادند و روشنگری کردند.
به نظر شما در شرایط پیشآمده، اصولگرایان چطور میتوانند نسبت به مطالبات خودشان از دولت آقای روحانی اقدام کنند؟
من فکر میکنم بچه های حزباللهی و انقلابی و اصولگرایان مطالبهی خاصی از آقای روحانی نداشته باشند. خواست و انتظار آنها همان مطالبهی عموم مردم است. مثلاً اینکه به عنوان اولویت مسائل معیشتی را که خود ایشان هم وعده داده بود حل کنند.
شاید مطالبهی دیگر بچه های انقلابی که در حال حاضر بصورت دغدغه برایشان وجود دارد این است که آقای روحانی از ارزشهای فرهنگی کشور مراقبت کنند و نگذارند به اصول امام، رهبری و مبانی انقلاب اسلامی خدشه وارد شود. امروز کسانی هستند که میخواهند پیروزی آقای روحانی را تبدیل به فرصتی برای احیای ارزشهای انحرافی خودشان کنند. آنها در پی فرصتی برای اهداف شوم خود برای ساختارشکنی نظام و ایجاد بحران و جنجال هستند. انتظار اصولگراها این است که آقای روحانی مراقب این خطرات باشد. مراقب خط امام و ولایت فقیه به عنوان گنجینه اصلی نظام باشند.
به نظر شما، چه عواملی باعث شد که در بین اصولگرایان به قدری اختلاف بیفتد که نتوانند در انتخابات متحد شوند و در نهایت از اصلاحطلبان شکست بخورند؟
تصور می کنم عامل اصلی شیطان بود. در وهلهی اول، شیطان نفس و نفسانیت بود که اعداء عدو است و بعد از آن شیطان بیرونی بود. شیطان نفس دشمنترین دشمن است. آقای حداد عادل به این دلیل محبوبیتش مضاعف شد که از خودش گذشت. دیگران هم باید چنین می کردند و نهایتاً مثل اصلاحطلبان پشت یک نفر قرار میگرفتند که چنین نکردند. البته کسانی هم بودند که شیطنت میکردند و در میان نامزدهای اصولگرا حرف و حدیث تولید میکردند و اختلافات را تشدید میکردند. آنها جو درست میکردند و به قول حضرت آقا از رقیب انتخاباتی شیطان اکبر درست میکردند تا کنارهگیری به نفع آن شیطان اکبر امری محال و ناممکن جلوه نماید.
نظرتان در مورد جریان انحرافی چیست؟ این جریان با توجه به اینکه دیگر قدرت را هم در دست ندارد، ریشهدار میماند؟
جریان انحرافی از ابتدا نه ظرفیت اجتماعی بالایی داشت و نه مبانی مستحکم نظری و تئوریک. حیاتش وابسته به اتصال به قدرت بود. الآن همان اتصال قطع شده و می توان پایان کارشان را اعلام کرد. اینکه حالا در قالب بنیاد و موسسهای جمع شوند و بخواهند کار کنند نشانه حیات سیاسیشان نخواهد بود. شما جایگاه لیست منتسب به آقای احمدینژاد در شورای شهر را ببینید، فهرستی که سر لیست آن آقای شیخالاسلام بود و همشیره آقای احمدینژاد هم در آن لیست قرار داشت، ملاحظه کنید اینها نفرات چندم شدند. البته ما در تاریخ انقلاب اسلامی مکرر چنین تجربهای را مشاهده میکنیم که هرگاه تکیه و توکل مسئولان به جای خدا به غیرخدا قرار گرفت نتیجه همین میشود. خدمت به خلق خدا و نوکری آنان افضل عبادات است اما این کار باید خالصاً لوجه الله باشد و توکل و مقصد خدا باشد. اگر انسان به جای اینکه خود را در محضر خدا بداند مستحضر به خلق خدا و مردم شد نتیجه چنین میشود.
منبع : برهان
دیدگاه ها