رقابت آمريكا و روسيه براي توازن قدرت در خاورميانه

تا پيش از پيشنهاد روسيه به آمريكا در خصوص تحت نظارت بين المللي درآمدن تسليحات شيميايي سوريه، كنگره آمريكا در وضعيت نابساماني براي راي گيري در خصوص حمله به سوريه قرار داشت. اگر چه در بند 11 از بخش هشتم قانون اساسي آمريكا آمده است كه براي اينكه آمريكا به كشوري حمله كند، كنگره بايد تصميم بگيرد. اما رويه اي كه در اين كشور شكل گرفته حكايت از آن دارد كه رئيس جمهور به عنوان فرمانده قوا مي تواند دستور اقدام نظامي محدود را صادر كرده و پس از آن به مدت 60 روز زمان دارد تا مصوبه كنگره را بگيرد و حتي پس از اين 60 روز به مدت 30 روز بايد خود را با راي كنگره كه گاهي ممكن است راي منفي بدهد همراه سازد.

چه در زمان جنگ سرد و چه در دوره پساكمونيسم كه ميل آمريكا به «نظم نوين جهاني» و دنياي تك قطبي به ويژه پس از 11 سپتامبر زياد شد،‌ رئيس جمهور آمريكا بدون اجازه كنگره به كشورهاي ديگر حمله كرده است. بنابراين باراك اوباما به لحاظ قانوني و رويه اي در داخل مشكلي با حمله به سوريه نداشت. حتي بسياري از مقامات و تحليل گران آمريكايي از حمله حمايت كردند اما با توجه به مشكلاتي كه تيم اوباما آن را پيش بيني مي كرد، بخصوص بحث هاي منطقه اي و حتي فرامنطقه اي شدن جنگ، تصميم گرفت اختيار را به كنگره بسپارد. كنگره نيز در حال بررسي همين موضوع بود، شواهد نيز نشان مي داد كه به جنگ راي مثبت نخواهد داد. با اين وجود پيشنهاد روسي مطرح شد كه مورد توافق قرار گرفت و سردرگمي اوباما و كنگره رفع شد. اما اين تمام ماجرا نيست. چند مسئله در بحث سوريه كنوني هنوز وجود دارد كه نمي توان آنها را ناديده گرفت.

ابتدا اينكه «مقاومت» سوريه،‌  حمايت روسيه و حتي چين و همچنين عقب نشيني واشنگتن از حمله، تلاش هاي آمريكا را براي شكل دادن «نظم نوين جهاني» كه بر آمده از تمايلات دهه 1990 بود و خواست هاي «نظام تك قطبي» كه در دوره يكجانبه گرايي جورج دبليو بوش براي آن برنامه ريزي شده بود، به هم ريخت. چون آمريكا به اجبار در اين دوره به طور علني رهبري و راه حل يك بحران بين المللي را به رقيب سنتي خود يعني روسيه سپرد. همان گونه كه يوگني پريماكف در كتاب «دنياي بدون روسيه» تاكيد كرده نظام تك قطبي هيچگاه وجود نداشته است، آمريكا نيز در اين دوره 20 ساله نتوانست آن را عملي كند. به اين دليل كه نمي توانست بيش از اين با «محوريت زور» سياست هاي بين المللي خود را عملي كند. همان گونه كه انديشه گران تئوري سازه انگاري بر حوزه اجتماعي تاكيد دارند، راديكاليسم و عملكرد يك جانبه گرايانه دوران بوش پسر به قدري در اذهان افكار عمومي ناگوار جلوه داده شده بود كه هويت آمريكايي را با نماد چماق تصور مي كردند. از اين رو باراك اوباما چاره اي نداشت كه به سمت چند جانبه گرايي و رفتن به سمت صلح، هويت مخدوش شده آمريكايي را در بين اذهان عمومي اصلاح كند. آخرين آمارها نشان مي داد كه حتي در ميان مردم آمريكا از هر 10 شهروند هفت تن مخالف آغاز جنگي جديد بودند. شواهد تاريخي نيز گوياي آن است كه يكي از مهمترين عوامل آمريكا در جنگ ويتنام، عقب نشيني مردم آمريكا براي حمايت از ادامه جنگ بود.

مسئله دوم به توافق سوريه براي پيوستن به معاهده منع توليد و گسترش تسليحات شيميايي باز مي گردد. بر اين اساس سوريه بايد تمامي سلاح هاي شيميايي خود را خارج يا نابود سازد. براي كشورهايي كه سلاح استراتژيك همچون بمب اتمي ندارند، تسليحات شيميايي يكي از مهمترين عوامل بازدارنده است. بخصوص كه با دشمن سنتي در حواشي مرزهاي خود مواجه باشند. با توجه به اينكه رژيم صهيونيستي هم از تسليحات اتمي برخوردار است و هم تسليحات شيميايي در اختيار دارد،‌ نابود سازي سلاح هاي شيميايي سوريه توازن قدرت را به نفع تل آويو مي سازد. مسئله اي كه تل آويو مدت ها است در پي آن است و حتي بعيد نيست كه تعيين خط قرمز آمريكا در قبال سوريه از ابتدا به همين منظور بوده باشد. درست است كه اين تغيير توازن به نفع سوريه و طيف حاميان مقاومت نيست اما نبايد فراموش شود كه تضعيف قدرت سوريه به عنوان متحد روسيه در خاورميانه به نفع رژيم صهيونيستي كه متحد بي چون چراي آمريكا است، براي روسيه يك باخت استراتژيك محسوب خواهد شد. پارلمان (كنست) رژیم صهیونیستی هنوز نپذيرفته كه معاهده منع توليد و گسترش تسليحات شيميايي را تصويب كند در خصوص سلاح هاي اتمي هم كاملا «ديپلماسي ابهام» با رويكرد نه تكذيب و نه تاييد را دنبال مي كند. از اين منظر مسكو كه براي حفظ سوريه در حوزه خاورميانه و مديترانه به نفع خود هزينه هاي زيادي داده است حالا به راحتي نمي پذيرد كه توازن تسليحاتي قدرت به ضرر متحدش تمام شود. اين مسئله اي نيست كه ولاديمير پوتين آن را درك نكند. بنابراين طي ماه هاي آينده بايد منتظر اتفاقات جديد و قراردادهاي تازه بين دو طرف بود. انتقال اس 300 يا اس 400 هاي روسي به خاك سوريه مي تواند حداقل توافق مسكو –دمشق در برابر گنبد به اصطلاح آهنين رژيم صهيونيستي باشد.

اما مسئله سوم در پس توافقات مسكو –واشنگتن به توازن قدرت بين دو طرف در خاورميانه و حوزه مديترانه باز  مي گردد. شواهد و قرائن گوياي آن است كه آمريكا به دنبال تغيير تمركز منطقه اي از خاورميانه به شرق و جنوب شرق آسيا است. نهادهاي 16 گانه اطلاعاتي آمريكا درباره همسان شدن قدرت و حتي پيش افتادن چين از آمريكا تا سال 2030 هشدار داده اند. بنابراين آمريكا مجبور است براي حفظ ابرقدرتي خود و به چالش نكشيدن آن از سوي چين بخش قابل توجهي از تمركزش را به سمت آسيا –پاسيفيك منتقل كند. اين تغيير جهت مستلزم خروج نسبي از خاورميانه است. مسئله اي كه بندر بن سلطان، رئيس دستگاه اطلاعات و امنيت عربستان سعودي به آن توجه كرده و هنگام ملاقات با ولاديمير پوتين پيشنهاد داده است كه اگر مسكو دست از حمايت دولت بشار اسد بردارد، زمان خروج آمريكا از منطقه خاورميانه عربستان به گونه اي عمل خواهد كرد كه روسيه جايگزينش شود. اتفاقا روسيه هم به دنبال همين جايگزيني است اما نه با طرح سعودي. با اين وجود آمريكا تمايلي ندارد توازن قدرت را در خاورميانه از روسيه ببازد. عمده ترين اختلاف بين دو كشور پس از توافق شيميايي سوريه به همين دليل است. از اين رو باراك اوباما هنوز جنگ عليه سوريه را فراموش نكرده و روسيه نيز اعلام کرد كشتي جنگي «مسكوا» را به آب هاي مديترانه مي فرستد. اين مواضع و رفتارها گوياي آن است كه اختلاف واشنگتن و مسكو بر سر سوريه كه بردي منطقه اي دارد،‌ ادامه خواهد يافت.    

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.