مهدی خانعلیزاده
حالا زمان امتحان پس دادن فمینیستها در حوزه نظریهپردازی روابط بینالملل است. اگر تا پیش از این، گسترش آشوب در یونان و سایر کشورهای اروپایی توسط آنگلا مرکل و کشتار بیسابقه مردم در لیبی به فرمان هیلاری کلینتون، توسط فمینیستها توجیه میشد، اکنون و با انتخاب ترزا می به عنوان نخست وزیر انگستان (در کنار یک زن دیگر به نام «نیکولا استورجن»، وزیر اول اسکاتلند) دیگر راهی برای توجیه عدم تحقق وعدههای فمینیستی وجود ندارد.
در یکصد سال اخیر و در جریان مناظرات میان پارادایمی در روابط بینالملل، دو گروه از نظریهپردازان همواره مدعی عدم توجه کافی سیاستمداران به اندیشههای ارائه شده از سوی خود به منظور شکلدهی به ساختار نظم جهانی و تامین صلح و امنیت بینالمللی بودهاند. لیبرالها (شامل تمام زیرشاخههای آن نظیر نئولیبرالیسم، انترناسیونالیسم لیبرال، نهادگرایی لیبرال و غیره) و فمینیستها با تاکید بر دو گزاره بنیادین «سازمانهای بینالمللی» و «انسانی کردن فضای جهان»، خود را منجی ساختار آنارشیک و آشوبزده بینالمللی، معرفی و رعایت راهکارهای خود توسط جامعه جهانی را نیز نهایتا منجر به جهانی عاری از جنگ و خشونت عنوان میکنند.
با این حال، بررسی و رصد فضای روابط بینالملل در سالهای پس از جنگ جهانی دوم که اتفاقا با پررنگتر شدن دو نظریه فوق در این عرصه (در کنار نظریات انتقادی و فراساختارگرایانه) همراه بوده، نشان میدهد که مرگ لیبرالیسم در عرصه روابط بینالملل به اثبات رسیده و فمینیسم هم در بستر احتضار قرار دارد.
برای اثبات گزارههای فوق نیازبه تحلیلهای پیچیده و آکادمیک نیست؛ بلکه نگاهی به دعاوی اجرایی شده لیبرالها در زمینه سازمانهای بینالمللی و میزان موفقیت یا عدم موفقیت آنها میتواند سنگ محک مناسبی برای سنجش صدق ادعای آنان باشد.
شاید بتوان از اعتراف تلخ دبیرکل سازمان ملل متحد مبنی بر اعمال فشار اقتصادی عربستان به این نهاد بینالمللی برای خارج کردن نام ریاض از فهرست سیاه کشورهای جنایتکار علیه کودکان، به عنوان گواهی مرگ لیبرالیسم در حوزه نظریهپردازی روابط بینالملل نام برد؛ جایی که لیبرالها از سرشت صلحطلب بشر سخن میگویند و ضمن تاکید بر اشتراک منافع انسانها، به نقش حقوق و سازمانهای بینالمللی در دستیابی به صلح اشاره میکنند اما در عمل و چیزی که در واقعیت جریان دارد، نمایش پیروزی قدرت بر صلح است؛ تا جایی که ریختن خون کودکان نیز در صورتی که از سوی یک کشور قدرتمند از لحاظ سرمایه و دارایی مالی باشد، ناقض صلح و امنیت جهانی ارزیابی نمیشود.
از سوی دیگر، فمینیستها هم با اشاره به این مساله که اکثر سیاستمداران و افراد موثر در تنظیم قواعد جهانی از جامعه مردان هستند، «خواهان همان فرصتهایی هستند که تاکنون به مردان داده شده است تا روابط بینالملل انسانیتر شود و واقعیتهای بینالمللی بهتر درک و تجزیه و تحلیل شود» و تاکید میکنند که «ناامنی در سطح بینالمللی ناشی از نگاه مردسالارانه است و زنان نسبت به مردان صلحطلبتر هستند.»
نادرستی این گزاره مورد ادعای فمینیستها نیز البته در طی صد سال گذشته و با موارد عینی به اثبات رسیده (مانند نخست وزیری «مارگارت تاچر» در جریان خونینترین جنگ انسانی در تاریخ بشر و فعالیتهای او در تشدید بحران جنگ سرد) اما اکنون زمانی برای تعیین تکلیف نهایی با این نظریه در زمینه روابط بینالملل است.
«ترزا مری مِی»، سیاستمدار کهنهکاری است که از روز چهارشنبه، سکان هدایت خانه شماره 10 خیابان داونینگ را برعهده میگیرد و رسما جانشین «دیوید کامرون»، نخست وزیر مستعفی این کشور و بازنده شماره یک همهپرسی اخیر بریتانیا میشود.
اگر انتخاب یک زن به عنوان عالیترین مقام اجرایی انگلستان را در کنار حضور «آنگلا مرکل»، صدراعظم آلمان به عنوان تاثیرگذارترین چهره سیاسی اتحادیه اروپا قرار دهیم و احتمال بالای انتخاب یک زن به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد پس از «بان کی مون» را نیز در نظر بگیریم، حتی بدون توجه به انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده و احتمال پیروزی «هیلاری کلینتون» در آن، میتوان به این نتیجه رسید که کنترل بخش قابل توجهی از ساختار بینالمللی در اختیار فمینیستهاست؛ فمینیستهایی که حضور زنان در عرصه سیاست جهانی را موجب شکلگیری صلح پایدار معرفی میکنند.
حالا زمان امتحان پس دادن فمینیستها در حوزه نظریهپردازی روابط بینالملل است. اگر تا پیش از این، گسترش آشوب در یونان و سایر کشورهای اروپایی توسط آنگلا مرکل و کشتار بیسابقه مردم در لیبی به فرمان هیلاری کلینتون، توسط فمینیستها توجیه میشد، اکنون و با انتخاب ترزا می به عنوان نخست وزیر انگستان (در کنار یک زن دیگر به نام «نیکولا استورجن»، وزیر اول اسکاتلند) دیگر راهی برای توجیه عدم تحقق وعدههای فمینیستی وجود ندارد.
جهان در حال حاضر در آتش جنگ، تروریسم، فقر و آشوب میسوزد و راه افتادن جوی خون در بسیاری از کشورهای جهان به امری عادی و روزمره تبدیل شده است؛ آن هم در زمانهای که فمینییتها سکان هدایت جهان را در دست گرفتهاند. اگرچه به عقیده نگارنده، جهان به سرعت به سمت خلاء قدرت و به دنبال آن، شکلگیری یک جنگ بزرگ پیش میرود اما باید منتظر ماند و دید پس از ناکامی لیبرالها در تامین صلح و امنیت بینالمللی، دستپخت فمینیستها با حضور افرادی نظیر ترزا می، هیلاری کلینتون، آنگلا مرکل، فدریکا موگرینی و ... تا چه اندازه جان مردم بیگناه را خواهد گرفت.
رجا نیوز
دیدگاه ها