روزنامه هافینگتنپست 17 ژوئن 2015 (27 خرداد) در مقالهای به ابعاد و ریشههای دکترین دفاعی جمهوری اسلامی ایران پرداخت و نوشت: سرمایه سیاسی که اوباما و روحانی خرج کردهاند، دلایل خوبی ارائه میدهد که نهتنها «خوشبینی محتاطانه» داشته باشیم، بلکه فراتر از آن «خوشبینی کاملی» درباره بحران هستهای ایران احساس کنیم. اگرچه ممکن است ایران و قدرتهای جهانی فراتر از ضربالاجل 30 ژوئن برای امضای توافقنامه جامع گام بردارند؛ اما دو طرف تاکنون امتیازهایی فراتر از آنچه تصور میشد، به یکدیگر دادهاند. به عبارت دیگر، ما به نقطه بیبازگشت رسیدهایم و شکست گزینه مد نظر نیست؛ زیرا جایگزین مطلوب دیگر وجود ندارد. رهبر ایران شخصاً در این روند دخیل بوده است.
در ادامه مقاله آمده است: ضروری است سه نکته کلیدی سخنرانی ایشان پس از چهارچوب توافق سیاسی لوزان را در ذهن داشته باشیم. نخست، ایشان به ساختارهای مختلف قدرت در ایران تضمین دوباره داده و تشریح کرده است که گفتوگوکنندگان از خطوط قرمز عبور نکردهاند و آنها محافظ منافع و شأن ایران هستند. دوم، ایشان با وجود بیاعتمادی عمیق به غرب، حمایت خود از وزیر امور خارجه ایران را در مقام مذاکرهکننده اصلی تأیید مجدد کرده است و سوم، ایشان برای نخستینبار که برخی از آنها آشکارا در اخبار آمده، از عنصر کلیدی خط مشی سیاسی روحانی، یعنی احتمال تعامل با آمریکا فراتر از مسئله هستهای (البته درصورتیکه تجربه گفتوگوهای هستهای مثبت باشد و ختم بهخیر شود) سخن گفته است. موفقیت این توافقنامه، فضایی را ایجاد میکند که به واشنگتن و تهران اجازه میدهد قفل گفتوگوها درباره مسائل امنیتی منطقه را بگشایند و همکاری عملگرایانه در زمینه تهدیدات مشترک ایران و آمریکا در سوریه، عراق، افغانستان، یمن و لبنان را آغاز کنند؛ از جمله این تهدیدات: القاعده، داعش و سایر گروههای تروریستی سنی در سراسر جهاناند که عمدتاً تحت حمایت مالی سعودیها هستند. این همکاری عملگرایانه همچنان پیش از تحقق توافق هستهای جامع دشوار است.
در پایان مقاله آمده است: به استثنای برخی موارد مفید، از جمله همکاری ایران در مورد افغانستان، جمهوری اسلامی ایران از میز گفتوگو برای حلوفصل کشمکشهای مختلف اطراف ایران محروم مانده و نتیجه آن نیز کاملاً مشخص است. محافظهکارانی که مخالف دخیلسازی ایران هستند، استدلال میکنند ایران کشور حامی تروریسم است و از حزبالله لبنان، حوثیهای یمن، شبهنظامیان شیعه عراق و دولت بشار اسد حمایت میکند؛ از اینرو، نمیتواند بخشی از راهحل باشد. ضروری است، به منظور تشریح این مسئله به دکترین نظامی ایران در منطقه بپردازیم. دو مکتب مهم فکری بر شکلدهی سیاست خارجی ایران مسلط است. مکتب نخست اندیشهای تندروست که عمیقاً اعتقاد دارد، هدف آمریکا «تغییر رژیم» در ایران است. به باور آنها تعامل با غرب راه را برای حملات علیه کشور و براندازی هموار میکند. مطابق این مکتب فکری، نفوذ عمیق ایران در کشورهای همسایه اجازه میدهد که این کشور از خود در برابر تجاوزها و حملات نظامی محافظت کند؛ اما مکتب فکری دوم در سیاست خارجی ایران، آن چیزی است که حسن روحانی و جواد ظریف آن را دنبال و اجرا میکنند: تعامل از طریق دیپلماسی با غرب و همسایگان عرب سنی. رهبر ایران که بر این دو مکتب و رویکرد فکری نظارت میکند، از سیاست تعامل دولت حمایت کرده است. بنابراین، توافق هستهای فرصتی منحصر به فرد است که به نفع آمریکاییها و ایرانیها خواهد بود. این موضوع سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه[غرب آسیا و شمال آفریقا] را در مسیری متفاوت حرکت خواهد داد و اجرای توافقنامه هستهای احتمالاً به گفتوگوهای اجتنابناپذیر میان دولت اوباما و ایران در مسائل منطقهای منجر خواهد شد. باوجوداین، قدرتیابی یک رئیسجمهور جمهوریخواه در سال 2017 به احتمال زیاد به این پویاییها و فرصتها پایان خواهد داد.
اخبار و تحلیلها: آنچه نویسنده به آن پرداخته تا حدودی درست است، جز اینکه وی توجه جدی به شرط امام خامنهای(مدظلهالعالی) در مذاکرات هستهای و رفتار آمریکا نداشته و دو رویکرد اشارهشده در ایران را مطلق دیده است، حال آنکه در هر دو دیدگاه، نکات اصلی دیدگاه دیگر وجود دارد، یعنی مذاکرهکنندگان ایران نیز کاملاً به آمریکا بیاعتماد است و گروه دوم نیز آنجا که تعامل سیاسی اهداف ایران را تأمین کند، قائل به چنین تعاملی هستند. امام خامنهای(مدظلهالعالی) نیز از همین منظر عملکرد هر دو گروه را تأیید میکنند.
دیدگاه ها