حضرت امام خامنهای(مدظلهالعالی):
«چالش اصلی، مقابله نظام سلطه با پیام شوقآفرین انقلاب اسلامی، یعنی خودداری از ظلم و مظلوم واقع شدن است».
اشاره:
گرچه محاکمهکنترل شده و اعدام صدام حسین، رئیسجمهور معدوم دولت بعثی عراق در شرایط اشغال آن کشور توسط آمریکا اسرار مهمی از جنگ را به خاک سپرد و مجال اعتراف وی به واقعیتهای شوم دخیل در این جنایت بزرگ تاریخی را گرفت، اما مروری بر رفتار آمریکاییها در دوران جنگ تحمیلی سند گویایی از مداخله و همراهی آنان به نفع صدام و علیه مردم و کشور اسلامی عزیزمان بوده که مرور آن در ایامی که مصادف با بزرگداشت هفته دفاع مقدس و پاسداشت رشادتها و ایثارگریهای شهدا، جانبازان و رزمندگان عزیز است، با توجه به خط جدید آمریکا در برخورد با نظام مقدس اسلامی میتواند درس آفرین و عبرت آموز باشد.
به ویژه آن که امروز نیز پیچیدگی شرایط و فشارهای ناشی از تحریم برخی از محافل سیاسی را به ضرورت نرمش در برابر آمریکا و پذیرش آن به عنوان یک قدرت برتر متقاعد ساخته و از توجه به ماهیت سلطهجویانه و دشمنی عمیق و ذاتی او با انقلاب و نظام جمهوری اسلامی غافل کرده است.
الف: همراهی با متجاوز
در حالی که دولت بعثی عراق در 31 شهریور ماه 1359 تجاوز گستردهای علیه خاک ایران صورت داده و به طور یکجانبه عهدنامهی 1975الجزایر را نقض کرده بود؛ جیمی کارتر، رییس جمهور وقت آمریکا در روز شروع جنگ چنین گفت:« جنگ احتمالاً ایران را به این نتیجه میرساند که به دوستان و همسایگان نیازمند است و لذا وادار به آزاد کردن گروگانها میشود».
وی دو روز بعد از آغاز جنگ در واکنشی کینه توزانه اعلام داشت:« امیدوارم ا ین جنگ ایران را به لزوم رعایت قوانین بینالمللی متقاعد کند».
گویا در این میان تنها دغدغهی آنان بر هم خوردن نظم جهانی حاکم بود و لذا بدون محکومیت این تجاوز آشکار، تنها هشدار وی این بود که:«آمریکا در جنگ ایران و عراق بیطرف است و از همه کشورها از جمله اتحاد جماهیر شوروی میخواهد که در جنگ ایران و عراق مداخله نکنند».
در واکاری این موضعگیری به ظاهر بیطرفانه اما در واقع تایید اقدام تجاوزکارانه و نقض حاکمیت جمهوری اسلامی ایران توسط یک عضو رسمی سازمان ملل میتوان دلایل زیر را از نگاه آمریکاییها در نظر آورد:
1- شکست آمریکاییها در حفظ رژیم دیکتاتوری پهلوی در مقابل انقلاب اسلامی و از دست دادن منافع راهبردی مرتبط با یک حکومت دست نشانده و مطیع.
2- تحقیر ناشی از اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 1358 و به گروگان درآمدن عوامل جاسوسی آمریکا که شکست عملیات نظامی آمریکا در صحرای طبس و ابتدای سال 1359 ابعاد گستردهتری به این حس حقارت داده بود.
3- نگرانی از نظم جهانی و امنیت انرژی و امنیت رژیم صهیونیستی با پدیدهی صدور انقلاب و فراگیر شدن موج انقلاب اسلامی به سایر کشورهای منطقه.
ب: حمایت آشکار از متجاوز
تصور و برداشت اولیه آمریکاییها این بود که؛ 1- گسست انسجام نیروهای مسلح؛ 2- وجود اختلافات داخلی همراه با نفوذ عناصر لیبرال و ملیگرا به درون نظام؛ 3- انزوای بینالمللی و عدم امکان دسترسی به تسلیحات و بهرهگیری از اطلاعات و مشورت نظامی سایر قدرتها، ایران را در سراشیبی ضعف، سازش و یا سقوط قرار داده و از اصرار به تداوم مسیر انقلاب بر میگرداند اما پس از پیشرویهای ایران در عرصهی میدانی جنگ که از فرار بنیصدر و منافقین وارد مرحلهی جدیدی شده بود، آمریکاییها با کنار گذاشتن حفظ بی طرفی ظاهری برای جلوگیری از شکست صدام به نفع وی به جنگ ورود کردند.
برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر اعلام داشت:« آمریکا باید در جهت متوقف کردن انقلاب اسلامی، کاملا از رژیم عراق پشتیبانی کند و با صدام رابطه فوق العاده برقرار کند».
عملیاتی کردن این راهبرد، به مفهوم جلوگیری از شکست عراق در برابر ایران بود که وزیر خارجهی آمریکا در نیویورک وارد مذاکره با طرف عراقی شد و کسینجر برای ارزیابی اوضاع عراق و طراحی نحوه و میزان حمایت از صدام مخفیانه به بغداد سفر کرد.
برون داد این تغییرات عبارت بود از :
1- حذف کشور عراق از فهرست حامیان تروریسم توسط کنگرهی آمریکا و باز کردن مسیر ارسال تسلیحات به آن کشور.
2- تصویب کمک 9میلیارد دلاری برای عراق در سالهای82 و83 و اعطای وام 2/1 میلیارد دلاری به شرکتهای بخش خصوصی برای احداث خط لولهی جدید نفتی عراق به اردن.
3- موظف شدن سازمان مرکزی اطلاعات، سیا به واگذاری اطلاعات ماهوارهای به عراق.
ج: تلاش برای مهار قدرت جمهوری اسلامی ایران
پیروزیهای پیاپی رزمندگان اسلام و تغییر موازنهی قدرت به نفع جمهوری اسلامی ایران در میدان جنگ و الهام بخشی بدون خط مقاومت در برابر توطئه و فشار دشمنان، آمریکاییها را متقاعد به اقدام مستقیم علیه جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی کرد که عبارت بود از:
1- اقدامات عملی برای کاهش توان اقتصادی از طریق
1/1- جنگ نفتکشها.
2/1- حمله به سکوهای نفتی ایران.
3/1- کاهش قیمت نفت با تشویق حامیان منطقهای به افزایش تولید.
2- ورود به خلیج فارس و حضور مستقیم علیه جمهوری اسلامی ایران.
اقدام اخیر که به بهانهی اسکورت کشتیهای نفتی بود، زمینه ساز درگیری مستقیم با یگانهای دریایی و اقدام علیه سکوهای نفتی و در نهایت زدن هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران شد. البته هدف اصلی این حضور اشراف اطلاعاتی در منطقه و ارائهی اطلاعات به ارتش عراق بود.
3- اقدام برای جنگ نیابتی
تشویق رژیم صهیونیستی برای حمله به لبنان، پس از فتح خرمشهر اقدام عملی برای درگیر ساختن نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، باز کردن جبههی جدیدی علیه ایران در راستای کمک به صدام بود که البته با هوشیاری امام راحل و مطرح کردن راهبرد رسیدن به قدس از راه کربلا خنثی شد.
د: جنایت در حمایت از جنایتکار
از نگاه حامیان صدام مزیت جمهوری اسلامی ایران در جنگ تکیه بر امواج انسانی و رزمندگان شجاع و جسوری بود که با تکیه بر ایمان و انگیزهی درونی، موازنه را به نفع خود تغییر داده بودند. از این رو باید اقداماتی برای مقابله با این امواج صورت میگرفت که آمریکاییها با تجزیه و تحلیل اطلاعات جمعآوری شده از میدان جنگ و پیروزیهای رزمندگان اسلام به آن رسیده بودند. برای نیل به چنین هدفی چند اقدام در دستور کار قرار گرفت:
1- استفاده از بمب خوشهای و کشتار عظیم علیه امواج انسانی: از آلن فریدمن نویسنده و محقق آمریکایی بعدا نقل شد که : آمریکا به پیشنهاد ویلیام کیسی، رییس سازمان سیا تحویل بمب خوشهای به عراق را در اولویت قرار داد. زیرا این سلاح را مناسبترین و کارآمدترین سلاح برای در هم شکستن امواج انسانی مدافعان ایرانی میدانست. به اعتقاد او این بمبها میتوانست به یک قدرت تصاعدی واقعی و موثر علیه قوای ایران تبدیل شود. سلاحی که گرچه به لحاظ تکنیکی جزء سلاحهای متعارف به حساب میآمد، اما در میدان نیرو همچون سلاحهای نامتعارف میتوانست کشتار وسیعی به راه اندازد.
2- کمک به صدام برای تولید و بکارگیری سلاح شیمیایی:گر چه از متحدان غربی آمریکا مثل آلمان، سوئیس و اسپانیا به عنوان کشورهای مشارکت کننده در ساخت تسلیحات شیمیایی عراق نام برده می شود، اما شبکه A.B.Cآمریکا برای تشجیع متجاوزان عراقی و ایجاد دو جهت در طرف ایران دست به افشاگری ناخواسته زده و اعلام کرده که صدام حسین از یک شرکت آمریکایی به نام ال کولا کور باتیمور بیش از 500 تن ماده شیمیایی به نام فیود گلیکول خریداری نمود که این ماده به گونهای بود که در صورت مخلوط شدن با اسیدکلریدریک به گاز خردل تبدیل میشد.
همچنین گزارشهای دیگری تایید میکرد که شرکتهای خصوصی آمریکا در دههی80 با گرفتن مجوز طرف وزارت بازرگانی آمریکا، نمونههایی از مواد بیولوژیکی و میکروبی را به عراق صادر کردهاند که این مواد از نوع ضعیف شده نبوده و قادر به تولید مثل بودهاند. در میان آنها میکروب سیاه زخم، طاعون و همچنین یک باکتری سمی به نام ستریدیوم پاتولینی به چشم میخورد.
3- سکوت در برابر جنگ شهرها:تلاش برای ایجاد شکاف بین حاکمیت و مردم به طور غیر مستقیم از راه تحریم و ضربه به توان اقتصادی کشور و به صورت مستقیم از طریق جنگ شهرها و کشتار غیر نظامیان دنبال میشد که از سالهای اول جنگ در دستور کار بود و با شلیک موشک به شهرها و بمباران شهرهای مرزی انجام می شد، اما در مراحل بعدی با کمک به صدام در دسترسی به فناوری تغییر در سامانههای موشکی اسکاد و سکوت در برابر جنایت صدامیان علیه شهروندان غیر نظامی تشدید شده اوج این جنایت حملهی شیمیایی صدام علیه ساکنین غیر نظامی شهر سردشت و چند روستای مرزی بود که با سکوت آمریکا و متحدان غربی آن مواجه شد.
4- حمله به هواپیمای مسافربری ایرانی:در سالهای پایانی جنگ، آمریکاییها یکی از آشکارترین جنایتهای ضدبشری خود را با حمله به هواپیمای مسافری جمهوری اسلامی به ثبت و بیش از 290 نفر مسافر بیگناه آن را به شهادت رساندند. اوج فاجعه تشویق فرماندهی ناو نظامی شلیک کننده و آویختن مدال قهرمانی بر سینهی این جنایتکار بود؛ اقدامی که از آن به عنوان اولتیماتوم آمریکاییها برای فشار بر جمهوری اسلامی با هدف پایان دادن به جنگی بود که استمرار آن را مغایر با اهداف منطقهای خود تشخیص داده بودند.
و: تلاش برای پیشبرد راهبرد صلح بدون پیروزی
تحولات میدانی در عرصهی جنگ با دو پیروزی بزرگ جمهوری اسلامی ایران، یعنی ورود به فاو در آخر سال 64 و بازپسگیری شهر مهران در تابستان سال65 که قدرت نظامی و استقامت و پایداری رهبری، نظام و مردم در شرایط سخت فشار را به نمایش گذاشت، راهبرد صلح بدون پیروزی یا جلوگیری از شکست عراق را در دستور کار حامیان آمریکایی صدام قرار داد؛ چرا که پیروزی ایران به معنای شروع موج جدیدی به نفع انقلاب اسلامی و تزلزل در سرنوشت متحدان عربی آمریکا به ویژه عربستان، کویت و اردن بود که در جنگ سرنوشت خود را به حیات صدام گره زده و به طور مستقیم و آشکار از وی حمایت کرده بودند.
ریچارد نیکسون در کتاب «فرصت را دریابیم!»به همین استراتژی صلح بدون پیروزی اشاره دارد که البته در میدان نظامی از طریق تقویت صدام و در میدان سیاسی از طریق بازی با ایران دنبال میشد. بازی سیاسی با هدف ختم جنگ بدون تحمیل هزینه ها و مخاطرات نظامی بود که به صورت محتاطانه و طبقهبندی شده در درون حاکمیت کاخ سفید طراحی شد که البته در مرحلهی عمل با ناکامی مواجه شد.
این سناریو برای مقابله با هزینههایی بود که احتمال پیروزی جمهوری اسلامی در عرصهی جنگ میتوانست بر آمریکا و متحدان منطقهای آن تحمیل نماید یا به عبارتی توقف در روندی بود که با برتری نظامی ایران با اهداف و منافع راهبردی دشمنان ایران مغایرت داشت؛ چرا که:
1- ایران غلبه نسبی در عرصهی میدان جنگ پیدا کرده و امکان احتمال پیروزی را به دست آورده بود.
2- ایران مزیت کسب شده در جنگ را ابزاری برای کسب اعتبار بینالمللی به ویژه در بین کشورها و یا جنبشهای ناراضی از نظم موجود قرار داده بود.
3- ادامهی حضور خصمانهی آمریکا در جنگ واجد هزینههای چندگانهی اقتصادی، سیاسی و نظامی بود.
در چنین شرایطی در بخشی از بدنهی سیاسی کاخ سفید این جمع بندی پدید آمد که باید ضمن حفظ خط فشار، مسیر رابطه و مذاکره با جمهوری اسلامی دنبال شود. اینگونه بود که ماجرای اعزام مک فارلین طراحی و به ا جرا درآمد.
جمهوریخواهان محافظهکار آمریکایی که طراحی دیپلماسی را بر عهده داشتند با تصور اینکه ایران برای ادامهی نبرد به؛ 1- تسلیحات جدید نیاز مبرم دارد، 2- ادامهی جنگ و خستگی از آن موجب پدید آمدن اختلاف در داخل و ترغیب بخشی از نیروهای درونی به نرمش و پایان دادن به جنگ از مسیر مذاکره شده است، مذاکره با طعم نظامی را طراحی کردند.
به این منظور آنان در چهار مرحله، محمولههای سلاح توسط هواپیما را به ایران منتقل و در مرحله سوم مک فارلین را به همراه 3 نفر ديگر و هدايايي مثل انجيل امضاء شده به دست ريگان، رئيس جمهور وقت آمريكا، كيكي به صورت كليد و يك اسلحهي كمري با گذرنامهي ايرلندي به تهران فرستادند.
حضرت امام با اطلاع از موضوع، مذاكره با آمريكاييها را منع و اجازه بررسي جوانب امر را به چند نفر نيروي امنيتي دادند كه براي كسب اطلاعات از آمريكاييها، حدود سه ساعت با آنها ديدار كرده و با انتقال آنان به مجموعهاي پذيرايي به مديريت زمان براي دريافت محمولهي چهارم تسليحات نظامي پرداختهاند. پس از 5 روز آمريكاييها بدون ديدار با حكام رسمي و دستيابي به اهداف خود، با دست خالي ايران را ترك كردند.
گرچه در سطح مسئولان با توجه به مشكوك بودن موضوع، نيازي به اعلام آن ديده نشد و نياز به بررسي بيشتر داشت، اما خبر آن از سوي سيدمهدي هاشمي از عناصر نفوذي در بيت قائم مقام رهبري در اختيار رسانههاي خارجي مخالف ايران قرار گرفت و در كلاسهاي درس حوزهي علميه بر سر زبانها افتاد.
اين خبر ميتوانست چند پيامد منفي براي كشور داشته باشد:
1- اختلاف و شكاف در مسئولان و متهم شدن برخي مسئولان به سازش.
2- بياعتبار شدن جمهوري اسلامي نزد كشورها و جنبشهاي انقلابي و دولت.
3- اعتبار يافتن خط مذاكره و سازش و ناجي معرفي شدن آمريكا در جنگ.
از اين رو با تدبير حضرت امام خميني، آقاي هاشمي ماموريت يافت در سخنراني 13 آبان ماه و خطبههاي نمازجمعه با افشاء اين ماجرا امكان بهرهبرداري صوري از آن را خنثي نمايد. آمريكاييها كه تا پيش از اين با لحاظ كردن موضوع در ديپلماسي پنهان، به تكذيب آن برخاسته بودند، ضربهي مهلكي دريافت داشته و اين واقعه به ايران گيت شهرت يافت.
نيويورك تايمز نوشت: ريگان هيچگاه تا اين حد زبان بسته، بياعتنا و مغالطهكار دیده نشده بود. بيبيسي گفت ريگان چهارمين نفري است كه بعد از شاه، كارتر، صدام توسط امام خميني ساقط ميشود. گرچه برخي مقامات آمريكايي از اين اقدام دفاع و آن را راهي براي پايان دادن به جنگ معرفي كردند كه ديگر براي آمريكا نفعي نداشت.
اما حضرت امام اين ماجرا را به فرصتي براي قدرتنمايي بيشتر جمهوري اسلامي تبديل و با تلقي كردن آن به بركت الهي، و عظمت ايران اسلامي و ناتواني امريكا فرمودند: رئيس جمهور آمريكا در اين رسوايي بايد عزا بگيرد و كاخ سفيد مبدل به سياه شود؛ گرچه هميشه بوده است. آنهايي كه ميگفتند قطع رابطه ميكنيم امروز معلوم شد كه با عجز و ناله در پيشگاه اين ملت آمدهاند.
همچنين معظم له، عدم شناخت نظام جمهوري اسلامي ايران و غرور آمريكايي را عامل اين رفتار معطوف به شكست آمريكاييها معرفي و فرمودند:« آن كه ادعا ميكند كه اگر من به شوروي رفته بودم رئيس جمهور شوروي سه مرتبه ديدن من ميآمد، گمان ميكند اينجا هم شوروي است. اينجا كشور اسلام است. اينجا كشور رسول خداست ... اينجا بسيجيهاي ما و امت ما شرافت دارند بر تمام كاخنشينهاي عالم و همه كساني كه گمان میکنند بايد عالم پيش آنها خاضع باشند».
این نوع موضعگیری امام راحل عظیمالشان، نه تنها حس اعتماد به نفس برای ایستادگی مردم را تقویت میکرد، بلکه با واقعبینی پیام پذیرش تحولات و تغییرات و بر حذر داشتن از ادامه توطئه را به طرف آمریکایی منتقل میکرد. همان گونه که امروز نیز خلف صالح ایشان، امام خامنهای میفرمایند:« ما مخالف با حرکتهای صحیح و منطقی دیپلماسی هم نیستیم؛ چه در عالم دیپلماسی، چه در عالم سیاست های داخلی، بنده معتقد به همان چیزی هستم که سالها پیش اسمگذاری شد «نرمش قهرمانانه».»
جمعبندی:
جنگ تحمیلی عرصه عملی مقابله نظام سلطه با نظام نوپای جمهوری اسلامی بوده که آمریکا، متحدان غربی و حتی شوروی سابق با احساس خطر از سلطه یا هژمونی خویش و روند برخاسته از احیاء هویت دینی و نفی استبداد داخلی و استعمار خارجی، در نشان دادن چراغ سبز به صدام و همراهی با تجاوز، علیه مردم و کشورمان اقدام و سپس با نقض بیطرفی، برای جلوگیری از شکست صدام در جنگ(موازنه نه بازنده - نه پیروز) به ارسال گسترده تسلیحات و حمایت همه جانبه از صدام برخاستند.
رویکرد سیاسی و اقدام به مذاکره نیز در شرایطی در دستور کار قرار گرفت که آمریکاییها، ادامه روند جنگ را زمینه کسب اعتبار برای جمهوری اسلامی و یا الهام بخشی به نفع الگوی ایستادگی علیرغم میل خود می دیدند و ماجرای مک فارلین نیز بخشی از همان سناریوی تغییر یا مهار جمهوری اسلامی ایران بود که البته از سوی امام خمینی(ره)، با توجه به عدم اطمینان به طرف امریکایی و احتمال بهره برداری آنان برای مصادره نتایج احتمالی، تخریب چهره انقلابی جمهوری اسلامی و ایجاد تردید در حامیان انقلاب اسلامی از یک سو و یقین به بهره برداری عناصر منافق پیشه درونی برای تبدیل آن به زمینهای برای اختلاف داخلی در شرایط جنگ به سمت دیگری هدایت شد.
دیدگاه ها