«سید جعفر قنادباشی» در روزنامه «حمایت» نوشت:
«سید حسن نصرالله» دبیر کل مقاومت اسلامی لبنان، در سخنرانی جمعه گذشته به موضوعی بسیار مهم در برابر جنگافروزی بدخواهان و قدرتهای سلطهگر پرداخت و مؤلفه «بازدارندگی» برآمده از «مقاومت» را مطرح کرد. وی در این خصوص تصریح نمود: «حزباللهی را که میخواستند نابودش کنند هماکنون به قدرتی با حضور منطقهای تبدیلشده است. هزینه مقاومت از هزینه تسلیم شدن، خضوع کردن (در برابر دشمن) و چانهزنی کمتر است.» واقعیت است که هم مقاومت و هم سازش، هر دو دارای هزینه هستند اما برنامهریزی و جهتگیری حزبالله و در نگاه کلانتر، جبهه مقاومت موجب شده که نهتنها هزینه سازش را نپردازد، بلکه ایستادگی در برابر معماران خبیث منطقهای را به روندی سودآور و نقد تبدیل کنند. بنابراین باید دید که مقاومت چگونه موفق شده هزینههای تسلیم شدن را به منفعت پایداری تبدیل نماید. واکاوی نکات ذیل میتواند به فهم این حقیقت کمک کند.
1. صهیونیستها تا دهه 90 میلادی، همواره در جنگها پیروز بودند و حتی تا بیروت پیشروی کردند. اشغالگران بهواسطه غلبه بر اعراب در جنگهای 6 روزه و مفاهمهای که با آنها در جریان پیمان ننگین کمپ دیوید به دست آوردند، تردیدی نداشتند که هرگاه اراده کنند، میتوانند با به پرواز درآوردن چند جنگنده و شلیک چند گلوله توپ، هر امتیازی که بخواهند از آنها بگیرند. این رویه اما در سال 2000 معکوس شد و حزبالله توانست با بیرون راندن نظامیان صهیونیست از مزارع «شبعا» در جنوب لبنان به پیروزی بزرگی دست یابد. اسرائیل که در هر حمله، هزاران و میلیونها دلار به لبنان خسارت وارد میکرد، به لاک دفاعی فرو رفت و این، سرآغاز شکستهای دومینو وار این رژیم در منطقه شد. در سال 2005، مقاومت فلسطین، غزه را از لوث وجود صهیونیستها پاکسازی کرد و یک سال بعد، طی جنگ 33 روزه، اشغالگران متجاوز، سیلی سخت دوبارهای از حزبالله خوردند.
در سال 2008 و 2012 بازنده بزرگ جنگهای 22 و هشتروزه بودند و در سال 2014، جنگ 51 روزه را با خفت به پایان برده و به داخل سرزمینهای اشغالی خزیدند. موشکهای مقاومت فلسطین پس از آن، بارها قلب تلآویو را هدف قرار داد و اکنون روی بسیاری از هدفهای راهبردی صهیونیستها قفلشده است. برخلاف دو دهه پیش، صهیونیستها برای دفاع از خود میلیاردها دلار بهمنظور طراحی و تولید سامانههای پدافندی خود هزینه کردهاند، درحالیکه حماس و جهاد اسلامی، موشکهای چند ده دلاری بهسوی آنها شلیک میکنند اما پدافند لوکس گنبد آهنین، قادر به رهگیری تمام و کمال موشکها نیست و باعث شده نتانیاهو ظرف حداکثر 48 ساعت بهغلط کردن افتاده و به دنبال میانجی برای پایان دادن به حملات مرگبار مقاومت شود. افزون بر این، نهفقط موشکها، بلکه بادکنکها و بادباکهای آتشزای غزه، به کابوس صهیونیستها بدل شده و آتش گرفتن مزارع و جنگلهای آنان، میلیون دلار روی دست آنها خرج گذاشتهاند. بر این مبنا، معکوس شدن معادلات منطقه از رهگذر مقاومت، مخارج دشمن صهیونیستی را بالا برده و هزینههای محور ضد اسرائیلی را به شکل قابلتوجهی کاهش داده است. بهبیاندیگر، لبنان و فلسطین، از فاز ضرر دهی خارج و اکنون به فاز سوددهی رسیدهاند، چراکه از اساس، مفهومی به نام سازش را کنار گذاشته و با آن بیگانهاند.
2. تغییر موازنه و افزایش هزینههای دشمن از منظری وسیعتر، شامل زیانده بودن طرحها و توطئههای آمریکا در غرب آسیا نیز میشود. پروژه شکستخورده «خاورمیانه جدید» که با جنگ 33 روزه کلید خورد، نهتنها لبنان بلکه از سواحل مدیترانه تا ایران اسلامی را در تیررس خود قرار داده بود. به تعبیر سید مقاومت؛ «طرح جنگ تموز، آغازی برای نابودی مقاومت در لبنان، فلسطین و عراق، سرنگونی نظام سوریه، تثبیت اشغالگری آمریکا در عراق و کنار زدن ایران از تحولات منطقه بود. تنها دلیل توقف جنگ 33 روزه این بود که آمریکا و اسرائیل به شکست خود در این جنگ پی بردند. اسرائیل فهمیده بود اگر به جنگ ادامه دهد با فاجعهای بزرگ روبهرو خواهد شد.» اگر به سیر وقایع پس از آن نبرد تاریخی نگاه کنیم، میبینیم از زمان وقوع هجمه اسرائیل به لبنان که به گفته «کاندولیزا رایس»، وزیر خارجه وقت آمریکا، درد زایمان خاورمیانه جدید بود، آمریکا در هیچ جنگی پیروز نشد و به قول ترامپ، 7 هزار میلیارد دلار را در منطقه به هدر داد. جنگهای سوریه، عراق، فلسطین و حالا یمن، نبردهایی بودند که آمریکا در همه آنها دست داشت و به شکل مفتضحانهای در آنها باخت و نتوانست نوزاد ناقصالخلقه خاورمیانه جدید را به دنیا بیاورد. اگر مقاومت نبود، همه کشورهای غرب آسیا بهنوعی با این نوزاد شوم، در حال دستوپنجه نرم کردن بودند که داعش و گروههای قلعوقمع شده تکفیری، یکقلم آن به شمار میآیند.
3. توطئه «معامله قرن» که از نامش پیداست چه هزینهها و لابیهای گستردهای برای اجرای آن صورت گرفته، از مصادیق خدشهناپذیر این حقیقت است که هزینه سازش از مقاومت بیشتر است. کشورهایی که امروز زیر یوغ معامله قرن رفتهاند و تن به خواستههای آمریکا و رژیم صهیونیستی دادهاند، جایگاه خود را ازدستداده و حکام آنها به سیاستمدارانی منفور تبدیلشدهاند. کاخ سفید هرچه میلش کشیده، آل سعود را دوشیده و در کنار برخی تمجیدهای تصنعی، آنها را تحقیر میکند. زدن برچسب «گاو شیرده» و اینکه اگر آمریکا نباشد، عربستان و مرتجعین منطقه دو هفته هم در برابر ایران دوام نمیآورند، تنها گوشهای از هزینههایی است که کوتولههای غرب آسیا در پرتو سازش با دزدان سرگردنه کاخ سفید پرداختهاند. چنانچه این کشورها بهجای سازش، با جریان مقاومت همراه میشدند، قدرت یکپارچهای در برابر آمریکا و رژیم صهیونیستی شکل میگرفت و پروسه «امتیازدهی» به فرایند «امتیاز گیری» تغییر شکل میداد. به فرموده رهبر حکیم انقلاب در دیدار اخیرشان با هیئت حماس، «اگر دنیای اسلام بهصورت متحد بر موضوع فلسطین ایستادگی میکرد، اکنون شرایط بهتری داشت و دوری برخی کشورهای دنبالهرو آمریکا همچون سعودی از موضوع فلسطین یک حماقت بود زیرا اگر از فلسطین حمایت میکردند، میتوانستند در مقابل آمریکا امتیاز بگیرند.» (31 تیر 98) روشن است که امتیاز گیری در این حالت، به مفهوم کسب سود و منفعت برای آل سعود و شرکایش از یکسو و افزایش هزینه برای دشمن بوده و نمونه آشکار آن را در «استراتژی مقاومتی» جمهوری اسلامی که حریف را علیالدوام وادار به کرنش و عقبنشینی کرده است، به عینه مشاهده میکنیم.
نکته پایانی اینکه در منطق آمریکا و رژیم صهیونیستی، همه کشورها باید تابعی از سیاستها و مجری راهبردهای آنان باشند و لذا گفتگو، سازش و مذاکره همواره نتایج معکوس به بار آورده است. درنتیجه، مقاومت، تنها رویکردی است که روند مطالبه گری و سلطهطلبی حریف را متوقف و زرسالاران بینالمللی را به ورطه هزینهدهی میکشاند.
انتهای پیام/
دیدگاه ها