محمد عینی زاده موحد

رمز و راز آيه تبليغ

پيامبر نگران آن است که اگر چنين حکمي را ابلاغ کند متهم به فاميل بازي شود و منافقان بگويند اساسا دين و رسالت بهانه است و هدف، قدرت و سلطنت بوده که پيامبر خود به آن رسيد و اينک آن را به بستگانش مي‌دهد. اما خدا وعده مي‌دهد که اين تلاش منافقان را بي اثر کرده و پيامبر را از اين تهمت برهاند.

 يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ.

اي پيغمبر، آنچه از خدا بر تو نازل شد (به خلق) برسان که اگر نرساني تبليغ رسالت و اداء وظيفه نکرده‌اي، و خدا تو را از (شر) مردمان محفوظ خواهد داشت، (و دل قوي دار که) خدا کافران را (به هيچ راه موفقيتي) راهنمايي نخواهد کرد. (سوره مائده، آيه 67) براي فهم معناي دقيق آيه شريفه که در روز عيد غدير خم بر پيامبر اکرم (ص) نازل شده است، به نکات سيزده گانه زير بايد توجه نمود:   نکته يکم : "يا"حرف ندا است. قرآن مي‌توانست با جمله خبري مطلب خود را بيان کند. مثلا  «علي الرسول ان يبلغ» . چنانکه فرموده: وما علي الرسول الاالبلاغ.  ندا و جمله انشائيه حکايت از خاص بودن و اهميت مورد دارد.   نکته دوم : خطاب پيامبر با عنوان (رسول) بجاي نبي براي نشان دادن اهميت مطلب و ماموريتي بزرگ است. در حالي که عنوان  «نبي» دلالت بر تفخيم دارد، چون نبي از ماده نِبوَه به معناي رِفعت است و لذا قرآن معمولا پيامبر اکرم را با اين عنوان خطاب مي‌کند، حتي جايي که رسالتي را بيان مي کند مثل: يا ايهاالنبي جاهد الکفار. يا ايهاالنبي قل لازواجک.. وخطاب به  «رسول» اندک است. اين خطاب در اينجا مشعر بر تاکيد بر يک امر رسالي است. يعني مطلب آيه يک ماموريت مهم است.   نکته سوم : (بلِّغ):  ماموريت پيامبر  و محور اصلي  آيه تبليغ امري است که خدا نازل فرموده است. همه مسايل آيه حول اين محور مي‌گردد.   «بلِّغ» از باب تفعيل است و نسبت به اَبلِغ، تاکيد بيشتري داشته و مبالغه در ابلاغ است. يعني: ابلاغ کامل با  تشريح و تفسير. يعني رسول خدا مامور شده اند تا امر مهمي را با تفصيل و بصورت کامل ابلاغ نمايند.   نکته چهارم : (ما اُنزِلَ اِليکَ):  ما انزل به صيغه ماضي نشان مي‌دهد که حکم و امري قبلا به پيامبر نازل شده و پيامبر هنوز آن را ابلاغ نکرده است. يعني ظاهرا تاخير در ابلاغ صورت گرفته! در حاليکه سيره و شان پيامبر سرعت و تعجيل در ابلاغ وحي بوده تا جايي که حتي قبل از اتمام وحي شروع به ابلاغ مي‌کرده: «ولاتعجل بالقرآن من قبل ان يقضي اليک وحيه.»(پيش از آن که وحي قرآن تمام شود نسبت به آن شتاب مکن! طه 114) / «ولاتحرک به لسانک لتعجل به.» (زبانت را به قرآن حرکت مده تا نسبت به آن شتاب کني! قيامت 16) علت تاخير در ابلاغ اين حکم چه مي‌توانست باشد؟!   نکته پنجم : با توجه به سيره پيامبر در سرعت در ابلاغ وحي اين تاخير نشان از نگراني او از خطري جدي است که با ابلاغ اين وحي متوجه دين مي‌شود. زيرا پيامبر وحي‌ها و آياتي را که خطر جاني و حتي عِرضي براي ايشان داشته بي‌معطلي ابلاغ مي فرمود، مانند آيه مربوط به زيد و همسرش که ممکن بود العياذ بالله  پيامبر را متهم به عشق پنهاني به همسر زيد کنند، اما پيامبر آيه مربوطه را بي‌معطلي و بدون ملاحظه ابلاغ فرمود.(احزاب  37) و آيات جهاد و غلظت با منافقين و نيز با يهود و آيات برائت از مشرکان که بي‌درنگ و بدون واهمه پيامبر آنها را ابلاغ مي‌نمود. پس اينجا نگراني بايد چيزي باشد که موجوديت دين و رسالت را تهديد مي‌کند.   نکته ششم : (من ربک): عبارت  «مِن ربِّک» از طرفي بيانگر آن است که آنچه پيامبر بايد ابلاغ کند امري الهي است. از سوي ديگر، عبارت «ربک» (پروردگار تو)، نشان مي‌دهد که محور اين نگراني که پيامبر در ابلاغ اين امر الهي دارند مساله‌اي مربوط به شخص پيامبر است. يعني پيامبر به عنوان رسول خدا در معرض اتهامي قرار مي‌گيرد که منجر به سلب اعتماد و اتهام سوءاستفاده و نهايتا تشکيک در اصل دين و رسالت مي‌شود. لذا خدايتعالي با تاکيد بر اين که اين مطلبِ مورد ابلاغ، امري از جانب خداست، در صدد رفع يا دفع اين اتهامات و جلوگيري از توطئه بر ضد عصمت پيامبر است. و نيز واژه  «ربّ» دلالت بر اين دارد که ابلاغ اين حکم بخشي از ربوبيت الهي در باره تو و امت تو است.   نکته هفتم : تاخير در ابلاغ اين حکم نشان دهنده آن است که پيامبر بر سر دوراهي است که هر دو طرف منجر به هدم رسالت است. اين را از سه فراز آيه مي‌فهميم: فراز اول: (فاِنْ لمْ تَفْعلْ) که نشان مي‌دهد عدم ابلاغ اين حکم مساوي هدم رسالت است. فراز دوم: وعده (يعصِمُکَ) يعني تضمين حفظ پيامبر از عواقب خطرناک ابلاغ اين حکم، که اگر نبود پيامبر از خطر کفار رهايي نداشت. فراز سوم: وعده جلوگيري از رسيدن کفار به هدفشان (انّ اللهَ لا يهدِي القَومَ الکافرين) است که بدون آن هم، ابلاغ اين حکم موجب نابودي و از ميان رفتن رسالت است.   نکته هشتم : (وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَه) : اين عبارت (اگر انجام ندادي، رسالت پروردگارت را تبليغ نکرده اي) دلالت بر هم ارزي اين ابلاغ و اين حکم با اساس رسالت دارد. کلمه "رسالت" و جمع آن "رسالات" جمعا نه بار در قرآن به کار رفته که در همه موارد منظور از آن رسالت الهي است. يعني اساس دين مانند توحيد و نفي عبوديت غير خدا و مسئله قيامت و يا نبوت که پيامبران مامور رساندن آن هستند. مانند: الله اعلم حيث يجعل رسالته. (انعام 124) و : الذين يبلغون رسالات الله  (احزاب 39). و : ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم (جن 28) و : لقد ابلغتکم رسالت ربي (اعراف 79). و جالب است که در همه موارد با واژه تبليغ و ابلاغ همراه است بجز سوره انعام که با واژه جعل آمده است. در اين جا هم ضمير "رسالته" به نزديکترين مرجع يعني (ربک) برمي‌گردد. يعني رسالت پروردگارت. حاصل آنکه اين عبارت نشان مي‌دهد که اساس رسالت الهي پيامبر و اساس دين در گرو تبليغ اين حکمي است نازل شده است.   نکته نهم : (وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَه) : همانطور که گفته شد اين عبارت (اگر انجام ندادي، رسالت پروردگارت را تبليغ نکرده اي) دلالت بر هم ارزي اين ابلاغ و اين حکم با اساس رسالت دارد. اگر ارزش و برکات رسالت تبيين شود اين هم ارزي روشنتر مي گردد. برخي از اين آثار و برکات رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله عبارتند از: تزکيه انسانها و تعليم حقايق وحي: يزکّيهم و يعلِّمهم الکتابَ والحکمة.(جمعه 2) / برداشتن بارهاي گران بردگي و ذلت و زنجيرهاي جهالت و گمراهي از گرده مردم: يضَعُ عَنهُم اِصْرَهُم والاغْلالَ التي کانتْ عليهم. (اعراف 157) / رساندن مردم به شاهراه تعالي و سعادت: و اِنّک لَتَهْدي الي صراطٍ مستقيم. (شوري 52) / خارج کردن مردم از تاريکي‌ها بسوي روشنايي: لِتُخرِجَ الناسَ من الظُّلُماتِ الي النور بِاِذْنِ رَبِّهِم الي صِراطِ العزيز الحميد.(ابراهيم 1) / دميدن روح حيات طيبه در وجود انسانها: دَعاکم لِما يحْييکُم. (انفال 24) / وجود شاهد و الگويي بشارت دهنده و هشدار دهنده به مردمان: يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا و نذيرا.  (احزاب 45). بودن چراغي پرتوافکن فراراه انسانها: وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِيرًا(احزاب 46). در اين صورت هر امري نمي‌تواند با آن برابري کند و همه آثار و برکات آن را داشته باشد. پس  «ما انزل» حکمي است که يا برابر با رسالت و شامل همه نتايج و برکات آن است و يا چيزي است که ضامن اثر بخشي رسالت است.   نکته دهم : (وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس) : همانطور که بيان شد تاخير در ابلاغ اين حکم نشان دهنده آن است که پيامبر بر سر دوراهي است که هر دوطرف منجر به هدم رسالت است. ابلاغ اين حکم موجب اتهام زني منافقان به پيامبر و تشکيک در رسالت مي‌گردد و عدم ابلاغ آن موجب ناتمام ماندن آن و افتادن نهضت اسلام به دست نااهلان. وعده «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس»، وعده حفظ شخصيت رسالي پيامبر  از خطر ناشي از ابلاغ اين حکم خاص است. يعني خدا پيامبر را از تهمتها و خطر عِرضي که منجر به سلب اعتماد و تشکيک در اساس رسالت مي‌شود به نحو تشريعي و تکويني صيانت خوهد نمود. در نتيجه يکي از دوراه در برابر پيامبر باز مي‌شود و آن راه ابلاغ اين حکم حياتي است.   نکته يازدهم : (وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس) : اين فراز (خدا تو را از مردم حفظ مي‌کند) مشعر بر خطري است که از سوي عامه مردم در صورت ابلاغ ماانزل متوجه پيامبر و دين ميشود. يعني مردم ابلاغ اين حکم را دليلي بر کذب اصل رسالت خواهند دانست. و اين تنها در يک صورت اتفاق مي‌افتد و آن اين که (ماانزل) حکمي مربوط به وابستگان پيامبر باشد. زيرا اگر مربوط به شخص پيامبر باشد مثلا مقام يا مالي را به پيامبر اختصاص دهد چندان حساسيتي را بر نمي انگيزد زيرا پيش از اين هم مقامات دنيايي که بالاترينش حکومت است و مالي مثل انفال و خمس و غنايم به ايشان اختصاص يافته.  فقط مي‌ماند رياست و حکومت پس از پيامبر که اگر آن را به بستگان خود واگذارد مردم در رسالتش ترديد خواهند نمود بويژه اگر منافقان و خناساني تحريکشان کنند. بنابراين پيامبر نگران آن است که اگر چنين حکمي را ابلاغ کند متهم به فاميل بازي شود و منافقان بگويند اساسا دين و رسالت بهانه است و هدف، قدرت و سلطنت بوده که پيامبر خود به آن رسيد و اينک آن را به بستگانش مي‌دهد. اما خدا وعده مي‌دهد که اين تلاش منافقان را بي اثر کرده و پيامبر را از اين تهمت برهاند.   نکته دوازدهم : (إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِين): (خدا قطعا کافران را هدايت  نمي‌کند و به مقصدشان نمي‌رساند) اين فراز نشان مي‌دهد کفار مترصدند در صورت ابلاغ ما انزل با تحريک مردم رسالت را نابود کنند. هدايت در اينجا تکويني و ايصالي است نه تشريعي. زيرا هدايت تشريعي عام است و شامل همه مي‌شود حتي کافران. يعني خدا کافران را هم به هدايت و ايمان دعوت کرده است و انسانها مختارند بپذيرند يا نه. اما هدايت تکويني و ايصالي منوط به خواست خدا و حکمت اوست. اين هدايت دو کاربرد دارد: يکي رساندن به مقصود الهي مانند بهشت و رضوان خدا. و ديگر رساندن به مقصود و مطلوب فرد. يعني نيت و هدفي که فرد دارد براي آن کار مي‌کند. در هر دو مورد رسيدن به هدف منوط به خواست خداست. در اينجا مورد دوم مناسبتر است. يعني خدا کفار را به مطلوبشان نمي‌رساند و از رسيدن به هدف و مقصودشان جلوگيري مي‌کند. اين وعده ديگري به پيامبر است که خداوند اجازه نخواهد داد تا کفار در پي ابلاغ اين حکم، مردم را عليه پيامبر تحريک و ايجاد فتنه و بلوا کنند. شواهد تاريخي نشان مي‌دهد که پيامبر در منا و نيز در مسجد خيف تلاش کرد تا ماانزل را ابلاغ کند اما جوي که منافقان ايجاد کردند مانع از آن شد. با اين وصف منافقان به هدفشان مي‌رسيدند و ولايت ابلاغ نمي‌شد. اما در فراز آخر آيه خداوند به پيامبر اعلام مي‌کند که اجازه نخواهد داد کافران (منافقان) به هدفشان برسند در نتيجه پيامبر با آسودگي به ابلاغ ولايت پرداخت.   نکته سيزدهم : (إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِين): (خدا قطعا کافران را هدايت و به مقصدشان نمي‌رساند) منظور از کافران در اين آيه چه کساني هستند؟ کافر در قرآن کريم به سه گروه اطلاق مي‌شود: ۱. مشرکان و منکران توحيد، نبوت يا معاد‌‌ ۲. اهل کتاب ۳. منافقان از آنجا که آيه در سال دهم و در حجةالوداع نازل شده و در اين حج مشرکان و اهل کتاب حضور نداشتند، پس ظهور  «کافرين» در اين آيه، در  «منافقان» است. از سويي منافقان با يهود و مشرکان ارتباط نزديک داشتند و تسلط منافقان بر جامعه در واقع تسلط يهود و مشرکان هم مي‌بود. بدين‌ترتيب خطر اصلي در قبال ابلاغ اين حکم از سوي منافقين است. منافقين کساني هستند که به ظاهر خود را مسلمان و مطيع نشان مي‌دهند اما همواره در حال توطئه و دسيسه براي کنار زدن مؤمنان واقعي و تصاحب قدرت و حکومت هستند.     منبع: سایت بصیرت

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.