به گزارش پایگاه خبری هادی نیوز به نقل از مشرق : با اینکه فرمانده بود، اما همیشه با بچهها محشور و با آنها سر یک سفره مینشست. بارها دیدم که به پاسبخش میگفت برای من هم پست بگذار. نوبتش که میشد، یک اسلحه برمیداشت و میرفت پست میداد. این که من فرمانده هستم و باید فرماندهیام را بکنم، از این خبرها نبود.
پابهپای بچهها کار میکرد. زمانی که در قسمت غربی خرمشهر در کوی آریا مستقر بودیم، یک کامیون سیمان برای سنگرسازی آمد. آن روز اکثر بچهها روزه بودند. محمد بچهها را برای کمک صدا زد. هفت، هشت نفر از بچهها جمع شدند. خودش هم با بچهها تمام گونیهای سیمان پنجاه کیلویی را از کامیون خالی کرد.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.
دیدگاه ها