الگوهاي بسيج/علي مرادي

هركس الگويي مي‏خواهد، دنبال نمونه و اسوه‏اي مي‏گردد؛ اما همه در جستن الگو، راه صواب نمي‏روند. بعضي افراد در عالم هستند كه اگر از آن‏ها بپرسيد كدام چهره ذهن شما را به خود متوجّه مي‏كند، مي‏بينيد كه سراغ انسانهاي حقير و كوچك و پستي مي‏روند كه عمرشان به عبوديّت هواي نفس گذشته است و تنها هنرشان چيزي است كه جز غافلان را خوش نمي‏آيد... زيركترين انسانها كساني هستند كه اولياء اللّه را الگو قرار مي‏دهند
 

هر جامعه‌ي انساني و هر نسلي براي آنکه بتواند طي کردن پله هاي ترقي و دستيابي به سعادت و رستگاري را تجربه کند، نيازمند الگوست. الگو تعيين عيني آرمانها و آرزوهاست و حکايت از دست يافتي بودن آن دارد. الگو در مسير شدن، اميدبخش سالکان و رهروان مسير تعالي است و پشتوانه‌ي براي ايشان در عبور از تنگناها و موانعي که هر کدام براي بازگشت و ناميدي کفايت مي‌کند. زيرا که مي‌توانند در اين شرايط راهکارهايي عملي براي عبور از موانع ارائه دهند. در حقيقت الگوها از "يک راه طي شده" با ما سخن مي‌گويند!

از سويي ديگر هر مکتب انسان‌ساز و مدعي نجات انسان نيز تا وقتي ارزش و اعتبار واقعي خواهد يافت که توانسته باشد الگوهايي عيني و عملي از ادعاهايش پرورش داده و معرفي نتمايد. وگرنه توصيه آنچه دست نايافتني است، نه تنها دردي از دردهاي انسان را دوا نمي‌کند، بلکه خود معضلي بر معضل بشريت خواهد افزود.

يکي از رمزهاي موفقيت و فراگير شدن مکتب و گفتمان بسيجي، وجود الگوهايي ممتاز و کم نظيري است که روح تحول و تعالي را در کالبد بسيج مستدام مي‌دمد و از بسيج چهره‌اي پرشور و پرطروات ارائه مي‌کند. الگوهايي که خود بنيانگذاران سبک زندگي بسيجي بوده‌اند و امروز به قبلگاهي براي جوانان مخلص، با ايمان و شجاع ايران زمين و حتي جوانان جهان اسلام و فراتر از آن؛ همه آزادگان جهان بدل گشته‌اند.

حکيم فرزانه انقلاب اسلامي در بياناتشان در سالهاي مختلف تلاشکردند تا شخصيت‌اي ممتازي که بايد الگوهاي جوانان بسيجي باشند را به ايشان معرفي نمايند و ايشان را به آشنايي با زندگي فردي و اجتماعي – سياسي آنان آشنا سازد و بسيجيان را به تاسي از آن بزرگان توصيه نمايند.

 الگوهاي بسيج

 

ملاحظات انتخاب الگو

 

اهميت و ضرورتِ داشتن الگو براي جوامع و ملت‌ها

براي ملتها، الگو خيلي مهمّ است. شما ببينيد؛ ملتهاي مختلف، اگر در شخصيتي رشحه‏اي از عظمت وجود داشته است، او را مطلق مي‏كنند، بزرگ مي‏كنند، نام او را جاودانه مي‏كنند؛ براي اينكه حركت عمومي نسلهايشان را به آن سمتي كه مي‏خواهند، جهت بدهند. گاهي شخصيت واقعي هم ندارند؛ اما در داستانها و شعرها و افسانه‏هاي گوناگون ملي و اساطير، آن‏ها را مطرح مي‏كنند. اين‏ها همه از اين سرچشمه گرفته است كه ملتها از ميان خود، به ديدن نمونه‏هاي بزرگ احتياج دارند (بيانات در ديدار گروه كثيري از پاسداران و بسيجيان به مناسبت ميلاد امام حسين (ع) و روز پاسدار، ۲/۹/ ۷۷)

 

بي‌تاثيري الگوهاي قراردادي و تحميلي

الگو را نبايد براي ما معرفي كنند و بگويند كه اين الگوي شماست. اين الگوي قراردادي و تحميلي، الگوي جالبي نمي‏شود. الگو را بايد خودمان پيدا كنيم؛ يعني در افق ديدمان نگاه كنيم و ببينيم از اين همه چهره‏اي كه در جلوِ چشممان مي‏آيد، كدام را بيشتر مي‏پسنديم؛ طبعاً اين الگوي ما مي‏شود. (گفت‌وشنود صميمانه رهبر معظم انقلاب اسلامي با گروهي از جوانان و نوجوانان‏ ۱۴/ ۱۱/۷۶)

 

ضرورت تناسب بين الگوي منتخب با آرمان‌ها و ارزش‌هاي مورد پسند

من نمي‏توانم كسي يا اشخاص معيّني را اسم بياورم كه حتماً آن‏ها الگوي شما باشند. بالاخره هركسي ذوقي و سليقه‏اي دارد؛ منتها مي‏شود اين‏طور فرض كرد الگويي را كه انسان انتخاب مي‏كند، بايد الگويي باشد كه شخصيت و منش او كاملًا با آرمان‏هاي انسان، همخوان و هماهنگ باشد.

فرض بفرماييد بعضيها يك هنرپيشه را الگوي خودشان قرار دهند. خوب؛ اين خيلي منطقي نيست. مثلًا يك هنرپيشه خارجي را الگوي خودشان قرار دهند. اين نمي‏تواند منطقي باشد. محيط او محيط ديگر و زندگي او زندگي ديگري است. يك انسان مسلمان؛ يك نوجوان مسلمان و ايراني كه برايش عزّت ايران، سربلندي و آينده ايران و آينده نسل خودش، آن هم در چهارچوب معارف و احكام اسلامي مطرح است، نمي‏تواند خارج از اين چهارچوبها الگو انتخاب كند. بنابراين الگو را بايستي در بزرگاني كه از لحاظ ديد و جهت‏گيري و اهداف به هدفهاي ما مي‏خورند، انتخاب كرد. (گفت‌وشنود صميمانه رهبر معظم انقلاب اسلامي با گروهي از جوانان و نوجوانان‏ ۱۴/ ۱۱/۷۶)

 

تقوا معيار کليدي انتخاب الگو

البته انسان هم الگو را با معيارهاي خودش انتخاب مي‏كند. من خواهش مي‏كنم هر الگويي كه خواستيد انتخاب كنيد، معيار «تقوا» را كه توضيح دادم، حتماً در نظر داشته باشيد. تقوا چيزي نيست كه بشود از آن گذشت. براي زندگي دنيوي هم تقوا لازم است؛ براي زندگي اخروي هم تقوا لازم است. (گفت‌وشنود صميمانه رهبر معظم انقلاب اسلامي با گروهي از جوانان و نوجوانان‏ ۱۴/ ۱۱/۷۶)

 

تشبّه به بزرگان و انتساب به اوليا، کار زيرکان عالم

تشبّه به بزرگان و انتساب به اوليا، كار زيركان عالم است. هركس الگويي مي‏خواهد، دنبال نمونه و اسوه‏اي مي‏گردد؛ اما همه در جستن الگو، راه صواب نمي‏روند. بعضي افراد در عالم هستند كه اگر از آن‏ها بپرسيد كدام چهره ذهن شما را به خود متوجّه مي‏كند، مي‏بينيد كه سراغ انسانهاي حقير و كوچك و پستي مي‏روند كه عمرشان به عبوديّت هواي نفس گذشته است و تنها هنرشان چيزي است كه جز غافلان را خوش نمي‏آيد- تنها سرگرم كردن چند لحظه‏ي انسانهاي كوچك و غافل- اين‏ها براي عدّه‏اي از انسانهاي معمولي عالم، الگو مي‏شوند. بعضي سراغ سياستمداران و شخصيّتهاي تاريخي و امثال آن مي‏روند و آنان را الگو قرار مي‏دهند. زيركترين انسانها كساني هستند كه اولياء اللّه را الگو قرار مي‏دهند؛ چون بزرگترين خصوصيت اولياء اللّه اين است كه تا آن حد شجاع و قوي و مقتدرند كه مي‏توانند امير نفس خود باشند و ذليل نفس خود نشوند. (بيانات پاسداران انقلاب اسلامي به مناسبت روز پاسدار، ۲۴/۹/۷۵)

 

نبودن مشکل در يافتن الگو براي جوان مسلمان

من معتقدم كه براي جوان مسلمان، بخصوص مسلماني كه با زندگي ائمّه و خاندان پيامبر و مسلمانان صدر اسلام آشنايي داشته باشد، پيدا كردن الگو مشكل نيست و الگو هم كم نيست. (گفت‌وشنود صميمانه رهبر معظم انقلاب اسلامي با گروهي از جوانان و نوجوانان‏ ۱۴/ ۱۱/۷۶)

 

چگونگي بهره‌گيري از الگوها

شما خانمي كه در دوره‏ي پيشرفت علمي و صنعتي و فناوري و دنياي بزرگ و تمدّن مادّي و اين همه پديده‏هاي جديد زندگي مي‏كنيد، از الگوي خودتان در مثلًا هزار و چهار صد سال پيش توقّع داريد كه در كدام بخش، مشابه وضع كنوني شما را داشته باشد، تا از آن بهره بگيريد. مثلًا فرض كنيد مي‏خواهيد ببينيد چگونه دانشگاه مي‏رفته است؟ يا وقتي‏كه مثلًا در مسائل سياست جهاني فكر مي‏كرده، چگونه فكر مي‏كرده است؟ اين‏ها كه نيست.

يك خصوصيات اصلي در شخصيت هر انساني هست؛ آن‏ها را بايستي مشخّص كنيد و الگو را در آن‏ها جستجو نماييد. مثلًا فرض بفرماييد در برخورد با مسائل مربوط به حوادث پيراموني، انسان چگونه بايد برخورد كند؟ حالا حوادث پيراموني، يك‏وقت مربوط به دوره‏اي است كه مترو هست و قطار هست و جت هست و رايانه هست؛ يك‏وقت مربوط به دوره‏اي است كه نه، اين چيزها نيست؛ اما حوادث پيراموني بالاخره چيزي است كه انسان را هميشه احاطه مي‏كند.

انسان دوگونه مي‏تواند با اين قضيه برخورد كند: يكي مسئولانه، يكي بي‏تفاوت. مسئولانه هم انواع و اقسام دارد؛ با چه روحيه‏اي، با چه نوع نگرشي به آينده. آدم بايد اين خطوط اصلي را در آن شخصي كه فكر مي‏كند الگوي او مي‏تواند باشد، جستجو كند و از آن‏ها پيروي نمايد. (گفت‌وشنود صميمانه رهبر معظم انقلاب اسلامي با گروهي از جوانان و نوجوانان‏ ۱۴/ ۱۱/۷۶)

 

تلاش استکبار جهاني براي معرفي الگوهاي کاذب به جوانان

امروز دستگاه‏هاي تبليغاتي دنيا براي گمراه كردن انسانها دائم الگو جلوي چشم نسلهاي بشر در همه‏ي دنيا مي‏آورند. البته الگوها كم‏جاذبه و ناموفق است، اما دست‏بردار نيستند؛ هنرپيشه مي‏آورند، نويسنده مي‏آورند، آدم‏هاي پرهياهوي خوش‏ظاهرِ بدون باطن مي‏آورند، هيكلهاي پوچ و بي‏معنا را مي‏آورند و مرتب نمايش مي‏دهند، تا بتوانند به وسيله‏ي اين الگوها، انسانها را به سمتي حركت بدهند و به راهي بكشند. آن‏ها براي اين كار، پولها خرج مي‏كنند و فيلمهاي هاليوودي و چيزهايي از اين دست كه مي‏بينيد و مي‏شنويد و مي‏دانيد، اغلبش جهت‏دار است. بااينكه مي‏گويند هنر بايستي فارغ از سياست و جهت‏گيري سياسي باشد، رفتار خودشان بعكس است و اين‏جوري نيست؛ مستكبران عالم هنر، سينما، فيلم، شعر، نوشتن، مغز و استدلال و فلسفه را در راه منافع استكباري و چپاولگري خودشان استخدام كرده‏اند؛ همين چيزي كه امروز مظاهر سرمايه‏داري دنياست؛ قدرت نظامي‏اش امريكاست، قدرتهاي اقتصادي‏اش هم شركتهاي پشت سر دولت آمريكايند. آن‏ها از همه‏ي امكانات استفاده مي‏كنند براي الگوسازي، ملتها هم دستشان خالي است و الگو و نمونه‏يي كه بتوانند در مقابله‏ي با آنچه كه آن‏ها مي‏آورند، از خودشان نشان بدهند، ندارند. (بيانات در ديدار مداحان به مناسبت ميلاد حضرت فاطمه (سلام‏الله‏عليها) ۱۷/۵/ ۸۳)

 

 

الف- حضرت محمد مصطفي(ص)

 

لقد كان لكم في رسول اللّه اسوه حسنه

خداي متعال به ما مسلمانان دستور داده است كه از پيامبر تبعيت كنيم. اين تبعيت، در همه چيز زندگي است. آن بزرگوار، نه فقط در گفتار خود، بلكه در رفتار خود، در هيئت زندگي خود، در چگونگي معاشرت خود با مردم و با خانواده، در برخوردش با دوستان، در معامله‏اش با دشمنان و بيگانگان، در رفتارش با ضعفا و با اقويا، در همه چيز اسوه و الگوست. جامعه‏ي اسلامي ما آن وقتي به معناي واقعي كلمه جامعه‏ي اسلامي كامل است، كه خود را بر رفتار پيامبر منطبق كند. اگر به طور صددرصد مثل رفتار آن حضرت عملي نيست كه نيست لااقل شباهت به آن بزرگوار باشد؛ عكس جريان زندگي نبيّ اكرم بر زندگي ما حاكم نباشد؛ در آن خط حركت بكنيم. (خطبه هاي نماز جمعه، ۵/۷/۷۰)

مي‏دانيد «لكم في رسول اللَّه أسوة حسنة»؛ يعني زندگي پيغمبر براي ما مثل قرآن است. اگر جائي از آن مسجل و ثابت شد، بايد همان جور ثابت‏شده‏اش به نسلهاي بعد برسد. چرا؟ چون براي ما حجت شرعي است؛ عمل پيغمبر براي ما حجت شرعي است.‏(بيانات در ديدار عوامل برنامه راديويي «از سرزمين نور»، ۲۷/۱۲/۷۳)

 

لزوم آشنايي جوانان با زندگي پيامبر اعظم(ص)

جوانهاي ما بروند تاريخ زندگي پيغمبر را از منابع محكم و مستند بخوانند و ببينند چه اتفاقي افتاده است. (بيانات در ديدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اکرم(ص) ۹/۵/۸۷)

 

امام خامنه ای: الگو را نبايد براي ما معرفي كنند و بگويند كه اين الگوي شماست. اين الگوي قراردادي و تحميلي، الگوي جالبي نمي‏شود. الگو را بايد خودمان پيدا كنيم؛ يعني در افق ديدمان نگاه كنيم و ببينيم از اين همه چهره‏اي كه در جلوِ چشممان مي‏آيد، كدام را بيشتر مي‏پسنديم؛ طبعاً اين الگوي ما مي‏شود.
تأسي به پيامبر اعظم(ص) در همه‌ي امور

نبي مكرم اسلام جداي از خصوصيات معنوي و نورانيت و اتّصال به غيب و آن مراتب و درجاتي كه امثال بنده از فهميدن آن‏ها هم حتّي قاصر هستيم، از لحاظ شخصيت انساني و بشري، يك انسان فوق‏العاده، طراز اول و بي‏نظير است. شما در باره‏ي امير المؤمنين مطالب زيادي شنيده‏ايد. همين قدر كافي است عرض شود كه هنر بزرگ امير المؤمنين اين بود كه شاگرد و دنباله‏رو پيامبر بود. يك شخصيت عظيم، با ظرفيت بي‏نهايت و با خلق و رفتار و كردار بي‏نظير، در صدر سلسله‏ي انبيا و اوليا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظّف شده‏ايم كه به آن بزرگوار اقتدا كنيم؛ كه فرمود: «و لكم في رسول اللّه أسوة حسنة». ما بايد به پيامبر اقتدا و تأسي كنيم. نه فقط در چند ركعت نماز خواندن كه در رفتارمان، در گفتارمان، در معاشرت و در معامله‏مان هم بايد به او اقتدا كنيم. پس بايد او را بشناسيم. (بيانات در خطبه‏هاي نماز جمعه‏ي تهران‏ ۲۳/۲/۷۹)

 

درس استقامت در زندگي پيامبر(ص)

اميرالمؤمنين به فرزند عزيزش محمد بن حنفيه فرمود: «تزول الجبال و لا تزل»؛ كوهها ممكن است تكان بخورند؛ از جا كنده شوند؛ تو از جا كنده نشو. اين همان نصيحت پيغمبر است؛ اين همان وصيت پيغمبر است. اين است راه برخاستن امت اسلامي؛ بعثت امت اسلامي اين است. اين درس پيغمبر به ماست. بعثت اين را به ما تعليم ميدهد.(بيانات در ديدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اکرم(ص) ۹/۵/۸۷)

 

 

ب- حضرت اميرالمؤمنين(ع)

 

اميرالمؤمنين(ع)، الگويي ممتاز براي بشريت

يك دسته‏ي ديگر از خصوصيّات امير المؤمنين است كه او را به عنوان يك الگو و يك نمونه در مدّ نظر همه‏ي انسانهاي تاريخ نگه مي‏دارد كه اين‏ها براي پيروي كردن است. الگو يك وسيله و معيار و ميزاني است براي اينكه آن كاري كه انسان مي‏خواهد انجام دهد، با آن الگو تطبيق داده شود. اين الگو ديگر مخصوص جمعي خاص نيست؛ حتّي مخصوص مسلمانان هم نيست. اينكه مي‏بينيد چهره‏ي امير المؤمنين، اين قدر در تاريخ جذّاب است، به خاطر همين خصوصيّات است. لذا كسي كه دين اسلام را هم قبول ندارد يا امامت آن بزرگوار را هم تصديق نكرده است، او هم در مقابل عظمت اين خصوصيّات، در وجود خود احساس تعظيم مي‏كند و خواه ناخواه زبان به ستايش او مي‏گشايد. (بيانات در ديدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت ميلاد امير المؤمنين علي (ع) ۳۰/۶/۸۱)

 

اميرالمؤمنين(ع) بزرگ‌ترين الگوي بسيجيان

من به بسيجيانِ عزيزِ فعّالِ اين كشورِ علوي و فاطمي عرض مي‌كنم: اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاةوالسّلام را الگوي خودتان قرار دهيد كه بهترين و بزرگترين الگو براي بسيجيان مسلمان در همه‌ي عالم، علي‌بن‌ابيطالب عليه‌السّلام است. (بيانات در ديدار مداحان به مناسبت روز ولادت حضرت زهرا(س) ۳/۹/۷۳)

 

بسيجي يعني علي(ع) كه همه‌ي وجودش وقف اسلام بود

علي‌بن‌ابيطالب مصداق كامل يك بسيجيِ فداكار انقلاب است. هفته‌ي بسيج است؛ بسيجي يعني اين. يعني همه‌ي وجودش وقف اسلام است. وقف است براي آنچه پيغمبر مي‌خواهد و خدا را خشنود مي‌كند. اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاة و السّلام هيچ مايه‌اي براي شخص خود نگذاشت. همه‌ي تلاش اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاةوالسّلام در راه خدا و براي پيشرفت اسلام بود. آن حضرت براي خودش كاري نمي‌كرد. اين، همان مصداق كامل بسيجي است.(بيانات در ديدار مداحان به مناسبت روز ولادت حضرت زهرا(س) ۰۳/۰۹/۷۳)

 

اميرالمؤمنين(ع) الگوي مناسب نسل جوان

تلاش را رها نكنيد، جوانان عزيز! كار را رها نكنيد، بصيرت را رها نكنيد. اميرالمؤمنين الگوست؛ الگوي شما جوان‌هاست. علم اميرالمؤمنين، تقواي اميرالمؤمنين، پاك‌دامني اميرالمؤمنين، الگوست. اين‌ها را رها نكنيد. جهاد در راه خدا را، تلاش در راه خدا را ـ كه هر ميداني، جهاد متناسب خودش را دارد ـ رها نكنيد و بدانيد كه فرداي اين كشور از امروز اين كشور به‌مراتب ان‌شاءاللَّه بهتر خواهد بود. و اين فردا متعلق به شماست. (بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عيد سعيد غدير ۱۵/۹/۸۸)

 

اميرالمؤمنين(ع) الگوي همه‌ي نسل‌ها

در همه‏ي دورانهاي زندگي، او (حضرت علي(ع)) اسوه است. نوجوانهاي ده‏ساله و دوازده‏ساله و سيزده چهارده‏ساله مي‏توانند به علي اقتدا كنند؛ او را الگوي خودشان قرار بدهند. چرا؟ چون او در ده يازده‏سالگي، اول كسي بود كه اسلام را شناخت و پذيرفت و به دنبال پيغمبر راه افتاد. اين، خيلي مهم است. يك كودك ده يازده‏ساله حقيقت را در ميان آن همه دشمني و انكار بشناسد و پاي آن بايستد و براي آن سر از پا نشناسد. جوانهاي بيست‏ساله و بيست‏ودوساله و بيست‏وپنج‏ساله مي‏توانند امير المؤمنين را الگوي خودشان قرار بدهند؛ چرا؟ چون او كسي بود كه در بيست و سه‏سالگي- كه پيغمبر اكرم در آن زمان از مكه به مدينه هجرت فرمود- مهم‏ترين بار اين هجرت بزرگ را بر دوش گرفت و پيامبر عزيزترين شخصيتهاي خاندانش يعني «فواطم» را به او سپرد تا با خودش از مكه به مدينه بياورد؛ وكالت خودش را در مكه به او داد كه امانتهاي مردم را بدهد، قرضهاي پيغمبر را ادا كند، طلبهاي او را جمع‏آوري كند و در مدينه به پيامبر ملحق شود. شب هم كه بنا بود بريزند در آن خانه و پيغمبر را با شمشيرهاشان قطعه قطعه كنند، او بود كه حاضر شد جاي پيغمبر بخوابد؛ خود را در معرض اين خطر قرار بدهد. اين شخصيت را ببينيد! عظمت را ببينيد! اين مي‏شود الگو. (بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم در سالروز ميلاد مسعود علي بن ابي طالب (ع) ۶/۵/۷۹)

 

ضرورت نزديک شدن عملي به اميرالمؤمنين(ع)

آنچه كه مهم است و امروز براي ما از معرفت و آگاهي‌ها مهم‏تر است، عبارت است از نزديك شدن عملي به امير المؤمنين عليه الصّلاة و السّلام؛ زيرا او اسوه است. شناختن علي كافي نيست؛ شناختن بايد مقدّمه‏ي نزديك شدن به جايگاه اميرالمؤمنين باشد. اگر حكومتي خير و صلاح مردم را مي‏طلبد، بايد علي بن ابي طالب عليه‏السّلام را اسوه و الگوي خود قرار دهد. اينجاست كه انسانها احساس خواهند كرد كه سعادت در زندگي آن‏ها حضور دارد. هم امروز اين‏طور است و هم در آينده‏ي تاريخ هميشه همين‏گونه خواهد بود. اگر جامعه‏اي در انتظار سعادت است، راه عملي آن است كه حكومتها، زندگي و حكومت امير المؤمنين را اسوه قرار دهند و به آن سمت حركت كنند. حرف و عملِ رياكارانه‏ي حكومتهاي غربي كه امروز تبليغات دنيا در دست آن‏هاست نمي‏تواند انسانها را سعادتمند كند و جامعه را از طعم واقعي عدالت شيرين‏كام نمايد. (بيانات در خطبه‏هاي نماز جمعه‏ي تهران ۲۶/۱۲/۷۹)

 

الگوبرداري از اميرالمؤمنين(ع) در همه‌ي امور

تمرين كنيم كه شخصيت خودمان را از لحاظ فرديتمان، از لحاظ رفتارمان، از لحاظ علاقه و رابطه‌ي خودمان با خدا و كاري كه روي شخص خودمان مي‌كنيم، از لحاظ رفتاري كه با مردم مي‌كنيم، از لحاظ رفتاري كه با بيت‌المال مي‌كنيم، از لحاظ دلسوزي‌اي كه براي محرومين مي‌كنيم چه فقرا، چه محرومين ذهني، چه محرومين علمي و اعتقادي از لحاظ رفتاري كه با دين خدا مي‌كنيم كه چگونه بايد از آن دفاع كرد و چگونه بايد نسبت به آن دقّت ورزيد از لحاظ رفتاري كه با دشمنان مي‌كنيم؛ در تمام اينها الگوي ما اميرالمؤمنين باشد و سعي كنيم خودمان را به آن بزرگوار شبيه كنيم.(بيانات در ديدار عمومي به مناسبت روز ميلاد حضرت علي(ع)۰۶/۱۰/۷۲)

 

امام خامنه ای: علي‌بن‌ابيطالب مصداق كامل يك بسيجيِ فداكار انقلاب است. هفته‌ي بسيج است؛ بسيجي يعني اين. يعني همه‌ي وجودش وقف اسلام است. وقف است براي آنچه پيغمبر مي‌خواهد و خدا را خشنود مي‌كند. اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاة و السّلام هيچ مايه‌اي براي شخص خود نگذاشت. همه‌ي تلاش اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاةوالسّلام در راه خدا و براي پيشرفت اسلام بود. آن حضرت براي خودش كاري نمي‌كرد. اين، همان مصداق كامل بسيجي است
شيعه يعني پيرو عملي اميرالمؤمنين(ع)

اگر ما خيال كنيم به صرف اينكه امير المؤمنين را به زبان تعريف و ستايش كنيم يا محبت او را در دل داريم، خداي متعال و خود امير المؤمنين از كج‏رويها، از سياه‏كاري‏ها و از بديهاي ما صرف‏نظر مي‏كنند، بدانيم كه اين منطق امير المؤمنين نيست. منطق امير المؤمنين، سلوك راه خداست. شيعه يعني كسي كه دنبال امير المؤمنين به راه مي‏افتد. حالا يك‏وقتي خطائي، اشتباهي، گناهي كسي مي‏كند، او بحث ديگري است؛ استغفار بايد بكند؛ اما دلخوش كردن به انتساب به امير المؤمنين و كم و كوچك شمردن تخلف از راه خدا، به‏هيچ‏وجه در منطق امير المؤمنين پذيرفته نيست. اهميت كار امير المؤمنين اين است كه از حق، از عدل، از ثبوت راه الهي، به خاطر ملاحظات صرف نظر نكرد. (بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم در سالروز ميلاد مسعود علي‌بن‌ابيطالب(ع) ۶/۵/۸۶)

 

اميرالمؤمنين(ع) سرباز درجه يک اسلام

وقتي پيغمبر در مدينه حكومت تشكيل داد، اميرالمؤمنين شد سرباز درجه‌ي يك پيغمبر در تمام اين ده ساله؛ از بيست‌وسه سالگي تا سي‌وسه سالگي. هر جا پيغمبر مسئله يا مشكلي داشت، علي‌بن‌ابيطالب (عليه‌السّلام) اول كسي بود كه آنجا در كنار پيغمبر و براي دفاع از حقيقت پيغمبر حاضر بود. در جنگها پيشروِ جنگ، او بود؛ در گرههاي مشكل و باز نشدني جنگهاي پيغمبر، شمشير او گره‌گشا بود. هرجا همه عقب مي‌نشستند، او جان خود را كف دست مي‌گرفت و مي‌رفت جلو. هيچ چيز هم براي خود نخواست؛ يكسره در راه خدا و براي خدا و در خدمت پيغمبر. (بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم در سالروز ميلاد مسعود علي‌بن‌ابيطالب(ع) ۶/۵/۸۶)

 

 

ج- حضرت زهرا(س)

 

بسيجي، محب و پيرو حضرت فاطمه(س)

اين، مژده‌اي به جوانان بسيجي كشور است كه هم فاطمه‌ي زهرا سلام‌اللَّه‌عليها را دوست مي‌دارند، و هم برطبق خواست و ميل او حركت مي‌كنند و هم راه او را مي‌روند كه راه خدا و راه عبوديّت است. «و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم». (بيانات در ديدار مداحان به مناسبت روز ولادت حضرت زهرا(س) ۰۳/۰۹/۷۳)

 

زندگي مشحون از مجاهدتِ حضرت فاطمه زهرا(س)

زندگي آن بزرگوار [فاطمه زهرا(س)] مشحون است به مجاهدت؛ مثل يك سرباز فداكار در عرصه‌هاي مختلف، اين بزرگوار حضور فعال و مؤثر دارد. از دوران كودكي در مكه، در شعب ابي‌طالب، در كمك‌رساني و روحيه‌دهي به پدر بزرگوارش، تا همراهي با اميرالمؤمنين در مراحل دشوار زندگي در مدينه، در آن جنگها، در آن غربتها، در ميان آن تهديدها، در آن سختيِ زندگي مادي و فشارهاي گوناگون، و همچنين در دوران محنت آن بزرگوار - يعني بعد از رحلت پيغمبر - چه در مسجد مدينه، چه در بستر بيماري، در همه‌ي اين مراحل، اين بزرگوار مشغول فعاليت است، مشغول تلاش است؛ يك حكيم مجاهد، يك عارف مجاهد.(بيانات در سالروز ولادت حضرت فاطمه‌ي زهرا(س) در ديدار مداحان اهل‌بيت(ع) و در سالروز ولادت حضرت امام خميني(ره) ۱۳/۳/۸۹)

 

فاطمه زهرا(س) الگوي دفاع از آرمان‌ها و اعتقادات

شما بايد در راهپيمايي و سازندگي و ميدان جنگ و انتخابات و بيان عقيده‌ي سياسي خود - آن جايي كه اظهار عقيده واجب است - حضورتان را حفظ كنيد و در تعيين سرنوشت كشور و انقلاب مؤثر باشيد. درعين‌حال، رابطه‌ي معنوي و قلبي خودتان با خدا را از طريق عبادت و توجه و ذكر و حضور و معنويت و استمداد از خدا و توكل به او و انجام نوافل و فرايض خوب كنيد. اين سه بعد، انسان مسلمان را مي‌سازد. اسلام، اين را از ما خواسته است و اگر بپرسند: چگونه ميسر است؟ پاسخ مي‌دهيم كه ما الگوهايي از جمله فاطمه‌ي زهرا(سلام‌اللَّه‌عليها) داريم.(بيانات در ديدار با هيأت نظارت، بازرسان و ناظران شوراي نگهبان و هيأت اجرايي انتخابات ميان دوره‌اي مجلس و خانواده‌هاي شهدا، اسرا، مفقودان و جانبازان استانهاي فارس و همدان ۲۲/۹/۶۸)

 

 

د- ائمه‌ي معصومين(ع)

 

حرکت بسيجي و الگوگيري از حرکت ائمه‌ي اطهار(ع)

بين حركت عمومي ائمه‌ي هدي ‌(عليهم‌السّلام)، بخصوص نُه امامي كه از بعد از حادثه‌ي عاشورا تا زمان غيبت حضرت ولي‌عصر (ارواحنافداه) اين منصب را داشتند، با رفتار و هويت و حركت بسيجيِ امروز ملت ما، رابطه‌يي وجود دارد. (بيانات در ديدار بسيجيان به مناسبت هفته‌ي بسيج ۷/۹/۸۴)

 

جواني امام حسن(ع) و امام حسين(ع) الگوي نسل جوان امروز

امام حسن و امام حسين را گفته‌اند: «سيّدي شباب اهل الجنّة». با اين‌كه اينها هميشه جوان نبودند و اين دو بزرگوار به سنين پيري و كهولت هم رسيده‌اند، اما «سيّدي شباب» به آنها گفته‌اند؛ يعني جواني اينها بايد به عنوان يك الگو هميشه در مقابل چشم جوانهاي دنيا باشد. جواني خود پيغمبر و جواني اميرالمؤمنين هم همين‌جور است.(بيانات در ديدار مداحان به‌مناسبت ميلاد حضرت فاطمه زهرا(س) ۱۷/۵/۸۳)

 

حرکت بسيج بيست ميليوني در صراط حسين بن علي(ع)

بسيج بيست ميليوني انقلاب اسلامي، ثابت كرده است كه در صراط حسين‌بن‌علي عليه‌السّلام و صراط عاشورا قدم بر مي‌دارد.(بيانات در ديدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دسته‌هاي عاشوراي نيروي مقاومت بسيج سراسر کشور، در سالروز شهادت امام سجاد(ع) ۲۲/۴/۷۱)

 

 

ه- عاشورا و نهضت حسيني

 

تأثير و برکت حادثه‌ي عاشورا در تاريخ

از اول تا آخر حادثه‌ي عاشورا، به يك معنا نصف روز بوده؛ به يك معنا دو شبانه روز بوده؛ به يك معنا هم هفت، هشت روز بوده؛ بيشتر از اين‌كه نبوده است. از روزي كه امام حسين وارد سرزمين كربلا شد، تا روزي كه از خاندان خود جدا گرديد، مگر چند روز بوده است؟ از روز دوم تا يازدهم محرّم، هشت، نه روز بوده؛ خود آن حادثه هم كه نصف روز است. شما ببينيد اين نصف روز حادثه، چه‌قدر در تاريخ ما بركت كرده و تا امروز هم زنده و الهامبخش است. اين حادثه فقط اين نيست كه آن را بخوانند و بگويند و مردم خوششان بيايد يا متأثر عاطفي بشوند؛ نخير، منشأ بركات و حركت است. اين، در انقلاب و جنگ و گذشته‌ي تاريخ ما محسوس بوده است.(بيانات در ديدار با مسئولان، نويسندگان و هنرمندان دفتر هنر و ادبيات مقاومت حوزه‌ي هنري سازمان تبليغات اسلامي ۲۵/۴/۷۰)

 

معناي کُلّ يومٍ عاشورا و کُلّ ارضٍ کربلا

اين كه گفتند: «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» به معناي اين است كه زمان مي‌گذرد، اما حوادث جاري در زندگي بشر، حقايق آفرينش دست نخورده است. در هر دوره‌اي انسان‌ها نقشي دارند كه اگر آن نقش را به‌درستي، در لحظه‌ي مناسب، در زمان خود ايفاء كنند، همه چيز به‌سامان خواهد رسيد، ملت‌ها رشد خواهند كرد، انسانيت گسترده خواهد شد. آن جوان‌ها چنين كردند و نقش خودشان را ايفاء كردند. نتيجه اين است كه امروز بعد از گذشت چند ده سال از آن روزها، شما مي‌بينيد ملت ايران با ضرب دست آن‌ها و با تلاش‌هائي كه دنباله‌ي تلاش آن‌هاست، با رهنمودهاي حقيقتاً پيامبرگونه‌ي امام بزرگوار، قله‌ها را يكي پس از ديگري فتح كرده و پيش رفته. روزهاي جنگ، به‌خصوص سال‌هاي آغازين جنگ را در نظر بياوريد و آن فقر تسليحاتي، آن فقر مالي، آن فقر تجربي را در ميان همين جوانان سپاه و بسيج، مقايسه كنيد با پيشرفت‌هاي امروز؛ پيشرفت‌هاي علمي، تحقيقي و تجربي.(بيانات در بازديد از دانشگاه امام حسين(ع) ۲۶/۱/۸۸)

 

درس حسين‌بن‌علي(ع)

درس حسين‌بن‌علي عليه‌الصّلاةوالسّلام به امّت اسلامي اين است كه براي حقّ، براي عدل، براي اقامه‌ي عدل، براي مقابله‌ي با ظلم، بايد هميشه آماده بود و بايد موجودي خود را به ميدان آورد؛ در آن سطح و در آن مقياس، كار من و شما نيست؛ امّا در سطوحي كه با وضعيّت ما، با خُلقيّات ما، با عادات ما متناسب باشد چرا؛ بايد ياد بگيريم.(بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم در سالروز ميلاد امام حسين عليه‌السّلام ۲۲/۳/۹۲)

 

درس‌هاي عاشورا

عاشورا پيامها و درسهايي دارد. عاشورا درس مي‌دهد كه براي حفظ دين، بايد فداكاري كرد. درس مي‌دهد كه در راه قرآن، از همه چيز بايد گذشت. درس مي‌دهد كه در ميدان نبرد حق و باطل، كوچك و بزرگ، زن و مرد، پير و جوان، شريف و وضيع و امام و رعيت، با هم در يك صف قرار مي‌گيرند. درس مي‌دهد كه جبهه‌ي دشمن با همه‌ي تواناييهاي ظاهري، بسيار آسيب‌پذير است. (همچنان كه جبهه‌ي بني‌اميه، به وسيله كاروان اسيران عاشورا، در كوفه آسيب ديد، در شام آسيب ديد، در مدينه آسيب ديد، و بالأخره هم اين ماجرا، به فناي جبهه‌ي سفياني منتهي شد.) درس مي‌دهد كه در ماجراي دفاع از دين، از همه چيز بيشتر، براي انسان، بصيرت لازم است. بي‌بصيرتها فريب مي‌خورند. بي‌بصيرتها در جبهه باطل قرار مي‌گيرند؛ بدون اين‌كه خود بدانند. همچنان كه در جبهه‌ي ابن‌زياد، كساني بودند كه از فساق و فجار نبودند، ولي از بي‌بصيرتها بودند.(بيانات در ديدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دسته‌هاي عاشوراي نيروي مقاومت بسيج سراسر کشور، در سالروز شهادت امام سجاد(ع) ۲۲/۴/۷۱)

 

درس گرفتن از ماجراي عاشورا

ماجراي عاشورا هم درس است؛ درسِ اقدام و نهراسيدن از خطرات و وارد شدن در ميدان‌هاي بزرگ. آن تجربه با آن خصوصيات و با آن دشواري، از عهده‌ي حسين‌بن‌علي(عليه‌السّلام) برمي‌آمد؛ از عهده‌ي ديگري برنمي‌آمد و برنمي‌آيد؛ ليكن در دامنه‌ي آن قله‌ي بلند و رفيع، كارهاي زياد و نقش‌هاي گوناگوني هست كه من و شما مي‌توانيم انجام بدهيم.(بيانات در ديدار پرسنل نيروي هوايي ۱۸/۱۱/۸۴)

 

تناسب ميان هويت بسيج با هويت عاشورا

تناسبي هست ميان هويت و حقيقت بسيج با هويت محرم و عاشورا. بسيج افتخار دارد كه پيرو مكتب عاشوراست. البته عاشورا اوج فداكاري و ايثار است. همه‌ي تاريخ، همه‌ي عالم، مسئله‌ي عاشورا و حسين‌بن‌علي(عليه‌السّلام) و اصحاب وفادار او را با اين خصوصيت شناخته‌اند؛ فداكاري، ايثار در راه خدا و در راه تحقق اهداف الهي؛ ليكن مسئله‌ي عاشورا فقط اين نيست. بله، برجسته‌ترين و نمايانترين خصوصيت عاشورا، همين فداكاري و شهادت است؛ ولي در ماجراي عاشورا حقايق ديگري هم وجود دارد.

از آغاز حركت از مدينه، بذر معرفت پاشيده شد - اين يكي از خصوصيات حادثه‌ي عاشوراست - بذر بصيرت پاشيده شد. اگر مردمي، امتي از بصيرت برخوردار نباشند، حقايق گوناگون، كار آنها را اصلاح نخواهد كرد؛ گره از مشكلات آنها گشوده نخواهد شد. بنابراين اخلاص، موقع‌شناسي، پاشيدن بذر يك حركت فزاينده‌ي تاريخي، از خصوصيات مهم عاشوراست. ماجرا فقط در ظهر عاشورا تمام نشد؛ در واقع از ظهر عاشورا يك جرياني در تاريخ شروع شد، كه همچنان رو به افزايش و گسترش است. بعد از اين هم همين خواهد بود. امام حسين(عليه‌السّلام) براي اعلاي كلمه‌ي حق و براي نجات خلق، همه‌ي داشته‌هاي خود را به ميدان آورد. اين برخي از خصوصياتي است كه انسان به طور كلي در ماجراي عاشورا ميتواند ببيند و نشان بدهد. بسيج، همين راه است؛ همين حركت است؛ همين هدفهاست؛ همين ابزارها و وسيله‌هاست.(بيانات در ديدار اقشار نمونه‌ي بسيج سراسر كشور ۶/۹/۹۰)

 

ارزش پاسداران به بركت تشبّه به رفتار حسين(ع)

باز در ميان اين بزرگان هم شاخصهايي است كه بلاشك حضرت ابي عبد اللّه عليه الصّلاة و السّلام، يكي از بزرگترين اين شاخصهاست. حقّاً بايد گفت كه نه فقط ما انسانهاي خاكي حقير و ناقابل، بلكه همه‏ي عوالم وجود، ارواح اولياء و بزرگان و فرشتگان مقرّب، محتاج پرتوي از انوار اويند و در تمام عوالم تودرتوي وجود، كه براي ما روشن و آشنا هم نيست، نور مبارك حسين بن علي عليه‏السّلام مثل خورشيد مي‏درخشد. اگر انسان خود را در پرتو اين خورشيد قرار دهد، اين كار بسيار برجسته‏اي است. بنابراين پاسداران از جمله كساني هستند كه اين زيركي را به خرج دادند. اين را براي خودتان حفظ كنيد و جدّي بگيريد. جِدّ لازم است. يك كار سرسري و در هم و تخيّلي به حساب نيايد. در همه چيز جِدّ لازم است. «وهب لي الجِدَّ في خشيتك». در امور معنوي هم جديّت لازم است. كار را بايد جدّي بگيريد و دنبال كنيد. جدّاً خودتان را متشبّه به آن بزرگوار بدانيد؛ كمااينكه هركس از اوّل انقلاب- در اين هفده سال- صفحه‏ي انقلاب را بنگرد و اين كتاب قطور پربرگ را ورق بزند، همين را هم در باره‏ي پاسداران خواهد ديد. پاسداران به بركت تشبّه به رفتار حسين بن علي عليه الصّلاة و السّلام، خيلي ارزش آفريدند. (بيانات پاسداران انقلاب اسلامي به مناسبت روز پاسدار، ۲۴/۹/۷۵)

 

حماسه‌ي بسيجيان، نمونه‌ي كاملي از تأسي به حماسه‌ي عاشورا

در زمان ما، نمونه‌ي كاملي از حوادث عاشورا، همين بسيجيهايند. همين بچه‌ها و جوانان بسيجند. عدّه‌اي از آنها شهيد شدند، عدّه‌اي هم هستند. اينهايي كه هستند، اگر شهيد نشدند به خاطراين نبود كه از شهادت گريختند. به سراغ شهادت رفتند؛ امّا شهادت به سراغشان نيامد. فراموش نشود كه ماجراي عاشورا و محرّم، با شهداي ما و با بقاياي آن بسيجيها كه امروز بحمداللَّه از پير و جوان در جامعه‌ي ما زيادند پيوند دارد. (بيانات در جمع علما، طلاب و روحانيون در آستانه ماه محرم، ۲۶/۳/۷۲)

 

مقام ممتاز شهداي کربلا

آنچه كه نهضت ما را جهت مي‌داد و امروز هم بايد بدهد، دقيقاً همان چيزي است كه حسين‌بن علي(عليه‌السّلام) در راه آن قيام كرد. ما امروز، براي شهداي خود كه در جبهه‌هاي گوناگون و در راه اين نظام و حفظ آن، به شهادت مي‌رسند، با معرفت عزاداري مي‌كنيم. آن شهيد و جواني كه يا در جنگ تحميلي و يا در برخورد با انواع و اقسام دشمنان و منافقان و كفار به شهادت رسيده، هيچ شبهه‌يي براي مردم ما وجود ندارد كه اين شهيد، شهيد راه همين نظام است و براي نگهداشتن و محكم كردن ستونهاي همين نظام و انقلاب، به شهادت رسيده است؛ در حالي كه وضع شهداي امروز، با شهداي كربلا كه در تنهايي و غربت كامل قيام كردند و هيچ‌كس آنها را به پيمودن اين راه تشويق نكرد، بلكه همه‌ي مردم و بزرگان وجوه اسلام، آنها را منع مي‌كردند، متفاوت است. درعين‌حال، ايمان و عشقشان آن‌چنان لبريز بود كه رفتند و غريبانه و مظلومانه و تنها به شهادت رسيدند. وضع شهداي كربلا، با شهدايي كه تمام دستگاههاي تبليغي و مشوقهاي جامعه به آنها مي‌گويد برويد و آنها هم مي‌روند و به شهادت مي‌رسند، فرق دارد. البته اين شهيد، شهيد والامقامي است؛ اما او چيز ديگري است.(بيانات در ديدار با اعضاي جامعه‌ي روحانيت مباررز و مجمع روحانيون مبارز تهران، علما و ائمه‌ي جماعت و جامعه‌ي وعاظ تهران و اعضاي شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي، در آستانه‌ي ماه محرم ۱۱/۵/۶۸)

 

دليل برتري مجاهدت و شهادت امام حسين(ع) بر ساير مجاهدت‌ها و شهادت‌ها

فرق است بين آن كسي كه در ميان هلهله و تحسين ياران و همراهان و به اميد فتح و پيروزي وارد ميدان ميشود ميجنگد و بعد شهيد ميشود و به خاك هلاك مي‌افتد - كه البتّه اجر بسيار بالايي دارد - و بين آن جماعتي كه در يك دنياي تاريك و ظلماني، در هنگامي كه همه‌ي سرجنبانان بزرگ دنياي اسلام از همراهي با آنها سر باز ميزنند بلكه آنها را بر اين اقدام ملامت هم ميكنند، اميد ياري از هيچ‌كس نيست، كسي مثل عبدالله‌بن‌عباس آنها را منع ميكند، كسي مثل عبدالله‌بن‌جعفر آنها را منع ميكند، ياران و مخلصان و علاقه‌مندان در كوفه از همراهي با او سر باز ميزنند، تنهاي تنها، فقط با تعداد معدودي از ياران مخلص، و با خانواده - با همسر، با خواهر، با خواهرزاده‌ها، با برادرزاده‌ها، با جوانان، با فرزند شش ماهه - وارد ميدان ميشود. اين يك حادثه‌ي عجيبي است؛ يك منظره‌ي پرشكوهي است در تاريخ كه در مقابل چشم بشريّت گذاشته شده است.(بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم در سالروز ميلاد امام حسين عليه‌السّلام ۲۲/۳/۹۲)

 

 

و- حضرت زينب(س)

 

حضرت زينب(س) الگوي زن مسلمان

اين‏ها زنان الگو و نمونه‏ي اسلامند. زن امروز دنيا الگو مي‏خواهد. اگر الگوي او زينب و فاطمه‏ي زهرا باشند، كارش عبارت است از فهم درست، هوشياري در درك موقعيتها و انتخاب بهترين كارها؛ و لو با فداكاري و ايستادن پاي همه چيز براي انجام تكليف بزرگي كه خدا بر دوش انسانها گذاشته است، همراه باشد. زن مسلماني كه الگويش فاطمه‏ي زهرا يا زينب كبري(عليهماالسّلام) باشد، اين است.

اگر زن به فكر تجملات و خوش‏گذراني‏ها و هوسهاي زودگذر و تسليم شدن به احساسات بي‏بنياد و بي‏ريشه باشد، نمي‏تواند آن راه را برود؛ بايد اين وابستگيها را كه مثل تار عنكبوت بر پاي يك انسان رهروست، از خود دور كند، تا بتواند آن راه را برود؛ كمااينكه زن ايراني در دوران انقلاب و در دوران جنگ همين كار را كرد، و انتظار اين است كه در همه‏ي دوران انقلاب همين كار را بكند.

اما الگوي زن ايراني در اين راه، همان است كه گفته شد؛ زينب الگوست. زينب زني نبود كه از علم و معرفت بي‏بهره باشد؛ بالاترين علمها و برترين و صافيترين معرفتها در دست او بود. همان «سكينه‏ي كبرايي» كه شما اسمش را در كربلا شنيده‏ايد، و دختر امام و برادرزاده و شاگرد زينب است كساني كه اهل تحقيق و كتابند، نگاه كنند او يكي از مشعلهاي معرفت عربي در همه‏ي تاريخ اسلام تا امروز است. كساني كه حتّي زينب و پدر زينب و پدر سكينه را قبول نداشتند و ندارند، اعتراف مي‏كنند كه سكينه (عليها سلام) يك مشعل معرفت و دانش است.(بيانات در ديدار با جمع كثيري از پرستاران، ۲۲/۸/۷۰)

 

جهت‌گيري بسيج در جهت حرکت زينبي

شهادت بود، داغ بود، امّا در راه خدا بود، براي حفظ اسلام بود، ايجاد يك جرياني بود در طول تاريخ تا امّت اسلام بفهمند كه چه‌كار بايد بكنند، چگونه بايد حركت كنند، چگونه بايد بايستند. اين كارِ بزرگِ حماسه‌ي زينبي است؛ اين عزّتِ ولي خدا است. زينب كبري از اولياءالله است؛ عزّت او عزّت اسلام است؛ اسلام را عزيز كرد، قرآن را عزيز كرد. ما البتّه آن بلندپروازي را نداريم، آن همّت را نداريم كه بخواهيم بگوييم رفتار اين بانوي بزرگ الگوي ما است؛ ما كوچك‌تر از اين حرفها هستيم؛ امّا بايد به‌هرحال حركت ما در جهت حركت زينبي باشد؛ بايد همّت ما، عزّت اسلام و عزّت جامعه‌ي اسلامي و عزّت انسان باشد؛ همان‌كه خداي متعال با احكام ديني و شرايعِ بر پيغمبران، مقرّر فرموده است. (بيانات در ديدار پنجاه هزار فرمانده بسيج سراسر كشور ۲۹/۸/۹۲)

 

 

ز- صالحين و اولياء الهي

 

الگوهاي مناسب در ميان مسلمانان صدر اسلام

در بين مسلمانان صدر اسلام، اشخاصِ بسيار برجسته و خوبي هستند. در بين شخصيتهاي برجسته امروز و دوره‏هاي گذشته نيز همين‏طور، واقعاً شخصيتهاي برجسته‏اي هستند. به زندگي ائمّه كه نگاه كنيد مثلًا زندگي امام حسن و امام حسين عليهماالسّلام جوانيهاي آن‏ها بسيار چيزهاي باارزشي در خود دارد كه هر جوان و نوجواني را جذب مي‏كند. هم نوع دخترانه‏اش هست، هم نوع پسرانه‏اش. همه آن‏ها شخصيتهايي بودند كه مي‏توانند واقعاً براي انسان جاذبه داشته باشند و براي نوجوانان و جوانان ما الگو محسوب شوند. (گفت‌وشنود صميمانه رهبر معظم انقلاب اسلامي با گروهي از جوانان و نوجوانان‏ ۱۴/ ۱۱/۷۶)

 

حضرت علي اکبر(ع)

اين‌جا جمعي كه شما اجتماع كرده‌ايد، اغلب جوانيد. در اين پادگان دوكوهه هم دهها و صدها هزار جوان آمدند و رفتند. مظهر جوانِ فداكار در كربلا كيست؟ علي‌اكبر، فرزند امام حسين عليه‌السّلام؛ جواني كه در بين جوانان بني‌هاشم برجسته و نمونه بود؛ جواني كه زيباييهاي ظاهري و باطني را باهم داشت؛ جواني كه معرفتِ به حقّ امامت و ولايت حسين‌بن‌علي عليه‌السّلام را با شجاعت و فداكاري و آمادگي براي مقابله با شقاوت دشمن همراه داشت و نيرو و نشاط و جواني خود را براي هدف و آرمان والاي خود صرف كرد. اين خيلي ارزش دارد. اين جوان فوق‌العاده و برجسته به ميدانِ دشمن رفت و در مقابل چشم پدر و چشمان زناني كه نگران حال او بودند، جسد به خون آغشته‌اش به خيمه‌ها برگشت. اين چنين مصيبت و عزايي چيز كوچكي نيست؛ اما همين حركت او به سمت ميدان و آماده شدن براي مبارزه، براي يك مسلمان، تجسم عزّت، بزرگواري، افتخار و مباهات است. اين است كه خداوند مي‌فرمايد: «و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين». حسين‌بن‌علي عليه‌السّلام نيز به نوبه‌ي خود با فرستادن اين جوان به ميدان جنگ، عزّت معنوي را نشان داد؛ يعني پرچم سربلندي و حاكميت اسلام را كه روشن‌كننده‌ي مرز بين امامتِ اسلامي و سلطنتِ طاغوتي است محكم نگه مي‌دارد، ولو به قيمت جان جوان عزيزش باشد.(بيانات در جمع دهها هزار نفر از راهيان نور و قشرهاي مختلف مردم در پادگان دوکوهه ۹/۱/۸۱)

 

مالک اشتر الگوي حقيقي نيروهاي مسلح

ما معتقد به انضباط آهنين، نظم منطقي، كار علمي، آموزش به‌روز و سلاح در حدّ ممكن براي نيروهاي مسلّح خود هستيم؛ اما همه‌ي اينها را در كنار تقوا، توكّل و دلدادگي به آرمانها و مردم معتبر مي‌دانيم. الگوي ما «مالك‌اشتر» است؛ برترين سردار بلندپايه‌ي جنگهاي پُرماجراي اميرالمؤمنين؛ شجاعترين مرد عرب. جواني در كوچه‌هاي مدينه او را نشناخت؛ به او اهانت كرد، حتّي آب دهان به طرف او انداخت! اين سردار بلندمرتبه و امير والامقام نه تنها به او اخم نكرد، بلكه به مسجد رفت، براي او نماز خواند و استغفار كرد كه خدا از جهالت اين جوان بگذرد! بعد از آن‌كه مالك‌اشتر را به آن جوان معرفي كردند، آمد كه از او عذرخواهي كند. گفت عذرخواهي لازم نيست، من آمدم تا براي تو پيش خداي متعال استغفار كنم. آن صلابت، آن شجاعت، آن عظمتِ در ميدان نبرد همراه است با عظمت در ميدان معنويت؛ عظمت روح.(بيانات در مراسم مشترک تحليف دانشجويان دانشگاههاي افسري ارتش جمهوري اسلامي در دانشگاه افسري امام علي(ع) ۴/۱۰/۸۲)


امام خامنه ای: مرحوم شهيد چمران حقاً يك نمونه و مظهري بود از آن چيزي كه انسان دوست ميدارد تربيت جوانان ما و دانشگاهيان ما به آن سمت حركت بكند. [چمران] در ميدان عمليات و در ميدان عمل يك مرد عملي به طور كامل [بود]. حالا ببينيد دانشمند فيزيك پلاسمايِ در درجه‌ي عالي، در كنار شخصيت يك گروهبانِ تعليم دهنده‌ي عمليات نظامي، آن هم با آن احساسات رقيق، آن هم با آن ايمان قوي و با آن سرسختي، چه تركيبي ميشود. دانشمند بسيجي اين است؛ استاد بسيجي يك چنين نمونه‌اي است. اين نمونه‌ي كاملش است.

 

ح- حضرت امام خميني(ره)

 

حضرت امام(ره) نزديک‌ترين الگو به اهل بيت(ع)

در زماني كه ما امام بزرگوار را زيارت كرديم و ايشان امتحان دشوار حاكميت را در سخت‏ترين دورانها داد ما ايشان را در مقايسه با آن الگوي اصل، انصافاً بهترين و نزديك‏ترين كس يافتيم. نمي‏خواهيم بگوييم كه امام ما مثل امير المؤمنين عليه الصّلاة و السّلام بود؛ نه. امام ما خاك پاي آن بزرگوار هم نمي‏شد. هزاران نفر نظير آن بزرگوار، قابل مقايسه با آن حضرت نيستند! او به اصحاب نزديك خود هم مي‏فرمود: «انّكم لا تقدرون علي ذلك» ؛ شما نمي‏توانيد مثل من عمل كنيد. ولي با خصوصيات بشري و نداشتن عصمت، انصافاً ما امام بزرگوار خودمان را نزديك‏ترين آدم به آن الگو ديديم. خيلي نزديك بود و خيلي شباهت را مي‏رساند؛ مي‏شد چهره‏ي آن بزرگواران را در رفتار اين مرد شناخت. خدا را شكر مي‏كنيم كه ما اين نمونه را از نزديك ديديم. اگر ما اين امام را نديده بوديم و بعدها داستانهاي او را براي ما نقل مي‏كردند، درست برايمان قابل فهم نبود؛ اما ما او را از نزديك ديديم. من يك‏وقت به خود ايشان عرض كردم: ما اگر اين خصوصيات را مي‏شنيديم، يا براي ما مي‏گفتند، نمي‏توانستيم درست تصوّر كنيم! چقدر بايد خدا را شاكر باشيم كه اين نمونه‏ي زنده در مقابل ماست! خودمان را به او نزديك كنيم. اين الگو جلوِ چشم ما بود. رفتار و سيره‏ي او، بيّنات و محكمات او جلوِ چشم ماست. همه سعي كنيم خودمان را به او نزديك كنيم. سال امام بزرگوار، اين است، و الّا نخواستيم بگوييم كه احياناً به‏عنوان تشريفات، يك سالي، چهار كلام هم از ايشان نقل، يا چاپ، يا گفته شود! خوشبختانه مسئولان مربوط به دفتر شريف و بيت مبارك ايشان، دنبال اين كار هستند مراسمي و كارهايي دارند اما كار اصلي را من و شما بايد بكنيم. كار اصلي اين است كه ما خودمان را به آن الگو نزديك كنيم. (بيانات به‏مناسبت عيد سعيد غدير ۱۶/۱/ ۷۸)

تجليل از امام بزرگوار ما فقط به‏عنوان يك قدرداني و تجليل از گذشته نيست، بلكه به معناي اصرار و پافشاري بر آن خطّ و راهي است كه امام بزرگوار با انقلاب خود، با قيام خود، با سيره‏ي خود، با درسهاي خود، با وصيت‏نامه‏ي خود، براي ملت ايران و همه‏ي مسلمانان عالم باقي گذاشت. امام به‏عنوان يك الگو، به‏عنوان يك معلّم، به‏عنوان يك رهبر، در ذهن ما و در واقعيت جامعه‏ي ما حضور دارد. جسم او نيست، اما فكر او هست، راه او هست، درس او هست و اين درس، همان چيزي است كه ملت ايران و همه‏ي مسلمانان عالم به آن احتياج دارند؛ ديروز هم احتياج داشتند، امروز هم احتياج دارند. لذا درس امام زنده است، راه امام زنده است، خطّ امام زنده است، انگشت اشاره‏ي امام جلوِ چشم همه است. (بيانات در ديدار با ميهمانان داخلي و خارجي دهمين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني (ره) ۱۲/۳/۷۸)

 

 

ط- شهدا

 

جوانان شهيد، الگوي مناسب نسل جوان امروز

البته اين درست است، ما هم قبول داريم كه بايد در زمينه‌ي اخلاقي جلوتر رفت؛ منتها يكي از شرائطش اين است كه ما براي جوانهامان الگو داشته باشيم. بعضي‌ها با رفتارهاي خود، با عملكرد خود، با اظهارات خود، الگوهاي بدي براي جوانهاي ما ميشوند. الگوسازي، يكي از اساسي‌ترين كارهاست. ما الگوهاي خوب خيلي داريم. اينقدر جوانهاي خوب، اينقدر چهره‌هاي نوراني - در تاريخ كه بماند - در زمان خودمان داريم كه همين قدر كافي است با تعريف هر كدام از اينها - تعريف به معناي معرفي كردن - يك چهره‌ي برجسته و يك الگو جلوي جوانانمان بگذاريم. اينها جوانهائي بودند كه از پيشروان خودشان جلو افتادند؛ جوانهائي كه پاي درس بنده و امثال بنده نشستند، اما صد پله از ما جلو رفتند؛ ما وعده كرديم، آنها عمل كردند؛ ما ياد داديم، آنها عمل كردند؛ ولي خودمان عمل نكرديم. چقدر از اين جوانها، چقدر از اين شهدا كساني بودند كه از امثال ماها چيزي ياد گرفتند، اما آنها بهتر از ما شدند، جلوتر از ما شدند، بيشتر به كشور آبرو بخشيدند، پيش خدا بيشتر آبرو پيدا كردند؛ «چرا كه وعده تو كردي و او بجا آورد»؛ وعده را ما كرديم، او عمل كرد. ما اين همه جوان خوب داريم؛ اينها را يكي‌يكي در بياورند، بگذارند جلوي جوان نسل حاضر؛ غيرت او را، همت او را، صداقت او را، سلامت او را، فداكاري‌هاي او را، بينش والاي او را، رفتار نيك او را با مردم، با همنوعان، با پدر و مادر، با خانواده، با دوستان، بگذارند جلوي چشم جوان نسل امروز؛ خود اين آموزنده است.(بيانات در ديدار جمعي از معلمان سراسر كشور به مناسبت هفته‌ي بزرگداشت مقام معلم ۱۳/۲/۹۱)‌

 

شهدا؛ الگوهاي جاودانه‌ي ملت ايران

ما بايد آرمانهاي اين مردم و شما رزمندگان را نگهداريم. آن افسر جواني كه صاحب زن و دو بچه است و پدر و مادر آرزومندي دارد كه دوست مي‌داشتند بچه‌ي آنها لباس افسري بپوشد و به او نگاه كنند و لذت ببرند، همچنين وسيله‌ي آسايش و رفاه او در حد معقولي فراهم بوده است، به جبهه‌ي جنگ مي‌رود و فرمانده‌ي گردان مي‌شود؛ گذشتِ شب و روز و هفته و ماه را نمي‌شناسد و به گرد و غبار و گرسنگي و تشنگي و جيره‌ي جنگي فكر نمي‌كند و همه‌ي اينها را با آغوش باز مي‌پذيرد. صد بار گلوله‌ي توپ جلوي پايش، پشت سرش، پشت چادرش و پشت سنگرش منفجر مي‌شود، ولي از حضور در جبهه پشيمان نمي‌شود و حتّي به زندگي راحت در تهران يا شهرستان هم متمايل نمي‌گردد. بعد هم در يك عمليات كه احساس مي‌كند نيروهاي او احتياج به تقويت روحي دارند، بلند مي‌شود و تفنگش را برمي‌دارد و راه مي‌افتد و در كنار نيروهايش، عليه دشمن مي‌جنگد و همان‌جا هم به شهادت مي‌رسد. اگر اين شخص، آن جهان‌بيني و آرمان را نداشته باشد، اين كار را نمي‌كند. پدر و مادر او، به جاي اين‌كه گريه كنند و اشك بريزند و پيش من و يا ديگران بروند و گله و شكوه كنند و نوازش بطلبند، مقاوم مي‌ايستند و سينه‌ي خود را سپر مي‌كنند و در شهادت پسر رشيد و جوان و اميد زندگيشان، شيريني پخش مي‌كنند؛ بعد هم مي‌گويند اگر پسرهاي ديگري هم داشته باشند، به جبهه مي‌فرستند!(بيانات در مراسم بيعت نماينده‌ي امام در ارتش، وزير دفاع، فرماندهان و پرسنل منتخب نيروهاي سه‌گانه و وزارت دفاع ۱۸/۳/۶۸)

 

الگو بودن شهدا و بسيجيان رزمنده براي قشر جوان

اين جوانان بسيجي ما الگو هستند؛ هم كساني كه شهيد شدند، و هم كساني كه امروز زنده‌اند. البته طبيعت انسان اين‌گونه است كه درباره‌ي كساني كه رفته‌اند و شهيد شده‌اند، راحت‌تر مي‌شود حرف زد. ببينيد چه الگوهايي مي‌شود پيدا كرد! ما در جنگ كساني را ديديم كه از شهر يا از روستاي خودشان بيرون آمده بودند؛ در حالي كه يك آدم كاملاً معمولي به نظر مي‌رسيدند. اشاره كردم كه آن رژيم نمي‌توانست استعدادها را رشد دهد، يا به بروز بياورد. اينها در آن رژيم يك آدم معمولي بودند؛ اما در اين نظام، به ميدان جنگ - كه ميدان كار بود - آمدند؛ ناگهان استعدادشان بروز كرد و يك سردار بزرگ شدند، بعد هم به شهادت رسيدند. از اين قبيل زياد داريم.(گفت و شنود در ديدار جمعي از جوانان به‌مناسبت هفته‌ي جوان ۷/۲/۷۷)

 

شهيد حسين فهميده، الگوي بسيجيان

امروز «روز جوان و نوجوان» است و مناسبت آن هم شهادت يك نوجوان بسيجي - شهيد حسين فهميده - است. اين از آن مواردي است كه شخصيتهاي حقيقي، به نماد و به حقايق اسطوره‌گون تبديل مي‌شوند. ما در تاريخ خود از اين موارد بسيار داريم. اي بسا حوادثي كه امروز وقتي گفته شود، از بس عجيب است همه تصوّر كنند كه اسطوره و افسانه است؛ اما حقيقت است. نمونه‌هاي آن را ما در زمان خودمان بارها و بارها ديده‌ايم و شنيده‌ايم و از جمله‌ي زيباترين آنها، شهادت اين نوجوان بسيجي است. او سيزده ساله بود؛ اما با رشد، با شعور، با اراده و مصمّم، كه كشور خود را مي‌شناخت، امام خود را مي‌شناخت، دشمن خود را مي‌شناخت، اهميت وجود و فعّاليت خود را هم مي‌شناخت و رفت اين سرمايه را تقديم عزّت كشور و آينده‌ي انقلاب و منافع و مصالح مردم كرد. جسم او رفت؛ اما روحش زنده ماند، يادش ابدي شد و خاطره‌اش به صورت اسطوره درآمد. اين الگوست.(خطبه‌هاي نماز جمعه‌ي تهران ۸/۸/۷۷)

 

شهيد چمران، الگوي حرکت جوانان و دانشگاهيان ما

مرحوم شهيد چمران حقاً يك نمونه و مظهري بود از آن چيزي كه انسان دوست ميدارد تربيت جوانان ما و دانشگاهيان ما به آن سمت حركت بكند.(بيانات در ديدار اعضاي بسيجي‌ هيئت علمي دانشگاه‌ها ۲/۴/۸۹)

 

ويژگي‌هاي شهيد چمران به‌عنوان يک بسيجي

چند كلمه‌اي درباره‌ي شهيد چمران صحبت كنيم. اولاً اين شهيد يك دانشمند بود؛ يك فرد برجسته و بسيار خوش‌استعداد بود. خود ايشان براي من تعريف ميكرد كه در آن دانشگاهي كه در كشور ايالات متحده‌ي آمريكا مشغول درسهاي سطوح عالي بوده - آنطور كه به ذهنم هست ايشان يكي از دو نفرِ برترينِ آن دانشگاه و آن بخش و آن رشته محسوب ميشده - تعريف ميكرد برخورد اساتيد را با خودش و پيشرفتش در كارهاي علمي را. يك دانشمند تمام‌عيار بود. آن وقت سطح ايمان عاشقانه‌ي اين دانشمند آنچنان بود كه نام و نان و مقام و عنوان و آينده‌ي دنيائيِ به ظاهر عاقلانه را رها كرد و رفت در كنار جناب امام موساي صدر در لبنان و مشغول فعاليتهاي جهادي شد؛ آن هم در برهه‌اي كه لبنان يكي از تلخترين و خطرناكترين دورانهاي حيات خودش را ميگذرانيد. ما اينجا در سال ۵۷ مي‌شنيديم خبرهاي لبنان را. خيابانهاي بيروت سنگربندي شده بود، تحريك صهيونيستها بود، يك عده هم از داخل لبنان كمك ميكردند، يك وضعيت عجيب و گريه‌آوري در آنجا حاكم بود، و صحنه هم بسيار شلوغ و مخلوط بود.

همان وقت يك نواري از مرحوم چمران در مشهد دست ما رسيد كه اين اولين رابطه و واسطه‌ي آشنائي ما با مرحوم چمران بود. دو ساعت سخنراني در اين نوار بود كه توضيح داده بود صحنه‌ي لبنان را كه لبنان چه خبر است. براي ما خيلي جالب بود؛ با بينش روشن، نگاه سياسيِ كاملاً شفاف و فهم عرصه - كه توي آن صحنه‌ي شلوغ چه خبر است، كي با كي طرف است، كي‌ها انگيزه دارند كه اين كشتار دروني در بيروت ادامه داشته باشد - اينها را در ظرف دو ساعت در يك نواري ايشان پر كرده بود و فرستاده بود، كه دست ما هم رسيد. رفت آنجا و تفنگ دستش گرفت. بعد معلوم شد كه نگاه سياسي و فهم سياسي و آن چراغ مه‌شكنِ دوران فتنه را هم دارد. فتنه مثل يك مه غليظ، فضا را نامشخص ميكند؛ چراغ مه‌شكن لازم است كه همان بصيرت است. آنجا جنگيد؛ بعد كه انقلاب پيروز شد، خودش را رساند اينجا.

از اول انقلاب هم در عرصه‌هاي حساس حضور داشت. رفت كردستان و در جنگهايي كه در آنجا بود حضور فعال داشت؛ بعد آمد تهران و وزير دفاع شد؛ بعد كه جنگ شروع شد، وزارت و بقيه‌ي مناصب دولتي و مقامات را كنار گذاشت و آمد اهواز، جنگيد و ايستاد تا در ۳۱ خرداد سال ۶۰ به شهادت رسيد. يعني براي او مقام ارزش نداشت، دنيا ارزش نداشت، جلوه‌هاي زندگي ارزش نداشت.

اينجور هم نبود كه يك آدم خشكي باشد كه لذات زندگي را نفهمد؛ بعكس، بسيار لطيف بود، خوش‌ذوق بود، عكاس درجه‌ي يك بود - خودش به من ميگفت من هزارها عكس گرفته‌ام، اما خودم توي اين عكسها نيستم؛ چون هميشه من عكاس بوده‌ام - هنرمند بود. دل باصفائي داشت؛ عرفان نظري نخوانده بود؛ شايد در هيچ مسلك توحيدي و سلوك عملي هم پيش كسي آموزش نديده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا.

انسان باانصافي بود. لابد قضيه‌ي پاوه را شماها ميدانيد كه در پاوه بر روي بلندي‌ها، بعد از چند روز جنگيدن، مرحوم چمران با چند نفرِ معدودِ همراهش، محاصره شده بودند؛ ضد انقلاب اينها را از اطراف محاصره كرده بود و نزديك بود به اينها برسند كه امام اينجا از قضيه مطلع شدند، و يك پيام راديوئي از امام پخش شد كه همه بروند طرف پاوه؛ دوي بعدازظهر اين پيام پخش شد؛ ساعت چهار بعدازظهر من توي اين خيابانهاي تهران شاهد بودم كه همين طور كاميون و وانت و اينها بودند كه از مردم عادي و نظامي و غير نظامي از تهران و همين طور از همه‌ي شهرستانهاي ديگر، راه افتادند بروند طرف پاوه. بعد از قضيه‌ي پاوه كه مرحوم شهيد چمران آمده بود تهران، توي جلسه‌اي كه ما بوديم به نخست‌وزيرِ وقت گزارش ميداد كه بين اينها هم از قديم يك رابطه‌ي عاطفي‌اي وجود داشت. مرحوم چمران توي آن جلسه اينجوري گفت: وقتي ساعت دو پيام امام پخش شد، به مجرد پخش پيام امام و قبل از آني كه هنوز هيچ خبري از حركت مردم به آنجا برسد، ما احساس كرديم كه كأنه محاصره باز شد. ميگفت: حضور امام و تصميم امام و پيام امام آنقدر مؤثر بود كه به صورت برق‌آسا و به مجرد اينكه پيام امام رسيد، كأنه براي ما همه‌ي آن فشارها به پايان رسيد؛ ضد انقلاب روحيه‌ي خودش را از دست داد و ما نشاط پيدا كرديم و حمله كرديم و حلقه‌ي محاصره را شكستيم و توانستيم بياييم بيرون. آنجا نخست‌وزير وقت خشمگين شد و به مرحوم چمران توپيد كه ما اين همه كار كرديم، اين همه تلاش كرديم، تو چرا همه‌ي اين را به امام مستند ميكني؟! يعني هيچ ملاحظه نميكرد؛ منصف بود. بااينكه ميدانست كه اين حرف گله‌مندي ايجاد خواهد كرد، اما گفت.

حضور براي او يك امر دائمي بود. ما از اينجا با هم رفتيم اهواز؛ اولِ رفتن ما به جبهه، به اتفاق رفتيم. توي تاريكي شب وارد اهواز شديم. همه جا خاموش بود. دشمن در حدود يازده دوازده كيلومتري شهر اهواز مستقر بود. ايشان شصت هفتاد نفر هم همراه داشت كه با خودش از تهران جمع كرده بود و آورده بود؛ اما من تنها بودم؛ همه با يك هواپيماي سي - ۱۳۰ رفته بوديم آنجا. به مجردي كه رسيديم و يك گزارش نظامي كوتاهي به ما دادند، ايشان گفت كه همه آماده بشويد، لباس بپوشيد تا برويم جبهه. ساعت شايد حدود نه و ده شب بود. همان جا بدون فوت وقت، براي كساني كه همراه ايشان بودند و لباس نظامي نداشتند، لباس سربازي آوردند و همان جا كوت كردند؛ همه پوشيدند و رفتند. البته من به ايشان گفتم كه من هم ميشود بيايم؟ چون فكر نميكردم بتوانم توي عرصه‌ي نبرد نظامي شركت كنم. ايشان تشويق كرد و گفت بله، بله، شما هم ميشود بيائيد. كه من هم همان جا لباسم را كندم و يك لباس نظامي پوشيدم و - البته كلاشينكف داشتم كه برداشتم - و با اينها رفتيم.

يعني از همان ساعت اول شروع كرد؛ هيچ نميگذاشت وقت فوت بشود. ببينيد، حضور اين است. يكي از خصوصيات خصلت بسيجي و جريان بسيجي، حضور است؛ غايب نبودن در آنجايي كه بايد در آنجا حاضر باشيم. اين يكي از اوّلي‌ترين خصوصيات بسيجي است... چمران دنيا و مقام برايش مهم نبود؛ نان و نام برايش مهم نبود؛ به نام كي تمام بشود، برايش اهميتي نداشت. باانصاف بود، بي‌رودربايستي بود، شجاع بود، سرسخت بود. در عين لطافت و رقت و نازك‌مزاجي شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ يك سرباز سختكوش بود.(بيانات در ديدار اعضاي بسيجي‌ هيئت علمي دانشگاه‌ها ۲/۴/۸۹)

 

چمران، الگو و نمونه‌ي يک استاد بسيجي

[چمران] در ميدان عمليات و در ميدان عمل يك مرد عملي به طور كامل [بود]. حالا ببينيد دانشمند فيزيك پلاسمايِ در درجه‌ي عالي، در كنار شخصيت يك گروهبانِ تعليم دهنده‌ي عمليات نظامي، آن هم با آن احساسات رقيق، آن هم با آن ايمان قوي و با آن سرسختي، چه تركيبي ميشود. دانشمند بسيجي اين است؛ استاد بسيجي يك چنين نمونه‌اي است. اين نمونه‌ي كاملش است.(بيانات در ديدار اعضاي بسيجي‌ هيئت علمي دانشگاه‌ها ۲/۴/۸۹)

 

نام شهيد رئيسعلي دلواري موجب جذب دل‌هاي مؤمن

نام سردار مؤمن و شجاعي مثل شهيد «رئيسعلي دلواري» از نامهائي است كه هميشه دلهاي مؤمن را كه آشنائي به وضع او و مبارزات او داشته‌اند، در سراسر اين كشور به خود جذب ميكرده است.(بيانات در ديدارمردم بوشهر در روز ميلاد امام علي(ع) ۵/۴/۸۹)

 

کسب مقامات بالا و والا توسط شهيد برونسي

اين شهيد عزيز(شهيد عبدالحسين برونسي) وارد مي‌شود؛ نه معلومات دانشگاهي دارد، نه عنوان و تيتر رسمي و دانشگاهي دارد، اما آن‌چنان در كار مديريت جنگ پيشرفت مي‌كند كه به مقامات عالي مي‌رسد و شخصيت برجسته‌اي مي‌شود؛ شخصيت جامع‌الاطرافي كه مثلاً فرمانده‌ي تيپ مي‌شود، بعد هم به شهادت مي‌رسد. ايشان اگر چنان‌چه به شهادت نمي‌رسيد، مقامات خيلي بالاتر ـ از لحاظ رتبه‌هاي ظاهري ـ را هم طي مي‌كرد. اين‌ها جزو عجايب انقلاب ماست. جزو چيزهاي استثنائي انقلاب ماست كه ديگر نظير ندارد؛ نمي شود هيچ جاي ديگر را با اين مقايسه كرد. همان‌طور كه آقاي استاندار خراسان نقل كردند، من از افرادي شنيدم كه ايشان در آن وقت، براي مجموعه‌هاي دانشجوئي و دانشگاهي كه از مشهد مي‌رفتند آن‌جا، صحبت مي‌كرد و همه را مجذوب خودش مي‌كرد.(بيانات در ديدار اعضاي خانواده و ستاد برگزاري يادواره‌ي شهيد عبدالحسين برونسي۳/۱۲/۸۸)

 

شهيد برونسي نماد حقيقت پرورش انسان‌هاي بزرگ با معيارهاي اسلامي

به نظر من شهيد برونسي و امثال او را بايد نماد يك چنين حقيقتي به‌حساب آورد؛ حقيقت پرورش انسان‌هاي بزرگ با معيارهاي الهي و اسلامي، نه با معيارهاي ظاهري و معمولي. به هر حال هر چه از اين بزرگوار و از اين بزرگوارها تجليل بكنيد زياد نيست و به‌جاست.(بيانات در ديدار اعضاي خانواده و ستاد برگزاري يادواره‌ي شهيد عبدالحسين برونسي۳/۱۲/۸۸)

 

ويژگي‌هاي شهيد حسن باقري افشردي

پارسال يا پيرارسال بود كه من شرح حال شهيد افشردي(باقري) را ميخواندم - به نظرم شرح حال ايشان يا يكي ديگر از همين شهدا بود - در آنجا ذكر شده بود كه ايشان هر روز خطاهاي خود را مينوشته؛ همين كه در توصيه‌ي علماي اخلاق و در توصيه‌هاي بعضي از احاديث و اينها هم هست كه خطاهاي خودتان را بنويسيد، هر شب خودتان را محاسبه كنيد. او اين چيزها را روي كاغذ مينوشته. ماها رومان نميشود خودمان بنويسيم، روي كاغذ بياوريم، علني كنيم؛ ولو بين خودمان و كاغذ. او در يادداشتهاي خود نوشته بود كه مثلاً من شب ديدم امروز اين چند تا گناه را انجام دادم. اين محاسبه‌ي نفس، خيلي چيز خوبي است. انسان بايد خود را محاسبه كند، بعد يكي يكي از انجام گناهان خود كم كند. ما به بعضي از گناه‌ها عادت كرده‌ايم - گاهي انسان پنج تا، شش تا، ده تا گناه را عادت كرده - همت كنيم اينها را يكي يكي كنار بگذاريم؛ اين نقاط ضعف را يكي يكي كم كنيم.(بيانات پس از اقامه‌ي نماز در جمع برخي از شخصيتهاي فرهنگي سياسي ۲۳/۱/۹۰)

 

 

ي- رزمندگان و مجاهدان راه حق

 

رزمندگان و بسيجيان دوران دفاع مقدس، الگوي جوانان امروز

امام الگوست. اين جوانان بسيجي ما الگو هستند؛ هم كساني كه شهيد شدند، و هم كساني كه امروز زنده‏اند. البته طبيعت انسان اين‏گونه است كه درباره‏ي كساني كه رفته‏اند و شهيد شده‏اند، راحت‏تر مي‏شود حرف زد. ببينيد چه الگوهايي مي‏شود پيدا كرد! ما در جنگ كساني را ديديم كه از شهر يا از روستاي خودشان بيرون آمده بودند؛ در حالي كه يك آدم كاملًا معمولي به نظر مي‏رسيدند. اشاره كردم كه آن رژيم نمي‏توانست استعدادها را رشد دهد، يا به بروز بياورد. اين‏ها در آن رژيم يك آدم معمولي بودند؛ اما در اين نظام، به ميدان جنگ كه ميدان كار بود آمدند؛ ناگهان استعدادشان بروز كرد و يك سردار بزرگ شدند، بعد هم به شهادت رسيدند. از اين قبيل زياد داريم. چند سال پيش، شرح حال اين‏ها را در جزوه‏هايي به نام «فرمانده‏ي من» مي‏نوشتند؛ خاطرات جوانان از فرماندهانشان در جبهه بود. نمي‏دانم اين‏ها ادامه پيدا كرد يا نه؟ يك داستان كوتاه، يا يك خاطره‏ي كوچك را نقل كرده‏اند، آن خاطره عظمت اين شخصيت را به انسان نشان مي‏دهد. اين‏ها مي‏توانند الگو باشند. البته در شخصيتهاي علمي خودمان، در شخصيتهاي ورزشي خودمان، در شخصيتهاي ادبي خودمان، در شخصيتهاي هنري خودمان، مي‏شود الگوهايي پيدا كرد؛ شخصيّتهايي كه انصافاً برجستگي‏هايي دارند. (گفت‌وشنود صميمانه رهبر معظم انقلاب اسلامي با گروهي از جوانان و نوجوانان‏ ۱۴/ ۱۱/۷۶)

 

فرماندهان سپاه، الگوي جوانان امروز

افتخار سپاه پاسداران اين است كه در درون خود از اين الگوها، فراوان و بي‏نهايت دارد؛ همين سرداران، همين فرماندهان، همين عناصر گوناگون، همين جوانان پاك و نوراني؛ همانهايي كه امامِ نور آرزو مي‏كرد كه يكي از آن‏ها باشد؛ همانهايي كه در دوران جنگ، تا هرجا و در هر خانه‏اي كه عطر معنويت آن‏ها و كلام آن‏ها مي‏رفت، آن خانه از لحاظ معنوي، پُرفروغ و آباد بود؛ همانهايي كه امام پيدايششان را «فتح الفتوح» انقلاب اسلامي دانست. در صدر اسلام، فتح الفتوح، يك حادثه‏ي نظامي بود. مسلمانان مدّت زماني در منطقه‏اي از مناطق شرقي آن روزِ ميدانگاه جنگ و غربي امروز ايران، معطّل شدند تا توانستند چند دژ را بگيرند. وقتي گرفتند، گفتند اين «فتح الفتوح» است. امروز هم در تاريخ، فتح «نهاوند» و «جلولا»، به نام «فتح الفتوح» خوانده مي‏شود؛ يعني يك حادثه‏ي نظامي. امام ما فرمود فتح الفتوحِ انقلاب اسلامي، نه يك حادثه‏ي نظامي كه يك حادثه‏ي انساني است؛ يعني پيدايش اين جوانان، خلقِ اين انسانهاي نوراني، بيرون آمدن فرشتگان از دنيايي كه جز اهريمن در مناطق مختلفِ جوانانه‏ي آن به چشم نمي‏خورد و نمي‏خورَد. امروز تا حدودي در گوشه‏هايي از دنيا جلوه‏هاي نوراني دوباره پيدا مي‏شود. فتح الفتوح، اين جوانان بودند؛ همين سرداران شهيدي‏ كه اين لشكر را به وجود آوردند؛ همين سردار «علي فضلي»؛ همين سردار «ناصح»؛ همين جوانان مؤمن و همين نورانيهايي كه نورانيّت آن‏ها مي‏تواند دلهايي را روشن كند. اين‏ها مايه‏ي شرفند؛ اين‏ها مايه‏ي عزّتند. براي يك كشور، داشتن اين‏ها افتخار است؛ بردن نامشان افتخار است؛ تكرار يادشان افتخار است؛ ادامه‏ي راهشان افتخار است. (بيانات در مراسم صبحگاه لشكر سيّدالشّهداء (ع) ۲۶/۷/۷۷)

 

 

ک- خانواده شهدا، ايثارگران و نيروهاي مومن و ارزشي

 

مادران شهدا؛ مظهر يک بسيجي کامل

آن مادري كه با عشق به فرزند خود - كه عشق مادران به فرزندان‌شان، چيزي شبيه افسانه‌هاست؛ افسانه‌يي كه هر روز در زندگي ما، هزاران و هزاران بار واقعيت و تجسم پيدا مي‌كند - با طوع و رغبت، او را راهي جبهه‌ي دفاع مي‌كند و بعد كه جنازه‌ي فرزند شهيدش را تحويل مي‌گيرد، به جاي اظهار پشيماني، به جاي اظهار گله، اظهار سرافرازي و افتخار مي‌كند، مظهر يك بسيجي كامل است. (بيانات در ديدار بسيجيان به مناسبت هفته‌ي بسيج ۷/۹/۸۴)

 

منبع: سایت بصیرت

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.