سرنوشت انتخابات 2012 در گرو بحران اقتصادی

بحران اقتصادی آمریکا تأثیری عمیق بر انتخابات ریاست جمهوری این کشور خواهد داشت و با توجه به اینکه آمریکا از طبقات اجتماعی متفاوتی تشکیل شده و بحران اقتصادی بر این کشور سایه انداخته است، این طبقات اجتماعی هستند که سرنوشت انتخابات را رقم خواهند زد.

 برای بررسی و تحلیل اقتصاد آمریکا و تأثیر آن بر انتخابات ریاست جمهوری آمریکا می‌بایست این اقتصاد را در چارچوب اقتصاد سرمایه‌داری مورد ارزیابی قرار دهیم. اقتصاد سرمایه‌داری خصوصیاتی دارد که بارزترین آن‌‌ها سرمایه سالاری است. سرمایه سالاری به 2 حوزه وابسته است: تأمین منابع و یافتن بازار. در واقع ابتدا باید جایی را پیدا کنند تا منابع اولیه را از آنجا کسب نمایند و سپس بازاری برای فروش محصولات بیایند. مواد اولیه از تفکر، اندیشه و دانش شروع می‌شود و تا مواد خام را در بر می‌گیرد. به سخن دیگر، باید گفت این مواد مجموعه‌‌ی عوامل مادی و معنوی را شامل می‌شود. از سوی دیگر، بازارها نیز به 2 گونه هستند: داخلی و خارجی.

3 دیدگاه درباره‌ی بحران اقتصادی آمریکا

با این توضیح درباره‌ی اقتصاد آمریکا، به مبحث بحران اقتصادی می‌پردازیم. در مورد بحران اقتصادی اخیر 3 دیدگاه وجود دارد. دیدگاه اول ریشه در اندیشه‌های مارکسیستی دارد که معتقدند سرمایه‌داری بالاخره دچار یک بحران ساختاری خواهد شد و این بحران ساختاری سرمایه‌داری را نابود خواهد کرد و ما وارد فضا و ساختار دیگری خواهیم شد.

دیدگاه دیگر این است که سرمایه‌داری دارای ویژگی‌هایی است و به صورت اجتناب‌ناپذیری با بحران‌های ادواری مواجه می‌شود. در رابطه با فاصله‌ی این بحران‌ها صاحب‌نظران مختلف به بازه‌‌ی زمانی 30، 40 و 50 سال اشاره می‌کنند. این گروه معتقدند که سرمایه‌داری در هر دوره، پس از گذر از آن بحران، بهبود پیدا می‌کند و رونق می‌یابد.

گروه سوم نظری غیر از این دارند. آن‌ها معتقدند هر زمان سرمایه‌داری می‌خواهد از یک فاز وارد فاز دیگری شود، دچار یک بحران عمیق می‌شود. برای مثال، آن‌ها مدعی هستند وقتی سرمایه‌داری می‌خواست از دوران سرمایه‌داری تجاری وارد سرمایه‌داری کشاورزی شود، به بحران عمیقی برخورد که در نهایت به جنگ جهانی اول منجر شد و وقتی می‌خواست از فاز کشاورزی وارد فاز صنعت شود، بحران 1929 را تجربه کرد و زمینه‌های بروز جنگ جهانی دوم را به وجود آورد.

به اعتقاد این افراد، امروز نیز سرمایه‌داری در حال گذار از عصر صنعت به عصر فرا صنعت است. در این خصوص، آن‌ها به این مسئله اشاره می‌کنند که در بحران اقتصادی حاضر، شرکت‌هایی که در بخش صنعت فعال هستند، مانند شرکت‌های خودروسازی، بیمه‌ها، بانک‌ها و... ورشکست شده‌اند، ولی شرکت‌هایی که در عرصه‌ی فناوری اطلاعات کار می‌کنند، مانند مایکروسافت، اپل، گوگل، یاهو و... ورشکست نشده‌اند.

بنابراین گروهی معتقدند که بحران حاضر جزء جدایی‌ناپذیر گذار از اقتصاد صنعتی به اقتصاد فرا صنعتی است و اقتصاد آمریکا را باید با توجه به این بستر تحلیل کرد. از آنجا که در حال حاضر آمریکا موتور محرکه‌ی جهان سرمایه‌داری و به مثابه‌ی لوکوموتیو این قطار است، این بحران در این کشور به وجود آمده و در مجموعه‌ی قطار سرمایه‌داری منتشر شده است.

خروج از بحران

با توجه به این مقدمه، باید مشخص کنیم که از چه زاویه‌ای به بحران کنونی می‌نگریم. به باور من، بحران امروز آمریکایی‌ها در کوتاه‌مدت حل‌نشدنی است؛ این چیزی است که رئیس بانک مرکزی آمریکا نیز به آن اشاره کرده است. البته این بحران به حدی نیست که این کشور را از پای درآورد، ولی به هر حال تا حدودی در روند حرکت آن‌ها اختلال ایجاد می‌کند.

سرمایه‌داری معمولاً با 2 راهکار این بحران‌ها را پشت سر می‌گذارد: یک راهکار این است که به نوعی این بحران را به خارج انتقال می‌دهد و راهکار دیگر افروختن آتش یک جنگ است. مارکس در این زمینه می‌گوید که اصولاً سرمایه‌داری با جنگ زنده است.

نکته‌ی دیگر این است که سرمایه‌داری پست‌مدرن سرمایه‌داری بی‌وطن است. در واقع، سرمایه‌داری در چین با سرمایه‌داری در ایالات متحده، ژاپن، آلمان یا کشورهای دیگر تفاوتی ندارد و حتی روسیه هم که به تازگی به بانک تجارت جهانی پیوسته است و این کشور نیز در همین قالب فعالیت‌های اقتصادی خودش را دنبال خواهد کرد. در مجموع ممکن است تفاوت‌های جزئی در این کشورها وجود داشته باشد، ولی در همه‌ی آن‌ها نظام سرمایه‌داری حاکم است و اصالت با سود است.

همان طور که بیان شد، بحران اقتصاد آمریکا باعث شده است که حرکت این لوکوموتیو کُند شود. علت اصلی بحران اقتصادی در آمریکا این است که این کشور بیشتر از توانایی‌اش در عرصه‌ی بین‌الملل برای خودش تعهدات به وجود آورده است. در واقع این کشور در افغانستان، عراق، آمریکای لاتین، شرق آسیا و... شرایطی را برای خودش ایجاد کرده است که توان پاسخ‌گویی به آن را ندارد و طبیعتاً این مسئله اقتصاد آمریکا را دچار معضل کرده است.

همان طور که بیان شد، آمریکا در کوتاه‌مدت قادر نیست بحران کنونی را حل کند، ولی احتمال دارد در میان‌مدت یا بلندمدت از آن عبور کند. البته معلوم نیست که آمریکای پس از این بحران، توان و قدرت آمریکای گذشته را داشته باشد. این مسئله تا حدود زیادی بستگی به این دارد که تا چه حد این کشور بتواند بحران خودش را به کشورهای دیگر منتقل کند. در حال حاضر، این انتقال بحران در مورد اروپا اتفاق افتاده، اما هنوز به چین سرایت نکرده است. در مجموع، هر چقدر آمریکا این بحران را به کشورهای دیگر انتقال دهد، همچنان فاصله‌ی خود را با آن‌ها حفظ خواهد کرد، اما در غیر این صورت توان نسبی‌اش کاهش چشمگیری خواهد داشت.

تأثیر بحران اقتصادی بر انتخابات آمریکا

درباره‌ی انتخابات ریاست جمهوری باید گفت که مبحث اساسی در این انتخابات مسائل ناشی از بحران اقتصادی است و امروز مردم آمریکا با بیکاری 8 درصد بیشتر در پی این هستند که چه کسی می‌تواند زندگی بهتری برای آن‌ها تأمین کند. امروز دیگر موضوعات بین‌المللی و سیاست خارجی در اولویت قرار ندارد و بیشتر دغدغه‌ی مردم آمریکا موضوعات اقتصادی است. البته باید به این نکته توجه داشت که ماهیت انتخابات آمریکا به گونه‌ای است که هرچند نظر و رأی مردم نیز تا حدودی در این فرآیند تأثیرگذار است، ولی تصمیم نهایی با کانون‌های قدرت برخاسته از نهادهای سرمایه‌داری و مبتنی بر سرمایه‌سالاری است که حول محور سرمایه‌داری قرار دارند و منافعشان را از این طریق تأمین می‌کنند. آن‌ها در پی مطامع خودشان هستند و برایشان فرقی ندارد که رامنی به قدرت برسد یا اوباما.

اوباما و رامنی هر کدام دیدگاه‌های متفاوتی دارند. اوباما تکیه‌ی خودش را بر طبقه‌ی فرودست و متوسط جامعه متمرکز کرده است و رأی این گروه‌ها را جذب می‌کند، در حالی رامنی و جمهوری‌خواهان معتقدند که اگر بتوانند نهادهای سرمایه‌گذاری بزرگ و آزاد ایجاد کنند، اقتصاد آمریکا رونق می‌گیرد. اوباما معتقد به گرفتن مالیات از سرمایه‌داران بزرگ است، اما‌ رامنی و مخصوصاً پل رایان، نظریه‌پرداز اقتصادی و معاون اول او، معتقدند که اگر نهادهای بزرگ سرمایه‌داری آزاد باشند و مالیات کمتری بپردازند، سرمایه‌گذاری بیشتری انجام می‌شود و در نتیجه بحران اقتصادی و بیکاری حل می‌شود. این در حالی است که تجربه نشان داده این گونه نیست؛ یعنی معافیت از مالیات لزوماً منجر به سرمایه‌گذاری بیشتر از سوی سرمایه‌داران نمی‌شود.

از سوی دیگر، اوباما معتقد است که اگر از این سرمایه‌داران مالیات بگیرد و بتواند طبقه‌ی متوسط و فرودست را به برکت این مالیات‌ها بهبود ببخشد، افزایش کارآمدی آن‌ها به افزایش سود سرمایه‌داران بزرگ منجر می‌شود و اقتصاد کشور رونق می‌گیرد.

حال اینکه بحران اقتصادی چه تأثیری بر انتخابات آمریکا خواهد داشت بستگی به رأی مردم این کشور و رأی نهایی کانون‌های قدرت دارد. از سویی دیگر، نمی‌توان به راحتی پیش‌بینی کرد که آیا این بحران بر میزان مشارکت مردم تأثیری خواهد داشت یا خیر، اما به نظر می‌رسد مردم آمریکا به این نتیجه رسیده‌اند که به هر صورت باید وارد عرصه شوند و در جهت حل مشکلات کنونی گام بردارند.

در مقابل کانون‌های قدرت در آمریکا سعی در هدایت انتخابات دارند. این کانون‌ها محدود به حزب خاصی نیستند و به گفته‌ی مارکس، احزاب و گروه‌های مختلف سیاسی را می‌توان هیئت اجرایی سرمایه‌داری دانست. این کانون‌ها شامل طیف‌های متنوعی از سرمایه‌داری از جمله سرمایه‌داری مالی، صنعتی، پولی و... می‌شوند.

شرایط کنونی اقتصاد آمریکا

در مجموع می‌توان گفت شرایط کنونی اقتصاد آمریکا مطلوب نیست. مردم آمریکا با ذهنیت دوران ریاست جمهوری کلینتون زندگی می‌کنند که در آن زمان زندگی خیلی راحتی داشتند، اما امروز اوضاع به این صورت نیست. بر همین اساس، با وجود اینکه برخی از کشورهای جهان دچار نرخ بیکاری 25 درصدی هستند، برای مردم آمریکا تحمل بیکاری 8 درصدی بسیار دشوار است. با توجه به این مسئله، مردم از وضعیت موجود ناراضی‌اند و طبیعتاً چون اوباما در مسئولیت بوده است، تا حدودی شرایط موجود به ضرر او تمام می‌شود. در طرف مقابل، رامنی قدرتی نداشته است و مردم تنها بر اساس وعده‌هایش درباره‌ی او قضاوت می‌کنند. در هر صورت، هر کدام از این 2 نفر انتخاب شوند در کوتاه‌مدت نمی‌توانند این بحران را برطرف کنند و اتفاقی که رخ خواهد داد چیزی جز ماجراجویی و فرافکنی بحران نیست، چرا که دولت آمریکا بسیار سنگین و بزرگ است و مسلماً حرکت آن بسیار کُند و زمان‌بر خواهد بود. باید توجه داشت که حتی اگر اوباما ‌ـ‌که دولت را تا امروز در اختیار داشته است‌ـ انتخاب شود، زمان زیادی لازم است تا آمریکا از وضع موجود رهایی یابد.در این خصوص، رئیس بانک مرکزی آمریکا گفته است که حداقل 2 سال برای این موضوع زمان لازم است.

تفاوت رامنی و اوباما

مسلماً رامنی و اوباما در راهکارها با هم فرق می‌کنند، اما استراتژی آن‌ها هیچ تفاوتی ندارد. برای مثال یکی معتقد به کاهش مالیات است و دیگری نه. اوباما اگر هم انتخاب شود، 4 سال بیشتر وقت ندارد و رامنی هم اگر پیروز شود، تا کار خودش را آغاز کند، زمان زیادی سپری خواهد شد. اینکه با انتخاب کدام یک از این 2 کاندیدا وضعیت اقتصادی مردم بهبود خواهد یافت، بستگی به این دارد که مردم آمریکا را چگونه تعریف می‌کنیم. اگر منظورمان طبقه‌ی فرودست و متوسط باشد، قطعاً اوباما برای این قشر از جامعه بهتر خواهد بود. در طرف مقابل، رامنی به طبقه‌ی فرادست و ثروتمند جامعه توجه دارد.

جمع‌بندی

در مجموع می‌توان گفت بحران اقتصادی آمریکا تأثیری عمیق بر انتخابات ریاست جمهوری این کشور خواهد داشت و مردم آمریکا با توجه به همین مسئله وارد عرصه‌ی انتخابات خواهند شد. با توجه به اینکه آمریکا از طبقات اجتماعی متفاوتی تشکیل شده و بحران اقتصادی بر این کشور سایه انداخته است، این طبقات اجتماعی هستند که سرنوشت انتخابات را رقم خواهند زد. اوباما به حمایت از طبقه‌ی فرودست و متوسط جامعه می‌پردازد و در مقابل، رقیب انتخاباتی او، رامنی، در پی جذب طبقه‌ی فرادست و ثروتمند است. با وجود اینکه طبقه‌ی ثروتمند به لحاظ فراوانی کمتر از طبقه‌ی فرودست و متوسط جامعه‌ی آمریکا هستند، از قدرت و نفوذ بالاتری برخوردارند و تأثیرگذارتر خواهند بود. در این میان، نباید از نقش کانون‌های قدرت در آمریکا غفلت ورزید.(*)

*محسن جلیل وند؛ استاد دانشگاه آزاد اسلامی

منبع: برهان

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.