امیر سیاهپوش

استقلال در اندیشه‌ی رهبران فکری انقلاب اسلامی ایران

یکی از شعارهای اصلی مبارزان در انقلاب‌های مختلف همواره مفهوم استقلال بوده است. در انقلاب اسلامی ایران این ارزش نیز جایگاه محوری دارد و رهبران اصلی انقلاب و مبارزان و روشن‌فکران انقلابی همواره بر آن تأکید داشته‌اند چه در دوران مبارزه با نظام ستمشاهی و چه پس از پیروزی انقلاب اسلامی.

هادی نیوز: استقلال ارزشی است با ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که گرچه برخی مدعی‌اند هم‌زمان با شکل‌گیری دولت‌ملت‌ها و تشکیل کشورهای مستقل معنا و مفهوم واقعی پیدا کرده است، اما سابقه‌ی آن را می‌توان در دوران کهن جست‌وجو کرد. از زمانی که یک ملت و حاکمیت مستقل در قلمرو جغرافیایی خاص شکل گرفته است، این مفهوم نیز جایگاه اجتماعی و سیاسی خود را باز کرده است.

 

اساساً، می‌توان گفت استقلال و تمایل به عدم وابستگی ارزشی است که وابسته به ذات خودمختار انسان است. این درست که انسان موجودی است اجتماعی و متمایل به پیوند و هم‌جوشی با دیگر افراد، اما همین انسان جامعه خواه و دیگر دوست، دائماً در پی نشان دادن هویت و شخصیت خود است. این هویت و شخصیت را گاه در من فردی خود می‌جوید و گاه در من قومی، گروهی، سازمانی و ملی.

 

یکی از شعارهای اصلی مبارزان در انقلاب‌های مختلف همواره مفهوم استقلال بوده است. در انقلاب اسلامی ایران این ارزش نیز جایگاه محوری دارد و رهبران اصلی انقلاب و مبارزان و روشن‌فکران انقلابی همواره بر آن تأکید داشته‌اند چه در دوران مبارزه با نظام ستم‌شاهی و چه پس از پیروزی انقلاب اسلامی. در هر دو مقطع جهت و هدف اصلی استقلال به سمت استقلال از دول و قدر‌ت‌های خارجی به‌خصوص قدرت‌های سلطه‌جو و استیلاطلب بوده است. در مجال محدود حاضر به بخشی از ابعاد تئوریک این مفهوم خواهیم پرداخت.

 

مفهوم استقلال

 

تعاریف متفاوتی از این مفهوم ارائه شده است. از نظر لغوی، کلمه‌ی استقلال به معنی کم کردن و به حداقل رساندن است. در این مفهوم ملت استقلال‌طلب می‌خواهد وابستگی‌ها را تحلیل بدهد و اتکای به دیگران را به حداقل برساند (منصوری، 54). 

 

در کاربرد علوم سیاسی‌، استقلال را به جدا بودن حاکمیت یک کشور از دیگر کشورها و از سلطه و سیادت خارجی تعریف کرده‌اند. برخی استقلال را همان آزادی اراده‌ی ملی برای اداره‌ی امور داخلی و خارجی خود از دست دیگران دانسته‌اند که از خلال سازمان سیاسی دولت پدیدار می‌شود. در تعریف دیگر، گفته شده استقلال عبارت است از «داشتن قدرت تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری همراه با اعمال این تصمیم‌ها و سیاست‌ها در حیطه‌ی حاکمیت.» (آقا بخشی، 277)

 

بر پایه‌ی مفاهیم ارائه‌شده، می‌توان گفت برای یک دولت مستقل دست‌کم باید سه ویژگی زیر را لحاظ کرد:

 

.1جدا نمودن حاکمیت یک کشور از هر نوع سلطه و اقتدار خارجی؛

 

2. وضع هر تجمع بشری که دستگاه و ارکان آن به نسبت دستگاه و ارکان تجمع بشری دیگر در حال اطاعت و پیروی واقع نشده باشد.

 

3. حقی که به موجب آن، هر کشور در سیاست داخلی یا خارجی خود آزاد است (منصوری، پیشین، ص 55).

 

ما در این مجال قصد توقف بر این مفهوم را نداریم. آنچه روشن است این است که در تعریف استقلال تکیه بر حداقل وابستگی در حوزه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی چه در تصمیم‌گیری و چه در اجرا یک امر اصلی و قطعی است؛ اما مسئله‌ی مهم و محل مناقشه در امکان و ضرورت استقلال است.

 

آیا در شرایط کنونی جامعه‌ی جهانی استقلال امکان دارد؟ و اگر امکان دارد آیا ضروری است یا خیر؟

 

در این خصوص چند دیدگاه وجود دارد. برخی ملت‌ها برداشت خود از استقلال را با مفهوم انزواگرایی پیوند زده‌اند. از نظر این کشورها استقلال زمانی تحقق می‌یابد که یک ملت کمترین ارتباطات و مبادلات‌ را با دنیای خارج داشته باشد و با اتکا به خود، کلیه‌ی ابعاد زندگی را تنظیم و اداره نماید.» (منصوری، پیشین، ص 56)

 

برخی اندیشمندان معتقدند این مفهوم اساساً مورد قبول نیست و امکان عملی آن حتی در زمان‌های کهن نیز وجود نداشته است. در دنیای درهم‌تنیده‌ی امروز، این امر امکان عملی ندارد و در صورت امکان نیز نتیجه‌ای جز تنزل همه‌جانبه را در پی نخواهد داشت.

 

در دیدگاه دوم، برخی استقلال را امری نسبی می‌دانند که از نظر آن‌ها از جهاتی چند به‌خصوص در جهت سیاسی، استقلال امری ضروری و ممکن است؛ اما در جهات دیگر به‌خصوص از جهت اقتصادی این امر مقدور نیست (منصوری، 64).

 

در دیدگاه سوم، اساساً این مفهوم رد ‌شده و هم ضرورت و هم امکان استقلال از جهات گوناگون نفی شده است. نتایج عملی این دیدگاه بیشتر مطلوب دول قدرتمند است که امکان تلاش برای استقلال را از دول مختلف به‌خصوص دولت‌های وابسته و کوچک سلب می‌کند. گرچه بسیاری از این ملت‌ها علی‌الظاهر با تشکیل واحد سیاسی مستقل و تعیین حدود جغرافیایی معین و پذیرفته شده، ملت‌هایی جدا به حساب می‌آیند، اما در عمل اقمار و ابزار دست دولت‌های بزرگ و استکباری هستند.

 

مفهوم استقلال در انقلاب اسلامی

 

با قاطعیت، می‌توان گفت یکی از مهم‌ترین اهداف امام خمینی (ره) استقلال همه‌جانبه‌ی کشور بوده است. ایشان هم در دوران مبارزه و هم بعد از آن به‌شدت بر این مفهوم و تلاش برای نیل به آن تأکید داشته‌اند. تأکید امام از جهات مختلف متفاوت است و برای تبیین ابعاد گوناگون آن، لازم است مقاله و حتی کتابی مفصل نوشته بشود. سایر پیروان امام و رهبران فکری و سیاسی انقلاب اسلامی نیز بر محوری بودن ارزش استقلال تکیه کرده‌اند.

 

شهید مطهری معتقدند استقلال، یک خواسته‌ی نهادی و فطری است که هم در سطح فردی و هم سطوح اجتماعی، سیاسی و فرهنگی معنا می‌یابد. از نظر ایشان، همان‏طور که خاصیت تکامل است که موجود متکامل به هر نسبت که تکامل پیدا مى‌کند مستقل و قائم به ذات و حاکم و مؤثر بر محیط خود مى‌‏شود، انسانیت انسان، چه در فرد و چه در جامعه، به هر نسبت تکامل پیدا کند به سوى استقلال و حاکمیت بر سایر جنبه‌‏ها گام برمى‏‌دارد. یک فرد انسان تکامل‌‏یافته فردى است که بر محیط بیرونى و درونى خود تسلط نسبى دارد. فرد تکامل‏‌یافته یعنى وارسته از محکومیت محیط بیرونى و درونى و وابسته به عقیده و ایمان (مطهری: 27). جامعه‌ی تکامل‌یافته نیز جامعه‌ای است وابسته به ایمان و عقیده که وارسته از محکومیت محیط بیرونی و درونی است.

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز بر این مفهوم مصرند و به تشریح ابعاد مختلف آن می‌پردازند. از نظر ایشان استقلال، یعنى جمهورى اسلامى و وضعیتى که ما امروز داریم که در این وضعیت هیچ ابرقدرت و قدرتى در هیچ‏یک از امور و شئون، نتوانسته است کوچک‏ترین چیزى را بر ما تحمیل کند. از این جهت به نظر رهبر معظم انقلاب هیچ کشورى چنین استقلالی را ندارد، حتّى کشورهایى مثل آمریکا. به این دلیل که دولت آمریکا هم به سرمایه‌‏دارهاى صهیونیست بین‏‌المللى وابسته است. اگرچه ممکن است از لحاظ ملیت، خود آن سرمایه‏‌دارها هم آمریکایى باشند، اما دولت وابسته است. اگر یک رئیس‌‏جمهور در آمریکا، آنجایى که منافع سرمایه‌‏دارها ایجاب نمى‌‏کند، یک‏ قدم کج بردارد ‌ـ‌مثل کندى و امثال او‌ـ‌ پایش را از دایره بیرون مى‌‏‌کنند و پدرش را درمى‌‏آورند. اما در جمهوری اسلامی هیچ قدرت و دولت و تشکیلاتى در دنیا نتوانست این نظام را وادار کند که برخلاف آنچه که تشخیص مى‌‏دهد مصلحتش است، همانى که مسئولان تشخیص مى‏‌دهند، قدمى بردارد.[1]

 

در جای دیگری می‌فرمایند ملت مستقل، یعنى ملتى که ارباب‌هاى آمریکایى یا انگلیسى یا روسى و امثال این‏ها نمى‌‏توانند در سرنوشتِ او دخالت کنند و هرچه را به نفع خودشان است انجام دهند و آنچه را که به نفع این ملت است دور بیندازند. کشورهایى که مستقل نیستند، این‌‌گونه‌‏اند. این کشورها رؤسایى دارند که گوش به فرمان آمریکا هستند. از نظر ایشان وقتى ملت و کشورى، رؤسایش گوش به فرمان آمریکا هستند، در این مملکت چه کار مى‌‏کنند؟ معلوم است؛ کارهایى که به نفع آمریکاست، در آن کشور تصمیم‌‏گیرى و اجرا مى‏‌شود. از خرید، فروش، تبلیغات، بالا آوردن، کنار زدن، عزل و نصب و خلاصه هر کارى که به نفع آن ارباب است، در آن کشور انجام مى‌‏گیرد. هر کارى هم به نفع مردم است، انجام نمى‌‏گیرد. از نظر ایشان استقلال نداشتنِ یک ملت، چنین مصیبتى است؛ که در رژیم گذشته‌‌ی ایران هم این‌‏طور بود. مهم‏ترین مشکل این کشور در گذشته، این بود که رژیم منحوس پهلوى وابسته به آمریکا و قبل از آن، وابسته به انگلیس بود! آن‌‏ها مى‌‏گفتند چه کسى بیاید بالا و نخست‏‌وزیر، یا مسئول، یا وزیر یا مدیر شرکت نفت شود یا فلان شغل را داشته باشد. هرکس را هم که دشمنان خارجىِ این ملت مى‏‌خواستند از صحنه کنار برود، رژیم پهلوى همه‌‏ى قدرتشان را به کار مى‌‏انداختند که او را کنار بزنند. در این مملکت، اگر کارى به نفع آمریکایی‌‌ها بود، به وسیله‏‌ى آن دستگاه انجام مى‏‌گرفت. اگر کارى به ضرر آن‌‏ها و به نفع مردم بود، انجام نمى‌‏گرفت؛ بلکه با آن کار، مقابله هم مى‌‏شد. استقلال نداشتنِ یک کشور، این‏‌گونه است.[2]

 

بنابراین در اندیشه‌‌ی رهبر معظم انقلاب استقلال یعنی هیچ قدرت و کشوری نتواند اراده‌‌ی خود را بر یک کشور تحمیل کند. با چنین تعریفی از نظر ایشان جمهوری اسلامی تنها حکومت مستقل جهان است.

 

ابعاد استقلال

 

الف) استقلال سیاسی

 

غالباً نقطه‌‌ی آغاز استقلال را در سیاست می‌‌دانند. بدون تأمین استقلال سیاسی نمی‌توان حرکت به سمت استقلال در سایر حوزه‌‌های اقتصادی و فرهنگی را شروع کرد. در بُعد خارجی، استقلال سیاسی بدین معناست که ابتکار تعیین و اداره‌‌ی روابط با دیگر کشورها در دست دولت قرار دارد. بدین ترتیب، استقلال سیاسی عبارت است از داشتن قدرت تصمیم‌‌گیری و سیاست‌‌گذاری همراه با اعمال این تصمیم‌‌ها و سیاست‌‌ها در حیطه‌‌ی حاکمیت.[3]

 

رهبر معظم انقلاب «استقلال سیاسى» را به معنی خدمت‌‌گزاری مردم می‌‌داند و اینکه مسئولان نظام اسلامی زیر بار هیچ‏کس، جز تکلیف الهى‌‏شان نیستند. از نظر ایشان اگر همه‏‌ى دنیا هم جمع شوند آمریکا، انگلیس، اروپا؛ حتى آن روزى که در دنیا دو قدرت شرق و غرب بود و دست در دست هم بگذارند و بخواهند این ملت و این کشور را یک‏‌قدم به سمتى که به ضرر مردم و به نفع آن‌‏هاست بکشانند، مسئولین و رؤسا و خدمت‌‌گزاران این کشور، اجازه نخواهند داد. این، استقلال سیاسى است. استقلال سیاسى، یعنى اینکه امروز کسانى بر این مملکت حکومت مى‌‏کنند که مردم مى‏‌خواهند. به نظر رهبر انقلاب ما آنچه را که فهمیده‌‏ایم، آنچه را که تکلیفمان است، آنچه را که مى‌‏دانیم خداى متعال آن را مى‌‏خواهد؛ آن را مى‌‏گوییم، آن را انتخاب مى‏‌کنیم و آن راه را مى‌‏رویم. کسى نمى‌‏تواند روى ملت و دولت و نظام جمهورى اسلامى ایران و خدمت‌‌گزاران شما مردم، تأثیرى بگذارد. این، استقلال سیاسى است و از نظر ایشان ما، این را به‏دست آورده‌‏ایم.[4] بنابراین می‌‌توان گفت استقلال سیاسی از نظر ایشان دو شاخصه‌‌ی عمده دارد: تکلیف‌‌مداری و مردم‌‌گرایی. رهبر معظم انقلاب در بین ابعاد مختلف استقلال بعد سیاسی را گرچه اولی‌‌تر اما ساده‌‌تر از سایر ابعاد می‌‌دانند.

 

ب) استقلال اقتصادی

 

در تعریف استقلال اقتصادی گفته شده است آزادی انتخاب راه خاص برای توسعه‌‌ی کشور و استقرار آن‌‌ چنان نظام روابط اقتصادی که در درجه‌‌ی اول احتمال سلطه‌‌ی اقتصادی را از طرف یک یا چند کشور نفی کند و سپس خروج قسمتی از درآمد ملی کشور بدون ورود ارزشی معادل آن را به هیچ صورتی امکان ندهد (آقابخشی، 180).

 

برخی با دلایل مختلف این موضوع را رد می‌‌کنند و معتقدند در دنیای امروز روابط کشورها بسیار درهم‌‌تنیده است و نیازها نیز بسیار متکثر و زاینده است. همجواری ملت‌‌ها و اطلاعات رسانه‌‌ای به‌گونه‌‌ای است که توقعات مردم کشورهای مختلف به‌‌شدت متأثر از شرایط و نیازهای سایر کشورهاست.

 

در چنین شرایطی، کشورهای پیشرفته و قدرتمند توان فرهنگی و تکنولوژیک قبولاندن نیاز خود و نیز کالای تولید شده خود برای رفع آن نیاز به سایر کشورها را دارا هستند؛ اما این معنا در خصوص همه‌‌ی نیازها و همه‌‌ی کالاها درست نیست. در مورد کالاهایی مثل اتومبیل و لوازم خانگی و لوکس تا حدودی این مسئله مشهود است؛ اما در مورد همه‌‌ی نیازهای ضروری اقتصادی صادق نیست. به‌‌عنوان مثال، در تولید غلات و مواد غذایی بسیاری از کشورها توان و امکان خودکفایی را دارا هستند و دلیلی ندارد به دیگران وابسته باشد؛ حتی اگر قیمت کالای خارجی ارزان‌‌تر باشد.

 

 این واقعیتی است که استقلال اقتصادی در خصوص همه‌‌ی کالاها و کل نیازهای اقتصادی شاید چندان آسان نباشد، اما دست‌‌کم کشورها می‌‌توانند در خصوص نیازهای اساسی و ضروری‌‌شان برای خودکفایی تلاش کنند تا در مواقع بحران، بتوانند تصمیمات مستقلی در حوزه‌‌ی سیاسی و فرهنگی اتخاذ نمایند.

 

امام خمینی نگاه همه‌‌جانبه‌‌ای به مفهوم استقلال اقتصادی دارند و معتقدند باید زحمت بکشیم تا در همه‌‌ی جناح‌‌ها خودکفا باشیم. از نظر ایشان، امکان ندارد که استقلال به‌دست بیاید، قبل از اینکه استقلال اقتصادى داشته باشیم. به نظر ایشان، اگر ما بنا باشد که در اقتصاد احتیاج داشته باشیم، در چیزهاى دیگر هم وابسته خواهیم شد. امام معتقدند تبلیغات دامنه‌‌دار غربی‌‌ها باعث شده است همه فکر کنند کل کمالات در غرب و کالاهای غربی است به همین دلیل «اگر یک پارچه‌‌ی خوبى هم ایران خودش تهیه کند و ببافد، باز باید با اسم فاستونى انگلیسى به مردم بفروشند! هر چیزى را که شما مى‌‏روید سراغش مى‌‏بینید که هى صحبت از این است که باید ما از آن‌‌ها [بگیریم‏] باید از آنجا بیاید.»[5]

 

به نظر ایشان، اگر ما بخواهیم مستقل باشیم، باید از همه‌‌ی جهات خودمان را مستغنى کنیم. غربی‌‌ها «هر چه به ما بدهند چیزهایى است که یا به درد خودشان دیگر نمى‌‏خورد و به ما مى‏‌دهند یا اینکه به صورت یک چیزى را مى‌‏دهند که به درد ما نخورد.»[6] چون برای انسان شرقی و مسلمان ارزشی قائل نیستند «حیواناتى که در آنجا زندگى مى‌‏کنند عنایت آن‌‌ها به آن‌‌ها، بیشتر از انسانى است که در اینجا زندگى مى‌‏کند! دوایى که در آنجا استعمالش ممنوع است، در اینجا استعمالش مجاز است، مى‌‏فرستند در دنیاى سوم. طبیبى که در آنجا طبابتش ممنوع است مى‌‏فرستند او را اینجا، اینجا طبابتش مُجاز! این طبیب‌‌هایى که آنجا درس مى‏‌خوانند، این‌‌ها بسیاری‌‌شان را اجازه نمى‌‏دهند که در آنجایى که تصدیق هم به او دادند و دیپلم هم به او دادند، همه‌ تصدیق‌‌ها را دادند به او، اما مشروط به این است که تو بِرَوى در محل خودت طبابت بکنى؛ اینجا حق ندارى طبابت بکنى. براى اینکه براى ممالک به نظر آن‌‌ها استعمارى، براى دنیاى سوم، هیچ حیثیت قائل نیستند. همه‌‌ی چیزهایى که آن‌‌ها براى خودشان مى‌‏خواهند براى ما نمى‌‏خواهند. براى ما یک چیز دیگرش را مى‌‏دهند. این را من سابق هم گفتم، که ما در پاریس که بودیم، از این جوان‌‌هایى که در آلمان مشغول تحصیل بودند آمدند پیش ما و گفتند که ما در اینجا که تحصیل مى‌‏کنیم نمى‌‏گذارند ما بالا برویم. در یک حد معیّنى ما را نگاه مى‌‏دارند، نمى‌‏گذارند که ما مرتبه‌‌ی بالا را برویم. مع‌‌الأسف در همین دانشگاه‌‌هاى ما هم راه پیدا کرده بودند و نمى‌‏گذاشتند آن رشدى که باید جوان‌‌هاى ما بکنند، بکنند و بعضى از این اساتید دانشگاه و این‌‌ها وابسته بودند و مأمور بودند به اینکه نگذارند این‌‌ها یک رشد صحیحى بکنند. اگر شما بخواهید استقلال پیدا بکنید و آزادى حقیقى پیدا بکنید، باید کارى بکنید که در همه چیز خودکفا باشید؛ مستغنى باشید. کشاورز باید کارى بکند که دیگر ما احتیاج گندم به خارج نداشته باشیم. دانشگاهى باید کارى بکند که ما در طبابت، دیگر احتیاج به خارج نداشته باشیم، در مهندسى احتیاج به خارج نداشته باشیم.»[7]

 

و در ادامه می‌‌فرمایند «این بى‌‏انصاف‌‌ها در این رژیم سابق آن طور مى‌‏خواستند ما را عقب‌‌مانده نمایش بدهند و به خودمان هم حالى کنند که آسفالت هم وقتى مى‌‏خواستند بکنند، از خارج مى‌‏آوردند! اگر مى‌‏خواستند جاده‌‏سازى بکنند، یک آسفالت بکنند، یک بنایى درست کنند، یک راهى درست کنند، هر چه، مى‌‏گفتند متخصص باید از خارج باشد. نه اینکه اینجا نبود؛ هست اینجا؛ لکن این‌‌ها مى‏‌خواستند جورى بکنند که ما همه‌‌ی چیزمان را ببازیم‏ و وابسته به غیر باشیم. هر چیزى را این‌‌ها مى‌‏گفتند باید ما از خارج وارد کنیم. هى با فلان شرکت، با فلان شرکت خارجى، با فلان شرکت خارجى پیمان مى‌‏بستند و راهسازى را به آن‌‌ها مى‌‏دادند.»[8]

 

بنابراین امام منشأ وابستگی را در سر سپردگی نظام شاهی به قدرت‌‌های غربی و خودباختگی روشن‌‌فکران می‌‌دانند. از نظر ایشان، باید تلاش کرد در همه‌‌ی مسائل اقتصادی خودکفایی حاصل بشود.

 

رهبر معظم انقلاب نیز «استقلال اقتصادى» را مشکل‌‌تر از استقلال سیاسی می‌‌دانند. از نظر ایشان، استقلال اقتصادى، یعنى ملت و کشور، در تلاش اقتصادى خود روى پاى خود بایستد و به کسى احتیاج نداشته باشد. معنایش این نیست که ملتى که استقلال اقتصادى دارد، با هیچ‏کس در دنیا داد‌و‌ستد نمى‌‏کند؛ نه. داد‌و‌ستد، دلیل ضعف نیست. چیزى را خریدن، چیزى را فروختن، معامله کردن، گفت‌وگوى تجارى کردن، این‏‌ها دلیل ضعف نیست. اما باید طورى باشد که یک ملت، اولاً نیازهاى اصلى خودش را بتواند خودش فراهم کند. ثانیاً، در معادلات اقتصادى دنیا و مبادلات جهانى، وزنه‌‏اى باشد. نتوانند او را به آسانى کنار بگذارند؛ نتوانند او را به آسانى محاصره کنند؛ نتوانند او را به آسانى فرو‌دهند و هرچه مى‌‏خواهند به او املا کنند. از نظر ایشان، امروز کشورهایى که از لحاظ اقتصادى پیشرفته هستند و قدرتى دارند و متأسفانه استعمار و استکبار دنیا را هم در اختیار دارند و دنبال مى‌‏کنند اگر بخواهند با کشورى کالایى را مبادله کنند و دادوستد و همکارى داشته باشند، مواردى را به آن کشور تحمیل مى‏‌کنند. اقتصاد مستقل یک کشور، یعنى آن چیزى که کشور لازم دارد، در داخل کشور قابل تأمین باشد؛ کارخانه‏‌هاى کشور، همه کار کنند و کارگران کشور، کار را وظیفه‌‏ى انسانى و دینى و وجدانى خودشان بدانند. از نظر ایشان کارگر هم فقط کسى نیست که در کارخانه است. هرکس که یک کار مفید در این مملکت انجام مى‌‏دهد، یک کارگر است. یک نویسنده، یک هنرمند، یک معلّم، یک مبتکر و یک محقّق، این‏‌ها هم کارگرند.[9]

 

از نظر ایشان کسب استقلال اقتصادی چند شرط دارد: اولاً اینکه در کشور، هرکس، هر کارى را که به عهده دارد، خوب انجام دهد. فرمود: «رحم‌‌الله امرأ عمل عملًا فاتقنه»؛ خدا رحمت کند آن کسى را که کارى انجام دهد و آن را محکم و متقن انجام دهد؛ خوب انجام دهد. شما اگر یک پیچ را مى‌‏گردانید و سفت مى‏‌کنید، اگر یک چرخ را مى‏‌چرخانید، اگر جایى یک بخیه مى‏‌زنید، اگر ماشینى را گریس‌‌کارى مى‏‌کنید، اگر کتابى را چاپ مى‌‏کنید، اگر کتابى را مى‌‏نویسید، اگر سرِ کلاس درس مى‏‌دهید، اگر در بیمارستان به بیماران مى‏‌رسید، اگر در شهردارى مشغول تمیز کردن معابر شهرى مردم خودتان هستید، اگر گوینده‌‏اید، اگر نویسنده‌‏اید، اگر محقّقید، اگر روحانى هستید، اگر مشغول تحصیل و درس خواندن هستید، اگر در دانشگاه یا مدرسه هستید، اگر در کار هنر مشغولید، اگر فیلم‌‌سازید، اگر داستان‌‏نویس هستید، اگر روزنامه‌‏نگارید؛ هرچه هستید و هر که هستید و هرجا کار مى‌‏کنید، باید سعى کنید کارى را که انجام مى‏‌دهید، درست انجام دهید، کامل انجام دهید، محکم انجام دهید، و کم نگذارید. این، یکى از شرایطى است که اگر محقّق شود، ما به استقلال اقتصادى مى‌‏رسیم.[10]

 

شرط دوم این است کسانى که پول و امکانات دارند، فقط به فکر خودشان نباشند؛ چون آن پول هم از همین کشور به‏دست آمده، آن پول هم در سایه‏ى همین ملت و از همین آب و خاک به‏دست آمده است.[11]

 

شرط دیگر این است که در محیط کار و تلاش اقتصادى کشور، ابتکار وجود داشته باشد. از نظر ایشان، باید چیزى را به بازار خواستِ بشر در سطح جهان عرضه کنید که چشم‌ها را به طرف شما بگرداند و به آن احساس احتیاج کنند. فقط ادّعا نباشد؛ در این میدان باید واقعاً عمل باشد.[12] بنابراین از نظر رهبر معظم انقلاب، استقلال اقتصادی سه شرط مهم دارد: محکم‌کاری، دیگرخواهی صاحبان ثروت و ابتکار در محیط کار.

 

ج) استقلال فرهنگی

 

این بعد مهم‌ترین و سخت‌ترین بعد استقلال است؛ زیرا فرهنگ تمام ابعاد زندگی جامعه را دربرمی‌گیرد. بالاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن است. فرهنگ یک جامعه یعنی تمامیت باورها و ارزش‌های آن جامعه و همچنین آداب و رسوم برآمده از آن هنجارها و ارزش‌ها.[13] گفته شده استقلال فرهنگی عبارت است از حفظ فرهنگ و ارزش‌های جامعه از تهاجم فرهنگ بیگانه. به تعبیر دیگر، استقلال فرهنگی عبارت است از عدم وابستگی فکری و ارزشی به کشورهای بیگانه، به ترتیبی که کشور بتواند با افکار و تمایلات و خصیصه‌های فکری خود زندگی کند (هاشمی، 204).

 

شهید مطهری در این خصوص معتقد است تکامل جامعه نیز عیناً به همان صورت رخ مى‏دهد که تکامل روح در دامن جسم و تکامل انسانیت «فرد» در دامن حیوانیت او صورت مى‌‏گیرد. نطفه‌ی جامعه‌ی بشرى بیشتر با نهادهاى اقتصادى بسته مى‌‏شود. جنبه‌‏هاى فرهنگى و معنوى جامعه به منزله‌‌ی روح جامعه است. همان‌‏طور که میان جسم و روح تأثیر متقابل هست، میان روح جامعه و اندام آن، یعنى میان نهادهاى معنوى و نهادهاى مادى آن، چنین رابطه‌‌‏اى برقرار هست.

 

همان‏‌طور که سیر تکاملى فرد به سوى آزادى و استقلال و حاکمیت بیشتر روح است، سیر تکاملى جامعه نیز چنین است؛ یعنى جامعه‌‌ی انسانى هر اندازه متکامل‌‏تر بشود، حیات فرهنگى [آن‏] استقلال و حاکمیت بیشترى بر حیات مادى آن پیدا مى‌‏کند. انسان آینده، حیوان فرهنگى است نه حیوان اقتصادى؛ انسان آینده، انسان عقیده و ایمان و مسلک است نه انسان شکم و دامن (مطهری، 27).

 

امام خمینی (ره) معتقدند ما باید با تمام وجود به استقلال فرهنگى برسیم؛ که استقلال فرهنگى پایه و اساس کشورى آزاد و مستقل است.[14] به این دلیل که فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می‌‌دهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه در بُعدهاى اقتصادى، سیاسى، صنعتى و نظامى قدرتمند و قوى باشد، ولى پوچ و پوک و میان‌تهى است. استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشئت مى‏گیرد و ساده‌‏اندیشى است که گمان شود با وابستگى فرهنگى، استقلال در ابعاد دیگر یا یکى از آن‌ها امکان‌‌پذیر است.[15]  

 

امام اساساً مهم‌ترین بعد استقلال را فرهنگی و فکری می‌دانند و بدون تأمین آن از نظر ایشان نیل به استقلال ممکن نیست: «ما اگر بخواهیم مستقل باشیم باید اول افکارمان را مستقل کنیم؛ یعنى از آزادى فکرى [آغاز کنیم‏] یک آزادى خارجى هست که کسى به آن تعرضى نکند، حالا یک همچه آزادى‌ای هست، اگر بگذارند. اما آزادى فکرى این است که انسان در فکرش آزاد و بدون اینکه متمایل به یک طرف باشد فکر کند، در مسائل علمى هم همین‌طور است. مسائل علمى را اگر چنانچه انسان آزاد فکر کند، یک طور برداشت مى‌‏کند، اگر ذهنش متوجه باشد، انگل باشد نسبت به این قضیه، یک جور دیگر فکر مى‌‏کند، یک جور دیگر برداشت مى‏‌کند. برداشت‌‌هاى علمى ما هم الآن آزاد نیست، ما باید افکارمان را آزاد کنیم تا برداشت‌‌هاى علمی‌‌مان آزاد باشد. ما باید بفهمیم این را که ما خودمان فرهنگ داریم، یک فرهنگ غنى داریم و فرهنگمان از خارج بهتر است و ما باید کوشش کنیم به اینکه بناى بر این الآن بگذاریم، همه بناى بر این بگذاریم که خودمان را از غیر منفصل کنیم، مستقل کنیم. اگر این بنا را الآن نگذاریم و باز در نظر ما این باشد که هر چه از اروپا آمد او درست است، هر فکرى که از اروپا آمد آن درست است [استقلال به دست نمى‌‏آید] افکارى که الآن در اروپاست شکست خورده، حالا که آمده اینجا و صادرش کردند به اینجا، اینجا بهش توجه کردند...»[16]

 

رهبر معظم انقلاب نیز «استقلال فرهنگى» را از استقلال سیاسی و اقتصادی سخت‌‌‌تر و مهم‌‌‌تر می‌‌‌دانند. از نظر ایشان استقلال فرهنگی بسیار سخت است و بسیار خون‌‌دل دارد. مبارزه براى استقلال فرهنگى، از همه‌‏ى انواع استقلال‌‌‌ها سخت‌‌‏تر است. به این دلیل که یک ملت، با نیروى ایمان و اعتقادش مبارزه مى‏‌کند. اصلاً مبارزه و جنگیدن و مقاومت کردن، با ایمان است، نه با دست و چشم و بدن. دست و چشم و بدن ابزار است. یک آدم سالم و قوى، یک تیرانداز ماهر و آگاه به همه‏‌ى فنون جنگى را در نظر بگیرید که به جنگیدن ایمان ندارد. یک نفر ناوارد را هم در نظر بگیرید که بلد نیست چگونه تفنگ را به دستش بگیرد؛ اما معتقد است که باید با چنگ و دندان جنگید. این دو نفر، کدامشان بهتر مى‌‏جنگند؟ آنکه جنگیدن بلد است، اما معتقد نیست، نمى‏جنگد! درست است که بلد است، اما بلدىِ خودش را به کار نمى‌‏اندازد. یکى هم هست که جنگیدن بلد نیست، اما معتقد است که باید جنگید. لذا با چنگ و دندان مى‌‏جنگد و جنگیدن را در اسرع وقت یاد مى‌‏گیرد.[17]

 

روا نیست منطق تام و عمیق و تفصیلی رهبر معظم انقلاب را در خصوص استقلال فرهنگی و عناصر مربوط به آن، تکه‌‌تکه و ناقص بیان کنیم. لازم است محققین به صورت مجزا و تفصیلی به این مهم بپردازند و عناصر گوناگون مربوطه را استخراج و تبیین کنند. این مهم با توجه به بیان فصیح و روشن رهبری چندان کار مشکلی نیست.

 

عوامل استقلال و نقش تفکر در آن

 

در اندیشه‌‌ی رهبران نظام اسلامی استقلال ارزشی است بنیادین که هم ممکن است و هم ضروری. باید تلاش کرد حداکثر استقلال در همه‌‌ی ابعاد سیاسی، اقتصادی و فرهنگی صورت بگیرد و در این میان استقلال فرهنگی مبنای اصلی و بنیادین استقلال و بسیار هم مشکل‌تر است.

 

اما در اندیشه‌‌ی جامعه‌‌ی اسلامی تمامی این ابعاد درهم‌‌تنیده‌‌اند و تحقق هر یک بدون دیگری ممکن است. فرهنگ است که نوع دیدگاه و مسیر حرکت و رشد به سمت استقلال سیاسی و اقتصادی را فراهم می‌‌کند. هویت مستقل فرهنگی زمینه‌‌ی استقلال در سایر بخش‌‌ها را فراهم خواهد کرد. اما تحقق استقلال فرهنگی بدون در اختیار داشتن ابزار و امکانات لازم چگونه ممکن است؟ تلاش در عرصه‌‌های فرهنگی نیازمند حداقلی از توانمندی جوامع در رفع نیازهای ضروری زندگی مادی و نیز تجهیز و تدارک شرایط و بسترهای اقتصادی فرهنگی است. اما تأمین استقلال اقتصادی و فرهنگی بدون وجود حکومتی مستقل و مدافع منافع فرهنگی و اقتصادی و محافظ ثغور جغرافیایی امکان‌‌پذیر نیست.

 

می‌توان گفت در رأس همه‌ی عوامل، عامل اندیشه و تفکر قرار دارد. اندیشه مبدأ آغازین تحول در همه‌ی عرصه‌ها و تلاش برای استقلال است. رهبران انقلاب اسلامی برگرفته از مبانی متین دین مبین اسلام با همه‌ی وجود به این معنا معتقدند و آن را در صدر برنامه‌های حکومت اسلامی جای داده‌اند. از نظر آنان، نظام اسلامی باید تلاش کند مردمی متفکر و آزاداندیش بار بیاورد که دارای اعتماد به نفس و ایمان و عقیده‌ی لازم برای حرکت در مسیر استقلال باشد.(*)

 

منابع:

 

1. علی آقابخشی، فرهنگ علوم سیاسی، ج 3، تهران، مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران.

2. رهبر معظم انقلاب اسلامی، بیانات در دیدار کارگران و فرهنگیان کشور، 15 اردیبهشت 1372.

3. رهبر معظم انقلاب اسلامی، بیانات، سال‏ 1368.

4. روح‌الله خمینی، صحیفه‌ی امام، ج ‏17.

5. روح‌الله خمینی، صحیفه‌ی امام، ج ‏10.

6. روح‌الله خمینی، صحیفه‌ی امام، ج ‏11.

7. روح‌الله خمینی، صحیفه‌ی امام، ج 15.

8. احمدحسین شریفی، جنگ نرم، قم، مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1389، چاپ دوم.

9. مرتضی مطهری، مجموعه‏آثار، ج ‏2.

10. جواد منصوری، فرهنگ استقلال، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، 1374.

11. محمد هاشمی، حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، دادگستر، ج 1، چاپ سوم، 1380.

  

پی‌نوشت‌ها :

[1]. بیانات، سال ‏1368، ص 474.

[2]. بیانات در دیدار کارگران و فرهنگیان کشور، به مناسبت روز کارگر و معلّم، 15 اردیبهشت 1372.

[3]. علی آقابخشی، فرهنگ علوم سیاسی، ج 3، تهران، مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، 1376، ص 277.

[4]. بیانات در دیدار کارگران و فرهنگیان کشور، به مناسبت روز کارگر و معلّم، 15 اردیبهشت 1372.

[5]. صحیفه‌ی امام، ج‏ 10، ص 433.

[6]. صحیفه‌ی امام، ج ‏10، ص 434.

[7]. صحیفه‌ی امام، ج ‏10، ص 435.

[8]. صحیفه‌ی امام، ج ‏10، ص 436.

[9]. بیانات در دیدار کارگران و فرهنگیان کشور، به مناسبت روز کارگر و معلّم، 15 اردیبهشت 1372.

[10]. بیانات در دیدار کارگران و فرهنگیان کشور، به مناسبت روز کارگر و معلّم، 15 اردیبهشت 1372.

[11]. بیانات در دیدار کارگران و فرهنگیان کشور، به مناسبت روز کارگر و معلّم، 15 اردیبهشت 1372.

[12]. بیانات در دیدار کارگران و فرهنگیان کشور، به مناسبت روز کارگر و معلّم، 15 اردیبهشت 1372.

[13]. احمد حسین شریفی، جنگ نرم، قم، مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1389، چاپ دوم، ص 145.

[14]. صحیفه‌ی امام، ج ‏17، ص 2.

[15]. صحیفه‌ی امام، ج 15، ص 243.

[16]. صحیفه‌ی امام، ج ‏11، ص 180.

[17]. بیانات در دیدار کارگران و فرهنگیان کشور، به مناسبت روز کارگر و معلّم، 15 اردیبهشت 1372.

 

برهان

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.