خدای رحمت کند آقای صابری را؛ معلم کلاس تهیه مدرسهمان را میگویم. آنروزها به دوره آمادگی، کلاس تهیه میگفتند. ماجرا به پنجاه- شصت سال پیش برمیگردد.
پیرمرد با آن محاسن سپید که به برف میمانست، مظهر مهربانی و گذشت تلقی میشد. کسوت روحانیت، چهره رئوف و دلِ نازک او را رنگی از معنویت و نور میزد و از همین رو، مورد احترام کوچک و بزرگ مدرسه بود؛ در مدرسهای که از خانواده جامعه تعلیمات اسلامی به حساب میآمد.
مطابق یک قرار نانوشته، چنان بود که اگر دانشآموزی در هر کلاسی از پایههای مختلف تحصیلی، مورد غضب آموزگار یا ناظم دبستان قرار میگرفت و محکوم به چوب و فلک میشد و احیاناً تهدید به اینکه باید به خانه برود و با پدرش به مدرسه بیاید تا کارنامهاش را زیر بغلش بزنند و از مدرسه اخراجش کنند... دانشآموز محکوم، در دلش امیدوار بود که با شفاعت آقای صابری، عبور از این گذرگاه دلهرهآور آسان میشود و حرمت موی سپید و لبخند مهربانانه پیرمرد، مثل آب روی آتش کارساز خواهد شد. یعنی وساطت او نزد معلم و ناظم ردخور نداشت و حتماً مانع تنبیه شاگرد بازیگوش میشد.
از این رو بچهها او را پشت و پناه خود میدانستند و در مواقع خطر به او متوسل میشدند. آقای صابری هم، قبل از آنکه از ماجرا پرسوجو کند، اول، دست در جیبش میکرد و با یک آبنبات قیچی ذائقه تلخ شاگرد رمیده از تهدید و تنبیه را تغییر میداد و بعد شروع میکرد به نصیحت و اندرز تا وساطتش موجب تجری بچههای بازیگوش و خاطی نشود. بعضی وقتها هم که به خاطر تکرار خطا، شرم و حیای دانشآموز مانع رجوع به او بود، پیرمرد رئوف، چشم میانداخت توی حیاط مدرسه و پسرک درمانده و کزکرده در گوشهای را میجست، سراغش میرفت، دست او را میگرفت و برای شفاعت نزد آموزگار و ناظم، راهی کلاس و دفتر میشد.
***
در دعای پس از زیارت امام رئوف میخوانیم: «اللهمًّ اِنّی أستَغفِرُکَ اِستِغفارَ عاملٍ لک، هاربٍ مِنکَ اِلَیکَ»؛ خداوندا! این خدمتکار خطاکرده و گریخته از تو، جایی ندارد که برود. همه چیزش نزد توست و همه امیدش به بخشش و لطف تو؛ چارهای ندارد جز آنکه نزد تو بازگردد؛ گریخته از تو به سوی تو!
خود میداند که جرمش سنگین است و باید در انتظار عقوبتی سهمگین بماند، اما در دل، امیدوار به نگاه مهربان رئوفی است که به اذن تو خداوندا، قرار است به یاری خطاکار درماندهای چون من بیاید، دستم را بگیرد و به قصد شفاعت نزد تو آورد.
اینک ای شفیع گنهکاران، یا علیبن موسیالرضا«ع»، کثرت و تکرار خطاهای ما موجب استحیا و مانع تشرف عارفانه به آستانت شده است، عنایتی کن! تو ما را بطلب که گرچه شرم حضور داریم اما نگاه ملتمس و دستان شفاعتطلب ما به پنجره رهاییبخش حَرَمت قفل شده است.
یا ثامنالحجج! ما کبوتران گریخته از کمند طاعت پروردگار، با اکسیر اعجازگر محبت و دعوت توست که به سوی او بازمیگردیم: هاربٍ منکَ الیک..
* منتشر شده در مجله حرم
دیدگاه ها