هرج و مرج جهان عرب را فراگرفتهاست. تونس با آشوب سیاسی روبه روست و به سختی میتواند مرزهایش را کنترل کند. لیبی اصلا نشانی از کشوری به این نام در گذشته ندارد. طرابلس گویی دیگر پایتخت لیبی نیست بلکه نقطه ضعفی است برای آن. در مصر دولت نمیتواند به کارش ادامه دهد و شکاف ایدئولوژیک میان ارتش و اسلامگرایان کشور را به دو بخش تقسیم کردهاست. صحرای سینا به یک افغانستان کوچک تبدیل شدهاست. دولت یمن در خوشبینانهترین حالت تنها کنترل نیمی از کشور را در اختیار دارد. سوریه در یک جنگ تمام عیار به سر میبرد که تا کنون هزاران کشته داشتهاست. عراق هم گرفتار خشونتهای مرگبار است و جریان زندگی در آن مرده به نظر میرسد. در بحرین و اردن حکومتها نسبت به یک دهه قبل بسیار ضعیف شدهاند. هیچ کدام از این بحرانها به این زودی حل نمیشود.
عقل سلیم میگوید این هرج و مرج برای آمریکا خوب نیست. چرا که هرج و مرج و بیقانونی در هر جایی که باشد، چالش و تهدیدی برای مردم آمریکا به حساب میآید. این در شرایط عادی، تعریف درستی است. اما در منطق سرد سیاست و قدرت، شاید این درست نباشد. اگر هرج و مرج خاورمیانه از نظر منافع ژئوپلتیک آمریکا چندان هم بد نباشد چه؟
مگر نه این است که تروریستهای فراملی چون القاعده در مناطقی که حاکمیت ضعیف دارند بهتر و بیشتر رشد میکنند؟ چرا همینطور است. به همین خاطر است که موج تهدید هستههای کوچک و محلی خودمختار القاعده این روزها در سراسر خاورمیانه بیشتر از همیشه و به طور حیرتآوری در حال رشد است. اما این ماجرا یک روی دیگر هم دارد. تروریستهای فراملی در مناطقی رشد میکنند که حاکمیت ضعیف دارند. مثلا اکنون در لیبی بعد از قذافی شاهد رشد آنها هستیم و نمونهاش هم حمله به کنسولگری آمریکا و کشتن سفیر بود. اما فعالیت این گروهها یک چیز است موفقشدنشان چیز دیگر. موفق شدن گروههای خودمختار القاعده در مناطق بدون دولت و حاکمیت، به معنای داشتن حوزه کنترل و نفوذ است به طوری که بتوانند کمپهای آموزشی ایجاد کنند و برای حملات پیشرفته و سازمانیافته به کشورهای دیگر، برنامهریزی کنند. مانند کاری که القاعده در اواخر دهه 1990 در افغانستان کرد. وقتی همه جا هرج و مرج باشد نمیتوان این کار را کرد. در حقیقت افغانستان در اواخر دهه 1990 صحنه هرج و مرج نبود. در آن زمان مناطق زیادی از افغانستان تحت کنترل طالبان بود و رسما میزبان القاعده. مناطق تحت کنترل طالبان در حقیقت منطقه دشمن بود تا منطقه هرج و مرج.
جهادیهای فراملی اکنون در حال استقرار خودشان در سراسر خاورمیانه هستند و در این وضعیت برای دولتهای میزبان تهدید به حساب میآیند. از دیدگاه آمریکا، بزرگترین تهدید امنیتی برای توازن قوا در منطقه اکنون کشورهای هرج و مرج زده نیستند بلکه ایران است. ایران در میانه این هرج و مرج، تنها حکومت و کشور باثبات و آرام منطقه است که میتواند در میانه این اوضاع به برنامههای هستهای و دیگر برنامههای پیشرفت خود ادامه دهد. اگر ایران هم دچار هرج و مرج شدهبود، نمیتوانست برنامه هستهایاش را تا اینجا پیش ببرد.
ایران حکومتی قدرتمند دارد و {از نظر آمریکا} تندرو است و تهدیدی برای اسرائیل به حساب میآید. هرج و مرج کنونی در سراسر خاورمیانه تا حدی به سود اسرائیل است. ارتش اسرائیل اخیرا اعلام کرد به دلیل اینکه ارتش مصر و سوریه و دیگر کشورهای عربی دیگر تهدیدی برای موجودیت اسرائیل نیستند، اکنون این رژیم میتواند بر تهدیدهای غیرمتعارفی مانند نفوذ شبهنظامیان و حملات سایبری تمرکز کند. پس به یمن هرج و مرج و ناآرامی در خارومیانه وجهان عرب، اسرائیل دیگر با تهدید استراتژیکی در مرزهایش روبهرو نیست بلکه اکنون با یک تهدید تاکتیکی روبهروست. حزبالله و حماس به خاطر هرج و مرج در مصر و سوریه اکنون نمیتوانند مثل گذشته عمل کنند.
اما آیا این هرج و مرج، دوران گذار در منطقه از حکومتهای نامشروع مستبد به دمکراسیهای لیبرال را تهدید نمیکند؟ این یک بحث اخلاقی است نه ژئوپلتیک. در این سوال، نوعی سوبرداشت از تاریخ به نظر میرسد. اول اینکه، آمریکا همواره با حکومتهای نامشروع مستبد خیلی هم خوب بوده و با آنها راحت بودهاست. طی سالها و در جریان جنگ سرد، حکومتهای عربی خودکامه، صحنه نفوذ آمریکا در منطقه بودهاند و در سایه حمایت آمریکا زندگی میکردند. در آن زمان سفارتخانههای آمریکا در این کشورها در امنیت کامل بودند. چه کسی گفته که دولتهای دمکراتیک اگر روزی در این کشورها بر سر کار آیند، برای منافع ژئوپلتیک آمریکا خوب هستند؟ از نظر مسائل امنیتی و اقتصادی آمریکا، حکومتهای خودکامه بهتر از حکومتهای دمکراتیک لیبرال در منطقه هستند.
برای آنها که میگویند هرج ومرج، مسیر گذار به دمکراسی را تهدید میکند باید وقایع گذشته اروپا را مثال بزنیم. اروپا دوران گذار به دمکراسی را با هرج و مرج و جنگ طی کرد. روسیه در دهه 1990 گذار یک شبه از دیکتاتوری کمونیستی به دمکراسی غربی را تجربه کرد و نتیجه، یک هرج و مرج تقریبی بود. در این میان، کشورهای آسیایی با احتیاط سالها استبداد را طی کردند و پشت سر گذاشتند و با اصلاحات بازار، آرام آرام به دمکراسی رسیدند. در اروپای شرقی و مرکزی بعد از کمونیسم، این دوران گذار پرشتابتر بود. اما دلیل این شتاب این بود که این کشورها سابقه روندهای دمکراتیک و فرهنگ آن را داشتند. خلاصه آنکه هر ج و مرج تا سالها در خاورمیانه ادامه خواهد داشت.
اینکه بعضی در آمریکا میگویند و مینویسند که باراک اوباما مسئول هرج و مرجی است که اکنون منطقه را فراگرفته، قابل اعتنا نیست. این حرف بر اساس این فرض است که واشنگتن نفوذ زیادی در منطقه دارد. جهان عرب به دلیل تحولات داخلی خودش دچار چنین دگرگونی شدهاست. البته شاید بتوان گفت که لیبی یک استثناست چون مداخله نظامی آمریکا برای سرنگونی قذافی، چنین شرایطی را در لیبی رقم زد. اگر آمریکا سال گذشته در سوریه مداخله نظامی میکرد اوضاع این کشور بهتر از حالا نبود. سادهلوحانه است اگر فکر کنیم مداخله خارجی شرایط سوریه را بهتر میکند یا تغییر میدهد. در سالهای آینده ، تحلیلگران اوباما را به خاطر سیاست کنونیاش در قبال سوریه یعنی دور ماندن از آن و عدم مداخله در آن، ستایش خواهند کرد.
هرج و مرج در سوریه، اوضاع در لبنان و عراق را تحت تاثیر قرار میدهد. همچنین اوضاع سوریه تهدیدی جدی برای اسرائیل است اما فرصتی هم در آن وجود دارد. اما به طور کلی نمیتوان گفت که این ناآرامیها به طور قطع به زیان آمریکاست. ناآرامی مصر هم چندان زیان جدی برای آمریکا ندارد البته تا وقتی کانال سوئز باز باشد و مرزهای جنوبی اسرائیل امن بماند.
در این میان، عربستان سعودی و بقیه کشورهای تولیدکننده نفت در منطقه، به غیر از بحرین، همچنان باثبات هستند. اما به هر حال سرنگونی حکومتهای خودکامه قدرتمند منطقه برای آمریکا چالش امنیتی هستند که تا سالها ادامه خواهد یافت.
منبع : سیاست ما
دیدگاه ها