نقش رسانه در تبيين دفاع و تهاجم فرهنگى

چکیده

اين نوشته به طور اختصار ساز و كارهاي هجوم و دفاع در حوزه فرهنگ ديني و نوع نگرش دين به فرهنگ هاي بيگانه را بررسي مي كند و اهميت و جايگاه رسانه را در اين باره به ويژه در زمينه حكومت اسلامي روشن مي سازد. در بخش اول ، كلياتي از فرهنگ (تعريف، عناصر، انواع، صفات مشترك، عوامل به وجودآورنده، گونه هاي طبقه بندي شده و مهم ترين ويژگي ها) بيان شده است. بخش دوم با عنوان «فرهنگ مدافع، فرهنگ مهاجم»، راهبردهاي دفاعي و هجومي را از ديدگاه اسلام در حوزه هاي نظر و عمل، بررسي مي كند و مطالبي از قبيل تأثير ولايت فقيه بر هجوم و دفاع فرهنگي، شيوه ها و ابزارهاي هجوم فرهنگ هاي بيگانه و تهاجم آفت هاي داخلي را ذكرمی نماییم[1]

مقدمه

به کارکرد فرهنگ غالب براى تحمیل ارزش هاى خود با استفاده از قدرت و ابزارهاى مختلف، «تهاجم فرهنگى» مى گویند. این حالت در شرایط ضعف یک فرهنگ و قدرت فرهنگ دیگر روى مى دهد. فرهنگى که از پویایى، رشد و خلاقیت دور افتاده است و نسبت به زمان خود قابلیت و ماهیت فرهنگ هاى دیگر، معرفت فرهنگى ندارد، ذهنیتى آسیب پذیر خواهد داشت. در این حال، فرهنگ مهاجم با برخوردارى از قدرت خود، ارزش ها و معیارهاى دلخواهش را تحمیل مى کند.

با توجه به ویژگى فرهنگ ها مى توان پذیرفت که همه فرهنگ ها همواره با روندى کند و تدریجى تغییر مى پذیرند. فرهنگ مولّد به دلیل دارا بودن ویژگى هاى درونى مانند: هویت بخشى، توسعه خواهى، خلاقیت و پویایى، سبب بروز تغییرهاى فرهنگى در جوامع انسانى مى شود و کارکردهایى چون تبادل، تعامل، تهاجم و تولید فرهنگى را به همراه مى آورد.

مى دانیم که فرهنگ هاى مختلف بر پایه هاى گوناگونى بنا شده اند و در این میان، فرهنگ اسلامى بر محور دین باورى و خدامحورى پى ریزى گردیده است. در نتیجه، تمدنى که بر پایه این فرهنگ استوار شده است، آموزه هاى جامعى در سیاست، اقتصاد، اجتماع و تعلیم و تربیت وضع کرده و با اتکا به این آموزه ها توانسته است تکامل، شمول، هم آهنگى و هم گرایى را براى پیروان خود فراهم آورد. در مقابل، فرهنگ و تمدن غرب بر پایه سودآورى و فردگرایى پى ریزى شده است. ازاین رو، عالم معنا را وا نهاده و به دنبال ماده گرایى سودجویى است.

بررسى فرآیند و پى آمدهاى تقابل این دو فرهنگ در حوزه عمل و نظر، رسالتى است که بر عهده ما خواهد بود.
عصر ما، عصر فرهنگ ها و تمدن هاست. عصرى که ملت ها هویت فرهنگى خود را در چالش با هویت هاى فرهنگى دیگر مى بینند و دستاورد تاریخى ملت خود را در آینه زمان مى نگرند.

در این عصر، انتخابگران واقعى، ملت ها هستند و این، یکى از ویژگى هاى مهم عصرى است که امام خمینى رحمه الله آن را «گلستان ملت ها» نامیده است.

در چنین فضایى، فرهنگ ها، چگونه با هم رویا رو مى شوند؟ آیا آن چنان که بعضى عقیده دارند، این رودررویى به برخورد و درگیرى با یکدیگر خواهد انجامید یا همانند گذشته که تمدن هاى خرد در رویارویى با تمدن هاى برتر حذف مى شدند، اکنون همان اتفاق در زمینه فرهنگ ها رخ خواهد داد یا اینکه براساس نظریه دهکده جهانى، فرهنگ هاى محلى با ویژگى هاى بومى خود خواهند توانست با یکدیگر به تبادل و تعامل و داد و ستد بپردازند؟

نگرش دین در این باره چیست؟ آیا همچنان که جامعه شناسان تصور مى کنند، مذهب باید به عنوان بخشى از فرهنگ، به تعامل با بخش هاى دیگر بپردازد و قرائت هاى گوناگون را در کنار هم برتابد؟ دین، خود در این زمینه چه نظرى دارد؟

البته این نوشتار گنجایش آن را ندارد که به توضیح گسترده بنیادهاى نظرى و عملى دیدگاه هاى دین، در این باره بپردازد و ناسازگارى هاى آن را با برخى نظرگاه هاى علمى و فلسفى روشن سازد و علت هاى برترى نگرش دینى بر این نظریه ها را بررسى کند، ولى خواهیم کوشید به اختصار، آموزه هاى دینى را در این باره بررسى کنیم و ساز و کارهاى هجوم و دفاع، در حوزه فرهنگ دینى و نوع نگرش دین به فرهنگ هاى بیگانه را از نظر بگذرانیم و اهمیت و جایگاه رسانه را دراین باره، به ویژه در حکومت اسلامى، روشن سازیم.

امیدواریم بتوانیم، در شناخت شرایط هجوم و دفاع فرهنگى، به ویژه فرهنگ دینى، گامى هر چند کوچک، به جلو برداریم.

آورده اند که در زمان هاى قدیم پادشاهى ستمگر بر سرزمین پهناورى حکومت مى کرد. او همه مردم سرزمین خود را به خفت و خوارى کشانده بود و ازهمه آنها مالیات مى گرفت. ولى بخشى از قلمرو آن سرزمین راه را بر نفوذ و سلطه پادشاه بسته بود. هرگاه کارگزاران مالیات بدان جا مى رفتند، با انسان هایى متحد و قلب هایى استوار روبه رو مى شدند و ناگزیر، شکست خورده، به قصر شاه باز مى گشتند. شاه وزیرى زیرک داشت. او از شاه اجازه خواست تا در این باره ترفندى به کار گیرد و به او اطمینان داد که آن گروه سرکش را زیر بار حکومت درآورد. وزیر، فرداى آن روز به میان مردم آن شهر رفت و گفت، پادشاه از مالیات آنان درگذشته و از دارایى هرکس، تنها به یک تخم مرغ بسنده کرده است. هریک از مردم، تخم مرغى به عنوان مالیات به نزد او آورد، چندان که کوهى از تخم مرغ گرد آمد. وزیر، روز دیگر به مردم خبر داد که پادشاه حتى از این تخم مرغ نیز درگذشته و دستور داده است که تخم مرغ ها به مردم بازگردانده شود و از آنان خواست، هرکس تخم مرغ خود را از آن میانه بردارد. ولى چون مردم تخم مرغ ها را از هم باز نمى شناختند، تخم مرغ هاى کوچک و بزرگ با یکدیگر جابه جا شد و همین سرآغاز چندگانگى در میان آنها گردید. کوتاه زمانى بعد، آن چنان اختلافى دامن آنان را فراگرفت که هم چون دانه هاى باران از یکدیگر پراکنده شدند و چنین شد که راه بر سلطه پادشاه، هموار گشت و کار به آن جا رسید که پادشاه از آنان مالیاتى مى گرفت که پیش از آن، از هیچ یک از مردم سرزمین خود نگرفته بود و بدان سبب در خفت و خوارى و بیچارگى فرو رفتند و دربدرى و دریوزگى و فقر و فلاکت گریبان آنان را گرفت.

دشمنان اسلام، سال هاى طولانى از دست پیروان این دین به ستوه آمده و فخر و عظمت خویش را از دست داده بودند. حکومت بزرگ اسلام، که از شرق تا غرب عالم را در برگرفته بود، راه را براى تنفس دشمنان تنگ کرده بود. این بود که دشمنان، به فکر از میان برداشتن این حکومت بزرگ افتادند. آنها نخست با جنگ هاى صلیبى و دیگر نبردها، دست به زورآزمایى با مسلمانان در صحنه نبرد زدند. ولى چون از این کار طرفى نبستند و با شکست هاى پى درپى، بسیارى از آنچه را که خود در دست داشتند، نیز از کف دادند، چاره کار را در راه دیگرى جستند. به همین خاطر، شروع به ویران کردن پایه هاى اعتقادى و شبهه آفرینى در بنیان هاى عقیدتى و فکرى مسلمانان کردند و مسلمانان را به فرقه سازى برانگیختند و جنگ هفتاد دو ملت را در میان آنان برافروختند. ولى عالمان بزرگ دین، این مرزداران ایمان و عقیده، در طول سالیان دراز، در برابر این توطئه ایستادند و با بهره گیرى از روش هاى عقلى و نقلى کوشیدند، شبهه ها را رفع کنند و اختلاف ها را از میان بردارند. این کشمکش چندین قرن جامعه اسلامى را درگیر خود کرد و سبب به وجود آمدن فرقه ها و نحله هاى بسیارى در گوشه گوشه جهان اسلام شد و نیرو و توان موجود در جامعه اسلامى که باید براى رشد و تعالى جامعه به کار گرفته مى شد، صرف درگیرى ها و اختلاف هاى بى اساس شد. جاى جاى جغرافیاى اسلامى آغشته به خون انسان هایى است که در این ستیزها زندگى خویش را از دست دادند.
در این میان، نقش حاکمان فرصت طلب را نیز نباید نادیده گرفت؛ زیرا این اختلاف ها، جامعه اسلامى را درگیر دعواهاى عقیدتى مى کرد و مسلمانان را از پرداختن به اشتباه ها و انحرافات فاحش آنان غافل مى ساخت.
پس از اینکه این دوره از تاریخ، با جان فشانى هاى عالمان وارسته به سرآمد، موضوع نزاع از اختلاف در امور عقیدتى به درگیرى و مشاجره در مباحث احکام و فلسفه آن تبدیل شد. این بار، استعمارگران، جبهه دیگرى براى نابودى اسلام و بنیان استوار آن، در برابر مسلمانان گشوده بودند. ولى این دوره نیز با تلاش علمى دانشمندان و اندیشمندان اسلامى سپرى شد. دراین زمان بود که حمله اصلى به موضوع هاى احکام اسلامى و ایمان جوانان شروع شد.
اکنون غرب، که توانسته است حکومت بزرگ اسلامى را به اجزاى پراکنده و ریز و درشت تقسیم کند، در پى آن است که سیطره استعمارى خود را تا اندرون روح و روان جامعه اسلامى گسترش دهد و مسلمانان را ناگزیر از فراموشى ارزش هاى فرهنگى دین خویش کند و اندک اندک هنجارهاى ارزشى غرب را بر فضاى فکر و روح و عمل آنان حاکم سازد. این حرکت، جریانى سازماندهى شده و ساختارمند است که هرگام آن، گام بعدى را نیز در پى مى آورد و زیرکانه جلوى حرکت طرف مقابل را مى گیرد.

رویارویى تمدن اسلامى با تمدن غربى، سبب شد غرب با وام گرفتن از تمدن اسلامى، از دوران سیاه قرون وسطى عبور کند. در این درگیرى، تمدن اسلامى، تمدن غرب را در خویش ذوب کرد و آن را به بازسازى دوباره واداشت. هرچند در اثر وجود حاکمان بى لیاقت، به ویژه پس از حمله فاجعه آمیز مغول، ضعف و سستى در جامعه اسلامى پدیدار شد و اکنون غرب با بهره گیرى از اهرم قدرت و دستاوردهاى علمى خود، مى خواهد فرهنگ خود را به عنوان هنجارهاى طبیعى و واقعى بر مسلمانان دیکته کند. البته همه دستاوردهاى غرب که در دسترس جامعه اسلامى است، زیان بار نیست، ولى آنچه که تریاق را زهر مى سازد، درماندگى و انفعال بیمار در برابر آن است.
هنگامى که جامعه اسلامى از سر درماندگى و حیرت و فروماندگى به فرهنگ غرب رو مى کند، همه بخش هاى خوب و بد و زشت و زیباى آن را یک جا در خود مى پذیرد و توان تشخیص درست از نادرست و سره از ناسره را از دست مى دهد. این گرفتارى، جامعه 5/1 میلیارد نفرى اسلامى را به زبونى کشانده است؛ به گونه اى که در برابر گروه چند میلیونى اسراییل به درماندگى و فلاکت کشانده شده اند. البته امروز انقلاب اسلامى ایران که الهام گرفته از آموزه هاى مکتب اهل بیت علیهم السلام و حماسه امام حسین علیه السلام است، مسلمانان جهان را به خود آورده و روحیه جهاد و شهادت را در کالبد آنها دمیده است و امیدوارى ها را براى باز یافتن هویت و میراث فرهنگى آنان بیشتر کرده است. بازیابى این هویت، دور نیست؛ زیرا این دین مى تواند همه نیازهاى انسان ها را پاسخ گوید و عدل و قسط را در همه جاى عالم برپا سازد و کلمه «لااله الا الله» را در بلندترین جایگاه هاى جهان بیفرازد.
در این نوشتار نخست تعریف هایى مشترک از فرهنگ و عناصر و ویژگى ها و شاخصه هاى آن به دست خواهیم داد. سپس راهبردهاى دفاعى و هجومى را از دیدگاه اسلام، در حوزه هاى نظر و عمل، بررسى خواهیم کرد و سرانجام جایگاه گران قدر رسانه را در این مقوله به همراه نظرها و پیشنهادهایى، بیان خواهیم کرد.

بخش اول: کلیات

فرهنگ

واژه فرهنگ از ریشه پهلوى فرهنج (Frahang) گرفته شده و برساخته از (پیشوند) فرهنگ (اندیشه Thangاوستایى) است و به معناى ادب و تربیت به کار مى رود. این کلمه با واژه (culture)درزبان هاى انگلیسى و فرانسوى مفهومى نزدیک دارد. cultureمشتق از فعل لاتینى colereبه معناى پروراندن است. این واژه نخستین بار در قرن یازدهم میلادى در اروپا ابداع و به دو معنا به کاربرده شد: یکى به معناى «مراسم دینى» و دیگرى به معناى «تعبیر کشت و زرع بر زمین».

cultureدر حال حاضر نیز در فرهنگ هاى اروپایى به معناى دوم، یعنى کشت و زراعت به کار مى رود. در عصر رنسانس اندیشمندان و هنرمندان این دوره، براى اولین بار واژه cultureرا در بعد معنوى اش، به معناى «فرهنگ» به کار گرفتند.

درباره تعریف فرهنگ و مفهوم آن از زاویه هاى گوناگونى سخن گفته شده است، تا جایى که شاید درباره هیچ مفهومى، به اندازه فرهنگ بحث و بررسى صورت نگرفته است. ولى با این حال، ابهام هاى بسیارى نیز در مورد این مفهوم وجود دارد و با اینکه جامعه شناسان، انسان شناسان، مورخان و فیلسوفان تلاش هاى بسیارى براى شناخت فرهنگ کرده اند، ولى هنوز تعریفى روشن از این واژه که همگان آن را بپذیرند، عرضه نشده است.
اینکه چرا تعریف هاى گوناگونى از فرهنگ ارائه شده است، پرسش بسیار اساسى و قابل تأملى است، ولى به یقین «فرهنگ از یک مقوله متجانس نیست و بر یک واقعیت مفرد دلالت نمى کند، بلکه تعداد زیادى از عناصر را در سطوح مختلف در بر مى گیرد، از جمله عقاید، عواطف، ارزش ها، هدف ها، کردارها، تمایلات و اندوخته ها».[2]

شناخت عامل هایى که سبب تیرگى، ابهام و ایهام فرهنگ شده است، مى تواند ما را در ارائه یک تصویر روشن از فرهنگ یارى کند. این عامل ها عبارتند از:

مشترک بودن این مفهوم در علوم اجتماعى و عامیانه مردم. بسیارى از مفاهیم خاص علوم اجتماعى و علمى با این مشکل روبه رویند.«مفاهیمى چون «جامعه»، «طبقه اجتماعى»، «ارزش اجتماعى» و حتى «علم»، در متون علمى و دانشگاهى و محاوره هاى روزانه به کار مى روند، امّا بى گمان مقصود یک دانشمند علوم اجتماعى از مفهوم «طبقه اجتماعى» با برداشت هاى افراد غیر متخصص از آن، یکسان نیست».[3]

مفهوم فرهنگ از نظر جامعه شناسى، با کاربرد عامیانه آن تفاوت اساسى دارد. مردم، به طور غالب، فرهنگ را تنها چیزهایى مانند هنر، ادب، موسیقى و فلسفه مى دانند. با اینکه اینها جزء فرهنگ شمرده مى شوند، ولى همه فرهنگ نیستند. گاهى نیز فرهنگ، در میان مردم معادل «آموزش و پرورش» به کار مى رود و به تحصیل کردگان، «با فرهنگ» و به بى سوادان، «بى فرهنگ» گفته مى شود. در حالى که مى دانیم امکان ندارد، کسى بدون فرهنگ باشد؛ زیرا فرهنگ همه راه هاى اندیشه و عمل جامعه هاى انسانى را که براى آیندگان ذخیره شده است، دربرمى گیرد. ازاین رو، هر فردى در شکل گیرى فرهنگ جامعه اش سهم دارد. بنابراین، «با فرهنگ» بودن جامعه اى به معناى برخوردار بودن همه افراد آن، از نعمت سواد نیست. سواد، مواد خام فرهنگ است نه خود آن. مهم این است که فرد و جامعه، آمادگى و توان تبدیل سواد به فرهنگ را داشته باشند. حتى اگر همه مردم یک کشور با سواد شوند، تا زمانى که در وجود آنان راهى به سوى فرهنگ گشوده نشود، تغییر در وضع و روحیه آنها جزئى و ظاهرى خواهد بود و تأثیرى در چگونگى زندگیشان نخواهد داشت و حتى ممکن است برآن، اثر بد داشته باشد.

 رشته هاى مختلف علوم انسانى، مانند روان شناسى اجتماعى، جامعه شناسى، مردم شناسى، علوم سیاسى، تاریخ، اقتصاد و حتى فلسفه و ادبیات و هنر، هر یک به نوعى با برداشت خاصى از «فرهنگ» سروکار دارند. به همین دلیل، مفاهیم و تعریف هاى گوناگونى از آن ارائه مى شود و این امر سبب پیچیدگى و ابهام بیشتر، در مفهوم فرهنگ گردیده است.

 گاهى جزء یا عنصرى از فرهنگ به جاى مفهوم آن تلقى مى شود. این خلط را، برنامه ریزان و سیاست گزاران فرهنگى، بیشتر مرتکب مى شوند. براى نمونه، تلقى هنر یا روابط اجتماعى به عنوان کلیت فرهنگ، از رایج ترین این نوع تلقى هاست. به عبارت دیگر، بسیارى از مردم جامعه ما، برخوردى به اصطلاح تجریدى با عوامل فرهنگى دارند؛ یعنى عوامل فرهنگى را به طور جدا از یکدیگر مورد قضاوت و بررسى قرار مى دهند. ما نیز به جهت هدف هاى تحلیلى، فرهنگ را برساخته از عواملى مى دانیم که هیچ یک از آنها را نمى توان به طور مجرد درک کرد، بلکه معنى هر عامل فرهنگى، تنها در رابطه با بقیه جنبه ها و کل فرهنگ مشخص و معلوم مى گردد.

تعریف فرهنگ از دیدگاه علوم اجتماعى

امروزه واژه «فرهنگ» در متن هاى علمى جامعه شناسى و انسان شناسى، بسیار به کار مى رود، ولى معانى فرهنگ در این متن ها با معانى پیشین آن ارتباط چندانى ندارد. واژه فرهنگ «culture» ریشه لاتین دارد و به معناى کشت و کار یا پرورش است و هنوز اصطلاحات (agriculture) (کشاورزى) و «Horticulture» (باغدارى) به همان معنا به کار مى رود. از نیمه دوم قرن هجدهم، فرهنگ در مفهوم جدید آن به کار رفت. اولین تعریف رسمى و صریح از فرهنگ را ادوارد تایلور ـ مردم شناس انگلیسى ـ در سال 1871 م. در کتاب فرهنگ ابتدایى خود ارائه کرد. او در تعریف انسان شناختى خود از فرهنگ مى نویسد:

«فرهنگ یا تمدن در معناى وسیع قوم نگارى اش عبارت است از کلیت در هم بافته اى شامل دانش، هنر، اخلاق، قانون، آداب و رسوم و هرگونه قابلیت ها و عاداتى که به وسیله انسان به عنوان عضوى از جامعه کسب شده است».1
با وجود آنکه این تعریف توانسته است جایگاه خود را در علوم اجتماعى به عنوان تعریف رسمى فرهنگ باز کند، بیشتر از تعریف هاى دیگر، سبب تیرگى و ابهام مفهوم فرهنگ شده است: نخست آنکه مفاهیم «تمدن» و «فرهنگ» را به صورت مترادف به کار برده و دوگانگى و ناهمگونى عناصر حوزه تمدن و فرهنگ و به عبارت دیگر، عامل مهم وحدت و انسجام کلیّت فرهنگ را نادیده گرفته است.

دوم آنکه خاستگاه و منشأ فرهنگ را تنها ذهن انسان و جامعه بشرى قلمداد کرده است.

آیا کتاب هاى دینى ادیان آسمانى چون قرآن، تورات و انجیل، نقش و تأثیرى در فرهنگ انسانى نداشته اند؟ آیا بخشى از ارزش ها و باورها که عناصر اصلى فرهنگ به شمار مى آیند، محصول ارتباط انسان با خداوند از طریق پیامبران و وحى نیست؟ اگر به منبع شناخت و فیضى غیر از انسان هم باور داشته باشیم، ناگزیر باید براى فرهنگ، دو منشأ قائل شویم: یکى انسان و دیگرى وحى و ادیان الهى.

سوم اینکه صورت فعالیت هایى که در عنوان فرهنگ گنجانیده، ناقص است.

البته این سه نکته، از اهمیت این تعریف کلاسیک که آغازى براى برخوردى پى گیر با فرهنگ بود، نمى کاهد. دانشمندان علوم اجتماعى بیش از 400 تعریف از فرهنگ ارائه کرده اند که ما در این جا به چند تعریف مختصر و مفید اشاره مى کنیم:

رابرت ردفیلد فرهنگ را به طور خلاصه چنین تعریف مى کند:

فرهنگ، تفاهمى قراردادى است که در اعمال و ساخته ها تجلى مى کند و جوامع را از هم متمایز مى سازد و براساس تعریف آگبرن: «آنچه جامعه مى آفریند و به انسان ها وامى گذارد، فرهنگ نام دارد».[4]
در تعریف دیگر از فرهنگ از دیدگاه جامعه شناسى چنین آمده است: فرهنگ راهنماى همه فعالیت هاى انسانى و عامل مبین رفتار او است. فرهنگ منحصر در انسان و توانایى ویژه بشر است.

فرهنگ هاى خاص و عام

فرهنگ عام

فرهنگ عام را مى توان نشانه میراث اجتماعى بشر دانست. به همین دلیل، مجموعه ویژگى هاى اساسى فرهنگ انسانى که جامعه انسانى را از اجتماعات حیوانى متمایز مى کند، عناصر فرهنگ عام به شمار مى رود: سخنورى، اندیشه ورزى، ابزارسازى، به ویژه اجتماعى زیستن که با نهادهاى اجتماعى و سازمان ها و تشکیلات سیاسى، فرهنگى و اقتصادى مشخص مى گردد، از جمله عناصر اصلى سازنده فرهنگ بشرى اند. این عناصر در همه جامعه هاى تطوریافته و نیافته، وجود دارند. در همه جامعه ها، ازدواج، خانواده، دولت، شیوه خاص تولید، باورهاى دینى و دیگر اجزاى تشکیل دهنده فرهنگ انسانى را مى توان مشاهده کرد.

فرهنگ خاص

فرهنگ خاص را مى توان میراث اجتماعى جامعه مشخص دانست که مربوط به محدوده جغرافیایى یا ایدئولوژیک معینى است. براى نمونه مى توان فرهنگ ایرانى یا فرهنگ اسلامى را نام برد که اولى مربوط به محدوده جغرافیایى خاص و فلات ایران و دومى مربوط به ایدئولوژى ویژه اى است وهمه سرزمین هاى اسلامى را شامل مى گردد.

خرده فرهنگ

فرهنگ هاى قومى، قبیله اى، ناحیه اى، گروه هاى زبانى یا اقلیت هاى مذهبى نیز فرهنگ هاى ویژه و فرعى، گروه هاى شغلى، طبقات و قشرهاى موجود در یک کشور را خرده فرهنگ یا پاره فرهنگ گویند. فرهنگ هر کشور، از چندین خرده فرهنگ تشکیل شده که هرکدام در کنار ویژگى هاى خاص خود، با فرهنگ کلى جامعه نقاط مشترکى دارند.
براى مثال، ویژگى هاى مردم لرستان از لحاظ گویش، آداب و رسوم، شکل لباس پوشیدن، پذیرایى از مهمان، ازدواج و...، خرده فرهنگى را براى مردم این ناحیه پدید آورده است که آنها را از مردم اصفهان یا خوزستان، به طور کامل مشخص و جدا مى کند. این فرهنگ ویژه را خرده فرهنگ لرى مى گوییم که در عین اینکه به خاطر اشتراکات فرهنگى با فرهنگ عمومى ایران جزئى از فرهنگ ایرانى به شمار مى رود، ویژگى هاى خاص خود را دارد.

عناصر تشکیل دهنده فرهنگ

عناصر تشکیل دهنده فرهنگ را با اقتباس از یک انسان شناس، به نام لسلى وایت مى توان به چهار دسته تقسیم کرد:

1. ایدئولوژى ؛ 2. فن آورى ؛ 3. نهادها، سازمان ها و الگوهاى رفتار ؛ 4. احساسات، نفسانیات.

صرف نظر از درستى یا نادرستى این تقسیم بندى، در میان این چهار دسته، تنها چهارمین گروه، عناصرى را دربردارد که سبب مقاومت فرد در برابر فرهنگ جدید مى شود. این عناصر سبب مى شود فرد، گاهى تا آخرین لحظه هاى زندگى خود هم با اجزایى از فرهنگ پیشین محشور باشد و پس از سال ها دورى از فرهنگ پیشین و پیوستن به جامعه و فرهنگ جدید، هنوز در ارتباط معنوى و روحى با فرهنگ پیشین خود بوده، مصداق این اصطلاح فارسى باشد که: «با شیر اندرون شود و با جان به در رود».

صفات مشترک فرهنگ

فرهنگ انسانى که میان همه جامعه هاى بشرى مشترک است، ویژگى هاى مشترکى دارد:
ـ فرهنگ، عامل یکسان سازى ارزش هاى اجتماعى است؛ـ فرهنگ، رفتار انسان ها را نظم مى دهد و غرایز آنها را کنترل مى کند؛ـ فرهنگ، متمایز کننده جامعه ها از یکدیگر است؛ـ فرهنگ، آموختنى است.فرهنگ را در مرحله اول خانواده و شبکه خویشاوندى و سپس نهادهاى بیرون از خانواده مانند سازمان ها و مؤسسه آموزشى، وسایل ارتباط جمعى و گروه هاى اجتماعى انتقال مى دهند.ـ فرهنگ حاصل تجربیات و دانش بشرى است که طى قرن ها و روزگاران و طى نسل هاى متمادى، فراهم آمده و پیچیده تر گردیده است.ـ جنبه هاى مادى و معنوى فرهنگ، پیوسته در حال دگرگونى تدریجى است. این دگرگونى ها در طى قرن ها و روزگاران، دوره هاى گوناگون تاریخ بشرى را به وجود مى آورد.بنابراین، باید گفت همه جامعه هاى انسانى، فرهنگ دارند و اصطلاح هایى مانند جامعه بى فرهنگ یا بى تمدن از دیدگاه علمى نادرست است.«اصطلاح هایى مانند «جوامع عقب مانده» یا «عقب افتاده» یا «توسعه نیافته» که اولین بار در نوشته هاى اروپاییان آمده است، نخست ناظر بر عقب ماندگى مادى و تفاوت فاحش تکنیکى جوامع سنتى با کشورهاى پیشرفته اروپایى بود، ولى در جریان ترجمه متون فرنگى به فارسى، کم کم به جنبه معنوى و غیرمادى فرهنگ این کشورها نیز تعمیم یافت و اصطلاحى مانند «عقب ماندگى»، مفهومى کلى یافت که عقب ماندگى مادى و معنوى را در برمى گرفت، ولى این امر به دور از انصاف، غرض ورزانه و براساس پیش داورى است و ارزش علمى ندارد»[5]

عوامل به وجود آورنده فرهنگ

فرهنگ مادى و معنوى

فرهنگ را به دو قسمت مادى و غیرمادى یا معنوى تقسیم مى کنند. اشیاى قابل لمس مانند مسکن، وسایل زندگى، ابزار آلات و... از عناصر فرهنگ مادى به شمار مى روند و عناصر غیر مادى مانند هنر، زبان، ادبیات، افکار و عقاید، روش فکر و استدلال، قوانین و علوم، فرهنگ معنوى را مى سازند.

فرهنگ مادى و غیرمادى به یک آهنگ پیشرفت نمى کنند، بلکه به طور معمول، فرهنگ مادى سریع تر دگرگون مى شود. فرهنگ معنوى بدنه اصلى یک فرهنگ ملّى است. همین بدنه است که قدرت روحى و نیروى حیاتى یک ملت را مى سازد و باید با دل و جان در نگهداشت آن کوشید؛ زیرا فرهنگ معنوى نقطه تعالى و فرازگاه حیات ملّى است. هر فرهنگ تعریف هایى از حقایق موجود دارد که بر پایه آن، معارف مردمش را شکل مى دهد.


این مفاهیم، اعتقادات مذهبى، باورهاى سیاسى، اسطوره ها، تئورى هاى علمى و امثال آن را در برمى گیرد. براى نمونه، مى توان به باورهایى که در فرهنگ اسلامى درباره آفرینش انسان، آینده بشریت و ماهیت وجود و رابطه خالق با مخلوق و غیره وجود دارد اشاره کرد.از آن جا که این مفاهیم به واسطه زبان، میان انسان ها رد و بدل مى شود، بسیارى از جامعه شناسان زبان را کلید ذهن مى دانند.گفته شد فرهنگ مادى هر جامعه، مجموعه دست آوردهاى مادى یا تکنولوژى آن جامعه است. یکى از جامعه شناسان به نام لوئیس ممفرد در بحث از تکنولوژى و فرهنگ مى نویسد: تکنولوژى در خارج از فرهنگ قرار نمى گیرد، بلکه جزئى از آن است.

گونه هاى طبقه بندى فرهنگ ها

تقسیم بندى فرهنگ ها در کتاب هاى گوناگون جامعه شناسى بیان شده است و تکرار آن ضرورتى ندارد. متفکران اجتماعى در اسلام، فرهنگ را نوعى از کردار و رفتار انسان که برگرفته از فطرت الهى است مى دانند و آن را وجه تمایز انسان از حیوان مى شمارند. جامعه شناسان در آثار خود به طبقه بندى فرهنگ از این دیدگاه، پرداخته یا با نوعى تسامح از کنار آن گذشته اند. ازاین رو، به جاست که ما در این جا به آن بپردازیم.
فرهنگ واقعى جامعه ها را ـ که در حقیقت بیانگر ارزش ها و رفتار عالى انسانى است ـ مى توان چنین تقسیم بندى کرد:

1. فرهنگ رسوبى:

عبارت است از رنگ آمیزى و توجیه شئون زندگى با تعدادى قوانین و سنت هاى ثابت، نژادى و روانى خاص و محیط جغرافیایى و رگه هاى ثابت تاریخى که در برابر هرگونه تحول مقاومت مى ورزند و همه دگرگونى ها را یا به سود خود تغییر مى دهند یا حذف مى کنند.

2. فرهنگ خود محورى:

در این نوع فرهنگ، نمودها و فعالیت هایى که توجیه و تفسیر کننده واقعیت هاى فرهنگى است، به خواسته اساسى تبدیل مى شود و اشباع آرمان هاى فرهنگى را به عهده مى گیرد. این «خودهدفى» ویژگى فرهنگ علمى، اقتصادى و تکنولوژیک بسیارى از جامعه ها در دو قرن نوزده و بیست بوده است. «خود هدفى» طبیعت اصلى فرهنگ را که خلاقیت و گسترش آرمان هاى زندگى در ابعاد انسانى است، راکد ساخته است. خوش بختانه مشاهده ها و تجربه ها نشان مى دهد که همه انسان هاى جامعه هاى بشرى اسیر «خودهدفى» یک یا چند نمود نمى شوند، بلکه همواره بوده اند هوشیارانى که در برابر اسارت شخصیت آدمیان در بعضى از نمودهاى شئون زندگى و همچنین خنثى کردن دیگر جنبه هاى فرهنگ خواه انسان ایستاده اند.

3. فرهنگ مایع و بى رنگ:

این نوع فرهنگ عبارت است از آن رنگ آمیزى ها و توجیه هایى که به هیچ ریشه اساسى روانى و اصولى ثابت، تکیه نمى کند و همواره در معرض تحولات قرار مى گیرد. البته در جامعه هایى که داراى تاریخ هستند، این گونه فرهنگ به ندرت پیدا مى شود؛ زیرا چنان که مى دانیم فرهنگ گرایى از یک عامل انسانى و فعال روانى سرچشمه مى گیرد. به طور طبیعى هر جامعه اى در امتداد تاریخ مى خواهد برداشت هاى فرهنگى خود را از زندگى به نسل هاى آینده منتقل سازد.

4. فرهنگ پویا، هدف دار و پیشرو:

این نوع فرهنگ در محاصره آن نمودها و فعالیت هایى که تحت تأثیر عوامل سیال زندگى و شرایط زودگذر محیط و اجتماع قرار مى گیرد، نمى افتد؛ زیرا عامل محرک این فرهنگ، واقعیات مستمر طبیعت و ابعاد اصیل انسانى است و هدف آن عبارت است از آرمان هاى نسبى که آدمى را در جاذبه هدف اعلاى حیات به تکاپو در مى آورد.

مهم ترین ویژگى هاى فرهنگ

1. فرهنگ هویت دهنده است

هویت از لحاظ لغوى یعنى ماهیت و سرشت هر چیز. انسان بدون هویت نمى تواند به زندگى مطلوب خود ادامه دهد. هویت یک کشور، فرهنگ آن کشور است. انسان بریده از فرهنگ و تاریخ خویش، انسانى یتیم است. چنین انسانى خواه ناخواه، شکارى براى هر صیاد است.

کسى که نتواند هویت و فرهنگ خویش را بازشناسد، اگر شکار بیگانگان نشود، دچار بیمارى لاابالى گرى فرهنگى شده، از درون تباه خواهد شد.

2. فرهنگ مصونیت آور است

فرهنگ، در جهان تزاحم ها و تعارض ها، به انسان توان شناخت و انتخاب مى دهد. ازاین رو، فرهنگ، توانایى ویژه بشر است. انسان در برابر غریزه، قدرت اختیار و اراده دارد. فرهنگ، قدرت تصمیم گیرى را در انسان افزایش مى دهد و سبب مى شود انسان در رویارویى با ضد فرهنگ، مصونیت پیدا کند. بنابراین، مى توان گفت: تنها با واکسیناسیون فرهنگى مى توان آینده را تضمین کرد.

3. فرهنگ هم پویاست و هم پایا

«مد فرهنگ نیست. بتى است که امروز اوج گرفته و فردا فرو مى نشیند. بزرگ ترین دشمن فرهنگ، «مد» است که باعث از بین رفتن ارزش هاى واقعى آن مى گردد. «مد» در پى جاى گزینى است. مرتب ابداع و اختراع مى کند. دشمن خود نیز هست و خود را از بین مى برد. اى کاش مدیریت هاى فرهنگى جوامع بشرى، پیرامون این موضوع حساس (تضاد مد گرایى با فرهنگ اصیل پویا و هدفدار) تحقیقات لازم و کافى و صمیمانه انجام مى دادند و بشریت را از مهلک ترین بلاى خوشایند، به نام مدگرایى که هم روح فرهنگى انسان ها را به جهت بریدن از اصول ثابت ارزش ها تباه مى کند و هم با بیمارى مصرف زدگى و اسراف بى شرمانه، شکم هاى انسان هاى بینوا را خالى و بدن هاى آنان را برهنه و سلامت آنان را منفى و روح آنان را در ظلمات جهل و حیرت و اضطراب غوطه ور مى سازد و آنان را بدون مسکن در ویرانه هاى طبیعى و ساختگى که به دست ثروت پرستان و سلطه گران به وجود آمده است، رها مى ساختند».[6]

4. فرهنگ، تأثیرپذیر است

فرهنگ نمى تواند در حالت انجماد و ایستایى بماند، باید ریشه در ژرفاى گذشته هاى دور و نزدیک داشته باشد و در عین حال در فضاى بى کران حال و آینده شاخ و برگ بگستراند و توان استقبال و الهام از آینده را نیز داشته باشد. فرهنگ ایستا، وجود ندارد، اگر هم وجود داشته باشد، به کتاب خانه اى دربسته و سربسته تبدیل خواهد شد که رنگ و بوى روزگاران کهن و قرن هاى گذشته را دارد.

5. فرهنگ فطرت ثانوى است

«فرهنگ چون پویا و پایاست و در طول زمان پدید مى آید و دگرگون مى شود، در زمره ماندگارترین و پایاترین امور اجتماعى است؛ زیرا فرهنگ «عادت ها» را در برمى گیرد و عادت ها نوعى طبیعت یا فطرت ثانوى است. فرهنگ هرچه در جوهره و ذات خود غنى تر و قوى تر باشد، ماندگارتر و پایاتر خواهد بود».[7]

بخش دوم : فرهنگ مدافع، فرهنگ مهاجم

بعضى از فرهنگ ها به صورت ذاتى حالتى هجومى و برخى وضعیتى تدافعى دارند. هر فرهنگى ممکن است در یکى از این زمینه ها یا هر دو زمینه، توان مند باشد یا در هر دو زمینه ناتوان باشد. از جمله فرهنگ هایى که در هجوم، توان مندند و به سرعت و شدت، فرهنگ هاى دیگر را تحت تأثیر خود قرار مى دهند، ولى در برابر هجوم فرهنگى، توان دفاع لازم را ندارند و در نتیجه نابود مى شوند، فرهنگ مغولى است که هرچند بر فرهنگ هایى که به آنها هجوم آورده بود، تأثیر گذارد، ولى در برابر موج فرهنگ هاى دیگر، تاب مقاومت نیاورد و از میان رفت. به نظر مى رسد، فرهنگ یونانى را نیز مى توان از این نوع فرهنگ ها به شمار آورد؛ زیرا هرچند خود بر جهان پیرامون و پس از خویش، تأثیرهاى فراوان گذاشت، ولى در برابر هجوم فرهنگ رومى، توان دفاع از کف داد و مجبور به تمکین گردید.
از جمله فرهنگ هایى که در دفاع، وضعیت مناسبى دارد، ولى در هجوم، ناتوان است، مى توان به فرهنگ مردم چین اشاره کرد. این فرهنگ در برابر فرهنگ هاى گوناگون در طول تاریخ پایدارى ورزیده و از خود دفاع کرده است، ولى با این حال و با داشتن جمعیتى در حدود 31 مردم دنیا نتوانسته است به عنوان فرهنگ غالب، بر دیگر فرهنگ ها سلطه و سیطره یابد. فرهنگ آفریقا یا استرالیا نیز از جمله فرهنگ هایى به شمار مى روند که هم در دفاع و هم در هجوم، دچار ضعف بوده اند، این فرهنگ ها نه تنها نتوانسته اند عناصر فرهنگى خود را به گونه اى تأثیرپذیر بر فرهنگ هاى دیگر سیطره بخشند، بلکه در برابر فرهنگ اروپایى و آمریکایى ـ که فرهنگى استعمارگر است ـ هویت خود را از دست داده و به فرهنگى تغییر یافته بدل شده اند.

از جمله فرهنگ هایى نیز که هم توان دفاع و هم هجوم خوبى داشته اند، فرهنگ هاى دینى به ویژه فرهنگ اسلام و مخصوصاً فرهنگ تشیع است. با نگاهى به تاریخ این فرهنگ ها در مى یابیم که این فرهنگ ها همواره هجوم گسترده اى به فرهنگ هاى دیگر داشته اند و تأثیرهاى فراوانى بر آنها گذاشته اند. ماندگارى، دیرپایى و قدرت دفاع زیاد در برابر فرهنگ هاى دیگر نیز از جمله ویژگى هاى این فرهنگ هاست. هرچه فرهنگ دینى، بیشتر از ویژگى هاى انطباق با فطرت، انعطاف پذیرى، قابلیت تطابق با زمان و مکان و برآوردن نیازهاى مادى و معنوى انسان ها، برخوردار باشد، این ویژگى ها در آنها بیشتر آشکار مى شود و باید گفت این ویژگى ها در فرهنگ هاى مربوط به ادیان الهى پررنگ تر است؛ زیرا ادیان غیر الهى اگرچه مدت زمانى بر مردم حوزه نفوذ خویش تأثیر مى گذارند، ولى به سبب ضعف در یک یا چند مورد تاب مقاومت نیاورده، جاى خود را به فرهنگ هاى قوى تر مى دهند.
این موضوع به صورتى ریزتر در ادامه این فصل بررسى خواهد شد. ولى براى آشنایى بیشتر با دورنماى کلى بحث، نمونه هاى تاریخى به همراه پاره اى توضیحات درباره فرهنگ هاى مهاجم و مدافع، در قالب سه پدیده زیر مى آوریم:
1. مهاجرت هاى بین المللى؛

2. برخوردهاى تاریخى اقوام؛

3. سلطه استعمارگران بر مستعمرات.

در مهاجرت هاى بین المللى، کسانى که براى همیشه از وطن خود دل مى کنند و راهى کشور یا قاره دیگرى مى شوند، از سویى مى کوشند فرهنگ پیشین خود را فراموش کنند و از آن جدا شوند و از سوى دیگر، تلاش مى کنند با هنجارهاى فرهنگ جدید هم نوایى یا تطابق یابند، ولى با توجه به اینکه فرهنگ پیشین در برابر فرهنگ جدید، مقاومت مى ورزد و به سادگى تسلیم نمى شود، جریان پیچیده و کندى به وجود مى آید که ممکن است تا آخرین دم زندگى، بر فرد مهاجر تأثیر گذارد. البته همه عناصر فرهنگ پیشین به یک اندازه، در برابر فرهنگ جدید مقاومت نمى ورزند و تنها عناصر خاصى سرسختانه و به صورت بسیار مقاوم در برابر فرهنگ جدید مى ایستند.
نمونه اى از این واقعیت را مى توان در میان مردم آسیاى جنوب شرقى مانند: ژاپنى ها، ویتنامى ها، کامبوجى ها و نیز مردم هند که به آمریکاى شمالى مهاجرت کرده اند دید. این اقوام که در حال حاضر در جامعه میزبان (آمریکا) به سر مى برند و به عنوان اقلیت هاى قوى ملیت و هویت آمریکایى یافته اند، با وجود تأثیر و تسلطى که فرهنگ میزبان از لحاظ مادى و معنوى بر آنان گذاشته، هنوز دلبستگى هاى خود نسبت به فرهنگ کشور اصلى شان را به ویژه در بعد معنوى آن، از دست نداده اند و حتى در مواردى برخى از الگوهاى فرهنگى خود را بر جامعه میزبان تحمیل کرده اند. (نوع غذا، لباس، موسیقى و غیره)

در برخوردهاى تاریخى اقوام نیز هنگامى که دو قوم، در عرصه نظامى رو در روى یکدیگر قرار مى گیرند و یکى بر دیگرى پیروز مى شود، در حقیقت دو فرهنگ به مقابله با یکدیگر بر مى خیزند. البته در رودررویى فرهنگى همیشه قومى که از جهت نظامى قوى تر است، برترى فرهنگى ندارد، بلکه تاریخ گواهى مى دهد که در بسیارى از موارد، به تدریج مهاجمان به دلیل غناى فرهنگى قوم شکست خورده، در فرهنگ آنان حل شده اند؛ به طورى که پس از سپرى شدن چند قرن، اثرى از فرهنگشان به جاى نمانده است.

نمونه چنین برخوردى را مى توان در برخورد نظامى مغولان و ایرانیان در قرن هفتم هجرى دید. مغولان با نیروى نظامى پر جرئت با سنگدلى و بى رحمى فراوان سرزمین پهناور ایران آن زمان را در نوردیدند و در اندک مدتى حاکم مطلق و بى چون و چراى آن شدند و براى نگه دارى از دستاوردهاى نامشروع و سلطه خود، به ایجاد نوعى میلیتاریسم دست یازیدند و با گرفتن مالیات ها و عوارض گوناگون رسمى و غیر رسمى مردم، به ویژه روستاییان را به ستوه آوردند.
چندى نگذشت مغولانى که هم از لحاظ فرهنگ مادى و هم از جهت فرهنگ معنوى در مقایسه با فرهنگ مردم ایران در سطح بسیار پایینى قرار داشتند، در این فرهنگ مستحیل شدند و این استحاله تا بدان پایه رسید که فرمانروایان جبار مغول که قدرتى فراتر از قدرت خود نمى شناختند، به دین اسلام گرویدند و راه و رسم فرهنگ ایرانى را در پیش گرفتند. در سال 694 ه . ق غازان خان پیش از همه، مسلمان شد و الجایتو نام خدا بنده برخود نهاد[8]و الغ بیک دستور داد براى مشاهده پدیده هاى آسمانى و گسترش مطالعات ستاره شناسى، رصدخانه اى ساخته شود که به نام «ذیج الغ بیک» مشهور شد.

عباس اقبال آشتیانى، در این زمینه مى نویسد:  «بعد از غلبه مغول بر ممالک متمدن چین و ایران و اقامت در شهر، آداب مغولى تغییر صورت فاحش حاصل کرد و با اینکه به ظاهر صورت، بایستى آنها نیز آداب متمدنین بلاد مغلوبه را محکوم و مغلوب سازند و همان طور که سلاطین و امراى مغول جاى پادشاهان و امپراطوران قدیم این ممالک را گرفته بودند، آداب مزبور نیز جاى آداب معموله متمدنین را بگیرند، درست این امر به عکس شد و فرزندان چنگیز دو نسل بعد از او کاملاً محکوم حکم آداب زیردستان مغلوب خود گردیدند و دست از عقاید و آیین و مراسم اجدادى برداشتند؛ یعنى وزرا و مشاورین و ارباب هنر چین و ایرانى و اویغور و عیسوى انتقام مغلوبینى را که به زور شمشیر دیده بودند، به قوه تدبیر از مغول گرفتند و زبان و مذهب و اصول اداره و حکومت خود را برایشان تحمیل کردند».[9]

در همه سه قرنى که چنگیزیان و هولاکوییان و تیموریان و نسل هاى بعدى آنان مانند ترکمانان قراقویونلو و آق قویونلو و آل جلایر و... . تا ظهور صفویه در سال 905 هجرى بر ایران حکومت کردند، فرهنگ ایرانى و به ویژه رکن مهم آن، زبان فارسى، به شدت در برابر تهاجم هاى فرهنگى بیگانه پایدارى کرد تا جایى که از اوایل قرن هشتم هجرى دوباره تسلط و قدرت خود را بازیافت و این خود دلیل بر آن است که فرهنگ بیگانه، در برابر آن تاب مقاومت نیاورد و در آن مستحیل شد.

بنابراین، چیرگى نظامى مغول نه تنها نتوانست به نابودى فرهنگ ایرانى بینجامد، بلکه کار به آن جا رسید که مغولانى که در ایران به جا ماندند، فرهنگ آبا و اجدادى خود را از دست دادند و راه و رسم و زبان و آیین قوم مغلوب را با میل و رغبت پذیرفتند.

یکى دیگر از زمینه هاى برخورد فرهنگى، استعمار یک کشور به وسیله کشورى دیگر است که سبب تماس دو فرهنگ استعمارگران و استعمارشدگان مى شود. یک نمونه از این امر را در برخورد استعمارگران فرانسوى با مردم الجزایر در مدت نزدیک به یک صد و سى سال مى توان دید. نمونه دیگر آن برخوردى است که استعمارگران، با مستعمرات آفریقایى و آفریقاى سیاه داشته اند.

فرانسویان از سال 1830 م. الجزایر را به اشغال نظامى خود در آوردند و تا سال 1962 م. که مبارزان الجزایرى آنها را بیرون راندند، بر آن سلطه داشتند. مردم الجزایر در آغاز مقاومت هایى علیه استعمارگران از خود نشان دادند، ولى به دلیل دسترسى نداشتن به سلاح هاى گرم و پیشرفته، نتواستند کارى از پیش ببرند. در نتیجه، فرانسویان اندک اندک سلطه خود را گسترش دادند، تا جایى که پیش از قیام مسلحانه مردم الجزایر، این سرزمین را جزئى از خاک فرانسه مى شمردند و از آن به «الجزایر فرانسه» نام مى بردند.

در تمام این مدت، دولت استعمارگر کوشید فرهنگ خود را جاى گزین فرهنگ بومى الجزایر کند و هویت ملى و فرهنگى آنها را نابود سازد، چون تنها از این راه مى توانستند به هدف خود که همانا الحاق کامل و همه جانبه این سرزمین به فرانسه بود، جامه عمل بپوشانند.

شرح چگونگى اوج گیرى مبارزات مردم الجزایر، مجال دیگرى مى طلبد. در این جا تنها به این نکته اشاره مى کنیم که قیام مردم الجزایر از سال 1954 م. بر همان عناصر و ارزش هایى تأکید داشت که استعمارگران مى کوشیدند آنها را نابود سازند؛ یعنى ارزش هاى معنوى و عناصرى که ارکان اصلى فرهنگ هر کشور را تشکیل مى دهد که عبارتند از: «ایدئولوژى و زبان» با اینکه صدمه هاى فراوان و ضربه هاى سختى به این عناصر در الجزایر وارد شده بود، هنوز این کشور موجودیت و هویت خود را حفظ کرده بود و همان، پشتوانه و تکیه گاه محکم و استوارى براى آنان به شمار مى آمد. بنابراین، بناى جامعه نوین ضد استعمارى الجزایر بر پایه دو عنصر اسلامى و عربى کردن معیارها و ارزش ها استوار شد و همان، پشتوانه انقلاب رهایى بخش این کشور گردید.

در الجزایر فرانسه همه نهادها و سازمان ها مطابق خواست و ایدئولوژى جامعه استعمارى، الگو سازى شده و شکل گرفته بود. زبان رسمى و مقررات ادارى، آموزشى و حقوقى آن به کلى فرانسوى شده بود. به همین دلیل، پس از رهایى از چنگ استعمار، بر پا کردن جامعه اى جدید، در این کشور، براساس موازین و ارزش هایى که اینک از آنها تنها نام و نشانى باقى مانده بود، کار آسانى نبود. با این حال، فرهنگ پیشین این مردم، از چنان قدرت و غنایى برخوردار بود که توانست خود را دوباره بازسازى کند و برپا دارد.

ایدئولوژى و زبان هم در طول مبارزات مسلحانه و هم پس از پیروزى انقلاب، دو اهرم قوى و پشتیبان مطمئن بود که به انقلابیون نیرو و الهام مى بخشید تا اینکه سرانجام آنها را به خودکفایى فرهنگى رساند.
از این دو نمونه برخورد فرهنگى در ایران و الجزایر این حقیقت بر مى آید که تهاجم هاى نظامى اگرچه سبب غلبه کامل قومى بر قوم دیگر گردد، همیشه نابودى فرهنگ قوم شکست خورده را در پى ندارد، بلکه اگر قوم شکست خورده، از پیشینه فرهنگى نیرومندى برخوردار باشد، مى تواند با تکیه بر آن، به ویژه دو عنصر مهم آن یعنى ایدئولوژى و زبان، در برابر موج حملات فرهنگ جدید پایدارى کند.

البته اگر قوم زیر سلطه، چنین پیشینه اى نداشته باشد، پایدارى آن در برابر فرهنگ جدید با مشکلات و موانع قوى ترى روبه رو مى گردد. براى نمونه، کشورهاى آفریقایى که غناى فرهنگى قابل توجهى نداشتند و دو رکن مهم فرهنگى آنان یعنى ایدئولوژى و زبان، داراى صلابت و قدرت کافى نبود، با یورش استعمارگران اروپایى به سرزمینشان، نفوذ فرهنگ کشورهاى استعمارگر را به آسانى پذیرفتند و استعمارگران اروپایى توانستند کلیساها و صومعه هاى خود را در جاى جاى آفریقاى سیاه و تا اعماق جنگل هاى انبوه آن گسترش دهند و زبان خود را به صورت زبان ادارى و رسمى آنان در آورند. بدین ترتیب، فرهنگ بومى مردم آفریقا که نه از لحاظ مادى و نه از جنبه معنوى، گستردگى و قدرت کافى را نداشت، نتوانست در برابر این تهاجم هاى فرهنگى تاب مقاومت بیاورد و چنین شد که در کوتاه مدتى، الگوهاى فرهنگى ایدئولوژى و زبان اروپاییان به عنوان دو رکن مهم فرهنگى، سیطره خود را بر بخش هاى گسترده اى از آفریقا گستراند و در مناطق زیر نفوذ انگلستان، زبان انگلیسى و در مناطق زیر سلطه فرانسویان، زبان فرانسه زبان ادارى، تجارى، علمى و به طور کلى زبان رسمى شد.

گرچه اروپاییان نیز بعضى از عناصر فرهنگ ابتدایى و تطور نیافته آفریقایى را به خود گرفتند، ولى برخورد فرهنگى استعمارگران با جامعه هاى ابتدایى آفریقایى و استرالیایى را مى توان جریانى یک سویه شمرد.[10]3

اسلام و دفاع و هجوم فرهنگى

همچنان که از واژه تهاجم بر مى آید، هجوم فرهنگ اسلام یا فرهنگ غرب بر هم، هجومى دو جانبه است. هم فرهنگ اسلام بر فرهنگ و تمدن غرب هجوم مى آورد و هم فرهنگ غرب بر ارزش ها، آرمان ها و باورهاى اسلامى یورش مى آورد. این تهاجم دو سویه، پس از پیروزى انقلاب اسلامى شدت بیشترى یافته و پیچیدگى و گستردگى فزون ترى به خود گرفته است.

فرهنگ و تمدن غرب، پس از رنسانس، با محور قرار دادن انسان و گرایش به «اومانیسم» کوشید مذهب و اعتقادات الهى را نفى کند.

تاریخ تفکر معاصر ما همواره عرصه برخورد این ایده با تفکر دینى بوده است. با ورود این تفکر انسان مدار جدید غربى به جامعه ایرانى اصول و مبانى فکرى آن به ویژه پس از به وجود آمدن رسانه و مطبوعات در کشور ما، ارزش هاى ملّى و مذهبى ما را زیر سؤال برد.

در همه حوزه هاى نگارش تاریخى و رسانه هاى مطبوعاتى که امروز در جهان وجود دارد؛ مانند حوزه نگارش «ماسونى» یا «مارکسیستى» یا «فاشیستى» و انواع دیگر صورت نگارش «اومانیستى»، با تفاوت هایى که در میان آنها هست، محور بحث و اصل اساسى همه دگرگونى هاى تاریخى، همان اراده انسانى است. حال این معنا، گاه در نژاد برتر و پیشوا جست وجو مى شود (فاشیستى)، گاه در دگرگونى هاى علم اجتماعى و «پروگرسیسم» (ماسونى) و گاه طبقه هاى تولیدى و اقتصادى (مارکسیستى).

در این دوره طى سالیان دراز، تلاش شد، مذهب، افیون جامعه و معلول ترس و جهل بشرى شناسانده شود. همچنین، تئورى پردازان و اندیشه ورزان غربى به ویژه صاحب نظران علوم انسانى؛ مانند جامعه شناسان، با نفى مذهب و دین باورى، در صدد جاى گزین کردن «انسان» به جاى «خدا» و «علم» به جاى «دین» برآمدند.
اگوست کنت و پیروان او براى بشر سه دوره تاریخى، اسطوره اى ـ دینى، فلسفى و علمى ترسیم کردند و دوران دین و مکاتب الهى را پایان یافته دانستند، ولى پیروزى انقلاب اسلامى در ایران با تکیه بر مفاهیم دینى، خط بطلانى بر همه این تلاش ها کشید. انقلاب اسلامى نشان داد، میان فطرت انسانى و آموزه هاى الهى پیوندى ناگسستنى برقرار است و طرد و نفى مذهب از ساحت زندگى انسان، امکان پذیر نیست. ازاین رو، پس از حاکمیت مذهب و دین در ایران، هجوم متقابل در اندیشه مذکور، شدت یافت.

همچنان که گذشت، برخورد فرهنگى و تبادل اندیشه ها و باورها از نخستین روزهاى زندگى بشر وجود داشته و در آینده نیز ادامه خواهد داشت. انسان ها به صورت فردى و گروهى به تعامل افکار و اعمال خویش مى پردازند و آنها را رشد و تعالى مى بخشند. به همین دلیل، تمدن امروز را باید، برخلاف نظر مدعیان دروغین آن دستاورد تلاش همه گروه ها و ملت ها در طول تاریخ دانست که در برخوردهاى فرهنگى، نظامى، سیاسى و اقتصادى به رشد و شکوفایى اندیشه ها کمک کرده اند.

برخورد فرهنگى مسلمانان با دیگر گروه ها و ملت ها نیز از همان آغاز پیدایش اسلام و شکل گیرى فرهنگ و جامعه اسلامى آغاز گردید. اندیشه اسلامى را مبلغان و مهاجران و تاجران مسلمان نخست در میان همسایگان و سپس دیگر گروه ها و جامعه ها گسترش دادند. در سده هاى نخستین، (قرن دوم و سوم هجرى) دانشمندان و اندیشمندان اسلامى، براى آشنایى با آثار علمى دیگران، کوشش هاى فراوانى کردند؛ به گونه اى که در قرن سوم و چهارم هجرى ـ که از آن به عنوان عصر طلایى ترجمه یاد مى کنند ـ بسیارى از کتاب هاى علمى و فلسفى ارزشمند یونانى به عربى ترجمه شد و مورد استفاده صاحب نظران و اندیشه وران قرار گرفت.

برخورد فرهنگى مسلمانان با رومیان و یونانیان، در دوران جنگ هاى صلیبى به اوج خود رسید. در آن زمان اروپاییان، دوران قرون وسطى و عصر تاریکى خویش را سپرى مى کردند در حالى که، مسلمانان در اوج علم، آگاهى و رشد فرهنگى به سر مى بردند. ازاین رو، این جنگ ها سبب برخورد فرهنگى میان دو فرهنگ اسلام و غرب و در نتیجه بیدارى مغرب زمین شد.

اروپایى ها به خوبى با نقش برجسته مشرق اسلامى در بیدارى مغرب زمین آشنا نیستند و حتى تاریخ نگاران اروپایى نیز چنان که باید و شاید به ذکر پى آمدهاى فرهنگى گسترش اسلام بر اسپانیا و نیز نتایج فرهنگى جنگ هاى صلیبى و داد و ستد آسیاى غربى با اروپا نمى پردازند. براى نمونه، اروپایى ها با آنکه آثار ارسطو را بسیار ارج مى نهند، به اینکه بسیارى از این آثار با دست مسلمانان به اروپاى عصر میانه رسیده است، نمى پردازند.
به هر حال، در عصر میانه، هنگامى که جوامع مقدس اروپا به غفلت و رکود غنوده بودند، شرق اسلامى حیاتى پرشور داشت و مرحله روشنگرى و تجدد خود را آغازکرده بود. مسلمانان پیش از سده یازدهم مسیحى، بر آثار افلاطون و ارسطو و استرابون شرح ها نوشتند، ولى اروپاییان تا سده هفدهم به این کار دست نزدند.

با اینکه از اولین روزهاى نزول وحى، برخورد فرهنگى میان مسلمانان و مسیحیان و ملت هاى دیگر، همواره وجود داشت، بعضى از مسیحیان و یهودیان از همان زمان به آیین اسلام و آموزه هاى آن تاختند و از هر وسیله و ترفند ممکن، براى تضعیف و نابود کردن اسلام بهره جستند. از آن جمله مى توان به تحریف حقایق و جعل احادیث به دست افرادى مانند: ابوهریره و پراکندن احادیث مشهور به اسرائیلیات در مجموعه روایات اسلامى: ترویج فساد و فحشا و اهانت به مقدسات و باورهاى مذهبى، اشاره کرد.

هیچ دوره اى از تاریخ عبرت آموز اسلامى را نمى توان یافت که در آن، این جنگ متوقف شده باشد، بلکه همواره استمرار داشته است؛ زیرا دشمنان اسلام به چیزى کمتر از نفى اسلام و پذیرش سلطه خویش رضایت نمى دهند.
بنابراین، آنچه امروز از آن به عنوان تهاجم فرهنگى، به ویژه علیه اسلام و انقلاب اسلامى یاد مى کنیم، استمرار همان حرکت ها و اقدامات گذشته است که به شکل جدید و روش هاى نوین صورت مى پذیرد. در عصر حاضر، سلطه و نفوذ بر ملت ها و کشورهاى دیگر و استعمار آنها و دستیابى به سرمایه ها و منابعشان، از راه لشکر کشى هاى نظامى، شیوه اى پذیرفته شده و عملى نیست. ازاین رو، کشورهاى قدرتمند، به ویژه پس از جنگ جهانى اول و دوم کمتر به این شیوه توسل مى جویند و به جاى آن با بهره گیرى از امکانات و فن آورى پیشرفته خود از راه تحمیل فرهنگى، به گسترش امپریالیسم فرهنگى پرداخته و مى کوشند از این راه منافع اقتصادى خود را از دیگر کشورها تأمین کنند.
غرب با استفاده از نقاب هاى فریبنده اى چون نوع دوستى، کمک به پیشرفت کشورهاى عقب مانده، گسترش حقوق بشر و دموکراسى، انتقال فن آورى، همگانى کردن سواد آموزى و بهداشت و... مى کوشد بر ملت هاى دیگر سلطه فرهنگى یابد.
اتر کلاین برگ در این زمینه مى نویسد: «حتى در جریان پیاده کردن برنامه هاى بلند نظرانه و آزاد منشانه، چون کمک یا همکارى فنى نیز نگرش استعمارى و دیگر اشکال استثمار متجلى است. مثلاً کشورى که کمک هاى فنى به دیگرى ارائه مى دهد، انتظار دارد کشور دریافت دارنده کمک، معیارها و الگوهاى وى را برگزیند».
ژرژ ساتن مى نویسد:«کشورهاى اروپایى براى این مى کوشند دیگران زبانشان را یاد بگیرند که بیشتر به آنها احترام بگذارند و بیشتر آنها را تحسین کنند؛ نه براى اینکه هم صحبتى پیدا کرده باشند و یا بخواهند به آنها اجازه صحبت و اظهار نظر بدهند.ژرژ بالاندیه درباره برنامه ریزى هاى فرهنگى که در مستعمرات صورت مى گیرد مى گوید:
«این سیاست را بایستى به عنوان یک تجاوز معرفى کرد؛ زیرا این امر شیوه پیشرفتى را به یک جامعه تحمیل مى کند که با سیر طبیعى آن متفاوت است» بنابراین، امروز امپریالیسم جهانى به سرکردگى آمریکا براى گسترش سلطه اقتصادى، سیاسى و اجتماعى خویش بر ملت هاى دیگر به تهاجم فرهنگى روى آورده است و با استفاده ازاین روش، مى کوشد امپریالیسم فرهنگى خود را بر جهان حاکم کند. از آن جا که پس از اتمام دوره جنگ سرد و شکست کمونیسم، تنها مکتب رهایى بخش اسلام را سد راه سلطه مطلق غرب مى بیند، لبه تیز تهاجم فرهنگى خویش را متوجه مکتب اسلام، به ویژه اسلام انقلابى و انقلاب اسلامى کرده است؛ زیرا چنان که گذشت سردمداران غرب، پس از رنسانس، با نفى مذهب، اصالت را به انسان دادند و همه توان خویش را براى تضعیف و نابودى فرهنگ الهى به کار بردند و اینک که با پیروزى انقلاب اسلامى فطرت خداجوى انسان ها بیدار گشته و مردم جهان به ویژه مسلمانان، با بازگشت به خویش در پى معنویت و زندگانى دینى هستند، آنان مى کوشند، با تهاجم فرهنگى ریشه تحولات فرهنگى اخیر را در سطح جهانى بخشکانند.[11]

نقش اجتهاد

یکى از ویژگى هاى برجسته اى که اسلام و به ویژه تشیع از آن برخوردار است، وجود اصل اجتهاد در آن است. این اصل به جامعه اسلامى کمک مى کند در هر زمان و مکانى، هویت خود را به عنوان یک امت حفظ کند و از مرزهاى فرهنگى و تمدنى خویش پاسبانى نماید و جامعه هاى دیگر را به ورود به این مرزها و داخل شدن در فرهنگ بزرگ اسلامى و توحیدى فرا خواند یا وادار کند. شخص مجتهد با شناخت و آگاهى بالایى که از حقیقت دین مبین اسلام و قواعد شریعت دارد و در اثر روح پاکى که در اثر سیر و سلوک و تهذیب نفس به دست آورده است، همواره با توجه به شرایط زمان و مکان بهترین وضعیت را براى جامعه اسلامى تعریف مى کند. ازاین رو، حفظ و ادامه حیات اسلامى، وابسته به حضور مجتهدان عالم، آگاه به شرایط روز، دلسوز به امور جامعه اسلامى و شجاع براى قیام در راه دین خداست. تاریخ آکنده از حضور کارساز مجتهدان در عبور از گذرگاه هاى تنگ و فراخى است که در مسیر حرکت جامعه هاى اسلامى پیش آمده است. مجتهدانى که در این راه از بذل مال و جان خویش کوتاهى نمى کنند تا سلامت این کاروان را حفظ کنند.

همچنان که پیش از این نیز گفته شد، تاریخ نشان دهنده تهاجم دایمى کافران، مشرکان و منافقان به مرزهاى حکومت اسلامى است. این تهاجم به صورتى پیوسته و در شکل هاى گوناگون، همواره مجتهدان مجاهد و صاحب فکر را به چالش فرا خوانده است؛ زیرا مجتهدان پناهگاه امت در طوفان هاى بلا و تکیه گاه آنان در تاریکى هاى نادانى و ناتوانى اند. به همین روى، مى توان گفت اساس دفاع و هجوم فرهنگى در اسلام، بر حضور مجتهدان دین شناس بنا شده است. همان دلایلى که براى ضرورت وجود و حضور امام در میان امت اسلامى آورده مى شود، براى ضرورت وجود مجتهدان در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام نیز کارآمد است.

اسلام دینى ایستا نیست که در پس پرده زمان ها فرو ماند و در مسیر گذشت کاروان بشرى، همچون تصویرى از اساطیر در حافظه ها به یادگار ماند، بلکه جریانى پویاست که با حفظ اصول خود و انعطافى که در فروع دارد، شرایط را براى ادامه حیات و توسعه توانایى خویش فراهم مى آورد. ازاین رو، دین اسلام منتظر نمى ماند تا دشمنانش به مرزهاى فرهنگ و تمدن آن حمله ور شوند و آن را در موضعى انفعالى قرار دهند و به پیروى از خواست هاى خود وادار کنند. بلکه به برکت وجود مجتهدان فرهیخته، از یک سو حملات آنان را پاسخ مى دهد و به دفاع از بینش ها و ارزش هاى خویش مى پردازد و از سوى دیگر، مى کوشد با هجوم فرهنگى به مواضع باطل آنان، انسان هاى دربند را از زیر بار فساد و ظلم آزاد سازد. اینها مبارزه فرهنگى است که همواره ادامه خواهد داشت. دفاع مجتهدان از حریم فرهنگى حکومت و امت اسلامى به دو صورت است: 1. پالایش جامعه اسلامى از پى آمدهاى فرهنگ جاهلى که با قواعدى همچون نهى از منکر، اجراى حدود و پاسدارى از سرزمین اسلامى شکل مى گیرد؛ 2. ایجاد و تثبیت هنجارها و ارزش هاى مربوط به حکومت الهى در میان مسلمانان که از راه هایى همچون امر به معروف، تألیف قلوب و دعوت انجام مى شود. در دفاع از حریم فرهنگ اسلامى، مجتهد با تمسک به قاعده هایى همچون نفى سبیل، تولى و تبرى و جهاد دفاعى راه را بر نفوذ بیگانگان سد مى کند.

سخن از استراتژى هجوم فرهنگى اسلامى به فرهنگ هاى جاهلى جدید، بحث هایى مانند جهاد ابتدایى، عقد ذمّه و دعوت را پیش مى کشد که توضیح (هر چند کوتاه) آنها را به بخش هاى بعدى واگذار مى کنیم.

تأثیر ولایت فقیه بر هجوم و دفاع فرهنگى

پیش از بیان تأثیر ولایت فقیه بر هجوم و دفاع فرهنگى، توضیحاتى کوتاه درباره فقیه و ویژگى هاى فقیه جامع الشرایط و وظایف او راه گشاست. فقیه جامع الشرایط باید سه ویژگى داشته باشد: «اجتهاد مطلق»، «عدالت مطلق»، «قدرت مدیریت و استعداد رهبرى»؛ یعنى از سویى باید اسلام را با استدلال و استنباط بشناسد و از سوى دیگر، در همه زمینه ها، حدود و ضوابط الهى را رعایت کند و از هیچ کدام سر نپیچد. از سوى سوم، استعداد و توانایى مدیریت و کشوردارى و لوازم آن را داشته باشد. اکنون هر یک از این سه ویژگى را بررسى مى کنیم.

1. اجتهاد مطلق

اسلام یک مجموعه منسجم است، به گونه اى که دیانت آن، عین سیاستش و سیاست آن، عین دیانتش است. ازاین رو، فهم درست و کامل آن تنها، زمانى ممکن است که فقیه، از همه جنبه هاى آن آگاهى داشته باشد. بنابراین، اسلام شناس واقعى کسى است که در همه اصول و فروع، در عبادات و عقود و احکام و ایقاعات و سیاست اسلامى مجتهد باشد و کسى که در تحلیل همه معارف دین، اجتهاد ندارد و به اصطلاح، «مجتهد مطلق نیست»، بلکه «مجتهد متجزى» است، صلاحیت ولایت بر جامعه اسلامى و اداره آن را ندارد. همچنین فقیهى که جنبه هاى سیاسى اسلام را خوب نفهمیده، توان بر دوش کشیدن چنین مسئولیت سترگى را ندارد.

2. عدالت مطلق

فقیه جامع الشرایط افزون بر عقل نظرى، باید در زمینه عقل عملى نیز کامل باشد؛ یعنى گذشته از فهم درست علم دین، باید آن علم را در زندگى خود و جامعه اسلامى پیرامون خود، به درستى اجرا کند. به همه وظایف دینى خود عمل کند و آنچه را باید به مردم ابلاغ کند و چیزى را کتمان نکند. باید پیرو هواهاى نفسانى نگردد و گناهى از او سر نزند؛ نه واجبى را بنهد و نه به حرامى آلوده شود.

بنابراین، ویژگى دوم فقیه جامع الشرایط، ترک هوا و هوس و پیروى عملى محض از احکام و دستورهاى دین است. فقیه حاکم اگر فتوا مى دهد، باید خود نیز به آن عمل کند و اگر حکم قضایى صادر مى کند، خود نیز آن را بپذیرد و اگر حکم ولایى و حکومتى صادر و انشا مى کند، خود نیز به آن گردن نهد و آن را نقض نکند.

3. قدرت مدیریت و توانایى رهبرى

در اصل یک صد و نهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، ویژگى هاى رهبر چنین بیان شده است:

شرایط و صفات رهبرى:

1. صلاحیت علمى لازم براى افتاء در ابواب مختلف فقه؛

2. عدالت و تقواى لازم براى رهبرى امت اسلام؛

3. بینش صحیح سیاسى و اجتماعى، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافى براى رهبرى.

در صورت تعدد واجدان شرایط فوق، شخصى که داراى بینش فقهى و سیاسى قوى تر باشد مقدم است.
چنان که مى بینیم استعداد و توانایى رهبرى در کشوردارى، سومین شرط ضرورى براى فقیه است. فقیه جامع الشرایط افزون بر اجتهاد و عدالت مطلق باید بینش درست و صحیحى از امور سیاسى و اجتماعى داخل و خارج کشور داشته باشد و ترفندهاى دشمنان را به خوبى بشناسد. همچنین باید از هنر مدیریت و لوازم آن برخوردار باشد؛ زیرا گذشته از جنبه علمى و نظرى، ذوق اداره و هنر تدبیر نیز از لوازم مدیریت است. اى بسا کسى وزن هاى شعر و قواعد علم عروض را خوب بداند، ولى شاعر نباشد. شعرشناسى، غیر از شاعر بودن است؛ زیرا سرودن شعر گذشته از آشنایى با قواعد شعر، نیازمند ذوق و هنر و استعداد ویژه اى است. مدیر و مدبر بودن، تنها داشتن دانش و بینش سیاسى نیست، هنرى است که هرکس آن را ندارد.

ممکن است برخى اسلام شناس باشند، ولى مانند امام راحل رحمه الله شجاعت لازم را نداشته باشند. هنگامى که در یکى از روزهاى دهه دوم بهمن 57 خبرحکومت نظامى را به ایشان گفتند، امام هراسناک نشدند و فرمودند: «بیرون بروید و حکومت نظامى را بشکنید.» آن زمان که خبر تجاوز رژیم عراق و توطئه استکبار بر ضد انقلاب اسلامى را به ایشان رساندند، نترسید و شجاعت خود را به دیگران نیز انتقال داد.[12]

وظایف حاکم اسلامى

فقیه جامع الشرایط، چهار وظیفه دینى دارد که دوتاى از آنها علمى و دوتاى دیگر عملى است. این چهار وظیفه، عبارتند از: 1. حفاظت 2. افتاء 3. قضاء 4. ولاء.

1. وظیفه حفاظت

مهم ترین وظیفه امام معصوم علیه السلام جلوگیرى از تحریف قرآن کریم یا کج فهمى آن و مصون نگه داشتن آن از گزند اخذ به متشابهات و به کارگیرى سلیقه هاى شخصى در فهم آن و حمل آن بر پیش فرض ها و پیش ساخته هاى ذهنى دیگران است. در عصر غیبت، این رسالت بزرگ بر عهده فقیه جامع الشرایط است؛ زیرا سرپرست نظام اسلامى، جامعه مسلمانان را براساس معارف اعتقادى و احکام عملى کتاب و سنت اداره مى کند. از این رو، باید پیش از هر چیز به نگاهبانى و پاسبانى و دفاع از این دو وزنه وزین بپردازد.

2. وظیفه افتا

در زمینه علمى و احکام اسلامى، فقیه وظیفه دارد با بهره گیرى از منابع معتبر و تکیه بر مبانى استوار و پذیرفته شده در اسلام، به اجتهاد مستمر بپردازد و در این راه از تکیه بر مبانى مکتب هاى غیر الهى بپرهیزد و استدلال ها و احکام عقلى را با نتایج قیاس و استحسان نیامیزد. وظیفه فقیه جامع الشرایط در زمینه افتاء، تنها کشف و به دست آوردن احکام اسلامى، بى هیچ گونه دخل و تصرفى در آن است؛ زیرا اسلام دراوج کمال و پیراسته از نقص است و راهى براى نفوذ نسخ و تبدیل و تغییر در آن، نیست. پس از رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله هیچ کس از وحى تشریعى برخوردار نخواهد شد و هم ازاین رو است که پس از آن رسول گرامى، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چنین فرمود:
لَقَد انقَطَعَ بِمَوتِکَ ما لَم یَنقَطِع بَموتِ غَیرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاَنباءِ و أَخبارِ السّماءِ.[13] با رحلت تو (اى پیامبر) چیزى منقطع گشت که به مرگ جز تو منقطع نگشت و آن، همان نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى است.

3. وظیفه قضا

حاکم اسلامى، شأن قضاى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و پیشوایان معصوم علیهم السلام را نیز دارد. به این معنا که نخست باید با کوشش بى درنگ و اجتهاد علمى، مبانى و احکام قضاى اسلامى را از منابع اصیل آن به دست آورد و سپس براساس آن احکام و بى آنکه تصرفى از خود در آنها بکند، به اجراى احکام قضایى و رفع کشمش ها و صادر کردن فرمان هاى لازم بپردازد. این وظیفه حاکم اسلامى، یعنى اجراى عملى احکام صادر شده برخلاف وظیفه پیشین، مربوط به عمل و در محدوده اجراى احکام اسلام است.

4. وظیفه ولا

حاکم اسلامى پس از اجتهاد عمیق در متون و منابع دین و به دست آوردن احکام اسلام در همه جنبه هاى زندگى مسلمانان، موظف به اجراى دقیق آنهاست. فقیه جامع الشرایط باید در زمینه هاى مختلف اجتماعى و فرهنگى مانند، آموزش و پرورش و ایجاد نظام آموزشى صحیح و در زمینه هاى اقتصادى مانند: منابع طبیعى، جنگل ها، معادن، دریاها و... همچنین در امور سیاسى داخلى و خارجى مانند: روابط بین الملل و در زمینه هاى نظامى همانند: دفاع در برابر تجاوزگران و آماده سازى نیروهاى رزمى و امور لازم دیگر، واقعیت ها را با قوانین اسلامى تطبیق دهد و احکام ثابت الهى را به دست آورد و اجرا کند.

برخى از احکام اسلامى، فردى و برخى دیگر اجتماعى است. برخى مربوط به مردم است و برخى ویژه مجتهد و حاکم. در همه این موارد، ولى فقیه باید پس از شناخت دقیق حدود این احکام، وظیفه هر فرد یا گروهى را در جامعه اسلامى مشخص سازد و با هماهنگ ساختن آنان، اداره درست جامعه را در دست گیرد و با اجراى احکام اسلام و رفع تزاحم احکام و پیشى دادن «احکام اهم» بر «احکام مهم»، جامعه اسلامى را هدایت کند.[14]

امام راحل رحمه الله در مورد ویژگى هاى یک مجتهد جامع مى فرمایند:

آشنایى به روش برخورد با حیله ها و تزویرهاى فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادى، اطلاع از

کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاست ها و حتى سیاسیون و فرمول هاى دیکته شده آنان و درک موقعیت و نقاط ضعف دو قطب سرمایه دارى و کمونیسم که در حقیقت استراتژى حکومت بر جهان را ترسیم مى کنند، از ویژگى هاى یک مجتهد جامع است.[15]

و در جاى دیگر مى فرمایند:

حکومت در نظر مجتهد واقعى، فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است. حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است.[16]

حال که شرایط و وظایف فقیه جامع الشرایط را دانستیم. به تأثیر ولایت فقیه جامع الشرایط بر هجوم و دفاع فرهنگى مى پردازیم.
از مهم ترین آثار ولایت امام عادل بر جامعه اسلامى، تأثیر آن بر هجوم و دفاع فرهنگى است. اگر پیشوایان عادل و معصوم یا جانشینان شایسته آنان بر جامعه اسلامى حکومت کنند، مى توانند در هر برهه اى از زمان، با عدالت و عصمتى که دارند، جامعه اسلامى را از خطر سقوط و انحراف و انحطاط فرهنگى برهانند.

جوامع اسلامى غیر شیعى چون به حکومت امام غیر عادل نیز تن در مى دهند و به سادگى آن را یکى از لوازم دین مى شمرند، زمام امور خویش را در اختیار کسانى قرار مى دهند که به سبب بى عدالتى، در تشخیص بهترین راه ها گرفتار هواى نفس مى شود و سود و زیان خود را بر سود و زیان جامعه اسلامى مقدم مى دارد. در نتیجه به سادگى در برابر تهاجم هاى فرهنگى بیگانگان سر تسلیم فرود مى آورد، جامعه اسلامى را در اختیار آنان مى نهد. این گرفتارى از دیر زمان تا حال، گریبان گیر این جوامع بوده است.

آن دسته از کشورهاى اسلامى که فرهنگ اهل بیت علیهم السلام در آنها حاکم نیست، در زیر بار تهاجم فرهنگى گسترده غرب و شرق به ذلت و پستى گرفتار شده اند. منابع و منافع خویش را به تاراج داده و آینده خود را تباه ساخته اند. خفت و ذلت این مسلمانان با جمعیتى بیش از یک میلیارد نفر، در برابر چند میلیون صهیونیست، حیرت انگیز است و این نیست جز به این دلیل که آنان ولایت، یعنى عنصر اصلى حیات جامعه اسلامى را وانهاده و به امامت سلطان هاى طاغوتى گردن نهاده اند؛ در حالى که در جنوب لبنان، تعداد اندکى از شیعیان پیرو اهل بیت عصمت علیهم السلام به برکت نگرشى که به ولایت و امامت دارند، توانستند پوزه صهیونیست ها را به خاک مالیده، آنان را با خفت و حقارت از سرزمینشان بیرون کنند؛ کارى که همه عرب هاى به اصطلاح مسلمان به دلیل نداشتن این عنصر حیاتى، با همه امکاناتى که در اختیار داشتند، از انجامش فرو ماندند.


ولایت اگر در دست انسان عادل پاک از گناه و اشتباه قرار گیرد، اعتماد توده هاى مردم را به خود جذب مى کند و سبب مى شود آنان با اطمینان و استوارى، در برابر توطئه هاى فرهنگى دشمنان دین قرار گیرند و با اجراى برنامه هاى هجومى و دفاعى رهبران خویش هر لحظه وضعیت و شرایط خود را به روز کنند. البته به روز بودن به معناى زیربار فرهنگ هاى دیگر رفتن و از دست دادن اراده حرکت نیست، بلکه به این معناست که عناصر حیات این موجود زنده در هویت اجتماع به هم پیوسته خویش که همان امت متکى بر امام است، معنا یابند. جوانان چنین امتى از شهادت در راه پاسبانى از مرزهاى فرهنگى خویش، با همه وجود استقبال خواهند کرد و کودکانشان رهبران بزرگ فردا خواهند بود. امتى با این ویژگى ها شایستگى پیشوایى مستضعفان و ستمدیدگان جهان را پیدا مى کند. پیشوایى اى که خداوند به خاطر پیروى آنها از اسلام و قرار گرفتن در مسیر ولایت، به آنان ارزانى کرده است.
پس بر همه ماست از کوچک و بزرگ، پیر و جوان و زن و مرد که در راه نگهداشت این بنیاد استوار با همه وجود بکوشیم و استوار ساختن آن را سرلوحه همه کارهاى خویش قرار دهیم. باشد که شکوه و سرفرازى، بر جامعه اسلامى بازگردد و زمینه براى ظهور پیشواى بزرگ عدل و داد فراهم آید و جامعه بشرى از این سرگشتگى و ستمى که دچار آمده، رها گردد و فرهنگ الهى که فرهنگ فطرت آدمى است، در سراسر جهان گسترش یابد و کلمه حق بر باطل پیروز شود.

 

شیوه ها و ابزارهاى هجوم فرهنگ هاى بیگانه

مهاجمان فرهنگى براى گسترش فرهنگ الحادى خویش و به دست آوردن سلطه اقتصادى، سیاسى و اجتماعى بر کشورهاى دیگر، از روش ها و ابزارهاى گوناگونى بهره مى گیرند. این ابزارها و روش ها به تناسب شرایط فرهنگى ـ اجتماعى و اقتصادى گروه و ملت مورد هجوم متفاوتند که شناخت و تبیین ویژگى ها و میزان اثر بخشى آنها، براى رودررویى با تهاجم فرهنگى، مؤثر است. از جمله ابزارهاى تهاجم فرهنگى مى توان به نمونه هاى زیر اشاره کرد:
ـ فناورى فرهنگ وابسته به آن؛

ـ هنر و ابزارهاى هنرى مانند: رادیو، سینما، تلویزیون و...؛

ـ کتاب و ابزارهاى ادبى و علمى، مانند: رمان ها، قصه ها، کتاب هاى درسى و دانشگاهى؛

ـ سازمان هاى بین المللى، مانند: بانک جهانى، صندوق بین المللى پول، آژانس توسعه بین المللى.؛

ـ بنیادها و سازمان هاى به ظاهر اقتصادى، مانند فورد، کارنگى، راکفلر و...؛

ـ مراکز علمى ـ تحقیقاتى، دانشگاهى، مانند صندوق پیش برد آموزش، مرکز مطالعات محلى علوم رفتارى و... ؛

ـ ورزش و میدان هاى ورزشى؛

ـ روشن فکران و غرب گرایان خود باخته؛

ـ زنان و دختران و محرک هاى جنسى و عاطفى.

مهم ترین روش هاى تهاجم فرهنگى که مهاجمان به صورت مستقیم و غیرمستقیم براى رسیدن به هدف هاى خویش به

کار مى گیرند، عبارتند از:

ـ از میان بردن و نفى هویت ملّى و بومى فرهنگ خودى؛

ـ کم رنگ کردن باورهاى مذهبى و گرایش هاى معنوى؛

ـ به وجود آوردن گسست تاریخى میان زمان حاضر و گذشته ملت ها؛

ـ کنار گذاشتن الگوها و اسوه هاى خودى و تاریخى و جاى گزین کردن الگوها و اسوه هاى خویش؛

ـ از میان بردن میراث فرهنگى و ملى؛

ـ تطمیع، تخریب و ترور چهره هاى اثرگذار و اندیشه وران و صاحب نظران خودى؛

ـ گسترش روحیه غرب گرایى و غرب زدگى؛

ـ گسترش روحیه نومیدى، هراس و خودباختگى؛

ـ تقویت روشن فکران وابسته و پشتیبانى از آنها؛

ـ حمایت از نخبگان و تکنوکرات هاى وابسته و جذب استعدادها و مغزهاى خودى؛

ـ گسترش فساد و فحشا و منکرات در جامعه به ویژه در میان جوانان؛

ـ رواج دادن خط و زبان خویش و بى اعتبار کردن خط و زبان خودى؛

ـ ایجاد جریان هاى انحرافى و تقویت گروه ها، احزاب، تشکل ها و افراد وابسته؛

ـ ایجاد دوگانگى قومى، قبیلگى، زبانى و مذهبى؛

ـ گزینش و تقویت علوم، نظریه هاى علمى و اندیشه وران هم سو با خود.

به طور کلى هر ابزار و روشى که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از درون یا بیرون جامعه، فرهنگ خودى را تضعیف یا نفى کند، از ابزارها و روش هاى تهاجم فرهنگى به شمار مى آید؛ برخلاف «تئورى توطئه» که عوامل بیرونى را بى گناه جلوه مى دهد و همه علت ها را در درون جامعه خودى جست وجو مى کند، گرایشى که شاید خود زمینه ساز و بستر تهاجم فرهنگى و یکى از روش هاى آن باشد.

اصلى ترین کارى که دشمنان مکتب انبیا در هر اجتماعى مى کنند، اثرگذارى در اندیشه ها و سپس دگرگون کردن ارزش هاست. هجوم فرهنگى در هر زمانى متناسب با شرایط آن انجام مى گیرد. مهم این است که نمودهاى تهاجم فرهنگى در جامعه خود و شرایطى را که در آن زندگى مى کنیم، بشناسیم.

تهاجم فرهنگى در دو محور صورت مى گیرد:

1. باورها، ارزش ها و گرایش ها؛

2. رفتارها و کردارها.

بیگانگان براى از میان بردن باورهاى دینى ما مانند: اعتقاد به خدا، معاد، وحى، روح، فرشته و معنویات مى گویند: «اینها افسانه و خیال بافى است. انسان باید واقع بینانه و اثباتى فکر کند. اعتقاد به ماوراى طبیعت و امور نامحسوس، ایدئالیستى است. انسان منطقا نمى تواند به هیچ چیز، اعتقاد جزمى و یقینى پیدا کند. هر کس چنین اعتقادى داشته باشد، دگماتیست است».

اما قرآن مى گوید یقین، یکى از برترین ویژگى هاى انسانى و کمالات اخلاقى است و هنگامى که صفات هدایت یافتگان را برمى شمارد، آنها را داراى یقین مى داند: «... و بالاخرة هم یوقنون» (بقره: 4)

در مقابل، هنگامى که صفات گمراهان را برمى شمارد، آنها را دچار شک و تردید مى داند: «بل هم فى شک منها» (نمل: 66)

همچنین قرآن کسانى را که در مسائل دینى داراى روح تسامح و تساهل هستند نکوهش مى کند.
چرا دشمنان، با داشتن باور دینى همراه با یقین، مخالفت مى کنند؟ اگر این مسائل جدى گرفته شود، شکل زندگى انسان عوض مى شود. نمونه هایى از جدى گرفتن ارزش هاى دینى را در زمان جنگ، در جوانان دیدیم که چه حماسه هایى در جبهه ها به وجود آوردند.

ما یک سلسله باورهاى درستى داریم و مى خواهیم آنها را به دیگران هم عرضه و اثبات کنیم، ولى آنها مى گویند: اولاً، دلایل عقلى اعتبارى ندارد و تنها باید دلایل حسى را پذیرفت. ثانیاً، هرگز حقیقت کشف نخواهد شد و آدمى نمى تواند به طور منطقى از شک پا فراتر نهد. این سخنانى است که مخالفان دین براى از میان بردن ایمان در زمینه شناخت مطرح مى کنند.

امروز دشمنان مى کوشند، پاى بندى ما را به ارزش ها سست کنند. ازاین رو، مى گویند: «ارزش ها اعتبارى اند. یک روز مردم به چیزى دل مى بندند و روز دیگر به چیزى دیگر. نزد عده اى، شهادت طلبى، ایثار و... ارزش است و نزد گروهى دیگر، کاخ، پول پرستى، رقاصى، خوانندگى، صنعت، فن آورى و... . تأثیر فرهنگ ها سبب تغییر نظام ارزشى مى شود و این واقعیت در طول تاریخ بوده و خواهد بود. ارزش ها با عقل اثبات پذیر نیستند. گذشته از آن، دلیل عقلانى هم اعتبارى ندارد. همچنین دلیل هاى متافیزیکى را در زمینه ارزش ها نمى توان پذیرفت؛ چون ارزش ها اعتبارى است و اعتباریات برهان بردار نیستند».

اگر این اندیشه در ذهن مردم جاى گیرد که ارزش ها اعتبارى اند و «باید» و «نباید» وجود ندارد، دیگر آن فداکارى ها را ـ که به زیان مستکبران است ـ از آنها نخواهیم دید. فداکارى ها و پاى بندى به ارزش ها بود که نگذاشت قدرت هاى هم دست جهان، نتوانند ملت ما را به زانو درآورند.

استکبار در مبارزات خود با ملت ایران از راه هاى سیاسى، نظامى و اقتصادى وارد شد. در مبارزه سیاسى، از گروهک ها و تشکیلات حزبى پشتیبانى کرد. در بُعد نظامى، جنگ تحمیلى و فتنه هاى داخلى را به راه انداخت. در زمینه اقتصادى نیز کشور ما را تحریم اقتصادى نمود و کالاهاى خریدارى شده و قطعات یدکى و پول هاى ما را توقیف کرد و چون در همه این جبهه ها شکست خورد، راه «مبارزه فرهنگى» را پیش گرفت.

تزریق اندیشه هاى انحرافى، التقاطى و الحادى یکى از حربه هاى دشمن در این مبارزه است. اگر شرایط اقتضا مى کرد همه باورها و ارزش ها را دروغ مى شمرد، ولى چون زمینه را فراهم نمى بیند، به نام «دین» و «تحقیقات جدید در اسلام نوین» مى کوشد، باورها و ارزش ها را از میان ببرد؛ زیرا اینها حیات و منافع او را به خطر انداخته اند.
مسئله انقلاب و ارزش هاى اسلامى منحصر به ایران نیست، بلکه به دیگر کشورهاى اسلامى نیز سرایت کرده است و این روند ادامه خواهد داشت. ازاین رو، مخالفان مى کوشند، این بینش الهى را در زادگاه خود خفه سازند و به ما القا کنند که اشتباه کرده ایم و هیچ معرفت یقینى و نظام ارزشى وجود ندارد. این همان هجوم فرهنگى است، یعنى تحمیل یک سلسله دیدگاه هاى فلسفى، معرفت شناختى و هستى شناختى به عنوان «مسائل فلسفى نو».
استعمارگران در کنار سست کردن باورهاى دینى و ارزش ها، مى کوشند پاى بندى مردم به اعمال شرعى را کاهش دهند. ازاین رو، گناه و حرام را خوب جلوه مى دهند و پاى بندى به مسائل شرعى را «خشک مقدسى» مى نامند.
براى پیروزى در این زمینه، از ابزار تبلیغاتى و هنرى نیز بهره مى گیرند و حتى با برگزارى نشست هاى علمى بر افرادى که قدرت تحلیل علمى ندارند اثر مى گذارند. تا جایى که، اندک اندک جهت فیلم ها عوض مى شود و به جاى آنکه ایثار و فداکارى و... نشان داده شود، مسائل عشقى، جنسى و... مطرح مى شود.

مهاجمان فرهنگى همچنین، در زمینه عمل با روش هاى ویژه اى مردم را به پیروى از خواست هاى خود، وادار مى کنند. براى نمونه، براى از میان بردن هویت ملى ما و گسترش فرهنگ منحط خود، به رواج مد، دامن مى زنند و لباس هایى را وارد بازار مى کنند که داراى تصاویر حیوانات و خط کشورهاى بیگانه است و بدین وسیله، با استفاده از خود مردم، فرهنگ، خط، زبان و علم خود را نشر مى دهند.

ساز و کار دفاع فرهنگ دینى

استراتژى دفاع در فرهنگ دینى شامل سه مقوله است:

1. ایجاد عناصر فرهنگى پاک سازى؛

2. تثبیت این عناصر؛

3. دفاع در برابر نفوذ و هجوم عناصر فرهنگى بیگانه.

در مرحله ایجاد، دین اسلام با زدودن عناصر کفر و شرک و به تعبیر قرآن کریم «جاهلیت اولى»، مظاهر پرستش غیر خدا را از ذهن و اندیشه مسلمانان پاک مى کند و با داخل کردن نور ایمان در قلب هاى آنان، جامعه اسلامى را به سوى وحدتى همه جانبه سوق مى دهد. این کار با پرورش تک تک افراد جامعه شروع مى شود و سپس در روح جمعى مسلمانان گسترش مى یابد و سبب شکل گیرى امت اسلامى با هویت واحد مى شود. تاریخ صدر اسلام، در سیزده ساله اول پس از بعثت و پیش از هجرت، مصداق همین مرحله است. مرحله اى که در آن به تهذیب و تزکیه نفس از اوهام و شرک هاى باطنى همت گمارده مى شود و استقامت و پایدارى در این راه در سرلوحه کارها قرار مى گیرد. این حرکت مى تواند مانند صدر اسلام حالتى مخفى یا نیمه مخفى یا آشکارا باشد. اندیشه و روح مسلمانان که تا پیش از آن آلوده به فساد و ظلم و تباهى بود، باید در این مسیر آرام آرام پاک مى شد و آماده عروج به بالاترین مرتبه آفرینش، یعنى جوار قرب ربوبى مى گردید.

این مرحله، به طور کامل ویژگى فرهنگى دارد و بر ایجاد ارزش ها و هنجارها و باورهاى دینى و زدودن تصورها و اوهام باطل شیطانى استوار است. خداوند متعال این مرحله را مرحله گذار مؤمنان از تاریکى به سوى نور معرفى مى فرماید: «یُخرِجُهُم مِنَ الظّلُلُماتِ اِلى النُور؛ خداوند آنان را از تاریکى به سوى روشنایى خارج مى کند». (بقره: 257)
در این مرحله، جامعه اسلامى باید عناصر پدید آمده از فساد و طاغوت را از خود بزداید و هم چون بیمارى که آفت ها را از بدن خویش مى زداید، به بیرون راندن این عناصر فرهنگى از فرهنگ پاکیزه خویش کمر بندد.

بازگشت به هویت قرآنى و تقویت نور ایمان و توبه جمعى، از بایستگى هاى این مرحله است که ما در انقلاب اسلامى آن را دیدیم. انقلابى که از پس پایمال شدن حقیقت و نور ایمان در جامعه اسلامى ایران و سرگشتگى هاى فراوان میان مکتب هاى گوناگون، سرانجام با بازگشت به اسلام راستین، یعنى همان اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله اتفاق افتاد. کسانى که از نزدیک با جریان انقلاب در ارتباط بودند، دیدند که چگونه، همه مردم حتى آنانى که مدت ها در فساد و تباهى فضاى فرهنگى طاغوت و زیر بار هجوم به ارزش ها و هنجارهاى دینى، هویت خویش را از دست داده و به دریوزگى مکتب هاى شرقى و غربى گرفتار آمده بودند، ناگهان با انفجار نور انقلاب به هویت اصیل خویش بازگشتند و در صحنه کارزار انقلاب و میدان هاى جنگ تحمیلى به پیشواز شهادت رفتند و ره صد ساله عارفان و زاهدان را یک شبه پیمودند و از زن و فرزند و مال و جان خویش چشم پوشیدند.

در مرحله دوم، ارزش ها و هنجارهاى دینى در جامعه اسلامى، تثبیت و مستحکم مى گردد و این کار از راه تقویت و پاداش مستمر، صورت مى پذیرد. به ویژه، اکنون که فن آورى اطلاعات، نقش بسزایى در زمینه فرهنگى دارد، رسانه مى تواند در ساماندهى این هنجارهاى فرهنگى نقش اساسى ایفا کند. در این مرحله است که درخت هاى بلند حقیقت، در بهشت معنویت جامعه اسلامى مى بالد و گل هاى زیباى ایمان در دل مؤمنان، به ویژه جوانان مى شکفد و در هم گرایى بزرگ توحیدى خویش مجموعه اى به هم پیوسته و استوار را پدید مى آورند:

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانًا سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی اْلإِنْجیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفّارَ وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظیمًا (فتح: 29)
محمد صلى الله علیه و آله فرستاده خداست و کسانى که با اویند بر کافران سخت گیر (و) با همدیگر مهربانند، آنان را در رکوع و سجودى مى بینى. فضل و خوشنودى خدا را خواستارند. علامت (مشخصه) آنان بر اثر سجود در چهره هایشان است. این صفت ایشان است در تورات و مثل آنان در انجیل چون کشته اى که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقه هاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از (انبوهى) آنان (خدا) کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند، آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده است.
مرحله سوم، مرحله اى است که در آن عناصر فرهنگى رویکردهاى تمدنى پیدا مى کنند و جامعه اسلامى به عنوان یک تمدن، شرایط حکومتى خویش را به کار مى گیرد. هر چند آثار این تمدن در مرحله دوم نمودار مى شود. استوارى و پایایى آن در مرحله سوم شکل مى گیرد که مى توان آن را «مدینة الرسول» یا پایگاه تمدن اسلامى نامید. در این مرحله عناصر حکومتى اسلام وارد صحنه مى شوند و به نگاهبانى از مرزهاى فرهنگى مى پردازند و امورى مانند امر به معروف و نهى از منکر، جهاد دفاعى و اجراى حدود به شکل سازمان یافته و منسجم درمى آیند. این جاست که دشمنان دین، نمود خارجى و عمق تأثیرگذارى فرهنگ دینى را در مى یابند و همه توانایى هاى مادى و معنوى خویش را براى از بین بردن آن بسیج مى کنند و در چنین شرایطى نقش امامت و ولایت در حفظ جامعه اسلامى در برابر این تهاجم، آشکارتر مى شود و این حدیث نبوى تفسیر مى شود که: اِنَّ مثلى و مَثَلَ أَهل بَیتى کَسَفینَةِ نُوحٍ مَن رَکبَها نَجى وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها غَرق مثال من و اهل بیت من مانند کشتى نوح است که هر که بر آن سوار شود و خود را در پناه آن قرار دهد، نجات مى یابد و هر که از آن تخلف ورزد، در دریاى هلاکت غرق مى شود.

به مدد این عنصر فرهنگى است که جامعه اسلامى یا مدینه اسلام که مدنیت برآمده از فرهنگ اسلامى است، مى تواند خود را در برابر تهاجم بیگانگان ایمن بدارد.

قرآن کریم درباره امت اسلامى مى فرماید:

کُنتُم خَیر امَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاس تَأمُروُنَ بِالمَعروفِ وَ تَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ. (آل عمران: 110)

شما بهترین امت هایى هستید که در میان انسان ها پدید آمده اید که امر به معروف و نهى از منکر مى کنید.
این آیه امر به معروف و نهى از منکر را دلیلى مسلّم براى بهترین امت ها بودن برمى شمارد. برج و باروهاى تمدن اسلامى و فرهنگ نهفته در دل آن با اجراى حدود الهى برپا مى ماند و مرزهاى فرهنگى آن با استوار کردن باورها و دفاع از آنها از دسترس دشمنان دور مى ماند و این دو وظیفه، یعنى اجراى حدود و احکام الهى و دفاع از عقاید دینى بر دوش هر مسلمان سنگینى مى کند. اگر هر مسلمانى خود را پاى بند به این امور بکند، اندک اندک فرهنگ اصیل اسلامى در اندرون جامعه جاى گیر مى شود و با گسترش فهم و بینش و دانش مسلمانان، هر کدام از آنها مجتهدى داراى بینش و شعور در زمینه عمل به احکام اسلامى و دفاع از باورهاى دینى مى شود و امت اسلامى در پرتو امر به خوبى ها و نهى از بدى ها، در میان جامعه بشرى ممتاز مى شود و نشان پیشوایى بشر و وراثت زمین را به دست مى آورد:
وَ نُریدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ استُضعفِوُا فى الاَرضِ وَ نَجعَلَهُم أَئِمَةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثینَ. (قصص: 5)
و چنین اراده کردیم که بر کسانى که در زمین مورد ستم قرار گرفته و ضعیف نگه داشته شده اند، منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین گردانیم.

استراتژى هجوم در فرهنگ دینى

وقتى حکومت اسلامى به مرحله اى از بالندگى و کمال رسید که بتواند مدنیت خویش را ساماندهى کند و آن را بر پایه فرهنگ دینى خود شکل دهد، زمان آن فرا مى رسد که خواه ناخواه شعاع اثرات خود را بر فرهنگ هاى دیگر بتاباند. این اثرگذارى و اثرپذیرى، امرى دو جانبه است که هیچ گاه پایان نخواهد یافت؛ زیرا فلسفه وجودى ادیان الهى و در رأس آنها دین خاتم، هدایت مردمان از گمراهى به سوى توحید و عدالت و مبارزه با ستم و فساد و طغیان است. از سویى، شیطان نیز در هنگام آفرینش انسان سوگند یاد کرده است که تا آخرین لحظه دست از گمراه کردن آنها برندارد. بنابراین، این مبارزه و درگیرى پیوسته ادامه خواهد داشت و جامعه اسلامى همواره در حال درگیرى و کشاکش با تهاجم هاى دشمنان خویش خواهد بود.

این اثرگذارى به شکل غیرمادى و فرهنگى است و چون به منافع و بنیادهاى فرهنگى دشمنان خویش صدمه وارد مى کند، صورتى تهاجمى دارد. در صدر اسلام، پس از آنکه پیغمبر صلى الله علیه و آله در مدینة النبى مستقر شد و فرهنگ و تمدن اسلامى را سامان داد، حملات پیش گیرانه و جهاد با دشمنان دین خدا را آغاز کرد تا جایى که اندک اندک دشمنان اسلام در شبه جزیره عربستان تن به تسلیم دادند و در زیر پرچم آن گرد آمدند. سپس نور اسلام در شرق و غرب دنیاى آن روز گسترش یافت و دو امپراتورى بزرگ آن روزگار را با خود همراه ساخت.
اکنون نیز جامعه اسلامى باید به صورت مستقیم و غیر مستقیم جامعه هاى دیگر را دستخوش آثار فرهنگى خود کند. البته اثرگذارى نه به انگیزه تسلط بر منابع و نفوس، یا برترى جستن بر آنها بلکه تنها به هدف هدایت مردمان و بازگرداندن آنان به فطرت اصیل خویش است.

صدور انقلاب که از مهم ترین اهداف امام راحل رحمه الله و مقام معظم رهبرى است، یک استراتژى اساسى و حداقل یک حرکت پیش گیرانه در برابر دشمنان و به منظور درگیر کردن آنان در جبهه هاى بیرون از مرزهاى حریم فرهنگ و تمدن اسلامى است تا آنان را از توجه به داخل حکومت اسلامى باز دارد و زمینه ساز تضعیف و نابودى آنان گردد. بنابراین، مسئله اثرگذارى فرهنگى باید به صورت یک استراتژى حساب شده، در دستور کار رسانه قرار گیرد.
عصر ما، زمانه ملت هاست و امروز «گلستان ملت ها فرا رسیده است».[17] ملّت ها هستند که تعیین کننده ترین نقش را در صحنه سیاست گذارى هاى بین المللى بازى مى کنند و چون جایگاه فرهنگ در میان ملت ها است و پایگاه فرهنگ دینى فطرت آدمیان است، در آینده این فرهنگ، مهم ترین اثرهاى خود را بر ملت ها خواهد گذاشت و زمینه براى برپایى تمدنى فراگیر بر پایه قسط و عدل و بر مدار توحید فراهم خواهد شد.

هرچند ابزارهاى پیشرفته امروز براى آن طراحى شده است که راه را براى سلطه و هجوم بیگانگان، به ویژه اردوگاه امپریالیسم بر جهان هموار کند، به نظر مى رسد این امر نتیجه اى وارونه به بار آورده و به بهترین شکل، راه را براى هجمه به زیرساخت هاى حکومتى آنان، یعنى مردم فراهم آورده است و اگر حکومت اسلامى در این زمینه سرمایه گذارى کند، زمینه تحولى بنیادین در این زیر ساخت ها فراهم مى شود؛ تحولى که به مرور تأثیرهاى خود را بر روساخت هاى حکومتى و سازمان نظم بین المللى بر جاى مى گذارد.

وظیفه دولت در دفاع از فرهنگ اسلامى

عمده ترین وظیفه دولت در مبارزه فرهنگى و دفاع از فرهنگ اسلامى، همان ترویج روزآمد ارزش ها است.
ترویج ارزش هاى معنوى در جامعه اسلامى به دو صورت کلى انجام مى گیرد:

1. از راه بحث، مناظره و استدلال (نظرى، معرفتى)؛

2. از راه تحریک احساسات و عواطف.

راه نخست بر عهده اندیشمندان و دانشمندان جامعه اسلامى است. آنها باید درباره هر یک از ارزش ها به صورت منطقى و استدلالى به بحث بنشینند و فواید زنده گرداندن هر ارزش و زیان هاى به کارگیرى روش هاى مخالف آن را در جامعه بیان کنند و با جمع بندى منطقى به این نتیجه برسند که باید فلان ارزش زنده شود یا با فلان شیوه نادرست مبارزه گردد. البته دولت در اجراى این امر مى تواند با استفاده از رسانه هاى ارتباط جمعى، نقش بسزایى بر عهده بگیرد، ولى در محتواى آن نقشى ندارد.

از راه دوم امروزه دستگاه هاى تبلیغاتى غرب براى مبارزه با ارزش هاى اسلامى بسیار بهره مى گیرند. آنان ناتوان تر از آنند که بتوانند با منطق و استدلال، ارزش هاى اسلامى را تضعیف کنند، یا ارزش هاى منحط خود را ترویج دهند، بلکه آنان با به دست دادن عملى الگوها از راه تبلیغات گسترده، به هدف هاى خود دست مى یابند؛ یعنى در روزنامه ها، کتاب ها، نمایشنامه ها و... خواسته هاى خود را به صورتى منظم و مسلّم به خواننده تلقین مى کنند و خواننده نیز بدون آنکه خود متوجه شود، بى درنگ آن را مى پذیرد. این شیوه در فیلم ها بیشتر به کار گرفته مى شود. چهره قهرمان فیلم را به شکلى انتخاب مى کنند که بیننده را به خود جلب و علاقه مند کند، تا خواه ناخواه، به ویژگى هاى ظاهرى و باطنى او گرایش پیدا کند.

در برابر، ما نیز باید از شیوه هاى تهاجمى آنها بر ضد خودشان استفاده کنیم. باید هنرمندانى پرورش دهیم که بتوانند ارزش هاى اسلامى را در قالب فیلم، نمایشنامه، کتاب، رمان و دیگر آثار هنرى، ترویج کنند و بتوانند به دیگران اثر بگذارند، نه آنکه همیشه در برابر دشمن موضع انفعالى در پیش گیریم، یا تنها از خود دفاع کنیم.

باید دانست فیلم هایى که با شیوه هاى تبلیغاتى استعمارى ساخته شده، براى مردم کشور ما مناسب نیست. چون برخلاف ارزش هاى دینى و ملى است. بنابراین، باید خود را براى رویارویى با آنها آماده کنیم. راه رویارویى نیز تنها اثر نپذیرفتن از پیام هاى صریح یا ضمنى فیلم ها (مانند شیوه رفتار، روش لباس پوشیدن، طرز آرایش و...) نیست، بلکه اصلى ترین راه مبارزه آن است که با بهره بردن از آخرین دست آوردهاى فن آورى روز، ارزش هاى اسلامى خود را در قالب هنرمندانه ترین فیلم ها، نمایش نامه ها، کتاب ها، رمان ها و دیگر آثار هنرى عرضه کنیم و بر دیگران اثر بگذاریم.

مکتب تشیع و تفاوت آن با مکتب هاى دیگر

مکتب شیعه که دنباله رو امامان معصوم علیهم السلام است، از لحاظ فرهنگى و تمدنى، ویژگى هاى منحصر به فردى دارد که علاقمندان به مباحث فرهنگى را متوجه خود مى کند. مهم ترین ویژگى این مکتب همان وجود عنصر ولایت امام معصوم علیه السلام و عادل در آن است که پیش از این درباره آن توضیحاتى کوتاه بیان شد. وجود امامان معصوم و عادل، مکتب تشیع را پوپا و همواره زنده ساخته است. هم گرایى کاملى که در همه عناصر و ارکان این فرهنگ وجود دارد، به جهت وجود امامان معصوم علیهم السلام است. این هم گرایى سبب مى شود در عین وجود اختلاف هاى سلیقه اى در ظاهر، جامعه شیعه حرکتى از کثرت به وحدت را در پیش گیرد و بتواند در گذر زمان همه نمادهاى خویش را به سوى هدفى واحد متمرکز کند. از این رو، جامعه به سوى مسیرى مشخص جهت داده مى شود و از هدر رفتن آن جلوگیرى مى شود. این ساماندهى و تمرکز نیروى جامعه شیعه، رهبر یعنى همان امام معصوم یا فقیه جامع الشرایط را قادر مى سازد، این اهرم را در جهت استراتژى هاى هجوم و دفاع به کار گیرد و با آن از کیان جامعه اسلامى پاسبانى کند.

بهره گیرى و جهت دهى این نیرو با دو ویژگى امام یا پیشوا وابستگى مستقیم دارد: یکى عصمت، که امام را از اشتباه مصون مى دارد و دیگرى عدالت که سبب مى شود هر چیزى را در جاى خود قرار دهد و هر لحظه بهترین گزینه را برگزیند. عدالت امام یا پیشوا در مکتب تشیع جلوى استبداد را که حکومت هاى غیر عادل به آن گرفتار مى شوند، مى گیرد. جامعه شیعه در هر حال عادل ترین و عالم ترین افراد خویش را به رهبرى برمى گزیند.
البته رهبر جامعه شیعه، با «فیلسوف شاه» مدینه فاضله افلاطون تفاوت دارد؛ زیرا فیلسوف شاه یا «حکیم کامل» از دیدگاه افلاطون و پیروان وى شخصى است که به فضایل و کمالات انسانى به بهترین و بیشترین نحو آراسته باشد، ولى پیشواى جامعه شیعه باید ضمن داشتن عصمت کامل به فضایل و کمالات الهى (و نه تنها فضایل انسانى)، آراسته باشد و با تأیید از ناحیه خدا به شریعت الهى آگاهى کامل داشته باشد و خود بدان عمل کند. جامعه تشیع نیز همواره حق دارد چنان چه پیشوا یا رهبر آنها از این چارچوب ها بیرون رفت، رهبرى را به شخص بهترى واگذار کند.
گذشته از این، آنچه تاکنون در عمل، از روش افلاطون به دست آمده، فرمانروایانى است که نخست به فضایل انسانى آراسته بوده اند، ولى پس از رسیدن به قدرت، به استکبار و استبداد رو مى آوردند و سرانجام دست هایشان به خون بیچارگان و مظلومان آغشته مى شد، ولى نتیجه عملى مکتب تشیع، حکومت امیرالمؤمنین على علیه السلام (به عنوان بارزترین نمونه) است که تا آخرین لحظه عمرشان، دست از یارى ستمدیدگان برنداشت و سرانجام هم کشته عدالت خویش شد. تاریخ تشیع نشان مى دهد هرکجا پیروان راستین اهل بیت علیهم السلام توانسته اند حکومتى برپا کنند، از حکومت هاى پیشین و پسین خویش به عدالت و انصاف نزدیک تر بوده اند. وجود الگو و اسوه بلند مرتبه اى هم چون حسین بن على علیه السلام که در راه برپا ساختن عدالت و حکومت خداوند، خود و فرزندان و اصحابش را در این راه فدا کرده، نمونه اى از این مدعاست که تاکنون مکتب تشیع را از دیگر مکتب هاى اسلامى به صورتى ویژه، برجسته ساخته است.

انقلاب اسلامى ایران نیز به پیروى از همین مکتب شکل گرفت، زیرا که سلسله جنبان آن بزرگ مردى فرزانه بود که پا در جاى پاى آن امامان راستین نهاده بود و اکنون نیز رهبر فرزانه ما، همان راه را ادامه مى دهد. بنابراین، این ویژگى به جامعه اسلامى ما حیاتى همیشگى بخشیده و ما را در استراتژى هاى هجوم و دفاع فرهنگى از دیگر کشورها و مکتب هاى اسلامى ویژه و ممتاز ساخته و الگویى براى مسلمانان و مستضعفان جهان کرده است.
وقتى از بزرگان و اندیشمندان مسلمان مصر که مردمى داراى تمدنى دیرپا و معروف به بالندگى فکر و خرد اجتماعى اند، پرسیده شد که چرا شما نیز مانند مردم ایران براى برقرارى حکومت اسلامى قیام نمى کنید، عموماً مى گفتند، ما امام حسین بن على علیه السلام شیعه و مکتب شهادت ایشان را نداریم و از آن رو، نمى توانیم در برابر استعمارگران بایستیم یا هنگامى که از دانشمندان مردم افغانستان در این باره پرسیده شد، پاسخ دادند که ما مردمى مبارز و جنگ جو داریم، ولى آن محور واحد رهبرى را که شما به آن تکیه مى کنید، نداریم و این گرفتارى اى است که مردم دیگر سرزمین هاى اسلامى نیز بدان دچارند. همچنین هنگامى که از مردم فلسطین درباره علت ناتوانى شان در رویارویى با صهیونیست ها پرسیده شد، پاسخ دادند که ما رهبرى واحدى در اختیار داریم، ولى آنچه را که شما در وجود رهبر خود به عنوان معصوم ترین، عادل ترین و عالم ترین افراد جامعه دارید ما در رهبر خود نداریم.

این امر، تا جایى در مکتب شیعه اصالت و اهمیت دارد که حتى نماز جماعت نیز باید با امام عادل برپا شود و گواهى انسان غیر عادل پذیرفته نمى شود و پیشواى ما امام على علیه السلام یکى از علت هاى اصلى پذیرفتن حکومت را باز پس گرفتن حق مظلوم از ظالم بر مى شمرد.[18]


تاریخ مکتب تشیع سرشار از درگیرى و کشمکش با دشمنان دین و مذهب و فرهنگ شیعى است. این مکتب از آغاز پایه گذارى، یعنى روز غدیر که در آن پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله حضرت على علیه السلام را به عنوان جانشین خود برگزیدند، در کشاکش فرهنگى با مکتب هاى دیگر و فرمانروایانى بوده است که در بسیارى موارد خود را خلیفه اسلام یا دست نشاندگان آنان مى شمردند. مکتب تشیع در حوزه هاى مختلف دانشمندان بزرگى را در دامن خود پرورش داده که در برهه هاى حساس به دفاع از آن برخاسته و حتى بر فرهنگ هاى دیگر هجوم برده اند. یکى از جالب ترین نمونه هاى این حرکت فرهنگى، حرکت تاریخى خواجه نصیرالدین طوسى در مهار حمله مغول است. آنان که انسان هایى با فرهنگى پست و توانایى نظامى بالا بودند، در برابر هجمه به عناصر فرهنگى شان تاب مقاومت نیاوردند و به تدریج در فرهنگ ایرانى و اسلامى هضم شدند. از دیگر نمونه ها مى توان به حرکت فرهنگى عالمان دینى در نهضت تنباکو اشاره کرد. در این جریان، حرکت گسترده فرهنگى استعمارگر زمان، یعنى انگلستان در هجوم به فرهنگ دینى مردم ایران به شکست انجامید، در حالى که همانند همین حرکت در هند، به علت ناتوانى آن فرهنگ در دفاع و هجوم فرهنگى، فروپاشى و دگرگونى فرهنگى آن کشور را به دنبال آورد، تا جایى که حتى زبان و خط انگلیسى را نیز جاى گزین خط و زبان بومى آنها کرد.

نمونه دیگر، بر سر کار آوردن رضاخان به وسیله استعمارگران و تلاش آنان براى برپایى حکومتى سکولار و لاییک در ایران بود که این نیز در عین اینکه لطمه ها و صدمه هاى فراوانى بر فرهنگ کشور ما وارد کرد، در رویارویى با فرهنگ شیعى ایران ناتوان و ناکام ماند، در حالى که مشابه همین حرکت در ترکیه به نتیجه رسید. این کشور زمانى پایتخت امپراتورى بزرگ عثمانى و در حدود 600 سال بزرگ ترین و اصلى ترین رقیب مسیحیان و کشورهاى غربى بود. ولى «کمال آتاتورک» که دست نشانده انگلیس در این کشور بود، توانست فرهنگ آن را به نابودى بکشاند. او همه عناصر فرهنگى مردم را از آنان گرفت و حتى خط آنان را به خط لاتین تغییر داد و حکومتى برپایه لائیسم و سکولاریسم در آن کشور برقرار کرد تا جایى که اکنون نیز سرنوشت مردم آن کشور به دست نظامیان ولاییک ها و در پس صحنه آمریکایى ها و صهیونیست ها رقم مى خورد.

کودتاى 28 مرداد و بازگشتن پهلوى دوم به حکومت و سرکوبى شدید مردم و دوره سیاه و دهشتناک حکومت خودکامه وى بر مردم ایران از نمونه هاى دیگر از این دست بود. این حرکت شوم نیز در برابر دفاع جانانه مکتب تشیع، کارى از پیش نبرد و نتوانست عناصر فرهنگى این مردم را از آنان بگیرد و این، حیرت فراوان استراتژیست هاى ابرقدرت ها را با همه امکاناتى که در اختیار داشتند برانگیخت. همه این موفقیت ها، ریشه در قدرت بى مانند دین اسلام و مکتب تشیع در دفاع و هجوم فرهنگى و نیز توانایى بى مانند مردم ایران در عمل کردن به استراتژى هاى دفاعى و هجومى فرهنگ اسلام و تشیع دارد.

اکنون در همه کشورهاى همسایه ایران فرهنگ غربى و مدنیت آن تا اندرون جان مردم رسوخ کرده و حکومت و سرنوشت آنان را در اختیار گرفته و آنها را به صورتى بسیار واضح و آشکار به دریوزگى و درماندگى در برابر فرهنگ بیگانه و دشمن کشانده است.

انقلاب اسلامى ایران اکنون الگوى مردم مسلمان این کشورها و کشورهاى دیگر جهان در دفاع و هجوم فرهنگى گردیده است و این مهم ترین جنبه صدور انقلاب اسلامى ایران است که ملت هاى جهان و به طور ویژه مسلمانان را با بازبینى هویت فرهنگى و احیاى فرهنگ و تمدن راستین خویش واداشته است. ازاین روى، اینک که انقلاب اسلامى ایران پرچمدار بیدارى فرهنگى و اسلامى است، پسندیده نیست که در این موقعیت حساس، به این عناصر ارزشمند فرهنگى خویش کم توجهى کند و خود را در برابر آماج تهاجم فرهنگى بیگانه قرار دهد.

دیدگاه امام راحل رحمه الله درباره تهاجم فرهنگى

امام خمینى رحمه الله که خود بزرگ ترین صاحب نظر در زمینه هجوم و دفاع فرهنگى در حوزه فرهنگ دینى و اندیشه اسلامى و مکتب اهل بیت علیهم السلام و مرد میدان عمل بود، درباره پیشینه تهاجم فرهنگى در کشور ما مى فرماید:

در رژیم سابق تمام چیزها خصوصاً فرهنگ و هنر محتوایش عوض شده بود. یعنى کسى که نام سینما را مى شنید خیال مى کرد که آن جا باید مرکز فساد و سوء اخلاق و مرکز مخالفت با همه چیز باشد و یا کلمه تئاتر در ذهن انسان چیز مبتذلى بود که از آن بهره فساد برده شود. هکذا همه چیز دیگر و عمده این است که ما ذهن این جوان ها و حتى پیرها و روشن فکر نماها را آماده کنیم که ما خودمان آدم هستیم و این طور نیست که در همه چیز دستمان را پیش دیگران دراز کنیم و حتى اخلاق و زبانمان را نیز از آنها یاد بگیریم. در حالى که عده اى زبان خودشان را کنار گذاشته و ارزش را به چند کلمه انگلیسى در کتابى مى دانند، با اینکه با زبان خودشان همان مطلب (را) مى شود فهماند. اگر در کتابى چند کلمه خارجى نباشد، آن کتاب را بدون ارزش مى دانند. آنها مى خواستند که تمام وجود ما در اختیارشان باشد که هر طورى مى خواهند عمل کنند و شما تابلوها را دیده بودید که اکثرا از دوا فروشى گرفته تا کتاب فروشى و غیره داراى اسم هاى خارجى بودند و این همه به خاطر این بود که ما فرهنگ خودمان را فراموش کنیم و عده اى هم به نام فرهنگ ایران باستان از اسلام فرار مى کردند که چندى پیش عده اى از اینها که در خارج اجتماع کرده بودند، یکى از حرف هایشان این بود: «تعجب است که ما باید روزانه هفده مرتبه رو به کعبه عرب دولاّ راست بشویم و نماز بخوانیم و اگر ما از عرب ها فرهنگ ایران را بگیریم، جز شتر چیزى نمى ماند.» در صورتى که اروپایى ها و دانشمندان اروپا هم قائل به این مطلبند که تمدن اسلام مقدم بر دیگر تمدن هاست و در سابق به هر یک از ایرانیان از کودکى تزریق مى شد که باید همه چیز از اروپا گرفته شود و ارزش هاى انسانى به هر چه بیشتر فرنگى شدن است و باید از سر تا پا فرنگى شویم و این آقایان نمى نشینند مقایسه کنند که در تمام مسائل بین فرهنگ اسلام و فرهنگ هاى دیگر چه تفاوت هایى است و آیا به صرف اینکه اسلام از عرب آمده ما باید با آن مخالفت کنیم و آیا این همان نژاد پرستى نیست که اروپایى ها مى خواهند به وسیله آن ما را به استعمار بکشند و بین طوایف عرب و عجم و ترک جدایى بیندازند؟
بنابراین، مدت ها باید زحمت بکشیم و باور کنیم که خودمان یک فرهنگ بزرگ انسانى با ارزش هاى اسلامى هستیم و اگر امروز کمبود نیروى انسانى هست به خاطر همین است که افکار به آن طرز تفکر عادت کرده بود. لذا ساختن تئاترى که مطابق با اخلاق انسانى ـ اسلامى باشد، زحمت دارد و سینما هم اگر بخواهد چنین باشد، نیازمند صرف مدت ها وقت است و هرگز در متن سینما و تئاتر نوشته نشده است که باید مرکز فساد باشند و هنر آنها هم که عبارت بود از چیزهاى مبتذل، جز این نبود که افراد و جوانان ما را در دانشگاه ها و خارج و داخل طورى تربیت کنند که همه را منحرف سازد.[19]

ایشان همچنین درباره تأثیر انقلاب در دگرگونى فرهنگ مردم ایران مى فرماید:

یک کشورى که سال هاى طولانى زحمت کشیده اند، یک قشر از روشن فکر با قلم، با تبلیغ، با تعلیم زحمت کشیده اند، یک قشر مطبوعاتى و رسانه هاى گروهى با همه قدرت زحمت کشیده اند که این کشور را از خودش تهى کنند، یعنى، مغزشان را شست و شو کنند و اینها را معتقد کنند به اینکه شما هیچ نیستید، باید تحت لواى یا شرق یا غرب، غرب مى گفت تحت لواى غرب، شرق مى گفت تحت لواى شرق، باید زندگى کنید والا هیچ کارى از شماها ساخته نیست این انقلاب بر یک همچو جمعیتى که لااقل در این پنجاه سال، بیشتر از همیشه تحت این طور تربیت ها بودند، دانشگاهش این طور تربیت مى کرد و ارتشش را این طور تربیت مى کردند و همین طور همه چیزش را؛ عمق معنوى این، این است که در مدت کمتر از یک سال باید بگوییم آن چنان تحول در این جمعیت حاصل شد و آن چنان منقلب شد این جمعیت به یک موجود دیگر، آن جمعیت رفاه طلب به یک جمعیت سلحشور و جنگ جو، آن جمعیت میان تهى از کارهایى که باید خودش انجام بدهد، به یک جمعیت متفکر در امور خودش و زحمتکش براى کشور خودش و نرفتن رو به کفایت براى زندگى خودش و اگر به داد این جمعیت، خداى تبارک و تعالى نرسیده بود، خدا مى داند که مسئله فحشا را به کجا رسانده بودند. شما شاید خیلى هایتان مطلع باشید از آن قصه اى که در شیراز اتفاق افتاد و آن بساطى که درست کردند و آن عقدى که واقع شد مابین یک پسر و یک مرد. اینها دنبال یک همچو چیزى بودند مى خواستند این کشور را به این جا برسانند. خدا به فریاد این ملت رسید، ملت مظلوم را متحول کرد؛ این جمعیت را به یک جمعیت حزب اللهى، یک جمعیتى که همه چیزش را دارد براى خدا مى دهد. این مسئله مهم است، این مسئله اى که آن اشخاصى که درصدد تهذیب هستند، درصدد تزکیه نفس هستند، پنجاه سال زحمت مى کشند، بعد از زحمت هاى فراوان پنجاه ساله به یک مقامى مى رسند و این جوان ها را خداى تبارک و تعالى آن طور در ظرف یک مدت بسیار کم متحول کرد به یک مقامى که آنهایى که پنجاه سال زحمت کشیده اند، نرسیده اند، به آن جا که غیر از خدا اصلاً هیچى نخواهند شهادت را این طور طالب باشند، این طور شهادت را در بربگیرند، این یک مسئله مهمى است. ما همیشه باید در نظر داشته باشیم که این مسئله، مسئله عادى نیست که یک نفر آدم، صد نفر آدم، هزار نفر آدم یا همه بتوانند انجامش دهند. یک کشور چهل میلیونى که با بى بندوبارى مى خواستند اینها را بار بیاورند و همه قدرت ها دنبال این معنا بودند و همه تبلیغات و همه گفتار و همه نوشته ها دنبال این بود، یک دفعه متحول بشود به یک کشورى که همه حزب اللّه هستند و همه آن چیزهایى که شهوى بود و آن چیزهایى که مربوط به شهوات نفسانیه بود، دور ریختند و ایستادند در مقابل قدرت هاى بزرگ و شکست دادند آنها را، این تحول، تحولى است که شرق و غرب نمى توانند بفهمند، آنها هر چیزى مى توانند بفهمند همین در سطح مادیت اشیاء را ارزیابى مى کنند که کدام پیروز شد، کدام پیروز نشد، در سطح معنویت اینها نمى توانند اصلاً تصور کنند که یک کشور چهل میلیونى چطور متحول شده است به یک چیزى که جوان هایشان را مى دهند و گریه مى کنند که کاش یکى دیگر هم داشتند. دست و پایشان را از دست داده اند و تأثرشان به این است که من ندارم که باز بروم و این صحنه هاى بسیار نورانى که در جبهه ها، شما که هستید بهتر از ما مى دانید که چه صحنه هایى است.[20]

ایشان در جاى دیگر درباره وظیفه مسلمانان در برابر تهاجم غرب مى فرماید:


اى مسلمانان جهان که به حقیقت اسلام ایمان دارید، به پا خیزید و در زیر پرچم توحید و در سایه تعلیمات سالم، مجتمع شوید و دست خیانت ابرقدرت ها را، از ممالک خود و خزائن سرشار آن کوتاه کنید و مجد اسلامى را اعاده کنید و دست از اختلافات و هواهاى نفسانى بردارید که شما داراى همه چیز هستید. بر فرهنگ اسلام تکیه زنید و با غرب و غرب زدگى مبارزه نمایید و روى پاى خودتان بایستید و بر روشن فکران غرب زده و شرق زده بتازید و هویت خویش را دریابید و بدانید که روشن فکران اجیر شده، بلایى بر سر ملت و مملکتشان آورده اند که تا متحد نشوید و دقیقاً به اسلام راستین تکیه ننمایید، بر شما آن خواهد گذشت که تاکنون گذشته است. امروز زمانى است که ملت ها باید چراغ راه روشن فکران شان شوند و آنان را از خودباختگى و زبونى در مقابل شرق و غرب نجات دهند که امروز روز حرکت ملت هاست.[21]

دیدگاه مقام معظم رهبرى درباره هجوم و دفاع فرهنگى

پس از فروپاشى شوروى سابق که رؤیاى امپراتورى بزرگ جهانى در اندیشه سردمداران کاخ سفید زنده شد، استکبار جهانى به سرکردگى آمریکا به ویژه پس از آنکه از وارد کردن فشارهاى گوناگون به حکومت نوپاى اسلامى ایران در صحنه بین المللى طرفى نبست، استراتژى هجوم فرهنگى و تخریب زیر ساخت هاى فرهنگ دینى را در دستور کار رویارویى با جمهورى اسلامى ایران قرار داد. بودجه هایى که دولت آمریکا براى تأثیرگذارى فرهنگى در ایران با بهره گیرى از آخرین شیوه ها و فن آورى هاى روز هزینه مى کند، به صورت چشم گیر افزایش یافته است. اپوزیسون هایى که زمانى در خارج از کشور بر ضد جمهورى اسلامى فعالیت مى کردند، اکنون مى کوشند پایگاه خود را به داخل بکشانند و در بنیان هاى حکومت اسلامى چندگانگى و وا گرایى ایجاد کنند. آنها همچنین تلاش مى کنند پایگاه هاى معنوى و مادى حکومت اسلامى را در اندیشه و عمل نسل هاى جدید متزلزل سازند و همه اینها به خاطر ترس از هم گرایى مطلقى است که عنصر ولایت در کشور پدید آورده و تقویت مى کند.

تجاوزگران فرهنگى به خوبى دریافته اند که آنچه بیش از هر چیز منافع آنان را به خطر مى اندازد و همه تلاش هایشان را با یک اشاره، پوچ و بى اثر مى سازد همانا عنصر ولایت است. آنچه که نمى گذارد فساد و اختلاف این کشور را همانند الجزایر و اندلس و دیگر کشورهاى اسلامى تسلیم شده در برابر استعمار، به زانو درآورد، ولایت است.
از این جا، آشکار مى شود که چرا امامان بزرگوار شیعه بر شناختن امام حاضر و پیروى از او تأکید مى ورزیدند و ارزش همه عمل ها را در گرو داشتن ولایت مى دانستند. ولایت است که فاصله ها را از میان برمى دارد و عناصر فرهنگ اسلامى را یکپارچه مى سازد و از گزند کفر و ظلم و فساد مى رهاند.

مقام معظم رهبرى از مدت ها پیش درباره خطر تهاجم فرهنگى به زیر بناى فرهنگ جامعه اسلامى هشدار داده است. ایشان در این زمینه مى فرماید:

تهاجم فرهنگى علیه تفکر اسلامى و جمهورى اسلامى ایران حرکت و مبارزه اى است که در عرصه هاى گوناگون فرهنگى وجود دارد و بر همین اساس، برنامه ریزى براى مقابله با آن در سطوح مختلف از جمله در شوراى عالى فرهنگى، وزارت خانه هاى ذى ربط و مطبوعات ضرورى و اجتناب ناپذیر است.

در حال حاضر تلاش وسیعى براى سوق دادن نسل جوان جامعه به سوى ابتذال و فساد فرهنگى صورت مى گیرد و این مسئله یکى از بخش هاى اساسى تهاجم فرهنگى است. امروز دشمن جبهه وسیعى را با استفاده از ابزارهاى موثر خطرناک و کارآمد و نیز با بهره گیرى از علم و تکنولوژى تشکیل داده است تا جمهورى اسلامى را هدف یک یورش همه جانبه فرهنگى قرار دهد و مقابله با این تهاجم بسیار خطرناک و ویرانگر نیازمند هوشیارى و استفاده از ابزارها و روش هاى مناسب است.[22]


ایشان در جایى دیگر مى فرماید:


اگر ملت و عناصر فرهنگى بیدار نباشند، خداى نخواسته صداى فرو ریختن ارزش هاى معنوى که ناشى از تهاجم پنهانى و زیرکانه دشمن است، هنگامى در مى آید که دیگر قابل علاج نیست.
دشمن درتهاجم فرهنگى این طور عمل مى کند: اول مردم را خواب مى کند و بعد همه چیز آنها را مى برد. یکى از راه هاى تهاجم فرهنگى این بود که سعى کنند جوان هاى مؤمن را از پاى بندى هاى متعصبانه به ایمان که همان چیزى است که یک تمدن را نگه مى دارد، منصرف کنند.[23]
ایشان همچنین درباره فرهنگ و تمدن پرافتخار جامعه اسلامى مى فرماید:
خیلى جاى تأسف است که یک ملتى مثل ملت ما، با آن سوابق کهن و پر افتخار تمدن و فرهنگ و معرفت که یک بخش از این سابقه یعنى 1300 سال بعد از اسلام که واقعاً سرشار از برجستگى ها و درخشندگى هاست، حالا قبل از 1300 سال را اطلاع زیادى نداریم، اما اجمالاً مى شود فهمید که یک ملت بزرگ با آن خصوصیات قاعدتاً فرهنگ بالغى داشته است. اگرچه از جزییاتش، مگر بعضى از آثار خبر نداریم، لکن آنچه را در دوران ما اتفاق افتاده مى دانیم. ملت ایران به برکت اسلام واقعاً خیلى نبوغ و برجستگى نشان دادند و منت زیادى از خودشان بر سر نه فقط اسلام، بلکه بر سر همه دنیا باقى گذاشتند که اینها در سطر سطر تاریخ دنیا مسطور و مضبوط است. اگر خود ما که از این مسئله غافلیم به تاریخ آنها مراجعه کنیم، خواهیم دید.[24]
و در جاى دیگر مى فرماید:
تهاجم فرهنگى که ما بارها روى آن تأکید کرده ایم، یک واقعیت روشنى است که با انکار آن نمى توانیم اصل تهاجم را از بین ببریم. تهاجم فرهنگى وجود دارد، اگر ما آن را انکار کردیم، مصداق این فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام مى شویم که: «وَ مَن نامَ لَم یُنَم عَنهُ؛ تو اگر در سنگر به خواب بروى، معنایش این نیست که دشمن در سنگر مقابل به خواب رفته است» و لذا تو که به خواب رفته اى سعى کن خودت را بیدار کنى، ما باید توجه داشته باشیم که انقلاب فرهنگى در تهدید است کما اینکه فرهنگ ملى و اسلامى ما در تهدید دشمنان است.[25]

تهاجم آفت هاى داخلى

انقلاب، ممکن است در راه رسیدن به سرمنزل مقصود در دریاى پرتلاطم حوادث با موانع و گرداب هایى رو به رو شود. شرط رسیدن به ساحل نجات، نخست تقویت نیروى محرکه کشتى انقلاب و سپس شناختن و برطرف کردن موانع احتمالى است. تحقق آرمان هاى انقلاب، حفظ دست آوردهاى آن و تنظیم سیاست هاى کلى نظام تنها با شناخت دقیق آفت ها، موانع و دشمنان داخلى و خارجى انقلاب به دست مى آید. باید توجه کرد که حوزه هاى سیاست، اقتصاد و اجتماع بر هم تأثیر مى گذارند و ممکن است از دست رفتن استقلال اقتصادى یا فرهنگى سبب خدشه دار شدن استقلال سیاسى شود.
قرآن کریم ما را به درس گرفتن از سرگذشت پیشینیان فرا مى خواند:
وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤمِنینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی اْلأَبْصارِ. (حشر: 2)
و در دلشان ترس افکند، تا به دست خود و به دست مؤمنان خانه هاشان را ویران کردند. اى هوشیاران عالم، از این حادثه پند و عبرت گیرید.
و درجاى دیگر مى فرماید:
وَ اللّهُ یُؤیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فی ذلِکَ لَعِبْرَةً ِلأُولِی اْلأَبْصارِ. (آل عمران: 13)
و خداوند توانایى و یارى دهد به هرکه خواهد و البته بدین آیت الهى اهل بصیرت اعتبار جویند.
و در آیه دیگرى مى فرماید:
لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ ِلأُولِی اْلأَلْبابِ. (یوسف: 111)
و همانا در حکایت آنان براى صاحبان عقل، عبرت کامل خواهد بود.
امیرالمؤمنین على علیه السلام نیز بارها ما را به مطالعه تاریخ و سرنوشت ملت هاى پیشین و عبرت گرفتن از آن فرا مى خوانند:
وَ احذَروا ما نَزَلَ بِالأُمَمِ قَبلَکُم مِنَ المثلاتِ بسوء الاَفعالِ وَ ذَمیمِ الأَعمالِ.[26]
از بدى هایى که بر سر امت هاى پیش از شما به خاطر بدى و زشتى کارها و رفتارهایشان فرود آمد، دورى کنید.
آن حضرت مهم ترین موانع انقلاب ها و اسباب شکست نهضت ها را کینه توزى، تفرقه و پشت کردن به یکدیگر مى شمارند:
ما نَظَرُوا اِلى ما صَارَ اِلَیهِ فى آخِرِ اُمُورِهِم حینَ وَقَعَت الفُرقَةُ وَ تَشَتَّت الألفةُ.[27]
به آنچه در آخر کار بر سرشان مى آید؛ توجه نکردند هنگامى که چندگانگى پدید آمد و دوستى ها از هم گسست.
امام خمینى در وصیت نامه سیاسى ـ الهى خود با هشدار به اینکه نباید انقلاب به دست نااهلان افتد، رمز ماندگارى انقلاب را چنین مى دانند:
بى تردید رمز بقاى انقلاب اسلامى، همان رمز پیروزى است و رمز پیروزى را ملت مى داند و نسل هاى آینده در تاریخ خواهند خواند که دو رکن آن انگیزه الهى و مقصد عالى حکومت اسلامى و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه براى همان انگیزه و مقصد مى باشد.
استاد مطهرى درباره موانع و آفات انقلاب، چنین هشدار مى دهد:
اگر با واقع بینى و دقت کامل با مسائل انقلاب مواجه نشویم و در آن تعصبات و خودخواهى را دخالت دهیم، شکست انقلاب همانند نهضت صدر اسلام، حتمى خواهد بود.[28]
از همین رو است که ایشان به بحث آفات انقلاب پرداخته است.
حضرت آیت الله خامنه اى نیز که همواره آفات و موانع احتمالى انقلاب را گوشزد کرده اند، درباره ضرورت و اهمیت آسیب شناسى انقلاب مى فرماید:
میکروب رجعت یا ارتجاع، دشمن بزرگ هر انقلاب است که به درون جوامع انقلابى نفوذ کرده و در آن رشد مى یابد. نفوذ فساد و ایجاد تردید در اذهان جوانان نسبت به آرمان ها، دنیاطلبى، اشتغال به زینت هاى دنیوى و زندگى راحت در جامعه و بروز علایم زندگى تجملاتى در میان عناصر انقلابى، نشانه هایى از تأثیر میکروب ارتجاع و عقب گرد است. پرداختن به مال و مال اندوزى، دچار شدن به فسادهاى اخلاقى ـ مالى و فساد ادارى، درگیر شدن در اختلافات داخلى که خود یک فساد بسیار خطرناک است و جاه طلبى، کاخ آرمانى انقلاب اسلامى و هر حقیقت دیگرى را ویران مى کند.[29]
ممکن است فرهنگ جامعه نیز دچار آسیب ها و مشکلاتى شود که زیر ساخت هاى آن را ویران سازد و توان دفاع و هجوم آن را در برابر فرهنگ هاى دیگر تضعیف کند. این امر درباره جامعه انقلابى ایران اهمیت بیشتر و حساسیت بالاترى دارد. از جمله این آسیب ها مى توان این موارد را برشمرد:
1. نفوذ اندیشه هاى بیگانه:
اندیشه هاى بیگانه ممکن است از راه دشمنان یا دوستانى که دل سپرده دیگران شده اند نفوذ کنند. نمونه این گرایش ها را در جریان هاى سده هاى نخستین اسلامى مى توان دید. براى نمونه، مجذوب شدگان به فلسفه یونانى و آداب و رسوم ایرانى و تصوف هندى، دیدگاه ها و اندیشه هایى را به عنوان خدمت و نه به قصد خیانت وارد اندیشه هاى اسلامى کردند.[30]
بنابراین، در زمینه نفوذ اندیشه هاى بیگانه باید به زمینه هاى داخلى آن نیز توجه کرد.
2. تغییر جهت دادن اندیشه ها:
«نهضت خدایى باید براى خدا آغاز شود و براى او ادامه یابد و هیچ خاطره و اندیشه اى غیر خدایى در آن راه نیابد تا عنایت و نصرت الهى شامل حالش گردد».[31]
حضرت امام رحمه الله در وصیت نامه خود فراموش کردن اهداف فرهنگ قیام ملت و مکتب الهى اسلام، به انزوا کشاندن روحانیت، غرب زدگى و شرق زدگى و سلطه بیگانگان بر مقدرات مراکز تعلیم و ترتیب را از آفات فرهنگى انقلاب مى شمرند.
3. تجدد گرایى افراطى:
«در مقابل تمسک به اسلام ناب، تجدد گرایى افراطى یا التقاط قرار دارد. تجدد گرایى افراطى تلفیق اسلام با اندیشه هاى غیر اسلامى براى زیبا جلوه دادن آن مى باشد».[32]
4. جدایى حوزه و دانشگاه:
یکى از کلیدى ترین مسائل اجتماعى و فرهنگى جامعه اسلامى ما، حفظ و تقویت وحدت این دو نهاد است و جدایى آنها آفتى بزرگ به شمار مى آید.
5. بوروکراسى بیش از اندازه و فساد ادارى و اجتماعى
حضرت على علیه السلام مى فرماید:
همانا فلسفه نابودى رژیم هاى پیشین این بود که حق مردم را ندادند تا آن را به رشوه خریدند و راه باطلشان بردند و آنان پیرو آن گشتند.[33]
6. دنیاطلبى:
اگر گرایش زندگى تجملى و روحیه فزون خواهى در میان انقلابى ها فزونى گیرد و جاى گزین روحیه انقلابى شود، انگیزه ها براى دفاع از انقلاب و ارزش ها کم رنگ مى شود. امام صادق علیه السلام آسیبى را که دو گرگ درنده به گله وارد مى سازند، به مراتب کمتر از زیان مال دوستى و جاه طلبى به دین مسلمانان مى داند.[34]
ابن خلدون نیز در بحث فراز و فرود تمدن ها، دوران هاى زیر را براى تمدن ها برمى شمرد:
دوران پیروزى، دوران قدرت، دوره تجمل و فراغت، دوره خرسندى و سرانجام دوره اسراف و تبذیر و انحطاط. در دوران آخر، عصبیت و هم بستگى اجتماعى از میان مى رود و تن آسایى، تجمل و حاکمیتِ روابط همه گیر مى شود.[35]
7. حاکم شدن روحیه ریا و چاپلوسى و فرآیند تبدیل ثروت به ارزش.
8. گسترش فحشا و فساد و رشوه خوارى. 9. تأثیر پذیرى از جنگ روانى و تهاجم فرهنگى دشمن.
10. بحران هویت اجتماعى، میان نوجوانان وجوانان نسل دوم وسوم انقلاب.
11. فرار مغزها:
نداشتن برنامه اى همه جانبه براى جلوگیرى از مهاجرت دانش آموختگان و متخصصان و مشخص نبودن مرزهاى تعهد و «تخصص» سبب فرار مغزها به خارج از کشور مى شود.

بخش سوم: همراه با برنامه سازان

فرآیند کار رسانه اى بر سه پایه استوار است:
1. پیام
2. رساننده پیام
3. گیرنده پیام
هر چند رسانه تنها یکى از عناصر این فرآیند است، ولى در واقع کل این فرآیند را اداره مى کند؛ زیرا رسانه در استراتژى ها و خط مشى هاى از پیش تعیین شده، پیام را خود انتخاب و سازماندهى مى کند و با تجزیه و تحلیل نیازمندى ها و توانایى هاى مخاطب، به نوعى مخاطب را نیز خود از پیش مشخص مى سازد. ازاین روى، نقشى دو سویه دارد:
هم مى تواند ابزار تهاجم فرهنگى بیگانگان قرا گیرد و هم عامل دفع این تهاجم و حتى هجوم به عناصر و مواضع فرهنگى بیگانه باشد. ازاین روست که صدا و سیما که بیشترین مخاطب را در اختیار دارد، کانون توجه برنامه ریزان و مدیران و استراتژیست هاى فرهنگى قرار گرفته است.
استعمارگران به رسانه به عنوان ابزارى بسیار کارا براى نفوذ فرهنگى خود مى نگرند. نفوذى خزنده و آرام که براى فروپاشى و استحاله فرهنگ هاى دیگر طراحى شده است و بى گمان فرهنگ انقلاب اسلامى ایران که با استعمار و استبداد تعارضى ذاتى دارد، از نخستین و مهم ترین هدف هاى آن است. به طور کلى نظامى که بر پایه «یکتا پرستى بازار» به وجود آمده است، سبب گسترش دامنه خشونت، جنایت، اعتیاد، فرار و انحراف اندیشه ها و نابود کننده هر فرهنگ و تمدنى است.
سردمداران آمریکا و گردانندگان هالیوود، فرهنگ را بخشى از تجارت مى دانند و قصد دارند به کمک سازمان تجارت جهانى این دیدگاه را بر پایه اصولى که در سندى به نام «استراتژى هاى سمعى و بصرى آمریکا» آمده، بر همگان تحمیل کنند.
براساس این سند، استراتژى فرهنگى آمریکا برپایه اصول زیر استوار است:
ـ جلوگیرى از تصمیم هاى محدود کننده کشورها، به ویژه تصمیم هایى که از میزان پخش آثار سمعى و بصرى مى کاهد؛
ـ بهبود شرایط سرمایه گذارى براى ساخت فیلم هاى آمریکایى با حذف مقررات موجود؛
ـ پیوند مسئله سمعى و بصرى و گسترش سرویس هاى جدید ارتباطى و ارتباط از راه دور در چارچوب آزادى از قید و بندهاى قانونى؛
ـ مطمئن شدن از اینکه محدودیت هاى کنونى در زمینه تبادلات فرهنگى، فرآورده هاى جدید فرهنگى را در بر نخواهد گرفت؛
ـ افزودن دامنه پیمان ها و سرمایه گذارى هاى آمریکا در اروپا؛
ـ قبولاندن مواضع آمریکا به دست اندرکاران اروپایى.
در فیلم هاى آمریکایى خشونت به اوج خود مى رسد و «جلوه هاى ویژه» روح جوانان و نوجوانان را مى آلاید. فیلم هاى به اصطلاح «اکشن» پر از هفت تیرکشى، زد و خورد، پهلو به پهلو شدن ماشین ها، انفجار و آتش سوزى اند که جوانان و کودکان را به بیراهه مى کشاند.
براى درک اهمیت این تهاجم فرهنگى کافى است نگاهى به برنامه هاى هفتگى تلویزیون فرانسه بیفکنیم. در حالى که سهم سینماى فرانسه در بازارهاى آمریکا حدود نیم درصد است، از سال 1985 تا 1994 سهم فیلم هاى آمریکایى در اروپا از 67/5 به 7 درصد رسیده است. این رقم در بعضى از کشورها به 90 درصد هم مى رسد. حدود 50 شبکه تلویزیونى اروپایى (این رقم تنها شامل شبکه هاى معروف است و شبکه هاى کابلى و... را در بر نمى گیرد) در سال 1993، 53 درصد از برنامه هاى خود را به پخش فیلم هاى آمریکایى اختصاص داده اند.
کسرى تراز تجارى تولیدات سمعى و بصرى اروپا در برابر آمریکا، از یک میلیارد دلار در سال 1985 به 4 میلیارد دلار در سال 1995 رسیده است و این امر سبب شده است در عرض ده سال 250 هزار شغل از دست اروپاییان خارج شود.
استعمار در زمینه سرمایه گذارى هاى فرهنگى هم به همین گونه عمل مى کند. شرکت هاى بزرگى چون ترتر، تایم وارنر ـ دیسنى ـ اى، بى، سى ـ سى، بى، سى و وستینگهاوس که همه استودیوهاى اروپا را زیر یوغ خود در آورده اند، با گسترش شبکه سالن هاى خود، در سمت هاى رئیس و کارشناس به هسته مدیریتى شبکه هاى کابلى نفوذ کرده اند. این شرکت ها با شرکت هاى محلى قراردادهاى بسیارى مى بندند که در آنها همواره سهم بیشتر نصیب خودشان مى شود و همچون کشورگشایان، به کشورهاى شرق نفوذ مى کنند تا شبکه هاى خصوصى آنها را به چنگ آورند.
یک شرکت بزرگ جهانى که ساخته شده از 5 یا 6 گروه به رهبرى آمریکا است، حدود 140 شرکت سمعى و بصرى انحصارى و ملى اروپا را در خود هضم کرده است. درآمد این گروه، سرسام آور است و از 1/2 میلیارد دلار در سال 1995 به 6/3 میلیارد دلار در سال 1998 رسیده است.
پروفسور پى یر بوردیو، در آخرین روزهاى سال 1999 در برابر شوراى بین المللى موزه رادیو و تلویزیون از «اربابان جدید دنیا» پرسید:
آیا واقعا مى دانید چه کار مى کنید؟ آیا مى دانید قانون «حداکثر سود» فرهنگ دنیا را نابود خواهد کرد؟
روى سخن او با کسانى چون جورج لوکاس بود که با فیلم «جنگ ستارگان» مى خواهد گذشته و آینده انسان را به نمایش بگذارد. باید گفت همین فیلم روشن ترین پاسخ به پرسش او است. لوکاس اقرار مى کند که ساخت این فیلم 110 میلیون دلار خرج دربرداشته است، ولى حتى پیش از اکران فیلم و پیش از آنکه بتوان درباره کیفیت آن به داورى نشست، بازاریابى و تبلیغات گسترده اى براى آن صورت گرفت و با فروش «محصولات جانبى» نظیر ماکت اسباب بازى قهرمانان فضایى و تى شرت هایى با عکس هایى از صحنه هاى فیلم، بخش زیادى از هزینه فیلم تأمین شد.
این امر بیانگر این واقعیت است که مهم ترین مسئله در آفرینش آثار هنرى و تعیین کننده محتواى آنها، دغدغه هاى تجارى و سودجویى است. پخش این آثار نیز به بازاریابى و تبلیغات بستگى کامل دارد.
این وضع درباره شرکت هاى انتشاراتى هم بر همین منوال است. از نظر انتشاراتى هاى بزرگ، کتاب خوب و بد وجود ندارد، بلکه در نظر آنها دوگونه کتاب را مى توان عرضه کرد:
کتاب هایى که به کمک تبلیغات و مد، خوانندگان زیادى را جلب مى کند و کتاب هایى که همیشه از شهرت زیادى برخوردارند؛ مانند: آثار به جا مانده از استاندال و وان کوک (در زمینه نقاشى).
در دنیایى که همه چیز کالا به شمار مى آید، کدام ناشر، موسیقى دان، هنرپیشه یا نقاشى مى تواند با «کوکاکولا»، «دیسنى لند» یا «مک دونالد» به رقابت برخیزد؟
آرى! این نتیجه نظامى است که در آن همه ارزش ها قابل خرید و فروش اند و فیلم، تابلو یا آواز «کالاهایى» هستند که مى توانند سودآور، ولى بى ریشه باشند. مهم این است که بتوانند نظر انسان «جهانى شده» را با اهرم تبلیغات تجارى و قدرت «پول و رسانه ها» به خود جلب کنند![36]
رسانه چگونه مى تواند در برابر سیل جریان هاى حساب شده مقاومت کند و به حفظ هویت دینى و ملّى مردم و بازیابى و استقرار آن همت گمارد؟!

وضعیت رسانه در پیش از انقلاب اسلامى

رسانه از همان آغاز پایه گذارى، ابزارى براى اهداف استعمارى و نفوذ در فرهنگ و ارزش هاى اسلامى در کشور ما بود. فراماسونرها که دست نشاندگان انگلیس و سپس آمریکا بودند، مدت هاى طولانى مراکز تصمیم گیرى و جایگاه هاى کلیدى ایران را در دست داشتند و به تلویزیون و رادیو نیز بى توجه نبودند. مهم ترین هدف آنها از فعالیت در رسانه هجوم به فرهنگ خودى و آماده کردن مردم براى از فرق سر تا ناخن پا فرنگى شدن بود. مردم ایران از مدت ها پیش به حکومت هاى پادشاهى اعتماد نداشته و روحانیت را تنها پشتیبان و حامى و تکیه گاه خویش مى دیدند. نهاد روحانیت نیز همواره جبهه اول مبارزه با تهاجم هاى فرهنگى بیگانگان بودند و بارها ضربه هاى سنگینى به دشمنان ملّت وارد کرده بودند؛ ازاین رو، خود اصلى ترین هدف تهاجم شمرده مى شدند.

چون رسانه ابزارى بود که مى شد از راه آن به صورت غیرمستقیم و با بهره گیرى از ترفندهاى هنرى و ابزارهاى فنى روزآمد، بر اندیشه هاى مردم به ویژه کودکان و جوانان اثر گذاشت و اندک اندک آنان را با هویت فرهنگى خویش بیگانه نمود، مورد توجه بود. ازاین رو، برنامه هاى کودک در صدا و سیماى ایران پیش از انقلاب اسلامى، وضعیتى هم چون دیگر کشورهاى به اصطلاح جهان سوم داشت. همان پوچى ها، بدآموزى ها و منفى نگرى ها نسبت به مذهب و مقدسات انسانى که در برنامه سیاست هاى استعمارگران، درباره ایران نیز قرار داشت و چون ایران در آن زمان از لحاظ سیاسى به آمریکا و بلوک غرب گرایش داشت، بیشتر برنامه هاى آن از کشورهاى غربى تهیه و پخش مى شد.
اهداف اصلى هجوم فرهنگى استعمارگران در رسانه پیش از انقلاب را مى توان چنین برشمرد:

1. تباه کردن ارزش ها و هنجارهاى دینى:

در جامعه اى که هنجارها و ارزش هاى دینى، فرهنگ مسلط است فضاى تنفس براى ستیزکنندگان با این هنجارها خفقان آور است.

2. رواج فساد و فحشا و بى بند و بارى:

رسانه که باید ابزار پرورش و تعالى روح آدمى باشد، در دوران پیش از انقلاب به حدى از ابتذال و فحشا گرفتار شده بود که گاهى حتى از ریشه خویش یعنى غرب نیز پیش مى افتاد. هدف این حرکت ها آن بود که با کشاندن کودکان، نوجوانان و جوانان به فحشا و فساد و تغییر ذائقه فرهنگى آنان، توان توجه به اصول اساسى تربیت و همچنین استراتژى هاى حکومت را از آنان بگیرند و آنها را به موجوداتى هرزه و گرفتار در دام مشروبات، مواد مخدر و بى بندوبارى تبدیل کنند. انسانى که به اینها معتاد شود، همه تلاش و نیرو و درآمد خود را صرف برآوردن نیازهاى این اعتیاد خواهد کرد. چنین انسانى دیگر نمى تواند به هویت اصیل خویش بازگردد و اندک اندک به همه داشته هاى خود نیز پشت پا مى زند. این، بلاى خانمان سوزى بود که رسانه در آن زمان مى کوشید، بر سر فرزندان و جوانان برومند مرز و بوم بیاورد.

3. رودررو قرار دادن فرهنگ ملى و فرهنگ دینى:

هویت ملى مردم ایران از حرکت، پویایى و مدنیتى دیرین و کهن برخوردار است. آنان پیوسته بر فرهنگ، تمدن، هنر، علم و معرفت بشرى تأثیرگذار بوده اند. بیشترین دانشمندان و هنرمندان و فلاسفه اسلامى را ایرانیان به تاریخ علم و هنر و اندیشه پیشکش کرده اند. پیش از آن نیز کشور ایران یکى از دو مهد فرهنگ و تمدن و علم و دانش بشرى بوده است.
پس از ظهور اسلام نیز مردم ایران آگاهانه دین اسلام و مذهب تشیع را برگزیدند. یکى از نشانه هاى بارز آگاهانه بودن این گزینش، آن است که پس از حمله مغول که به انهدام عناصر اصلى تمدنى ایران و سپس حکم فرمایى خلفاى عباسى انجامید، مردم ایران بازگشت به فرهنگ و دین زرتشتى را بر اسلام برنگزیدند و به هیچ فرهنگ دیگرى مانند: فرهنگ مغولان یا مسیحیان یا کشورهاى اروپایى روى نیاوردند، بلکه هویت فرهنگى خود را حفظ و بازسازى کردند و روزبه روز به دین اسلام و مذهب تشیع نزدیک تر شدند.

استعمارگران که درصدد زدودن فرهنگ اسلامى از ایران بودند، براى رسیدن به هدف هاى خود به فرهنگ پادشاهى و زرتشتى و استبدادى پیش از اسلام رو آوردند تا با ایجاد تقابل فرهنگى میان هویت ملى و هویت دینى ـ به ویژه با پاى فشردن به عناصرى از فرهنگ ملى که در تضاد بیشترى با فرهنگ دینى بود ـ از رونق فرهنگ دینى بکاهند. کار بدان جا رسید که حتى تاریخ دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهى را جاى گزین تاریخ شمسى کردند و به جاى مراسم سوگند به قرآن در قائله انجمن هاى ولایتى و ایالتى، حکم کلى سوگند به کتاب هاى آسمانى را قرار دادند. آنها بر روى فرهنگ و اسم هاى زرتشتى سرمایه گذارى فراوانى کردند و شب و روز در رسانه به تبلیغ آن پرداختند تا مردم، به ویژه کودکان و جوانان را از هویت دینى خویش بیگانه و به فرهنگ باستانى و ملى خود نزدیک سازند. آنان نام اولى را ارتجاع و دومى را تجدد گذاشتند و از این راه توانستند میان نسل جدید به ویژه قشر جوان و روشن فکر جامعه و نسل قدیم شکافى فرهنگى پدید آورند و با بهره گیرى از خلأ پدید آمده، به غارت منابع و منافع ملت و کشور بپردازند و بزرگ ترین مانع خود را که فرهنگ راستین اسلام بود، از سر راه خود بردارند و در این راه از ابزارهاى گوناگونى بهره گرفتند که رسانه یکى از مهم ترین آنها بود.

4. کوچک شمردن توانایى هاى خود در برابر فرهنگ بیگانه

از زمانى که پاى اولین استعمارگران اروپایى به ایران باز شد، کوچک شمردن فرهنگ ایرانى در دستور کار آنان قرار گرفت. هر یک از پادشاهان قاجار و دیگر سرکردگان این کشور که براى خوش گذرانى، سفرى به فرنگ مى رفتند و هر دانشجویى که به کشورى غربى مى رفت و با تغییر هویت بازمى گشت و هر بازرگان و سفیر و کارگرى که پا به کشورى اروپایى مى گذاشت، این پیام را با خود به کشور مى آورد که فرهنگ ما درمانده و ناتوان و فرهنگ آنان توسعه یافته و پیشرفته است. این موضوع تا پیش از انقلاب اسلامى ادامه داشت و همواره با ابزارها و روش هاى گوناگون، فرهنگ اسلامى و ایرانى خوار و فرهنگ هاى استعمارگر فاخر شمرده مى شد و رسانه در این میان نقشى بسیار اساسى برعهده داشت.

نگاهى بر وضعیت رسانه پس از پیروزى انقلاب اسلامى تاکنون

پس از پیروزى انقلاب، برنامه هاى رادیو و تلویزیون مانند همه مسائل کشور دستخوش دگرگونى شد. برنامه هاى کثیف و «شو»هاى آن چنانى از صفحه تلویزیون ایران برچیده شد و چهره هاى فاسد و آلوده گذشته جاى خود را به برنامه هایى نه چندان خوب و اسلامى، ولى به کلى متفاوت با گذشته داد.

در اوایل انقلاب، روند اسلامى شدن برنامه هاى تلویزیون، بسیار کند بود و به جز حذف برنامه هاى بسیار فاسد، تغییر آن چنانى اى صورت نگرفت و پخش فیلم هاى آمریکایى و نمایش ها و برنامه هاى غیراسلامى همچنان ادامه یافت. فضاى حاکم بر تلویزیون آن زمان، روى هم رفته فضایى متضاد با فضاى انقلاب و کشور بود. در آن زمان به دلیل به هم ریختگى ها و آشفتگى هاى اوایل انقلاب و حاکمیت دولت موقت و حضور لیبرال ها، منافق ها و چپ هاى مارکسیست و دیگر گروه هاى ضد انقلاب در فضاى آشفته سیاسى کشور و درگیرى هاى دولت جمهورى اسلامى در کردستان و آغاز حمله عراق به ایران و سنگ اندازى هاى روز افزون منافقان و هم پیمانانشان و... فرصت و فضاى توجه و رسیدگى جدى به تلویزیون وجود نداشت. برنامه هاى کودکان و نوجوانان نیز از این بى نظمى و آشفتگى در امان نبودند و مانند دیگر برنامه هاى تلویزیون گاه به چپ و گاهى به راست متمایل مى شدند.[37]

گاه تئاتر «خانه عروسک ها» با آن حرف هاى کلیشه اى و گاه «ماهى سیاه کوچولو» ى صمد بهرنگى صفحه تلویزیون را فتح مى کرد و گاه فیلم هاى «جو» و «زورو» و مانند آن پخش مى شد.

ولى سرانجام این آشفتگى دیرى نپایید و سیماى جمهورى اسلامى ایران مورد توجه مسئولان سه قوه قرار گرفت و مقرراتى براى آن تصویب گردید. رشد روز افزون آگاهى هاى سیاسى و مذهبى مردم هم اهرمى دیگر شد تا تلویزیون از آن حالت خارج شود و در مسیر منافع ملت و هدف ها و آرمان هاى اسلامى قرار گیرد. امروز اگرچه نمى توان تلویزیون را به طور کامل در خط اسلام و دور از انحراف دانست و آن را صد در صد هماهنگ و هم خوان با خواست هاى ملت مسلمان کشورمان شمرد، ولى این واقعیت را نیز نمى توان انکار کرد که برنامه هاى سیماى جمهورى اسلامى در مجموع روندى مثبت و رو به سلامت و در جهت اسلامى شدن دارد و روزبه روز بر سرعت و شتاب این حرکت افزوده مى شود و این همه در پرتو هدایت ها و عنایت و توجه رهبر فرزانه و آشنا به هنر و رسانه ماست که با ظرافت و دقت برنامه هاى سیما را دنبال مى کند.

این گرایش مثبت برنامه هاى تلویزیونى به سوى آرمان هاى اسلامى سبب نادیده گرفتن عیب ها و خطاهاى آن نمى شود. هنوز در برخى از برنامه هاى سیماى جمهورى اسلامى، از جمله برنامه کودکان و نوجوانان نکته هاى منفى دیده مى شود که از دست هاى پنهان پشت پرده و انگیزه هاى ناپیداى گروهى خبر مى دهد که زیرکانه، زهر خود را به پیکره انقلاب و مقدسات اسلامى مى ریزند. دراین باره، ناگفته ها در برنامه هاى گوناگون تلویزیونى بسیار است، ولى در این جا براى نمونه برنامه هاى کودک و تلویزیون را به خاطر اهمیت و تأثیر آن در تهاجم فرهنگى زیر ذره بین نقد مى بریم:

شک نیست که برنامه هاى کودک در تلویزیون کشور جمهورى اسلامى ایران از هر کشور اسلامى و غیراسلامى دیگرى، مثبت تر و داراى بار منفى و زیان کمترى است. البته با توجه به اینکه در کشور اسلامى ما آگاهى هاى سیاسى و مذهبى کودکان، از آگاهى هاى بسیارى از بزرگسالان دیگر کشورها بیشتر است، نمى توان انتظارى جز این از تلویزیون داشت، ولى پرسش این است که آیا برنامه هاى ویژه همگام با رشد قشر خردسال و نوجوان در صدا و سیما، تا حد قابل قبولى رشد کرده و توانسته است نیازهاى این قشر را که نسل فرداى انقلاب و سازندگان آینده این کشور و حتى جهان هستند برآورد؟

متأسفانه پاسخ منفى است. هنوز حجم انبوهى از برنامه هاى کودک سیماى جمهورى اسلامى را فیلم ها و کارتون هاى خارجى تشکیل مى دهد که بسیارى از آنها پوچ و مسخره و بدون هدف وگاهى بدآموزند. هنوز بسیارى از برنامه هاى فرآورده داخلى ما کشش لازم را براى کودکان و نوجوانان ندارد. بسیارى از برنامه هاى روزهاى تعطیل نوروزى که به نحوى آموزش روحى و روانى کودکان را به عهده دارند، به جاى جذاب بودن، خسته کننده، مبتذل و طرد کننده اند. جاى تأسف فراوان دارد که مهم ترین نیاز کودکان ما یعنى آموزش و پرورش در قالبى ارائه مى شود که آنها را از انقلاب و ارزش هاى آن فرارى مى دهد. در کنار این ناگیرایى برنامه هاى اسلامى تولید داخلى، فیلم ها و کارتون هاى مبلّغ مسیحیت در حجم انبوهى از خارج وارد و در برابر دل و دیده کودکان قرار داده مى شود. پرسش این است که آیا آن اندازه که کلیسا در برنامه هاى کودکان نشان داده مى شود، مسجد و مکان هاى مقدس اسلامى هم به نمایش درمى آیند؟!
چندى پیش آموزش و پرورش و سازمان هاى دیگر، براى آشنایى دانش آموزان با مفاهیم قرآنى، مسابقات سراسرى برگزار کردند و برنده هایى را در سطح منطقه، استان و کشور انتخاب و تشویق کردند. این اقدام، بسیار خوب و پسندیده بود. پخش قسمت هایى از این مسابقات از تلویزیون مى توانست سبب گرایش و رغبت دانش آموزان به قرآن شود، ولى متأسفانه پخش دایمى و زیاد آن سبب شد، این برنامه جاذبیت خود را از دست بدهد و به برنامه اى خسته کننده و کسالت آور تبدیل بشود؛ به طورى که کودکان هیچ علاقه اى به تماشاى آن از خود نشان نمى دادند. باید توجه کرد که خشک و یکنواخت شدن این برنامه بچه ها را تنها به این برنامه بى رغبت نمى کند، بلکه اصولاً یک احساس منفى نسبت به اصل قرآن در آنها به وجود مى آورد که بسیار زیان بار است.

شاید برخى از مسئولان بگویند این برنامه ها ذاتاً خشک هستند و نمى توان طور دیگرى رفتار کرد. پاسخ این است که مى توان به جاى پخش این مسابقه که به شدت تکرارى و یکنواخت شده، مسابقه هاى جدید و گوناگونى گذاشت و زمینه شرکت کودکان سراسر کشور را در آن فراهم کرد. همچنین مى توان در لابه لاى فیلم ها، تئاترها و برنامه هاى دیگرى که براى کودکان جذابیت بیشترى دارند، معلومات دینى و آموزه هاى اسلام را به کودکان عرضه کرد و هیچ لزومى ندارد که آموزش این مفاهیم، همواره مستقیم و مانند کلاس ریاضى، خشک و بى روح باشد و بچه ها را گریزان و بى علاقه سازد.

برخى برنامه هاى تلویزیون نیز با نیازهاى اجتماعى و سیاسى کودکان هماهنگ نیستند. بسیارى از فیلم هاى خارجى که در برنامه کودکان پخش مى شوند، با فرهنگى که کودکان ما با آن رشد مى کنند، ناسازگار است. فضاى حاکم بر این فیلم ها فضاى آلوده و مسمومى است که ملت ما علیه آن شوریدند و نظام اسلامى را به جاى آن برقرار کرده است. کودکان امروز که فضاى آلوده پیش از انقلاب اسلامى را ندیده اند، در این فیلم ها با این فضا آشنا مى شوند. روابط بى قید و بند دو جنس مخالف زن و مرد، در این گونه فیلم ها براى فرزندان ما عادى جلوه داده مى شوند و زشتى اى که جامعه مسلمان و انقلابى ما، براى این نوع روابط از پس از پیروزى انقلاب اسلامى قائل شده است، نزد کودکان از بین مى رود. به ویژه نوجوانانى که به سن بلوغ ـ که دوران غلیان احساسات بدون تعقل است ـ قدم گذاشته اند، ناخودآگاه و به سرعت به این گونه فیلم ها جذب مى شوند و به شدت از آنها اثر مى پذیرند.

اگر پسران نوجوانى را مى بینیم که با وجود فضاى معنوى و روحانى حاکم بر کشور، به دنبال هرزگى هستند، بى گمان یکى از عوامل مؤثر و مهم در رفتار آنها، فیلم هایى از این دست است. فیلم هایى که چاشنى اغلب آنها ارتباط و توجه جنس مذکر به جنس مؤنث است. اگر دختران نوجوان را مى بینیم که با آنکه در خانواده اى مذهبى پرورش یافته اند و تنها فضاى پس از انقلاب اسلامى را دیده اند، باز هم فکر و ذکرشان زیبایى چهره، اندام، لباس، مد و خودآرایى در برابر نامحرم و بیگانگان است، بى شک ریشه آن را باید در فیلم هاى ویرانگر و تباه کننده اى جست و جو کنیم که مروّج فرهنگ بیگانه غربى اند.

نقش کارتون هاى خارجى در تخریب فرهنگ غنى اسلامى و ایجاد روحیه پوچ گرایى در کودکان نیز کمتر از فیلم ها نیست. کارتون هاى بى محتوا و خالى از اثر تربیتى چه چیزى به کودکانمان یاد مى دهند و چه تأثیر مثبتى در آنها مى گذارند؟
اگر همین پول و بودجه و زمانى را که در تلویزیون صرف خرید و پخش این گونه کارتون هاى پوچ مى شود صرف ساختن فیلم و کارتوهاى سالم و آموزنده و جذاب کنیم، تا چه میزان از وابستگى مان به این گونه برنامه ها کم مى شود؟! چرا باید ملتى که دین و فرهنگ اسلامیشان براى وقت و عمر انسان، آن همه ارزش و اهمیت قائل است، کودکان را به وقت کشى بیهوده و تفریح بى فایده تشویق کند؟

اگر پس از پیروزى انقلاب اسلامى بر پرورش نیروى انسانى متخصص لازم براى ساخت فیلم و کارتون براى کودکان توجه شده بود، اکنون نیاز به هیچ فیلم و کارتون خارجى وجود نداشت.

کودکان روح حساسى دارند و پیام ها را فورى مى گیرند. اگر پیامى که امروز به کودکان داده مى شود، ناسالم و آلوده باشد، فردا نمى توان از آنان انتظار سلامت روح و نفس داشت.

رویکرد تدافعى ـ تهاجمى در برنامه سازى هاى رسانه

همچنان که در استراتژى فرهنگ دینى بیان شد، رسانه باید در دو حوزه دفاع و هجوم در برابر فرهنگ هاى بیگانه، عمل کند. در حوزه دفاع سه مرحله ایجاد، تثبیت و گسترش ارزش ها و هنجارها باید در دستور کار قرار گیرد. در حوزه هجوم نیز باید به شناخت نقاط ضعف دشمنان و نقاط قوت فرهنگ خودى و برنامه ریزى براى ارتباط میان فرهنگ ها توجه شود.

براى اینکه در برابر تهاجم فرهنگى بیگانگان، دفاعى صحیح و غیر قابل خدشه داشته باشیم، باید نخست شناختى روشن از نقاط ضعف خویش، امکانات دشمن، شیوه هاى دفاع فرهنگى، هویت فرهنگى خود و روش هاى ایجاد و تثبیت و توسعه پایدار آن داشته باشیم. این کار نیاز به پژوهش هاى کتابخانه اى و میدانى گسترده و مناسب دارد که باید به دست کارشناسان خبره سازماندهى و اجرا شود. سرانجام باید نتایج به دست آمده از این فرآیند، در اختیار برنامه سازان و مدیران قرار گیرد و راه کارهاى متناسب به آنان ارائه شود.

رویکرد تهاجمى نیز اگر اهمیتش بیشتر از دفاع فرهنگى نباشد، کمتر نیست؛ زیرا در بسیارى موارد حفظ حیات جامعه اسلامى در گرو پیش دستى کردن نسبت به تهاجم بیگانگان است. عناصر فرهنگى شیعه از چنان قوتى برخوردار است که توانایى تأثیرگذارى مثبت در فرهنگ هاى دیگر را دارد؛ به شرطى که این حرکت فرهنگى، حساب شده و متناسب با شرایط طرف مقابل صورت پذیرد؛ در غیر این صورت ممکن است ناخواسته در فضاى تهاجم دشمنان قرار گیریم و خود به تأثیرگذارى آن مدد رسانیم. به طور کلى فرهنگ جامعه اسلامى ایران دو جنبه دارد:
1. فرهنگ ملى؛

2. فرهنگ دینى.

فرهنگ ملى به عناصر و شاخصه هاى ملیت ایرانى مربوط مى شود. رسانه وظیفه اى بس سنگین در حفظ میراث فرهنگ ملى و دفاع از آن بر عهده دارد. این عناصر شامل هنر، زبان، ادبیات، فلسفه، دانش ها، آداب و رسوم و مجموعه چیزهایى است که هویت ایرانى ما را شکل مى دهد. اگر رسانه در ترجمان فرهنگ غرب و بهره گیرى از دستاوردهاى فرهنگى آنان، دقت و توجه کافى را به کار نبرد، نشانه تیر این اتهام قرار خواهد گرفت که آب به آسیاب مهاجمان فرهنگى مى ریزد.

فرق فرهنگ با تمدن آن است که تمدن فرهنگى وضعیتى میرا دارد؛ یعنى با گذشت زمان گرفتار فرسایش و دگرگونى مى شود و سرانجام از میان مى رود، ولى فرهنگ، ماندگار است به سبب همین کم توجهى به مجراهاى ورودى فرهنگ، اثرهایى جبران ناپذیر در حیات اجتماعى و هویت فرهنگى یک ملت خواهد داشت.
ازاین رو، باید توجه کرد رسانه تنها گذرگاهى براى انتقال و جابه جایى فرهنگ ها نیست و ما باید در پى حفظ حیات فرهنگ پویا، دیرپا و توانمند خود و پاسبانى از میراث و کیان آن باشیم. در واقع اکنون رسانه دروازه اى یک سویه براى ورود فرهنگ هاى دیگر به فرهنگ ماست.

آگاهان امور فرهنگى مى دانند که جریان تأثیرگذارى بر یک فرهنگ، روندى بسیار آرام و کند دارد و با کنش و واکنش مستقیم فرهنگى صورت نمى پذیرد. توجه به فرهنگ هایى که در مسیر تاریخ، به دست فرهنگ هاى دیگر فرو پاشیده و نابود شده اند این هشدار را به همراه دارد که باید در نگه دارى از داشته هاى فرهنگى خود کوتاهى نورزیم، زیرا زمان برگشت پذیر نیست و در این میانه هر کس به هر دلیل سستى ورزد، محکوم به نابودى و فناست. بدین خاطر باید براى پذیرش، پالایش، پیرایش و نمایش آثار فرهنگى بیگانگان برنامه هایى منسجم و استراتژى هایى حساب شده داشته باشیم.
بى گمان سلطه و استعمار و استحاله فرهنگى، جریانى خزنده و بى سر و صداست که در طى آن سلطه گر تلاش مى کند، روش هایى بسیار دقیق و ظریف در پیش بگیرد تا شخص استعمار شده حتى خود نیز نفهمد که در چه حالتى به سر مى برد و چه بلایى بر سر او مى آید. یکى از روزنه هاى نفوذ و عمل در این جریان، تغییر و تبدیل آرام آرام مفاهیم است که در بهترین حالت خود از راه هنر و در توانمندترین شرایط، از راه رسانه وارد مى شود. اگر ملتى مفاهیم و بینش خود را نسبت به امور تغییر دهد، هر چند ظواهر را حفظ کند، در باطن، به طور ناخودآگاه در جهت سود و دام و دامان استعمارگر حرکت خواهد کرد.

بنابراین، سیاست گذاران و برنامه سازان رسانه باید، در هر گامى که براى این انتقال فرهنگى برمى دارند، میزان تأثیرگذارى فرهنگ وارداتى بر هویت و فرهنگ ملى، مردم خویش را بسنجند و تنها تا آن اندازه به آن اجازه حضور دهند که به عناصر فرهنگ ملى، آسیب نرساند و اگر آن را بالا نمى برد، زمین نزند. براى این کار نخست باید فرهنگ ملى را شناخت و آن را به عنوان هویت جمعى ملت ایران به مردم شناساند و بر روى عناصر مثبت و سازنده آن تأکید کرد. هر تلاشى براى حفظ، تقویت و استمرار هویت فرهنگى ملى، دفاع و هر گامى براى نشان دادن نقاط قوت فرهنگ ایرانى در برابر فرهنگ هاى دیگر، هجوم فرهنگى است.

هدف اصلى هجوم فرهنگى استعمارگران به کشور ما فرهنگ دینى است؛ زیرا فرهنگ دینى با دمیدن روح شهادت و مجاهدت در راه خدا و دورى از ذلت در برابر غیر او، مسلمانان را به رویارویى با ستم و فساد و طغیان فرا مى خواند. ازاین روى، دفاع از فرهنگ دینى حساس تر و سنگین تر است. استعمارگران، فرهنگ ملى ما را فرهنگى متخاصم و مانع نمى دانند، بلکه آن را بخشى از نظم نوین جهانى خویش و وسیله اى براى ادامه تسلط خود بر منابع جهان و حتى مؤید آن مى بینند. آنان برخى از عناصر فرهنگى و هنرى فرهنگ ایرانى را سبب گرمى بازار سیاست و اقتصاد فرهنگ جهانى و در نتیجه، وسیله افزایش سلطه و سودشان مى دانند.

تأثیر باغ سبز غرب در رسانه

رشد شگرف دانش فنى اطلاع رسانى و پیدایش ابزارهایى مانند: رایانه، ماهواره، اینترنت و... همه جنبه هاى سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى کشورها را دگرگون کرده است. امروزه دیگر مرزهاى سیاسى ـ حقوقى حاکمیت ها، معناى پیشین خود را از دست داده است. نیز مفهوم امنیت ملى، استقلال سیاسى و هویت فرهنگى به کلى تغییر یافته است. رسانه هاى نوین، با مخاطب ارتباط دو جانبه برقرار مى کنند. تا جایى که هر کاربر، مى تواند از محل زندگى خود، با کتاب خانه هاى بزرگ دنیا، کنفرانس ها، سخنرانى ها، مراکز تجارى، فرهنگى، سیاسى و... ارتباط مستقیم دوجانبه برقرار کند. به این ترتیب، طبیعى است که دنیا در آغاز قرن بیست و یکم حتى با یک دهه پیش از آن تفاوت ماهوى داشته باشد. به طور کلى ویژگى هاى اساسى رسانه هاى جدید را مى توان چنین بیان کرد:
1. افزایش دسترسى شهروندان، سیاستمداران و دیوان سالاران به اطلاعات؛

2. سرعت یافتن جمع آورى، انباشت و توزیع اطلاعات و از میان رفتن محدودیت هاى زمانى و مکانى؛

3. فراهم آمدن امکان کنترل بیشتر کاربران بر روى اطلاعات؛

4. فراهم آمدن امکان قبض و بسط اطلاعات براى فرستنده؛

5. فراهم آمدن امکان تمرکز زدایى؛

6. فراهم شدن امکان تعامل میان فرستنده و گیرنده اطلاعات.[38]

اینها همه گویاى آن است که ما در فضایى قرار داریم که فرهنگ غرب مى تواند با سر و رویى آراسته و به سادگى در برابر مخاطب هاى ما قرار گیرد و اثر گذارى کند. امام خمینى رحمه الله از این ظاهر آراسته به باغ سبز غرب تعبیر مى فرماید و در پیام خویش به گورباچف، او و دستگاه حاکمه شوروى سابق را به گرفتار نشدن به باغ سبز غرب فرا مى خوانند:
اولین مسئله اى که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدازدایى» و «دین زدایى» از جامعه که تحقیقاً بزرگ ترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروى وارد کرده است تجدید نظر نمایید و بدانید که برخورد واقعى با قضایاى جهان جز از این طریق میسر نیست. البته ممکن است از شیوه هاى ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیاى غرب رخ بنماید، ولى حقیقت جاى دیگرى است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره هاى کور اقتصادى سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه دارى غرب حل کنید، نه تنها دردى از جامعه خویش را دوا نکرده اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روش هاى اقتصادى و اجتماعى به بن بست رسیده است، دنیاى غرب هم در همین مسائل، البته به شکل دیگر و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.
جناب آقاى گورباچف! باید به حقیقت رو آورد، مشکل اصلى کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادى نیست، مشکل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست. همان مشکلى که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلى شما مبارزه طولانى و بیهوده با خدا و مبدأ هستى و آفرینش است.[39]

باغ سبز دنیاى غرب چیست و چرا تا این اندازه اهمیت دارد که امام خمینى رحمه الله گورباچف، اصلاحگر شوروى کمونیست را از آن پرهیز مى دهند؟ باغ سبز غرب مجموعه آن چیزهایى است که زیبایى و طراوتش، از دور، عقل و دل درماندگانى را که به دنبال سایه اى خنک و استراحتگاهى آرامند، مى رباید. فرهنگ استعمارى غرب که برآمده از ستم و استبداد است، عیب هاى فراوان دارد که از جمله آنها نبود معنویت و آبشخورى براى سیراب کردن روح تشنه آدمى است. اختلاف طبقاتى، استعمار و بهره کشى از رنگین پوستان و فروپاشى نهاد خانواده و... از ویژگى هاى دیگر این فرهنگ است. با این حال، فرهنگ غربى، براى فریب و استعمار و استثمار مردم دنیا، از وراى این عیب ها و نازیبایى هاى برونى، سر و وضعى آراسته و چهره اى زیبا از خویش به نمایش مى گذارد تا براى کشورها و ملت هاى هدف، فریبنده و جذاب باشد.

استراتژیست هاى فرهنگى غرب، به ویژه آمریکا از مدت ها پیش در پى روش هایى جذاب براى غارت منابع ملل محروم بوده اند؛ «هالیوود» یکى از مهم ترین این روش ها و ابزارهاست. یکى از بزرگان درباره تحرک انگلیسى ها در زمان بسته شدن قرارداد «رژى» و پیش از وقوع نهضت تنباکو در ایران مى نویسد:
دختران فرنگى براى تاراج عقل و دین جوانان مسلمان وارد شده اند. زنان بدکاره خارجى نیز به همراه آنها به کسب درآمد پرداختند. در هر شهرى مخصوصاً تهران چندین تئاتر و فاحشه خانه تشکیل گشت. کافه هاى قمار و رقص و مشروب رایج شد. مبلغین مسیحى همراه با خواهران مقدس و عمله طرب به تبلیغ مسیحیت پرداختند تا مسلمانان را به راه راست دعوت کنند. این گونه اعمال شدیداً باعث ناراحتى روحانیت و مردم گردید.

ایران، فرنگى بازار درست و حسابى گردید. به خصوص تهران که در این تازگى ها از فرنگى قیامت و محشر شده بود. هر جا مى رفتى فرنگى: خانه فرنگى، دکان فرنگى، بازار فرنگى، کوچه فرنگى، من جمله این جماعت فرنگى در هر بلدى پس از استقرار از هر سو بر مسلمانان بیچاره دام ها افکندند و دانه ها افشاندند. شرح این اوضاع فرنگى بازار جدید ایران، در حیز تقدیر و توصیف نگنجد. [40]

رسانه؛ کاتالیزور فرهنگ غرب

باغ سبز غرب مجموعه الگوهایى از زندگى و فرهنگ غربى است که امروز غرب از راه ابزارهاى ارتباط جمعى براى مردم دنیا به تصویر مى کشد. آنها بر نقاط ضعف فرهنگ غرب سرپوش مى نهند و تنها نقاط مثبت و پذیرفتنى آن را آشکار و بزرگ نمایى مى کنند. با این کار به دنبال هدف خویش اند، ولى ما نباید آنها را در رسیدن به این هدف کمک کنیم. براى نمونه، اگرفراورده هاى فرهنگى آنان را به روشى حساب شده سانسور نکنیم و تنها آن بخش هایى را که در ظاهر، با فرهنگ ما ناسازگار است، جدا کرده، بقیه را به خورد روح و فکر و ذهن ملت خویش بدهیم، به آنها کمک کرده ایم. چه خدمتى بزرگ تر از این به فرهنگ غرب که بخش هایى از این باغ سبز را که در فرهنگ ما ناپسند است، حذف کنیم و بقیه را به عنوان باغى سرسبزتر در برابر دیدگان کودکان، نوجوانان و جوانان خویش بنهیم و ادعا کنیم که نقاط مثبت فرهنگ غرب را گرفته ایم! براى توضیح مطلب، آوردن یک مثال، خالى از لطف نیست:
مى دانیم که ذهن افراد خلاق یا راست مغز، به گونه اى متفاوت از افراد چپ مغز یا منطقى عمل مى کند.[41] افراد راست مغز اندیشه اى منظومه اى و کل گرادارند و متمایل به ترکیبند؛ در حالى که انسان هاى چپ مغز، اندیشه اى منظم و طبقه بندى شده و جزئى دارند و به تجزیه علاقه مندند. اگر انسان هاى خلاق در یک ترکیب، حفره اى ببینند، مى توانند با قدرت حدس و اندیشه منظومه اى ذهن خود، جاى خالى را تشخیص دهند و خلا را پر کنند. این فضاى خالى هر چه کوچک تر باشد، دقت حدس آنها بالاتر مى رود و هر چه بزرگ تر باشد، دقت حدسشان پایین مى آید و تنوع در پاسخ هایشان بیشتر مى شود، تا جایى که دیگر مغز، نمى تواند از اجزاى پراکنده باقى مانده چیزى درک کند و آن را کنار مى نهد.

در آزمایش هاى روان شناختى، براى سنجش توانایى خلاقیت کودکان، از یک متن یا پاراگراف، یا حتى یک جمله، بخش یا کلمه اى را حذف مى کنند و از کودک مى خواهند، بهترین گزینه را براى پر کردن جاى خالى انتخاب کند.
اگراز یک فیلم که به صورت مجموعه اى از اطلاعات به هم مرتبط، فضایى از یک فرهنگ را به ذهن بیننده القا مى نماید، بخش کوچکى حذف شود و در برابر ذهن خلاقى قرار داده شود، مى تواند این خلأ را تشخیص دهد و با حدس خود، آن خلأ را پر کند. به ویژه اگر ذهن ایرانى باشد؛ زیرا ذهن هاى ایرانیان، به طور کلى خلاق و داراى ضریب بالایى از راست مغزى اند. [42]

کسانى که غرب را در نشان دادن باغ سبز از فرهنگ خود، این چنین یارى مى دهند، خواسته و یا ناخواسته آب به آسیاب دشمن مى ریزند، ولى باید به حال مردمى که فرهنگ و هویت خویش را از دست مى دهند و به جاى آن فرهنگ و هویتى استعمارگر را مى پذیرند، تأسف خورد. نمایش چنین فیلم هایى که به اصطلاح، سانسور شده است، اندیشه و فکر و روح کودکان و نوجوانان و جوانان را با بخش هاى دیگر این فرهنگ آشنا و دم خور مى کند و راه را براى گزینش هاى بعدى آنها هموار مى سازد. کسى که ذهن و روح و فکرش با چنین فضایى سازگار شده باشد، زمانى که در برابر اینترنت، ماهواره، شبکه هاى کابلى و کتاب ها و مجلات و موارد دیگر که چنین سانسورى در آنها صورت نگرفته، قرار گیرد، به راحتى پاسخ پرسش پیشین خویش را مى یابد و حفره هاى خالى سانسور شده را پر مى کند و چون بخش هاى دیگر را پذیرفته است، در پذیرش این بخش ها نیز تردید نمى کند. این فرآیندى است که در آن، سرانجام فرهنگى به تاراج مى رود و فرهنگى دیگر به جاى آن مى نشیند و راه براى غلبه تمدنى بر تمدن دیگر هموار مى شود.
ممکن است گفته شود ما تلاش هایى نیز براى حفظ فرهنگ خویش مى کنیم، ولى واقعیت آن است که گرایش به باغ سبز غرب، بسیار بیشتر از توجه به عناصر فرهنگ خودى است؛ زیرا فرآورده هاى فرهنگى آنان به راحتى در دسترس است و دست هایى که استعمار در آستین خود ما پروریده است، این دستیابى را آسان تر نیز مى کند. از سوى دیگر، دراین تلاش هاى فرهنگى، بیشتر به فرهنگ ملى که با فرهنگ استعمارى چندان ناسازگارى ندارد و خود به عنوان بخشى از دهکده جهانى تعریف مى شود، توجه مى شود و به عناصر دینى و مذهبى مردم که به صورتى بنیادین با فرهنگ استعمارى و متجاوز غرب تعارض ذاتى دارد، توجهى نمى شود. براى نمونه، فرهنگ نماز که قرآن همگان را به برپا داشتن آن فرا خوانده است و پیشوایان معصوم علیهم السلام و بزرگان دین آن را والاترین لحظات پرستش آدمى مى دانند، جایگاه چندانى در برنامه سازى هاى رسانه ندارد و با دقت و ظرافت بدان پرداخته نمى شود؛ در حالى که نماز ذکر خدا و شرط قبولى دیگر اعمال آدمى است. ضعف ما در ارائه فرهنگ خودى و کمک به ارائه گسترده فرهنگ غربى در قالب فیلم ها، سبب مى شود، زشتى کارهاى منکر در نظر کودکان و نوجوانان و جوانان از میان برود. ادامه این روند سبب تغییر هویت جوانان و پرورش آنان متناسب با فرهنگ باغ سبز غرب خواهد شد. در این صورت، چگونه مى توانیم از آنها بخواهیم که به فرهنگ خودى که اکنون دیگر با آن سازگارى ندارند، توجه کنند؟ هنگامى که آنان هویت فرهنگى خویش را در فرهنگ غرب استحاله کردند، دیگر با فرهنگ ملى و به ویژه دینى خویش به تعارض برمى خیزند و خود عامل گسترش رواج فرهنگ غرب مى شوند و رودرروى فرهنگ خودى مى ایستند.
ممکن است پاسخ داده شود که در این صورت باید راه ورود فراورده هاى تمدنى و فرهنگى غرب را ببندیم؛ زیرا در همه آنها خواه ناخواه گوشه اى از باغ سبز فرهنگ غرب نمایان مى شود. ولى براى ما که از چنین فرهنگ غنى برخورداریم، بستن درهاى خود بر روى دنیاى پیرامون، عاقلانه نیست، بلکه باید با تکیه برداشته ها و هویت فرهنگى خویش، به رویارویى با فرهنگ هاى بیگانه برخیزیم و از آنها در جهت غنى سازى فرهنگ خویش سود ببریم. در این صورت، فرهنگ ما حتى مى تواند به فرهنگ هاى دیگر هجوم برد. البته این مهم، یعنى برقرارى این معادله، نیاز به دقت و ظرافت و مهم تر از همه، شناخت دقیق فرهنگ خویش و تعهد و پاى بندى درونى به آن دارد. یافتن این نقطه تعادل نیز، بر دوش برنامه ریزان و مدیران رسانه است.

در این جا براى روشن شدن هر چه بهتر مطلب، داستان عاشقانه «ایده آل» را نمونه مى آوریم. به تصویرى که از ساختار روایى این داستان، به دست داده ایم، توجه کنید: همچنان که مشاهده مى شود از کل روند این داستان تنها بخشى از بند دوازده آن، که به پاسخ جسمانى دادن قهرمان زن به قهرمان مرد مربوط مى شود، با فرهنگ ما تعارض مستقیم فرهنگى دارد و باید حذف شود. حال اگر یک انسان کج رو، همه این فرآیند را از بالا به پایین بخواند، یا در جریان تعامل فرهنگى با آن قرار گیرد، آیا نمى تواند این حفره خالى را پر کند؟ دراین صورت، آیا بخش هاى دیگر، هر چند با فرهنگ او تعارضى بنیادین داشته باشند، اندک اندک در ذهن او ننشسته و با وجود او سازگار نخواهد شد و به عنوان یک هویت و یک فرهنگ جدید در درون او جاى گیر نخواهد شد؟ و آیا اگر این شخص بعدها، همین فیلم یا صحنه اى مانند آن را در رسانه هاى دیگر مشاهد کند، به سادگى آن را نپذیرفته و خود خلأهاى آن را پر نخواهد کرد و این امر سرانجام فرهنگ او را به طور کلى دگرگون نخواهد ساخت؟

چنین است که رسانه نقش تسهیل کننده فرهنگ غرب را بازى مى کند.

ساختار روایى داستان عاشقانه ایده آل[43]

1. هویت اجتماعى قهرمان زن زیر سؤال مى رود؛
2. قهرمان زن به مرد اشرافى مسلک، واکنش خصمانه نشان مى دهد؛
3. پاسخ مرد اشرافى مسلک به قهرمان ابهام آمیز است؛
4. قهرمان زن رفتار قهرمان را گواهى بر توجه صرفاً جنسى به خودش تعبیر مى کند؛
5. قهرمان زن رفتار قهرمان را با خشم یا سردى پاسخ مى دهد؛
6. قهرمان، این کار زن را با تنبیه او تلافى مى کند؛
7. قهرمانان زن و مرد، از نظر فیزیکى یا عاطفى از هم جدا مى شوند؛
8. قهرمان با زن به نرمى و مهربانى رفتار مى کند؛
9. قهرمان زن مهربانى قهرمان را به گرمى پاسخ مى دهد؛
10. قهرمان زن رفتار ابهام آمیز قهرمان را به عنوان حاصل آزردگى پیشین باز تعبیر مى کند؛
11. قهرمان، عشق خود را ابراز و آشکارا اعلام مى کند و تعهد خلل ناپذیر خود به قهرمان زن را با مهرى تمام عیار نشان مى دهد؛
12. قهرمان زن جسماً و روحاً به قهرمان مرد پاسخ مى دهد؛
13. هویت قهرمان زن اعاده مى شود.

رسانه، مترجم فرهنگ اسلامى یا تقویت کننده آن

اکنون پس از گذشت قرن ها از افول فرهنگ و تمدن اسلامى، دوباره مردم ایران با نهادینه کردن مردم سالارى دینى فروغى به آن بخشیده اند. مردم ما با تکیه بر مکتب تشیع ـ که علت اصلى افول مسلمانان دورى از آن بوده است ـ در حال بنا کردن فرهنگ و تمدنى نوین و ارائه آن به چشمان حیرت زده و سرگردان بشریت است.
رسانه در این زمینه چه نقشى مى تواند ایفا کند؟ آیا هم صدا با غرب فرهنگ اسلامى را زوال یافته و متعلق به دوران گذشته تعریف مى کند، یا هویت گم شده فرهنگ خویش را مى جوید؟ هویتى که در درازناى زمان هیچ گاه به اندازه امروز امکان بروز نیافته و از چنین پشتوانه مردمى برخوردار نبوده است. رسانه باید براى حرکت رو به جلو، نگاه خویش را به افق هاى پیش روى خود، بدوزد و آینده را براى مردمان خود تصویر کند و بسازد. فرهنگ دینى و مذهبى ما، فرهنگى به هم پیوسته است که از آغاز آفرینش آدمى تا سرانجام عمر، جهان را به هم مى پیوندد. مسیر حرکت این فرهنگ و تمدن آن چنان شفاف و آشکار است که سازندگان آن مى توانند به راحتى و خوبى با بهره گیرى از توانایى هایى که در دسترس است، راه را براى آینده روشن آن هموار سازند.

بنابراین، رسانه باید در استراتژى اصلى خویش، دست از ترجمان فرهنگ هاى پیشین بشوید و به ساختن فرهنگ آینده بپردازد. البته نگاه به دست آوردهاى فرهنگى و تمدنى گذشته و عبرت آموختن از آنها ارزشمند است، ولى این نگاه نباید بیش از حد باشد؛ زیرا در این صورت همانند کوه نوردى خواهیم شد که به جاى نگاه کردن به قله، همواره به پشت سر خود نگاه مى کند تا از افتادن دیگران درس بگیرد. هیچ انسانى نمى تواند با نگاه کردن به پشت سر، رو به جلو حرکت کند، مگر اینکه نگاه وى به سمت هدف معطوف باشد و این موضوع در مورد هویت و فرهنگ ملى نیز صادق است. یکى از روش هاى زیرکانه استعمار همیشه آن بوده است که ما را به گذشته هاى خود مشغول سازد تا خود بتواند راه آینده مان را جهت دهد.

از رسانه و برنامه ریزان و مدیران سطح بالاى آن انتظار مى رود که ابتدا هدف فرهنگ و تمدن خود را شناسایى کنند و به عنوان هدف براى جامعه خویش و جامعه جهانى تعریف کنند. در این صورت است که امکان دفاع از فرهنگ موجود و حرکت به سوى نقطه آرمانى و نیز هجوم به فرهنگ هاى مانع و مخالف، فراهم مى آید. کسى که تنها به فکر دفاع از گذشته هاى دور و نزدیک باشد، از حال و آینده خود غافل خواهد ماند و سرانجام به خاطر از دست دادن فرصت هاى ارزشمند دست حسرت به دندان خواهد گزید.

نقش رسانه در تبدیل استراتژى دفاع به استراتژى هجوم فرهنگى

همچنان که پیش تر گفته شد، رسانه باید از پرداختن به فرهنگ هاى گذشته، به فرهنگ سازى و از وضعیت منفعل به شرایطى پویا و متحرک روى آورد. مردم کشور ما نخست باید بدانند، چه امکانات فرهنگى در اختیار دارند و دیگر اینکه چگونه باید از شرایط موجود بهترین بهره را ببرند. یک مجموعه جوان و کارآمد باید همواره بکوشد و تهدیدها را به فرصت هایى براى رسیدن به هدف هاى خود تبدیل کند. برعکس، از ویژگى هاى مجموعه هاى پیر و ناتوان آن است که به فرصت ها نیز به دیده تهدید مى نگرند؛ یعنى چون توان تبدیل تهدید به فرصت، یا استفاده از فرصت هاى موجود را ندارند، هر کنش و واکنشى که بر نحوى شرایط آنها را به هم زند، تهدیدى براى حفظ منابع موجود تلقى مى گردد.

با توجه به جوان بودن کشور و مخاطب هاى رسانه و انقلاب، رسانه باید استراتژى هاى خود را بر ویژگى هاى یک مجموعه جوان، استوار کند.

بنابراین، باید همواره در حال تبدیل مواضع دفاعى خویش در حوزه فرهنگى، به شرایط هجو مى باشد. البته منظور از هجوم، غصب حقوق دیگران نیست، بلکه مراد آن است که عناصر فرهنگى ما شرایطى پویا و حرکتى همواره رو به جلو داشته باشند و چون در زمینه مردمى خلاق پدید مى آیند، پیوسته نو به نو شوند.
مدیریت تغییر، همواره حرکت به سوى نقطه بهتر را با خود دارد و این از ویژگى هاى موجود زنده است که الزاماً به روش آزمون و خطا عمل نمى کنند، بلکه در هر حرکت، شرایط گام بعدى را پیش بینى و بهترین گزینه را انتخاب مى کند.

در زمینه نظامى گاهى لازم مى شود در برابر دشمنى که درصدد هجوم به مواضع یک جامعه است، حمله پیش گیرانه صورت گیرد تا از این راه، دشمن وادار به ترک تصمیم خود گردد. در حوزه فرهنگ نیز گاهى لازم است، در حرکت هاى فرهنگى پیش دستى شود و بر عناصر فرهنگى مهاجم، هجوم آورده شود. با توجه به رقیب هایى که اکنون رسانه در حوزه اطلاع رسانى دارد، این حرکت ها اهمیتى ویژه دارند؛زیرا اگر از آن غفلت شود، دیگر جایى براى جبران باقى نخواهد ماند. شاید تا پیش از پیدا شدن امکانات اطلاع رسانى رقیب براى رسانه، سخن گفتن از موضع دفاعى در حوزه فرهنگ، حرفى پذیرفتنى و پسندیده بود، ولى اکنون و در این میدان رقابت که قانون انتخابِ بهترین، حکم فرماست، تنها بهترین ها انتخاب مى شوند.

شناسایى درست منابع فرهنگ اسلامى

یکى از مهم ترین هدف هاى تهاجم هاى فرهنگى بیگانگان به ویژه پس از پیروزى انقلاب اسلامى، دگرگون ساختن هویت منابع تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامى است. این یکى از برنامه هایى بود که مدت ها پیش فراماسونرها و شرق شناسان در قالب پژوهش هایى درباره اسلام پیاده کردند و سپس افراد گوناگونى با تحصیلات و پیشینه هاى متفاوت، در این عرصه قلم به دست گرفتند.

آنان ساخته پندارهاى خود و اربابانشان را به عنوان منابع اسلام شناسى و فرهنگ اسلامى در جامعه معرفى کردند و چون امکانات مادى و معنوى فراوانى در اختیار داشتند و دشمنان دین با ابزارهایى پیشرفته به آنها کمک مى کردند، موقعیت هایى نیز به دست آوردند.

این حرکت، ویژه عصر ما نیست بلکه از آغاز اسلام همواره تلاش هایى براى پوشاندن چهره واقعى دین و حقیقت و تغییر دادن منابع اصیل و درست آن بوده است. رویارویى خلفا با امامان معصوم علیهم السلام ما و حبس و تبعید و زجر و دور نگهداشتن آنها از مردم، نمونه اى از این تلاش ها براى دور نگهداشتن مردم از اصلى ترین منابع شناخت اسلام است. در همان زمان با پشتیبانى آنها منابع انحرافى به صورتى گسترده به جامعه اسلامى عرضه شد و در طول تاریخ در دسترس مسلمانان قرار گرفت. این بزرگ ترین دلیل انحطاط و انحراف مسلمانان از مسیر درست رشد و تعالى فرهنگ دینى بوده است.

شناسایى و بهره بردارى درست از منابع فرهنگ دینى، امرى کارشناسانه است که از عهده هرکس بر نمى آید. بدین خاطر، رسانه براى آنکه به دامان این اشتباه مهم تاریخى نغلتد، باید راهکارهایى بیندیشد: نخست اینکه ارتباطى صحیح با کارشناسان معتبر فرهنگ دینى برقرار کند؛ دیگراینکه در انتخاب منابع توجه کافى را به کار گیرد؛ سوم اینکه کارشناسانى خبره در این زمینه پرورش دهد؛ چهارم اینکه در زمینه ترجمه و تفسیر متون و منابع فرهنگى دقت زیادى به خرج دهد و سرانجام اینکه در گزینش برنامه سازان و پرورش آنان و نیز نظارت بر آنان وسواس داشته باشد. شهید مطهرى در این باره مى گوید:

ارسطو در مورد فلسفه مى گوید:

اگر باید فیلسوفى کرد، باید فیلسوفى کرد و اگر نباید فیلسوفى کرد، باز هم باید فیلسوفى کرد. مقصود ارسطو این است که فلسفه یا درست است و باید آن را تأیید کرد و یا غلط است و باید آن را طرد کرد. اگر درست و قابل تأیید است، باید فیلسوف شد و با نوعى فیلسوفى گرى، فلسفه را تأیید کرد و اگر هم غلط است و طرد شدنى، باز باید فیلسوف شد و فلسفه را آموخت و با نوعى فیلسوفى گرى، فلسفه را نفى و طرد کرد. پس به هر حال فلسفه را باید آموخت و ضمنا باید دانست که هر نوع انکار فلسفه، خود نوعى فلسفه است و کسانى که مى پندارند تنها با دست آوردهاى برخى علوم، بدون آنکه توام با انتزاعات فلسفى بشود، فلسفه را نفى و رد مى کنند سخت در اشتباهند.

من فعلاً کار ندارم که علماى اسلام در طول هزار و چند صد سال به فرهنگ جهان و معارف جهان و تمدن جهان، علوم ریاضى جهان، علوم طبیعى جهان، علوم انسانى جهان، علوم فلسفى جهان، حقوق و ادبیات و... خدمتى کرده اند یا نکرده اند، که البته کرده اند. اگر فقه ما را، فلسفه ما را، عرفان و سیر و سلوک ما را، اخلاق و فلسفه زندگى و فلسفه تعلیم و تربیت ما را، تفسیر ما را، حدیث ما را، ادبیات ما را، حقوق ما را باید قبول کرد و پذیرفت، باید فقیه شد، یا فیلسوف شد، یا عارف و سالک شد و یا... و اگر هم باید نفى کرد و طرد نمود، باز هم باید آنها را آموخت و فهمید و هضم کرد و آن گاه به رد و طرد و نفى آنها پرداخت. این صحیح نیست که یک فرد غیر وارد که اگر یک کتاب فقه یا فلسفه را به دستش بدهند نمى داند از راست بگیرد یا از چپ، پیشنهاد رد و طرد بدهد.

ما فعلاً نهضتى داریم موجود، هر نهضت اجتماعى باید پشتوانه اى از نهضت فکرى و فرهنگى داشته باشد و اگر نه، در دام جریان هایى قرار مى گیرد که از سرمایه فرهنگى برخوردارند و جذب آنها مى شود و تغییر مسیر مى دهد. چنان که دیدیم گروهى که از سرمایه فرهنگى اسلامى بى بهره بودند، چگونه مگس وار، در تار عنکبوت دیگران گرفتار آمدند و از طرف دیگر هر نهضت فرهنگى اسلامى که بخواهد پشتوانه نهضت اجتماعى ما واقع شود، باید از متن فرهنگ کهن ما نشأت یابد و تغذیه گردد، نه از فرهنگ هاى دیگر. اینکه ما از فرهنگ هاى دیگر، مثلاً فرهنگ مارکسیستى یا اگزیستانسیالیستى و امثال اینها قسمت هایى التقاط کنیم و روکشى از اسلام بر روى آنها بکشیم، براى اینکه نهضت ما را در مسیر اسلامى هدایت کند، کافى نیست. ما باید فلسفه اخلاق، فلسفه تاریخ، فلسفه سیاسى، فلسفه اقتصاى، فلسفه دین، فلسفه الهى خود اسلام را که از متن تعلیمات اسلام الهام بگیرد، تدوین کنیم و در اختیار افراد خودمان قرار دهیم.[44]

 

 

توانایى تبدیل منابع فرهنگى به منابع قابل استفاده

مخاطبان رسانه در طبقه بندى هاى گوناگونى جاى مى گیرند. رسانه باید براى هر گروه، برنامه هاى مناسب را از منابع فرهنگى، فراهم آورد. این فرآیند به برنامه سازانى آگاه نیازمند است که از یک سو با منابع فرهنگى آشنا باشند و از سوى دیگر، ویژگى هاى روان شناسانه و جامعه شناسانه مخاطبان را بشناسند و در کنار اینها بر تکنیک هاى انتقال پیام به مخاطب، مسلط باشند. یکى از بایسته هاى این کار، واگذارى هر بخش از کار به کارشناس خود آن بخش است. براى نمونه، در برنامه هاى خارجى که به طور معمول، تهیه کننده غیر از نویسنده و نویسنده غیر از کارشناس و کارشناس جدا از روان شناس است؛ در حالى که یکى از نقاط ضعف برنامه سازى در رسانه ما آن است که به طور معمول، چند مسئولیت یا همه آنها در برنامه هاى ساخته شده، به یک نفر واگذار مى شود. این کار به هر انگیزه اى که صورت پذیرد، بى گمان بر کیفیت برنامه هاى ساخته شده تأثیر منفى خواهد گذاشت. اینکه یک برنامه ساز در حیطه خارج از تخصص خود نیز دستى داشته باشد، امرى بسیار سودمند است، ولى سپردن مسئولیت هاى گوناگون به یک نفر، درست نیست.

کودکان و نوجوانان را مى توان به 5 گروه سنى زیر تقسیم کرد:

1. گروه سنى 3 تا 7 ساله؛

2. گروه سنى 7 تا 9 ساله؛

3. گروه سنى 9 تا 12 ساله؛

4. گروه سنى 12 تا 15 ساله؛

5. گروه سنى 15 ساله به بالا.

در کودکان 3 تا 7 ساله میزان تماشاى تلویزیون، به طور میانگین در حدود دو ساعت است. پیش از این سنین، نوزاد شش ماهه، هنگام خراب شدن تصویر تلویزیون گریه سر مى دهد. این نشان مى دهد که آنان به تغییر در تحریکاتى که از سوى تلویزیون ایجاد مى شود، توجه مى کنند. براى خردسالان که هنوز ساختمان ذهنى شان به تکامل نرسیده است، تلویزیون تنها به عنوان محرکى که هر لحظه صحنه هاى آن تغییر مى یابد، جذاب است. این تغییر سریع براى آنها جالب است. آنها در جریان داستان فیلم قرار نمى گیرند، ولى تک تک تصاویر براى آنها گیرا است. در این سن، عواطف و احساسات شکل تخیلى به خود مى گیرد و هر یک از تصاویر کودک را در تخیل غوطه ور مى سازد.
کودکان 7 تا 9 ساله تنها به داستان فیلم یا برنامه تلویزیونى علاقمند مى شوند، به نحوى که فیلم هایى که داراى جنبه هاى افسانه اى، حرکت و جنب و جوش هستند، براى آنها بیشتر سرگرم کننده اند. تجربه هایى که آنها از تلویزیون به دست مى آورند، بیشتر جنبه بازى و سرگرمى دارد و نمى توانند از آنها نتیجه گیرى اخلاقى بکنند. کودکان در این سنین، به کارتون و فیلم هاى وسترنى علاقه زیاد دارند.

10 تا 12 سالگى، آغاز ادراک منطقى است. در این دوران هرچند کودکان و نوجوانان با دیدن فیلم ها و برنامه هایى که به مسائل عادى زندگى مى پردازند، علاقه نشان مى دهند، هنوز به فیلم هایى که جنب و جوش بیشترى به نمایش مى گذارند توجه بیشترى مى کنند.

در سنین 13 تا 15 سالگى به تدریج ادارک نوجوان جنبه ذهنى پیدا مى کند و زمان و علیت براى او فهم پذیر مى شود. کودکان در این سن، انگیزه اصلى و محرک هاى پنهانى و انتزاعى داستان را درک مى کنند.
از سن 15 سالگى به بعد، فرآیندهاى ادارکى انسان توانایى تجزیه و تحلیل و استدلال منطقى را به دست مى آورد و به این ترتیب فیلم ها و برنامه هاى تلویزیونى، برایش قابل تحلیل و استدلال مى شود.[45]

تلویزیون امروزه اثرگذارترین «شکل دهنده» افکار عمومى است و به صورت یک سلاح ایدئولوژیکى نیرومند در آمده است که مى تواند عقیده ها، سلیقه ها و جهان بینى اشخاص را شکل دهد.

تلویزیون داراى ویژگى هایى است که آن را از دیگر رسانه ها و ابزارهاى اطلاعاتى متمایز مى کند:

1. تلویزیون همزمان بر دو حس بینایى و شنوایى اثر مى گذار و همین ویژگى، آن را در جایگاهى برتر از رادیو و

مطبوعات قرار مى دهد. دیوید ویلسون مى نویسد:

نیروى بالقوه تلویزیون در دادن اطلاعات بیشتر، در یک زمان معین به مراتب زیادتر از هر رسانه دیگر از جمله رادیو و مطبوعات است.[46]

2. برنامه هاى تلویزیون بر خلاف سینما و مطبوعات، براى رسیدن به نظر مخاطب خود نیازى به «واسطه» ندارد.
3. هم زمان مى تواند بیننده هاى زیادى را زیر پوشش قرار دهد؛ به طورى که در بسیارى از کشورها مخاطبان تلویزیونى بسیار بیشتر از خوانندگان مطبوعات یا شنوندگان رادیو هستند.

ازاین رو، خواست طبیعى مردم این است که تلویزیون را «آیینه زندگى» حقیقى، منبع آخرین اطلاعات عینى و واقعى و آورنده فرهنگ و هنر به درون خانه ها ببینند.

رسانه باید در ترجمان فرهنگ مردم خویش به زبانى فهم پذیر براى سنین و گروه هاى مختلف جامعه، طبقه بندى هایى از این دست را در نظر داشته باشد. درست بودن این ترجمان، بهره گیرى از هنر و جاذبه هاى آن و به کارگیرى امکانات و فن آورى هاى روز آمد در این زمینه نقش تعیین کننده دارند.

به روز بودن زبان رسانه

جامعه که مجموعه اى از انسان هاى زنده آن را شکل داده اند، آهنگى از رشد و حرکت را در درون خود دارد؛ زیرا حرکت، رشد و پویایى از ویژگى هاى موجود زنده است. انسان که با اراده و اختیار خود حرکت مى کند، همواره درصدد بهبود بخشیدن به شرایط خود است. ازاین رو، این حرکت خواه ناخواه نیازها، خواست ها، هنجارها و طبیعت هاى متفاوت و متحرکى در جامعه پدید مى آورد. تعامل هاى فرهنگى میان جامعه ها به طور طبیعى خواسته هاى آنها را به یکدیگر پیوند مى دهد. مهم تر اینکه رقیب هایى براى رسانه در زمینه تأثیرگذارى بر فرهنگ، خواست ها و نیازهاى جامعه پدید مى آورد که این امر سبب مى شود، شرایط و زبان آن همواره در حال تغییر قرار گیرد. اینکه این تغییرات تا چه اندازه مثبت و مفیدند و با هنجارهاى دینى و نیازهاى فطرى بشر هم خوانى و تناسب دارند، موضوع بحث ما در این جا نیست، سخن این است که، داشتن زبانى مناسب و به روز براى انتقال مفاهیم و اطلاعات، در تاثیرگذارى بر جامعه نقش اساسى دارد.

ترکیب نظام هاى کابلى و ماهواره اى نمایانگر تحول هیئت جدیدى از انتقال فرهنگى است، هیئتى که به شکلى بارز با نظام هاى سنتى پخش تلویزیونى تفاوت دارد. تا آن جا که به آینده قابل پیش بینى مربوط مى شود، محتمل است که این هیئت جدید با نظام هاى سنتى سخن، تصویر پراکنى هم زیستى کرده و گستره پیوسته رو به افزایشى از کانال ها را براى افرادى که همچنان به دریافت بخش مهمى از مواد مورد تماشاى خود از طریق شبکه هاى سنتى ادامه مى دهند، فراهم سازد. در دراز مدت، ترکیب نوظهور نظام هاى کابلى و ماهواره اى مى تواند، تأثیر مخربى بر سازمان صنایع رسانه داشته باشد.[47]

چنان چه رسانه نتواند خود را با شرایط روز سازوار کند، از چند زاویه اشکال هاى اساسى براى آن پیش خواهد آورد. نخست اینکه جایگاه خود را به عنوان رسانه برتر از دست خواهد داد و هرگز نخواهد توانست آن را بازیابد. دیگر آنکه میان نسل ها، شکاف فرهنگى ایجاد خواهد کرد؛ یعنى در حوزه فرهنگ نسلى که با زبان رسانه انطباق و هم سازى دارد، از نسلى که به زبان دیگرى سخن مى گوید، جدا خواهد شد. سوم آنکه رسانه هاى جانبى هم چون مطبوعات و کتاب ها که بتوانند خود را به زبان روز نزدیک تر کنند، از او پیشى خواهند گرفت. چهارم آنکه در عرصه فن آورى دچار عقب افتادگى خواهد گردید.

 

استفاده از حقیقت در کنار واقعیت

تقابل حقیقت با واقعیت، از دیرباز اندیشه بشر را به خود سرگرم کرده است و درگیرى ها و گفت وگوهاى بسیارى را در میان اندیشمندان و صاحبان فکر و عمل پدید آورده است. این کشمکش اثرهاى بسیارى نیز بر جامعه هاى بشرى بر جاى گذاشته است. آرمان گرایى و عمل گرایى، نظام بایدها و هست ها، استقرا در برابر قیاس و به طور کلى مجموعه بسیار مفصل از دو سویه بودن این نوع نگرش به جهان، همواره موضوع پرسش و اشکال بوده است.
نقل شده هنگامى که ابن سینا و ابوسعید ابوالخیر که یکى فیلسوف و دیگرى عارفى بزرگ بود، با هم رو در رو شدند، سه روز با هم گفت وگو کردند و سرانجام ابوسعید گفت: «ما هر کجا رفته ایم، این کور با عصاى خود بدان جا آمده است» و ابن سینا گفت: «هر چه ما پیدا کرده ایم، این شخص پیش تر دیده است». این داستان، نمونه اى نمادین از این مسئله است. این امر در نگرش دینى به گونه اى دیگر است. در این حوزه، حقیقت فراتر از این تعریف هاست و فرض بر آن است که انسان ها در واقعیت زندگى خویش، باید چنان رفتار کنند که سرانجام به حقیقت و حق مطلق، یعنى ذات پاک الهى، تقرب پیدا کنند. این امر با آرمان گرایى و عمل گرایى که مربوط به چپ مغزى و راست مغزى است،[48] متفاوت است.آرمان گرایى و عمل گرایى نتیجه دو گونه نگاه به یک حقیقت است که هر کدام مى تواند در جایگاه خود کارآمد و پذیرفتنى باشد. رسانه باید میان این دو نوع نگرش، تعادلى لطیف و ظریف برقرار کند تا بتواند همه مخاطبان با بینش هاى گوناگون جذب کند، ولى باید حقیقت اصلى را نیز در سر لوحه و برابر دیدگان خویش قرار دهد.
حقیقت دین، مى تواند هر دو طیف را سیراب کند و رویکردهاى متفاوت فرهنگى و تمدنى آنها را پاسخ دهد. جدا کردن حقیقت ناب از پیرایه هاى آن کارى دشوار است که به غیر از توان کارشناسى بالا، تقوایى را مى طلبد که با آن بتوان نور را از ظلمت، حق را از باطل و خیر را از شر باز شناخت.[49] این همان تفاوت آدمى با دیگر آفریده ها است.
رسانه بى گمان باید در این زمینه پیشگام باشد و تفاوت خود را با رسانه هاى دیگر که درحوزه اى میان این ویژگى در رفت و آمدند، آشکار و برجسته کند. این مزیت رقابتى رسانه دینى است.

بهره بردارى از منابع قرآنى و حدیثى در برنامه سازى

قرآن و روایات پیشوایان معصوم علیهم السلام مهم ترین منابع فرهنگى در حوزه فرهنگ اسلامى است و سودمندترین و کارآمدترین شیوه ها براى ارتقاى فرهنگ و عناصر فرهنگى جامعه اسلامى در این منابع، به دست داده شده است.
بهره گیرى از این منابع به شناخت هاى کارشناسانه نیاز دارد. رسانه مى تواند به یارى کارشناسان خبره و نیز آموزش و تربیت برنامه سازان و تهیه کنندگان و مدیران توانا در بهره گیرى مناسب از منابع قرآنى و حدیثى، از امکانات موجود بهترین و سودمندترین استفاده را ببرد.

پرسش هاى مردمى

1. به نظر شما تهاجم فرهنگى چیست؟
2. دشمن از چه راه هایى به فرهنگ ما تهاجم مى کند؟
3. ما با چه ابزارهایى مى توانیم از فرهنگ خود دفاع کنیم؟
4. چه قدر فرهنگ ملى خود را مى شناسید؟
5. چه قدر با فرهنگ دینى خود آشنایى دارید؟
6. به نظر شما فرق میان فرهنگ ملى و فرهنگ دینى چیست؟
7. چگونه مى توان فرهنگ دینى و فرهنگ ملى را با یکدیگر و در کنار هم داشت؟
8. جلوه هاى هجوم فرهنگى را در جامعه چگونه مى بینید؟
9. تاکنون در حوزه مسئولیت خود، چه در خانه و خانواده و چه در محل کار و اجتماع چه اقدام هایى براى مقابله با رخنه فرهنگ بیگانگان کرده اید؟
10. تأثیر رادیو و تلویزیون در تهاجم فرهنگى بیگانگان چه بوده است؟
11. چه تدابیرى براى مصون ماندن فرزندانتان از بى هویت شدن فرهنگى و به ابتذال کشانده شدن اندیشیده اید؟
12. چه انتظاراتى از سازمان ها و مراکز مسئول در این زمینه دارید؟
13. تا چه اندازه با عناصر فرهنگ اسلامى آشنایى داشته و چه قدر در به کارگیرى آن در زندگى روزمره خود کوشا هستید؟
14. به نظر شما باغ سبز غرب چیست؟
15. آموزگاران و آموزش و پرورش، چه نقشى مى توانند در آشنا ساختن دانش آموزان با فرهنگ غنى اسلامى داشته باشند؟
16. استعمار فرهنگى یعنى چه؟
17. عالمان و حوزه هاى دینى چه نقشى مى توانند در بیدارى فکرى مسلمانان و آشناشدن آنها با فرهنگ واقعى اسلام داشته باشند؟
18. حوزه هاى علمیه در این زمینه چه ضعف هایى داشته و دارند؟
19. نقش دانشگاه ها در زمینه تهاجم فرهنگى بیگانگان چیست؟
20. چگونه مى توان از تجربه هاى ملت هاى پیشین و اقوام دیگر در موفقیت یا شکست در برابر تهاجم فرهنگى بهره برد؟
21. رهبرى دینى و ولایت فقیه چه نقشى در حفظ جامعه اسلامى در برابر تهاجم فرهنگى دارد؟

پرسش هاى کارشناسى

1. عناصر فرهنگ دینى و ملى ما کدام است و چگونه با یکدیگر تلفیق شده اند؟
2. علت توجه ویژه دشمنان به فرهنگ دینى، در جامعه اسلامى ما چیست؟
3. مراکز فرهنگى مرتبط با موضوع تهاجم فرهنگى کدامند و چه عملکردى داشته اند و باید داشته باشند؟
4. عنصر ولایت فقیه در حوزه فرهنگ اسلامى شیعى چه نقشى داشته است؟ پیشینه تاریخى آن چیست و اهمیت آن تا چه اندازه است؟
5. استراتژى هاى دفاع و هجوم در حوزه فرهنگ دینى کدامند و بر چه پایه هاى علمى و عملى استوار شده اند؟
6. تفاوت نگرش علمى به فرهنگ، با نگرش دینى چیست؟ و شرایط ما با کدام یک سازگارى دارد؟
7. رسانه از چه موضوع هایى مى تواند براى برنامه سازى در حوزه هجوم و دفاع فرهنگى استفاده کند؟
8. نقاط ضعف رسانه در رویارویى با تهاجم فرهنگى کدام است؟
9. چه استراتژى هایى در برابر رسانه هاى رقیب باید در پیش گرفت؟
10. درباره اثرهاى جهانى شدن فرهنگ، بر فرهنگ دینى توضیح دهید؟

کتاب شناسى

1. محمدسعید، فیاض، درآمدى بر تهاجم فرهنگى غرب، وزارت ارشاد اسلامى، 1372.
2. ستار هدایت خواه، تهاجم فرهنگى، آموزش و پرورش.
3. اسماعیل شفیعى سروستانى، تهاجم فرهنگى و نقش تاریخى روشنفکران، انتشارات کیهان.
4. جلال رفیع، فرهنگ مهاجم، فرهنگ مولد، اطلاعات، 1374.
5. ابراهیم، رزاقى، الگوى مصرف و تهاجم فرهنگى.
6. گروهى از نویسندگان، تاریخ و فرهنگ معاصر، جلد 5.
7. گروهى از نویسندگان، تهاجم فرهنگى (مجموعه مقالات سومین سمینار)، جمعیت زنان جمهورى اسلامى ایران، 1372.
8. «تهاجم فرهنگى و دیدگاه ها»، فصلنامه علوم سیاسى، دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام ، 1374.
9. گروهى از نویسندگان، «تهاجم فرهنگى غرب»، مجله مکتب اسلام، شماره 368.
10. گروهى از نویسندگان، «تهاجم فرهنگى»، همان، سال 31، شماره 5.
11. «انقلاب اسلامى و تهاجم فرهنگى»، فجر انقلاب در بهار قرآن، سازمان تبلیغات اسلامى.
12. «تهاجم فرهنگى»، اهمیت دین در زندگى بشر، ره توشه راهیان نور، دفتر تبلیغات اسلامى قم، 1376.
13. گروهى از نویسندگان، «تهاجم فرهنگى»، پاسدار اسلام، شماره 131.
14. «تهاجم فرهنگى علیه انقلاب اسلامى»، مجله پیام انقلاب، شماره 255.
15. «تهاجم فرهنگى علیه انقلاب اسلامى»، همان، شماره 258.
16. گروهى از نویسندگان، «تهاجم فرهنگى و هنر»، مجله پیام انقلاب، شماره 266.
17. گروهى از نویسندگان، «دفاع از تهاجم فرهنگى»، همان، شماره 267، سپاه پاسداران.
18. «تهاجم فرهنگى و کشف حجاب»، حکایت کشف حجاب، مؤسسه فرهنگى قدر ولایت، 1373.
19. «تهاجم فرهنگى و حوزه علمیه»، حوزه و روحانیت، ج 3، دفتر مقام معظم رهبرى، سازمان تبلیغات انقلاب اسلامى.
20. «رسالت مبلغین و تهاجم فرهنگى غرب»، مجله بصائر، شماره 16 و 17.
21. «بررسى ابعاد تهاجم فرهنگى از دیدگاه امام خمینى»، روزنامه ابرار، 15/8/74.
22. «نقش جوانان ایران در قبال تهاجم فرهنگى از دیدگاه امام خمینى»، روزنامه اطلاعات، 27/5/71.
23. «بررسى تهاجم فرهنگى غرب و عکس العمل امام خمینى در قبال آن»، 26/11/73.
24. «بررسى مفهوم تهاجم فرهنگى از دیدگاه امام خمینى»، روزنامه جمهورى اسلامى، 29/6/74.
25. «بررسى واژه تهاجم فرهنگى و نقش امام خمینى در مبارزه با این فرهنگ»، روزنامه رسالت، 15/12/70.
26. محمد محمدى اشتهاردى، «بررسى نقش غرب زدگى، هجوم فرهنگى غرب در نابودى انقلاب اسلامى ایران از نظر امام خمینى»، روزنامه کیهان، 16/3/72.
27. محمد تقى رهبر، «ضرورت مقابله با تهاجم فرهنگى غرب علیه انقلاب اسلامى از دیدگاه امام خمینى»، روزنامه کیهان، 20/11/70.
28. آل احمد، جلال، غرب زدگى، انتشارات رواق.
29. آل اسحق خوئینى، على، اسلام از دیدگاه دانشمندان جهان، مرکز انتشارات دفترتبلیغات اسلامى، قم، 1370.
30. آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه: دکتر باقر ساروخانى، انتشارات کیهان، 1380.
31. ادوارد برمن، کنترل فرهنگ، ترجمه: حمید الیاسى، نشرنى.
32. ادیبى، حسین، زمینه انسان شناسى، انتشارات پیام.
33. ارنست کاسیرر، رساله اى در باب انسان درآمدى بر فلسفه فرهنگ، ترجمه: دکتر بزرگ نادرزاد، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1373.
34. اژان کازینو، قدرت تلویزیون، ترجمه: على اسلامى، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1364.
35. اسلامى ندوشن، محمد على، ایران را از یاد نبریم و به دنبال سایه هماى، انتشارات یزدان، 1370.
36. اقبال لاهورى، محمد، احیاء فکر دینى در اسلام، ترجمه: احمد آرام، نشر کتاب پایا.
37. الوین تافلر، موج سوم، ترجمه: شهین دخت خوارزمى، نشر نو.
38. بختیارى على قلى، محمود، زمینه ایران، انتشارات پاژنگ.
39. بخشى، عباس، «نقش فرهنگ در جوهر وجودى انسان»، روزنامه اطلاعات، 21/6/73.
40. «پویایى و میرایى تمدن ها»، سوره، جنگ سوم، حوزه اندیشه و هنر اسلامى.
41. پهلوان، چنگیز، فرهنگ شناسى.
42. توسلى، غلام عباس، «نقش فرهنگ در ایجاد و رشد شخصیت»، مجله کلمه، ش 12.
43. تى ـ بى ـ باتومور، جامعه شناسى، ترجمه: سید حسن حسینى کلجاهى و سیدحسن منصور، نشر کتاب هاى جیبى.
44. ثقفى، رضا، «مفاهیم فرهنگ در ادبیات فارسى»، مجله فرهنگ و زندگى، شماره 1.
45. «جوامع تمدن ساز»، مجلس و پژوهش، سال دوم، شماره هفتم.
46. جهان بیگلو، رامین، «مفهوم فرهنگ در آیینه جهان امروز»، مجله کیان، شماره 19.
47. خامنه اى، سید على، مقابله با شبیخون دشمن، انتشارات نمایندگى ولى فقیه، اصفهان، 1371.
48. رحمانى، جعفر، على باقى نصر آبادى، فرهنگ و رفتار سازمانى، چاپ ستاره، 1376.
49. روح الامینى، محمود، گرد شهر با چراغ، کتاب زمان.
50. زیبا کلام، صادق، مقدمه اى بر انقلاب اسلامى، انتشارات روزنه، 1375.
51. سید قطب، آینده در قلمرو اسلام، ترجمه: سید على خامنه اى، انتشارات هجرت، قم.
52. ــــــــــــــــــ ، چراغى بر فراز راه، نشر حرّ.
53. عبدالوهاب، فراتى، رهیافت هاى نظرى بر انقلاب اسلامى، انتشارات معارف، 1379.
54. فرهنگ شناسى، انتشارات عطار.
55. «فرهنگ علمى و فرهنگ عمومى»، اطلاعات سیاسى اقتصادى، سال 9، ش 3 و 4.
56. فرهنگى، على اکبر، نظرى به فرهنگ، مجله نامه فرهنگ، شماره 30.
57. کاظمى، سید على اصغر، بحران نوگرایى در فرهنگ سیاسى در ایران معاصر، نشر قومس، 1376.
58. محمد، فرحزاد، کتاب و کتاب خانه در تمدن اسلامى، موسسه آستان قدس رضوى.
59. محمود، سریع القلم، توسعه جهان سوم و نظام بین الملل، نشر سفیر، 1375.
60. مدرسى، سید محمد تقى، پارسا، محمد صادق، اصول و پایه هاى تمدن اسلامى، انتشارات محبان الحسین، 1379.
61. مصباح یزدى، محمد تقى، تهاجم فرهنگى، چاپ اول، انتشارات موسسه آموزشى وپژوهشى امام خمینى، 76.
62. مطبوعات و رسانه ها از دیدگاه امام خمینى رحمه الله، تهیه و تنظیم: رسول سعادتمند، انتشارات نسیم، 1378.
63. مطهرى، مرتضى، آشنایى با علوم اسلامى، انتشارات صدرا، 1366.
64. نیک گهر، عبدالحسین، مبانى جامعه شناسى، انتشارات رایزن،1369.
65. نیم کف، اکبرى، زمینه جامعه شناسى، اقتباس: آماج آریان پور، نشر دهخدا.
66. هدایت خواه، ستار، تهاجم فرهنگى، نشر آموزش و پرورش.

معرفى مراکز و نهادهاى مرتبط با موضوع

حوزه هاى علمیه: حوزه، این دانشگاه معنویت و علم و معرفت اسلامى در طول عمر پربرکت خود، فرزانگان بسیارى را در دامان خویش پروریده و در جایگاه سترگ رهبرى دینى و اجتماعى جاى داده است. فرزانگانى که با تلاش و فداکارى خود، نگاهبان فرهنگ اسلامى و ادامه دهنده آن بوده اند و درخت ایمان نسل ها را در فصل هاى مختلف تاریخ بشر، از شر استبداد حاکمان خودسر و آفت فرهنگ هاى استعمارى و آسیب گرایش هاى الحادى در امان داشته اند.
این چشمه جارى، از متن حوزه هاى درسى گسترده صادقین علیهماالسلام جوشیده و هزاران سال، در جغرافیاى فکر و فرهنگ جوامع اسلامى جریان داشته است و در مسیر خود، گاه گسترش یافته و زمانى در کویر مشکلات و سنگلاخ حوادث، گرفتار شده است.
این جارى زلال هر چند اوج و فرود داشته، ولى در کوران سخت ترین هجوم ها نیز نخشکیده است و همواره مردانى وارسته، از این کوثر معنوى، شهد ایمان و آگاهى و اخلاص و ایثار نوشیده و به حیات راستین معنویت راه یافته اند و آن گاه به هدایت انسان ها قد برافراشته و به نبرد با ظلمت ها برخاسته اند.

سخن آخر

فرهنگ، روح و هویت تاریخى ملت هاست. هر ملتى پس از پشت سرگذاشتن فراز و نشیب هاى روزگار، سرانجام هویتى را در خود به یادگار مى گذارد که نشان دهنده شخصیت و منش جمعى اوست. در عصر گسترش ارتباطات و کوتاهى فاصله ها، کنش و واکنش این هویت جمعى یعنى فرهنگ، اجتناب ناپذیر است. این کنش و واکنش در طول تاریخ استمرار داشته و بسته به قوت و ضعف فرهنگ ها، وضعیتى تدافعى یا تهاجمى به خود گرفته است. هجوم و دفاع فرهنگى به توانایى یک فرهنگ در اثرگذارى بر فرهنگ هاى دیگر یا اثرپذیرى از آنها بستگى دارد. بنابراین، این عصر را که عصر تعامل نزدیک فرهنگ ها با یکدیگر است، به حق مى توان قرن فرهنگ ها و تمدن ها نامید.
فرهنگ هاى گوناگون در کنار همه ویژگى هاى متفاوت، یک نقطه اشتراک دارند و آن فطرت آدمى و گرایش به کمال مطلق، یعنى خداوند متعال است. در نظر جامعه شناسان، مذهب بخشى از فرهنگ است، ولى در نگرش دینى، فرهنگ خود گوشه اى از فضاى دین را اشغال مى کند. خداوند متعال که حقیقت مطلق است، براى نجات انسان ها از فساد و گمراهى، ادیان آسمانى را در اسلوبى کلى بر رسولان خود نازل فرموده و به آدمیان اجازه داده است تا هر یک در حوزه فرهنگ خویش و با رعایت حدود و ثغور، از آن بهره گیرند و مسیر حرکت خود را در هم گرایى توحیدى بزرگ از کثرت به وحدت سامان بخشند. در این میان، کسانى نیز که به دنبال منافع خویش بوده و درصدد تجاوز و تعدى به حقوق دیگران برآمده اند، همواره فرهنگ دینى را بزرگ ترین سد راه خود براى رسیدن به اهدافشان دیده اند. از این رو، همه تلاش خویش را به کار گرفته اند تا دین، به ویژه اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله را از صحنه اندیشه و عمل انسان ها خارج کنند و فرهنگ را به عنوان دست مایه اى بى ضرر و بى خطر براى منافع خویش در آورند. این موضوع اصلى علت کشاکش میان فرهنگ هاى متفاوت است. رسانه در این میان نقشى بس خطیر دارد که اگر با دقت و شناخت و خلوص و تعهد به انجام برسد، بزرگ ترین و اثر بخش ترین ثمرات را براى نجات انسان ها از این گرداب خود ساخته به دنبال خواهد داشت. بر عکس چنان چه در این زمینه دقت کافى صورت نگیرد، به سادگى مى تواند، در خدمت جهان خواران در هجوم به عرصه دین و ریشه کن کردن آن قرار گیرد.
فرهنگ دینى در عین دفاع از کیان و هویت خویش به پایگاه هاى فرهنگى دشمنان نیز اثر مى گذارد و هجوم مى برد. در این زمینه ولایت، نقش کلیدى و محورى و تعیین کننده در حیات امت اسلامى بر عهده دارد. جهان خواران نیز به همین دلیل عنصر ولایت را اصلى ترین هدف هجوم خود قرار داده و همه تلاش خود را در ناتوان کردن یا از میان بردن اثرهاى آن به کار گرفته اند. در این میان، رسانه نمى تواند نقش خود را در این زمینه کتمان کند.
به امید آنکه رسانه به عنوان تکیه گاه فرهنگ دینى، در جامعه انقلاب اسلامى ما بتواند به طور کامل راهبردهاى هجوم و دفاع فرهنگ دینى را سامان دهد و راه را براى جهانى شدن فرهنگ عدالت در برابر نظم متکى بر ظلم هموار ساخته، زمینه ساز ظهور منجى عدالت گستر بشریت گردد.

کتاب نامه

* قرآن کریم.
* نهج البلاغه، فیض الاسلام.
67. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ترجمه: محمد پروین گنابادى، انتشارات علمى فرهنگى، 1375.
68. اقبال آشتیانى، عباس، تاریخ مغول، چاپ دوم، انتشارات امیرکبیر، 1341.
69. تامپسون، جان ب. ایدئولوژى و فرهنگ مدرن، ترجمه: مسعود اوحدى، مؤسسه فرهنگى آینده پویان، تهران، 1378.
70. جعفرى، محمد تقى، فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران،1373.
71. جوادى آملى، عبداللّه ، ولایت فقیه، مرکز نشر اسراء، 1379.
72. خامنه اى، سید على، فرهنگ و تهاجم فرهنگى، انتشارات سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، 1374.
73. رژه گارودى، آمریکا ستیزى چرا، ترجمه: جعفر یاوه، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1381.
74. ژان لوئى بارسو، سوزان شى شنایدر، مدیریت در پهنه فرهنگ ها، ترجمه: سید مجیداعرابى و داود ایزدى، دفتر پژوهشهاى فرهنگى، 1379.
75. ستارى، جلال، زمینه فرهنگ مردم، نشر ویراستار، 1370.
76. صاحبى، محمد جواد، سید جمال الدین اسد آبادى، انتشارات کد روز، 1375.
77. فاضلى، نعمت الله، «مفهوم فرهنگ»، مجله رشد آموزش علوم اجتماعى، ش 16.
78. ــــــــــــــــــ ،جهانى شدن فرهنگ و سیاست، تهران، نشر قومس، 1380.
79. محمدى، منوچهر، انقلاب اسلامى، زمینه ها و پیامدها، نشر معارف، 1380.
80. مطهرى، مرتضى، پیرامون انقلاب اسلامى، انتشارات صدرا، 1371.
81. موسوى خمینى، روح الله، صحیفه نور، انتشارات سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، 1371.
82. نیک خو، مهدى، نقش هنر و رسانه در تعلیم و تربیت، انتشارات دارالثقلین، 1379.
83. «نقش و اثرات تلویزیون بر کودکان و نوجوانان»، مجله اطلاعات علمى، سال هفتم. ش9.
84. Bourdieu,pierre,culltural pawer,chapter7,2002.
85. Differences Between left and Right Hemisphere - 2001- www.left- Right Brain.htm
86. E.Giller, Right Brain/ left. Brain, 2001, Religion
87. Power, Becker, Howard, Aetworlds, chapter 17, 2002.
88. macrocosmBroun Dominance and Hemispherical thinking, chapter 13 , 2000.
89. swidler, Amn, cultural power and social movements , chapter 28 , 2002.

 

 

 

[1]-برگرفته ازکتاب  نقش رسانه در تبيين دفاع و هجوم فرهنگى نوشته على نورى مطلق می باشد.

[2]- محمدتقى جعفرى، فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1373، ص 22.

[3]-نعمت الله فاضلى، مفهوم فرهنگ، «مجله رشد آموزش علوم اجتماعى»، شماره 16، ص 522.

[4]-بهروز پارسى، مبانى جامعه شناسى جزوه درسى دانشکده علوم اجتماعى علامه طباطبایى، سال تحصیلى 65 و 66 ، ص 2.

[5]-جزوه درسى جامعه شناسى عمومى، صص 56 ـ 60 ، دانشگاه پیام نور.

 

[6]-فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو، ص 49.
 

[7]-على باقى نصر آبادى، مبانى جامعه شناسى، جزوه درسى دانشگاه آزاد اسلامى، صص 22 ـ 25.

 

[8]- هجوم مغولان به ایران در سال 616 هجرى انجام گرفته است.

[9]- عباس اقبال آشتیانى، تاریخ مفصل ایران، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1341، چ دوم، ص 449.

[10]-برگرفته از جامعه شناسى عمومى، دانشگاه پیام نور.

[11]-برگرفته از مهدى نیکخو، «نقش هنر و رسانه در تعلیم و تربیت»، صص 33 ـ 38.

[12]-برگرفته از: جوادى آملى، کتاب ولایت فقیه، ص 236.

 

[13]- نهج البلاغه، خطبه 235، بند 1.

[14]- نک: جوادى آملى، ولایت فقیه، صص 243، 244.

[15]- از پیام امام به مراجع و حوزه ها، اسفند 67.

[16]-همان.

[17]-امام خمینى، صحیفه نور.

 

[18]-نهج البلاغه، خطبه شقشقیه.

 

[19]- صحیفه نور، ج 18، صص 161 و 162

[20]- صحیفه نور، ج 16، صص 189 و 190.

[21]- جزوه جهاد دانشگاهى، امام و انقلاب فرهنگى، ص 27.

[22]- پاسدار اسلام، سال 71، شماره 134، 19/9/71.

[23]- پاسدار اسلام، سال 71، شماره 129.

[24]- سیدعلى خامنه اى، فرهنگ و تهاجم فرهنگى، انتشارات سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، ص 23.

[25]- همان، ص 8.

[26]- نهج البلاغه، خطبه 192.

[27]- همان.

[28]- مرتضى مطهرى، پیرامون انقلاب اسلامى، انتشارات صدرا، 1371، صص 27 و 28.

[29]- روزنامه کیهان، 17 دى 1373.

[30]- مرتضى مطهرى، بررسى اجمالى نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخیر، صص 78 ـ 87.

[31]- همان، صص 98 و 99.

[32]- همان، صص 90 ـ 93

[33]- نهج البلاغه، نامه 79

[34]-اصول کافى، ج 2، کتاب الایمان و الکفر، باب حب الدنیا و الحرص علیها.

[35]- ابن خلدون مقدمه، ترجمه: محمد پروین گنابادى، صص 317 ـ 320.

[36]- رژه گارودى، آمریکا ستیزى چرا، ترجمه جعفریاره.

[37]-منظور از چپ، مارکسیست ها و از راست نیروى منفصل و وامانده از رژیم سابق است.

 

[38]على اصغر کاظمى، جهانى شدن فرهنگ و سیاست، صص 234 و 235.

[39]- پیام امام خمینى به گورباچف، 11/10/67، منوچهر محمدى، انقلاب اسلامى، زمینه ها، پى آمدها، ص 244.

[40]- شیخ حسن کربلایى، دخانیه، صص 60 ـ 62 .

[41]-macrocosm.2000.Brain Dominance and Hemispherical 13.

[42]-برگرفته از کتاب مدیریت در پهنه فرهنگ ها، تحقیقات هافتد، سوزان شى شنایدر، ترجمه: دکتر سیدمجید اعرابى و داود ایزدى.

[43]- جان ب تامپسون، ایدئولوژى و فرهنگ مدرن، ترجمه: مسعود اوحدى، برگرفته از کتاب قرائت داستان عاشقانه: زن، پدرسالارى و ادبیات مردم پسند انتشارات دانشگاه نورث کارولاینا، 1984، ورسو، 1987، ص 50.

[44]- نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخیر، صص 72 ـ 74.

[45]- یدالله عسگرى، «نقش و اثرات تلویزیون بر کودکان و نوجوانان»، مجله اطلاعات علمى، سال هفتم، ش 9.

[46]-همان.

[47]- ایدئولوژى و فرهنگ مدرن، ص 269.

[48]- E.Giller-2001-RighiBrain/left.Brain Religion

[49]-«المومنین و المؤمنات یسعى نورهم بین ایدیهم و بایمانهم»؛ مردان و زنان مومن را مى بینى که نورشان پیشاپیششان و در سمت راستشان مى شتابد.حدید،12.

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.