ایران، جمهوری‌خواهان یا دموکرات‌ها؟!

 

مقدمه

رأی قاطع جمهوری‌خواهان ایالات متحده در انتخابات میان دور‌های کنگره سال 2014 این کشور نظرات و تحلیل‌‌های بسیاری را با خود به همراه داشت. عد‌های این مسأله را آغاز تنش و کشمکش دو حزب اصلی یعنی دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان دانستند و از هم‌اکنون برای بحران‌‌های دو سال پایانی ریاست جمهوری "باراک اوباما" آماده شده‌اند. رهبران جمهوری‌خواه سنا و مجلس نمایندگان یعنی "میچ مک کانل" و "جان بینر" نیز طی بیانیه‌‌های جداگان‌های اعلام نموده‌اند که از هیچ تلاشی در جهت مخالفت با اوباما به ویژه در مسأله خط لوله «کی استون» و بحث مهاجرت کوتاهی نخواهند کرد.

حال مسأله اصلی که برای کشورمان از اهمیت قابل توجهی برخوردار می‌باشد این است که آیا رویکرد‌های سیاست خارجی ایالات متحده با روی کار آمدن کنگره جمهوری‌خواه تغییری خواهد کرد؟ به بیان دیگر آیا در صورتی که مذاکرات ایران و قدرت‌‌های بزرگ به مراحل نهایی برسد، امکان آن وجود دارد که با کارشکنی جمهوری‌خواهان مواجه شود؟ آیا با تمدید مذاکرات وین برای 7 ماه دیگر جمهوری‌خواهان در کنگره به تصویب تحریم‌‌های جدید مبادرت می‌و‌رزند؟ و به طور کلی آیا رویکرد‌های جمهوری‌خواهان در سیاست خارجی متفاوت از دموکرات‌هاست؟

برای پاسخ دادن به سؤلات بالا ناگزیریم در ابتدا به بررسی نقش کنگره در تعیین سیاست خارجی آمریکا و تفاوت‌‌های دیدگاه‌‌های دو حزب مروری گذرا داشته باشیم. در مرحله بعد به بررسی سیاست‌‌های دو حزب نسبت به ایران خواهیم پرداخت.

 

نقش کنگره آمریکا در سیاست خارجی این کشور

در واقع با توجه به اختیارات کنگره آمریکا در قانون اساسی این کشور و همچنین در نظر داشتن عملکرد این نهاد در چند دهه گذشته، می‌توان بیان داشت که اولویت‌‌های کنگره یکی از منابع اصلی شکل‌دهنده سیاست خارجی آمریکا بوده است. شایان ذکر است هر چند قانون اساسی ایالات متحده قدرت زیادی به کنگره برای ایفای نقش و تأثیرگذاری در حوزه روابط و سیاست خارجی این کشور داده است، ولی در طول دوره‌‌های مختلف میزان این نقش‌آفرینی با توجه به عوامل مختلفی متفاوت بوده است. این امر در رابطه با تأثیرگذاری کنگره در سیاست خارجی به گونه‌ای است که قانونگذاران و اعضای کنگره با تعامل مستقیم با دیگر کشورها، تدوین مقررات مرتبط با این حوزه و یا در رابطه با تأیید و اظهار نظر در معاهدات در سیاست خارجی نقش‌آفرینی مستقیمی می‌توانند داشته باشند. از طرفی کنگره می‌تواند به وسیله جلسات استماعی که در کمیته‌‌های مختلف به ویژه امور نظامی و روابط خارجی برگزار می‌کند به بررسی مسائل مختلف سیاست خارجی پرداخته و با تحلیل آن، راه را برای مطرح کردن یک مسأله باز نماید. تصویب قطعنامه‌‌های کنگره نیز اگرچه همانند یک قانون مصوب جنبه اجرایی ندارد، اما وجه مهمی است که می‌تواند بیانگر دیدگاه‌ها و نگرانی‌‌های کنگره در خصوص یک مسأله خاص سیاست خارجی باشد و سیگنالی را برای رئیس جمهور مخابره کند که وی بداند مسائل ذکرشده در این قطعنامه‌ها مسائلی هستند که هر دو حزب در خصوص آن توافق دارند و اگر نیاز به رأی‌گیری در خصوص آن باشد در آن اجماع خواهند داشت. از این دست قطعنامه‌ها معمولاً در مرحله قبل از تصمیم‌گیری رئیس جمهور و وزرات خارجه در مسائل مهم استفاده می‌شود. چه اینکه تنها یک روز قبل از شروع دور پایانی مذاکرات وین، کنگره آمریکا قعطنامه حقوق بشری را علیه ایران تصویب کرد تا به نوعی دیپلمات‌‌های آمریکایی از آن به عنوان یک اهرم فشار علیه جمهوری اسلامی استفاده کنند.

البته این نکته نیز قابل ذکر است که با توجه به اهمیت سیاست خارجی و تداخل صلاحیت‌ها و اختیارات کنگره با قوه اجرایی، در برخی مواقع شاهد تنش‌ها و اختلاف نظراتی بین این دو رکن قدرت در آمریکا در رابطه با سیاست خارجی نیز هستیم. اما به طور کلی می‌توان گفت، چگونگی ارائه کمک‌‌های خارجی، روابط تجاری و تدوین مقررات تجاری با دیگر کشورها به خصوص در رابطه با تحریم‌ها و پرداختن به موضوعاتی مانند حقوق بشر از جمله مهم‌ترین و بیشترین موضوعات و مسائلی است که کنگره آمریکا، با توجه به اختیاراتش می‌تواند به ایفای نقش در حوزه سیاست خارجی بپردازد؛ هر چند در رابطه با موضوعات مهم‌تری مانند اعلام جنگ و تصمیم‌گیری در این رابطه و یا تصویب و یا عدم تصویب معاهدات بین‌المللی نیز نقش‌آفرینی می‌کند. (1)

با وجود این هنوز به قاطعیت نمی‌توان گفت مسئولیت سیاست خارجی آمریکا با رئیس جمهور است یا با کنگره. این مسأله باید بیشتر از طریق رویه سیاسی یا بررسی حقوقی قانون اساسی‌ معلوم شود. به طور مثال جفرسون معتقد بود که ایجاد رابطه و معامله با سایر کشورها امری اجرایی است و در حوزه قوه مقننه نیست. ‌

از طرف دیگر، عده زیادی معتقدند که حداقل سنای آمریکا، و نه مجلس نمایندگان، قدرت و مسئولیت‌ مساوی با رئیس جمهوری در طرح‌ریزی و اداره سیاست خارجی دارد. به هر حال، این مسأله یک موضوع خاتمه نیافته است و همواره مورد بحث حقوق دانان بوده است. قانون اساسی قسمتی از قدرت را در مسائل خارجی‌ به رئیس جمهور و قسمت دیگری را به سنا و امور دیگر را به مجلس نمایندگان واگذار کرده است، ولی در آنجا که سکوت نموده معلوم نیست چه کسی مسئولیت را داراست.

به خاطر ابهامی که در قانون اساسی آمریکا وجود دارد، معمولاً بین کنگره و رئیس جمهور در اجرای برنامه‌‌های سیاست خارجی اختلاف به وجود می‌آید، اما این اختلافات زمانی که بحث منافع ملی آمریکا در پیش باشد کنار گذاشته می‌شود. به طور کلی بر اساس گزارش‌‌های منتشرشده از حدود 1400 مورد اختلافی که بین کنگره و دولت پیش آمده است تنها 60 مورد آن حل نشده است که از این 60 مورد نیز اکثر آن مربوط به مسائل داخلی آمریکا بوده است و نه سیاست خارجی؛ زیرا هر دو حزب آگاهند که اختلافاتشان در زمینه سیاست خارجی بیشتر به کشورشان صدمه خواهد زد نه طرف مقابل. بنا بر این اصول سیاست خارجی آمریکا دارای اصولی ثابت و با تغییراتی اندک در طی زمان است که به آن‌ها خواهیم پرداخت. (2)

 

تفاوت‌‌های دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات

الف-در عرصه داخلی آمریکا

دموكرات‌ها از نظر ايدئولوژي سياسي بیشتر به لیبرالیسم باور دارند، آن‌ها طرفدار آزادي‌هاي مدني در همه زمينه‌ها اعم از هم جنس‌گرایی و سقط جنین–دو موضوع جنجالی در آمریکا- هستند، طرفدار افزايش خدمات دولتي عمومي برای قشر ضعیف و متوسط بوده و معتقدند دولت بايد تا حدي در مسائل كلان اقتصادي دخالت كند تا بتواند به برقراري عدالت اجتماعي كمك كند و معتقدند افرادي كه درآمد بيشتري دارند بايد ماليات بيشتري بپردازند و این که همه افراد به یک اندازه مالیات بدهند عادلانه نیست. جمهوري‌خواهان، اما مشي محافظه‌كارانه دارند و به شدت راستگرا هستند، بیش‌تر از دموکرات‌ها طرفدار مذهب و ارزش‌هاي سنتي‌اند (مخالف سقط جنين و ازدواج هم‌جنس‌گرايانند)، شديداً معتقد به بازار آزاد هستند و از كوچك شدن دولت و عدم دخالت آن در اقتصاد حمایت می‌کنند. آنها با گرفتن ماليات بيشتر از ثروتمندان مخالفند؛ زیرا خود آن‌ها و حامیانشان معمولاً از اقشار ثروتمند و سرمایه‌دار جامعه هستند. معروف است که صاحبان شرکت‌‌های نفتی و همچنین شرکت‌‌های بزرگ اسلحه‌سازی یا خود سیاستمداری جمهوری‌خواه هستند و یا روابطی هر چند اندک با جمهوری‌خواهان دارند.

به هرحال سیاست داخلی آمریکا عرصه کشمکش و نزاع حزبی است؛ زیرا دو حزب برای به قدرت رسیدن و جلب آرای افکار عمومی برای موفقیت در انتخابات با یکدیگر رقابت شدیدی دارند. این رقابت تا حدی است که حتی سال گذشته اختلافات بر سر لایحه بودجه سال مالی، منجر به تعطیلی دو هفت‌های دولت ایالات متحده و بیکار شدن صدها هزار تن شد. اما در عرصه سیاست خارجی موضوع متفاوت است؛ زیرا در این عرصه بحث بر سر منافع ملی است.

 

ب-عرصه سیاست خارجی

در عرصه سياست خارجي، جمهوري‌خواهان طرفدار افزايش بودجه نظامي كشور و اقداماتي هستند كه به بزرگ‌تر و قدرتمندتر شدن ارتش بيفزايد. جمهوري‌خواهان، به خصوص آنهايي كه جزء نئومحافظه‌كاران محسوب می‌شوند، معتقدند آمريكا بايد در عرصه خارجي سياست‌هاي تهاجمي‌اي را دنبال كند و با كشورهايي كه در تقابل با منافع آنها عمل می‌کنند بجنگند و یا به شدت برخورد كنند. سه رئيس جمهور جمهوري‌خواه آمريكا در سه دهه اخير یعنی رونالد ريگان، جورج بوش(پدر) و جورج دبليو بوش(پسر)، به روشني نشان دادند كه ايده جمهوري‌خواهان در سياست خارجي، تهاجمي و جنگ‌طلبانه است و استفاده از نيروي نظامي و تكيه به زور، در اغلب موارد اولويت اصلي آنها براي رفع موانع بر سر راهشان است. آنها اعتقاد دارند که جهان به سمت جنگ سرد دیگری در حرکت است که از جانب چین و به ویژه روسیه دنبال می‌شود. بحث تقابل روسیه و آمریکا در سوریه و به ویژه در اوکراین به این پیش‌فرض آن‌ها دامنه زده است. به طوری که خروشچف و کیسینجر درباره وقوع آن هشدار داده‌اند. (3)

اما در خصوص دموکرات‌ها وضعیت متفاوت‌تر است. دموکرات‌ها اگرچه برای پیشبرد اهداف جهانی آمریکا تمام تلاششان را می‌کنند، اما معتقدند که از طرق دیگری به جز جنگ بهتر می‌توانند به آن دست پیدا کنند. آنها دیپلماسی و تحریم اقتصادی را به استفاده از قوه قهریه نظامی ترجیح می‌دهند. آنها می‌خواهند تا حد ممكن تنش‌ها را با رقبايي چون چين و روسيه كاهش دهند. آن‌ها چندان معتقد به ادامه جنگ سرد نيستند و تلاش دارند از تقابل بیشتر با روسيه پرهيز كنند.

 

رویکرد احزاب آمریکا به جمهوری اسلامی ایران

کشور آمریکا بعد از وقوع انقلاب اسلامی ایران و به ویژه بحران گروگان‌گیری و قطع روابط سیاسی، رابطه خصمان‌های را برای مقابله با ایران تعریف کرد. آنها بعد از انقلاب، منافع خود را در منطقه خلیج فارس و غرب آسیا (خاورمیانه) که پیش از آن توسط محمد رضا شاه تأمین می‌شد در خطر دیدند. از طرفی رابطه ایران نیز با آمریکا پس از انقلاب بر اساس اصل ظلم‌ستیزی و حمایت از مستضعفین جهان که در قانون اساسی نیز ذکر شده است به سردی گرایید. این تخاصم تا هم اکنون نیز ادامه داشته است. از این رو دشمنی با ایران جزو یکی از اصول مسلم سیاست خارجی ایالات متحده است مگر آن که ایران بخواهد از اصول انقلابی و ارزش‌‌های مبتنی بر اسلام سیاسی (اسلام ناب محمدی(ص)) خود عقب‌نشینی کند و بازیگری همراه با آمریکا در عرصه سیاست بین‌الملل باشد.

از سوی دیگر می‌بینیم، آمریکایی‌ها به طور همه‌جانبه از رژیم صهیونیستی حمايت کرده و با هر عملی که به این اصل خدشه وارد کند مقابله می‌کنند. بخش قابل توجهی از نگاه خصمانه آمریکا به ايران نیز به همین مسأله باز می‌گردد.

آمریکایی‌ها همان‌طور که بارها نیز اعلام کرده‌اند از هر اقدامی برای جلوگیری از به خطر افتادن رژیم صهیونیستی حمایت می‌کنند. از این رو بحث سیاست خارجی آمریکا نسبت به ایران با دو بحث اسلام سیاسی و مخالفت با رژیم صهیونیستی گره خورده است که هر دو حیطه، جزو منافع ملی ایالات متحده تعریف شده است. آمریکا بعد از فروپاشی شوروی اسلام سیاسی را دشمن درجه یک خود معرفی کرد و تا به امروز اسلام سیاسی در هیچ یکی از کشور‌های دنیا به اندازه ایران موفق نبوده است؛ بنابراین طبیعی است که جمهوری اسلامی ایران با دارا بودن حکومتی مبتنی بر اسلام ناب محمدی(ص) و دشمنی با رژیم صهیونیستی در نوک پیکان حمله آمریکا باشد.

بنابراین می‌توان با قاطعیت نتیجه گرفت که هر دو حزب اصلی در آمریکا یعنی جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها در موضوعاتی همانند امنیت رژیم صهیونیستی، خطرات اسلام سیاسی برای منافع آمریکا در منطقه و مباحثی چون انرژی هست‌های ایران اتفاق نظر دارند؛ بنابراین باید در نظر داشت که دموکراتها در حمایت از صهیونیست‌ها و بحث انرژی هست‌های ایران، مواضعی تندتر و دوآتشهتر از جمهوریخواهان دارند، با این تفاوت که به دنبال جنگ نیستند و خواهان تحریم و محدودیت‌های بینالمللی علیه ایران هستند. اوباما نیز بارها در سخنانش اعلام کرده است که هیچ دولتی به اندازه دولت وی به رژیم صهیونیستی خدمت نکرده است. سفر‌های بی شمار "جان کری" به این منطقه و همچنین سفر دیپلمات‌‌های آمریکایی پس از مذاکره با ایران برای هماهنگ شدن با مواضع رژیم صهیونیستی از این دست موارد است.

 

جمع‌بندی

از مجموع مسائل مطرح‌شده در می‌یابیم که سیاست خارجی آمریکا عرص‌های نیست که مورد نزاع حزبی در آمریکا باشد و تقریباً در اکثر قریب به اتفاق وقایع دو حزب با هم هماهنگ هستند. این مسأله درست است که هر دو حزب با یکدیگر اختلافاتی دارند، اما نباید از یاد ببریم که فقط ابزار آن‌ها برای رسیدن به هدف مشترکشان در عرصه جهانی است که با یکدیگر متفاوت است. برای جمهوری‌خواهان این ابزار، جنگ‌افروزی و منازعه‌طلبی است. حال آن که دموکرات‌ها می‌خواهند از طریق روش‌‌های نرم‌تر و البته کاربردی‌تر مثل دیپلماسی و تحریم‌‌های اقتصادی با هزینه کمتری بازی را به نفع کشورشان خاتمه دهند و در رویکرد‌های کلان این دو حزب در حوزه روابط بین‌الملل هیچ تناقضی وجود ندارد. همان‌طور که در قسمت بالا ذکر کردیم ایران همواره برای آنها حکم دشمن و رژیم صهیونیستی حکم دوست را داشته است. تصویب تحریم‌هایی که در سنا بعضاً با 100 رأی موافق و بدون مخالف توسط رئیس جمهور امضا می‌شد گواه این مطلب است.

 

کتابنامه

http://asipress. ir/vdcfexdy. w6deyagiiw. html

http://www. noormags. com/view/fa/articlepage/421904

http://tafavot. net/%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%AF%D9%85%D9%88%D9%83%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%D9%8A-

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.