تا وقتی که دمکرات ها و جمهوری­خواهان در قدرت باقی هستند، ما محکوم به فناییم

نخبگان از پول و در کنار آن از رسانه هایشان، دادگاه ها و قانونگذاران، لابی گران و «اتاق های فکر» خود برای بی اعتبار کردن آرا استفاده می کنند...

کریس هجز
برنی سندرز نامزد ریاست جمهوری که طرفداران زیادی را در بین جوانان، سفیدپوستان، و تحصیل کردگان کالج پیدا کرده، می گوید که او در حال خلق یک جنبش است و انقلابی سیاسی را وعده می دهد. این شعار نسخه به روز شده ای از «تغییر»ی است که کارزار سال 2008 باراک اوباما و پیش از آن «ائتلاف رنگین کمان ملی» جس جکسون وعده داده بودند. این کارزارهای انتخاباتی دمکرات ها در بهترین حالت آگاهی های سیاسی را افزایش می دهند. اما نه به جنبش تبدیل می شوند و نه انقلابی را پدید می آورند. این کارزارهای انتخاباتی تا وقتی که تنور انتخابات گرم است دوام می آورند و بعد ناپدید می شوند. کارزار سندرز نیز از این نظر هیچ تفاوتی با بقیه ندارد.

هیچ جنبش یا انقلاب سیاسی در درون محدوده های حزب دمکرات شکل نخواهد گرفت. و شکست مکرر چپ آمریکایی در قبضه بازی مزورانه ای که نخبگان سیاسی با کارآمدی بازی می کنند، آن را به عنوان یک نیروی سیاسی خنثی کرده است. نباید تاریخ را نادیده گرفت.

دمکرات ها همچون جمهوریخواهان هیچ تمایلی به انجام اصلاحات حقیقی ندارند. آنها با قدرت شرکتی وصلت کرده اند. آنها به شکل و ظاهر می پردازند نه جوهر و محتوا. آنها با زبان دمکراسی، حتی از اصلاحات لیبرال و تکثرگرایی سخن می گویند، اما پنهانی راه اصلاحات مربوط به چگونگی تهیه منابع مالی انتخاباتی را سد می کنند و سیاست های متعددی از جمله توافقنامه های تجاری جدید را ترویج و تبلیغ می کنند که بیش از پیش قدرت کارگران را سلب می کنند. آنها نه تنها با کمک پول، بلکه با به اصطلاح سوپرنمایندگان- بیش از 700 نماینده ای که در میان جمعی بالغ بر 4700 نماینده در کنوانسیون دمکرات ها برگزیده شده اند- در انتخابات ها دستکاری می کنند. سندرز شاید 60 درصد آرا را در نیوهمپشایر به دست آورده باشد، اما تعداد نمایندگان ایالتی که به او رای دادند کمتر از کلینتون بود. این اتفاق از چند و چون کارزاری خبرمی دهد که در پیش است.

دمکرات ها همچون جمهوریخواهان هیچ تمایلی به انجام اصلاحات حقیقی ندارند. آنها با قدرت شرکتی وصلت کرده اند.
اگر سندرز نتواند نامزدی دمکرات ها را کسب کند- که ماشین کلینتون و تشکیلات حزب دمکرات به همراه عروسک گردانان شرکتی شان از هر حقه کثیفی برای اطمینان از بازنده شدن او استفاده خواهند کرد- این به اصطلاح جنبش و انقلاب سیاسی او باد هوا خواهد شد. آنگاه در میان کف زدن های شدید، پرده نمایش تا کارناوال انتخاباتی بعدی پایین خواهد آمد.

حزب دمکرات شریکی تمام عیار برای حاکمیت شرکتی به حساب می آید. با این حال سندرز اگرچه منتقد دستمزدهای گزافی است که هیلاری کلینتون بابت سخنرانی هایش از مؤسساتی چون گلدمن ساچز دریافت می کند، از محکوم کردن این حزب و کلینتون ها به خاطر نقششان به عنوان ندیمه های وال استریت خودداری می کند.

آیا حامیان سندرز معتقدند که آنها می توانند قدرت را از چنگ تشکیلات دمکرات ها درآورند و به حزب انتقال دهند؟ آیا فکر می کنند که نیروهایی را که قدرت واقعی در دست آنهاست- مجموعه نظامی- صنعتی، وال استریت، شرکت ها، حاکمیت امنیتی و نظارتی- تنها یک کارزار سندرز می تواند آنها را ساقط کند؟ آیا فکر می کنند که حزب دمکرات این اجازه را خواهد داد که رویه های دمکراتیک بر آن حاکم شود؟ آیا نمی پذیرند که با از بین رفتن جنبش های سازمان یافته کارگری و ضد جنگ، حقوق مدنی و مترقی – اتفاقی که غالبا ارگان های امنیتی نظیر اف بی آی هماهنگ کننده سرکوب آنها بوده اند- این حزب آنچنان به سمت راست متمایل شده که خود را به شکل حزب جمهورخواهان قدیمی بازسازی کند؟

نخبگان از پول و در کنار آن از رسانه هایشان، دادگاه ها و قانونگذاران، لابی گران و «اتاق های فکر» خود برای بی اعتبار کردن آرا استفاده می کنند. ما همانطور که جان رالستون سول نوشته مورد یک کودتای شرکتی قرار گرفته ایم. در درون جامعه مدنی هیچ نهادی باقی نمانده که بتوان آن را به معنای واقعی کلمه دمکراتیک توصیف کرد. ما در یک دمکراسی سرمایه دارانه زندگی نمی کنیم. در چیزی زندگی می کنیم که فیلسوف سیاسی شلدون ولین آن را یک «سیستم تمامیت گرایی وارونه» می نامد.

اگر حزب دمکرات آمریکا در اروپا بود، یک حزب فرادست راستی قلمداد می شد. در ایالات متحده هیچ طبقه سیاسی سازمان یافته لیبرال ـ کمتر چپ یا مترقی- وجود ندارد. تا وقتی که چپ در محاصره حزب دمکراتی باقی مانده که شعار ارزش های لیبرال را می دهد در حالی که به منافع شرکتی خدمت می کند، این نیرو خودش و ارزش هایی را که ادعای نمایندگی کردن آنها را دارد از بین می برد. این وضعیت خشم قابل توجیه فرودستان، به خصوص طبقه فرودست سفیدپوست را برخواهد انگیخت و نژادپرست ترین و واپسگراترین نیروهای سیاسی این کشور را تقویت خواهد کرد. فاشیسم نه تنها در یاس، خیانت و خشم، بلکه در دل یک لیبرالیسم ورشکسته است که شکوفا خواهد شد.

سیستم سیاسی آنطور که بسیاری از طرفداران سندرز اندک اندک درک می کنند، در برابر اصلاح مصون است. تنها از طریق اعمال نافرمانی مدنی پایدار و جمعی است که می توان به مقاومت مؤثر دست یافت. دمکرات ها مثل جمهوریخواهان هیچ قصدی برای متوقف کردن یورش به آزادی های مدنی ما، بسط جنگ های امپریالیستی، تر و خشک کردن وال استریت، نابودی محیط زیست به دست صنعت سوخت های فسیلی و تضعیف طبقات کارگری ندارند. تا وقتی که دمکرات ها و جمهورخواهان در قدرت باقی هستند، ما محکوم به فناییم.

واکنش تشکیلات دمکرات ها نسبت به هر شورش داخلی، ربودن آن و بازنویسی قوانین برای ناممکن کردن شورش ها در آینده است. مصادیق این موضوع را در سال 1948 و زمان هنری والاس و در سال 1972 در مورد جرج مک گاورن – دو سیاستمداری که برخلاف سندرز خصومت خود را با صنعت جنگ ابراز کردند- و در شورش های سال 1984 و 1988 به رهبری جکسون می توان دید.

کوری رابین در مطلبی توضیح داده که چگونه کلینتون ها بر اساس این دستورکار ارتجاعی به قدرت رسیدند. او می نویسد کلینتون ها و تشکیلات دمکرات، دستورکار مترقی کارزار جکسون را زیرپا گذاشتند و از زبانی رمزی به خصوص در ارتباط با نظم و قانون برای جذب و برانگیختن و استفاده از نژادپرستی رای دهندگان سفیدپوست استفاده کردند. کلینتون ها و مقامات حزب بی رحمانه کسانی را که جکسون بسیج کرده بود بی بهره گذاشتند.

حامیان سندرز می توانند انتظار نسخه مشابهی را داشته باشند. اینکه هیلاری کلینتون بتواند کارزاری را به راه بیندازد که پیشینه سیاسی طولانی و ننگین او را نادیده بگیرد، یکی از معجزات تبلیغات توده ای مدرن و گواهی بر کارآمدی نمایش سیاسی ماست.

سندرز گفته است که اگر نتواند نامزدی دمکرات ها را کسب کند، از نامزد انتخابی حزب حمایت خواهد کرد، او یک «برهم زننده بازی» نیست. اگر این اتفاق بیفتد سندرز خود به یک مانع تغییر تبدیل خاهد شد. او شعار «کمتر بد» را تکرار خواهد کرد. او به بخشی از کارازار تشکیلات دمکرات ها برای خنثی کردن چپ تبدیل خواهد شد.

سندرز هرچه باشد یک دمکرات است. او عضو کمیته حزبی است. او 98 درصد مواقع در کنار دمکرات ها رای می دهد. او همواره از اعتبارات تخصیص داده شده برای جنگ های امپریالیستی، کلاهبرداری شرکتی در قالب برنامه اوباماکر، نظارت فراگیر و بودجه های دفاعی هنگفت پشتیبانی می کند. او در انتخابات ریاست جمهوری سال 1992 و بار دیگر در سال 1996 – بعد از آنکه کلینتون توافقنامه تجاری آمریکای شمالی (نفتا) را با توسل به تمام راه های موجود تصویب کرد و سیستم به شدت بسط یافته زندانی کردن جمعی و از بین بردن رفاه اجتماعی را موجب شد- برای بیل کلینتون و در سال 2004 برای جان کری فعالیت کرده است. دمکرات ها از ارزش او آگاهند. آنها مدت هاست که به خاطر نقش سندرز به عنوان یک چوپان گوسنفند نگه دار به او پاداش داده اند.

سندرز یک هدف دارد. ساختار قدرت دمکرات ها به پاس خدمات سندرز به او پاداشی خواهد داد. این ساختار یک نامزد جدی را در مقابل او در ورمونت برای کسب کرسی سنای که هم اکنون نیز خود بر آن تکیه دارد قرار نمی دهد. اگر سندرز حزب دمکرات را به چالش بکشد، پیشتازی خود را در انتخابات سنا و کرسی خود را در کمیته حزب از دست خواهد داد. ماشین حزب او را به یک مطرود تبدیل خواهد کرد. او را به بیرون از تشکیلات سیاسی خواهد راند. سندرز احتمالا جواب خود را واکنشی عملی نسبت به واقعیت های سیاسی دیده است. اما این یک کار به معنای پذیرش بزدلی نیز هست.

به گمان من سندرز کاملا می داند که چپ در هم شکسته و فاقد سازماندهی است. این دو حزب موانع بی شماری را در برابر احزاب سوم به وجود آورده اند؛ از بستن در مباحث به روی آنان گرفته تا به چالش کشیدن فهرست های رای دهندگان و دورنگه داشتنشان از صندوق های رای. حزب سبز در نتیجه تفرقه اندازی های رایج و غیرکارکردی بودن آن از نظر داخلی است که فلج شده است. این حزب در بسیاری از ایالت ها تحت تسلط جماعت سالمندتر سفیدپوستی قرار دارد که در نوستالژی دهه 1960 و خود محوری خودشیفته وار گیر کرده اند.

این دو حزب موانع بی شماری را در برابر احزاب سوم به وجود آورده اند؛ از بستن در مباحث به روی آنان گرفته تا به چالش کشیدن فهرست های رای دهندگان و دورنگه داشتنشان از صندوق های رای.
من با تمام وجود در پی یک انقلاب هستم اما انقلابی که به راستی سوسیالیستی [عدالت خواه] باشد و تشکیلات شرکتی از جمله حزب دمکرات را از بین ببرد. من با تمام وجود در پی انقلابی هستم که خواهان بازگشت به حاکمیت قانون است، حاکمیتی نه تنها برای وال استریت بلکه برای کسانی که جنگ پیشگیرانه به راه می اندازند، دستور سوءقصد به جان شهروندان آمریکایی را می دهند، به ارتش اجازه می دهند کار پلیس داخلی را انجام دهد و بعد شهروندان را بدون طی روند قانونی دستگیر می کنند، کسانی که امکان تشدید نظارت فراگیر بر شهروندان را از سوی دولت فراهم می آورند.

من با تمام وجود در پی انقلابی هستم که ارتش، تشکیلات امنیتی و نظارتی از جمله سیا، اف بی آی، سازمان امنیت داخلی و پلیس را تحت کنترل شدید غیرنظامیان درآورد و بودجه و قدرت آنها را به شدت کاهش دهد. انقلابی که توسعه طلبی امپریالیستی را به خصوص در خاورمیانه متوقف سازد و سود بردن از جنگ را ناممکن کند. من با تمام وجود در پی انقلابی هستم که بانک ها، صنایع تسلیحاتی، شرکت ها و تاسیسات انرژی را ملی کند، انحصارها را از بین ببرد، صنعت سوخت های فسیلی را برچیند، بودجه لازم را در اختیار هنرها و رسانه های دولتی قرار دهد، اشتغال کامل و تحصیلات رایگان از جمله تحصیلات دانشگاهی را فراهم آورد، تمام بدهی های دانشجویی را مشمول بخشودگی کند، ضبط خانه های مردم توسط بانک ها را متوقف کند، مراقبت های پزشکی همگانی و رایگان را تضمین کند و دستمزدی قابل قبول را برای کسانی که قادر به کار کردن نیستند به خصوص خانواده های تک سرپرست، معلولان و سالخوردگان تامین کند. در مجموع هم اکنون نیمی از کشور در فقر زندگی می کنند. هیچ یک از ما در آزادی زندگی نمی کنیم.

این تقلایی طولانی و خطیر است. این تلاش مستلزم رویارویی آشکار است. طبقه میلیونر ها و الیگارش های شرکتی را نمی توان تغییر داد و رام کرد. آنها باید ساقط شوند. و آنها در خیابان هاست که ساقط خواهند شد نه در تالارهای اجتماعات و گردهمایی. تالارهای گردهمایی همان جایی است که در آنها چپ در حال جان دادن است.

*کریس هجز

*ترجمه: هادی سعادت

منبع:

http://www.truthdig.com/report/item/bernie_sanders_phantom_movement_2016...

(1) Chris Hedgesقریب دو دهه به عنوان گزارشگر خارجی در آمریکای مرکزی، خاورمیانه، آفریقا و بالکان کار کرده است. او در بیشتر از 50 کشور فعالیت داشته و با کریستین ساینس مانیتور، نشنال پابلیک رادیو، دالاس مورنینگ نیوز همکاری داشته و به مدت 15 سال خبرنگار خارجی نیویورک تایمز بوده است.

 

فارس

دیدگاه ها

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.